برن: اختیاری نیست. نمی دونم چه طور انجانش میدم. وقتی رویا می بینم اتفاق میافته.
جوجن: برن، تو یه وارگی. این توی خونته.
وستروس با چوب دستیهای جادویی اِلفها روزگار نمی گذراند، اما هنوز عنصر جادو و کلمات خودساخته در آن حضور دارد. قصد داریم نگاه دقیقتری به یکی از کلمات ابدایی مارتین بیاندازیم که نقش مهمی هم در خط داستانی برن استارک بازی می کند: وارگ.
در وستروس وارگ شخصی است که تواناییِ ورود به ذهن گرگ را دارد. یک وارگ هم قادر به کنترل حیوان و هم قادر خواهد بود شامههای حیوانی شامل قدرت دید و بویاییشان را تجربه کند.
تا به حال شاهد چندین مثال از این جادو در سریال بودهایم.
برن مهمترین شخصی است که از این قدرت بهره میبرد، اما او تنها نیست. دوستِ وحشی جان، اورِل در فصل سوم وارد ذهن یک شاهین شد تا یک عمل جراحی زیبایی را روی جان به انجام برساند! در فصل آخر هم Thenn از جغدی باشکوه برای جاسوسی از نگهبانان شب استفاده کرد.(گرچه چنین چیزی در کتاب وجود ندارد.)
اما از نظر فنی دو مورد آخر اسکینچینجر به حساب میآیند نه وارگ. همانطور که مارتین هم در یکی از مصاحبههایش به این که وارگها بیشتر با گرگها در ارتباطند اشاره کرده بود. اسکینچینجر لغتی کلی به حساب میآید. همهی وارگها اسکینچینجر هستند، اما تمام اسکینچینجرها وارگ نیستند.
Warg و Vargr
کلمهی وارگ سابقهی طولانی در دنیای فانتزی دارد. برای مثال در کتاب ارباب حلقهها. در سرزمین میانه وارگها، جانورانی گرگ مانند هستند که اورکها برای سفر و یا نبرد بر آنها سوار میشوند. تالکین این کلمه را از کلمه Vargr در اسکاندیناوی به همان معنای گرگ اقتباس کرده است. بعد از تالکین وارگهای گرگنما، Wargs ، Worgs و یا Worgen در جهانهای فانتری متعددی از جمله Dungeons & Dragons و World of Warcraft مشاهده شدهاند. شاید مارتین هم وِرژِن خود را از روی تالکین و یا جهانهای فانتزی دیگر و یا افسانههای اسکاندیناویایی از Vargr همچون Fenrir یا Fen-Dweller الهام گرفته باشد.
[su_spoiler title=”اسپویل از کتاب پنجم – انتهای فصل ۴ سریال” style=”fancy” icon=”plus-square-1″]در اسطوره اسکاندیناوی فِنریر، گرگی با جثه بزرگ، فرزند لوکی و Angrboða است. در یک پیشگویی آمده است که سرنوشت فنریر با کشتن اودین (خدای خدایان) رقم میخورد. از آنجایی که کلاغ سه چشم که برن در پایان فصل چهارم ملاقات کرد از روی اودین الگو گرفته شده است، ارتباط جالبی بینشان به وجود میآید. از اودین، بصیرت و بینایی نقل شده است؛ او چشمی را برای بصیرت بیشتر قربانی کرده است. در افسانهها، اودین از دو کلاغ جادویی استفاده میکرد تا روز را به گرد دنیا بگردند و هر شب از چیزهایی که دیدهاند برای او خبر بیاورند. آیا این بدین مفهوم است که برن، با توجه به ارتباطش با دایروولفها، باید مردی را که زیر آن درخت رودبند زندگی میکند بکشد؟[/su_spoiler]
جادوی وارگ در وستروس
جدا از الهامهایی که مارتین از جاهای مختلف گرفته است، او اولین شخصی است که از این کلمه برای اشاره به یک انسان که با گرگها در ارتباط است استفاده نموده. در وستروس وارگها و اسکینچینجرها با جادوی خدایان قدیم و خون نخستین انسانها همراه شدهاند.
همانند برن خیلی از وارگها قدرتشان را به هنگام رویا یافتند و تنها با تمرین میتوانند از قدرتشان به هنگام هوشیاری استفاده کنند. یک ارتباط احساسی به حیوان، ورود به ذهن را آسانتر میکند. به همین علت بود که برن اولین تجربه وارگ بودنش را با سامر تجربه کرد.
دوستی بلندمدتش با هودور میتواند یکی از دلایلی باشد که او را قادر میسازد وارد ذهن او شود. طبق گفتهی جوجن هیچکس تا به حال این کار را با یک انسان انجام نداده بود. اینکه آیا او میتواند این کار را با شخص دیگری انجام دهد هنوز مشخص نیست، اما به واقع چنین سلاح قدرتمندی به درد خاندان از هم پاشیده استارک میخورد.
جنوب دیوار، وارگها بیشتر افسانه هستند تا واقعیت. داستانهایی از آنها وجود دارد که بیشتر به آنها وجهه حیوانی میدهد تا انسانی. شیطانی که نه تنها میتواند گرگها را کنترل کند، بلکه میتواند به یکی از آنها تغییر شکل هم بدهد. در داستانها وارگ ها همان افراد شرورِ تبهکار هستند.
دست زدن به جادوی وارگها خیلی پرخطر است. جوجن به برن هشدار داد که زمان زیادی را صرف آن نکند. چراکه تسلیم انگیزههای گرگ شدن خیلی وسوسه کننده است. عدم توانایی برن در راه رفتن این شرایط را سختتر هم می کند.
آن طور که جوگن اشاره میکند این ارتباط دو طرفه کار میکند: گرگ هم میتواند خواستهاش را بر شخص وارگ تحمیل کند. اگر به اندازه کافی اراده نداشته باشید، گرگ به جای شما کنترل تان را به دست میگیرد. داستانها از وارگهای شیطانی میتواند ریشه در زمانهای خیلی دور داشته باشد؛ زنان و مردانی که تسلیم اراده گرگها شدند. همچنین اگر زمانی که درون جسم حیوان هستید، حیوان بمیرد، این شما را به دیوانگی خواهد کشاند، که این خود میتواند یکی از دلایل وحشیگری مذکور باشد.
در جنوب دیوار به خاطر این داستانها، وارگها و اسکینچینجرها شکار شدند و به تدریج نسلشان از بین رفت. اگرچه وحشیها به آنها احترام میگذاشتند. بنابراین ممکن است وارگها از جنوب به دنبال مکانی امن به شمال سفر کرده باشند. این میتواند دلیلی باشد برای حضور تعداد زیادی از اسکینچینجرها در میان وحشیها باشد، در حالی که برن اکنون تنها فردی از جنوب دیوار است که چنین قدرتی دارد. شجره نامهی استارکها به نخستین انسانها و در نتیجه خدایان قدیم می رسد. ارتباطی که تمام مردم شمال از آن بهره مند نیستند.
ترجمه: میلاد
مقاله جالبی بود، خسته نباشید.
فقط کاش در این متنهای ترجمهای، لینک مقاله اصلی رو هم بگذارین. حداقل من توی این متن متوجه لینکش نشدم.
نریماننقل قول
بسیار زیبا، تشکر برای تمام زحمات بی دریغتون
Coldhandsنقل قول
چوب دستیهای جادویی اِلفها؟؟؟!!!
امکانش هست مختصر توضیحی در موردش بدید؟
در ضمن خسته هم نباشید، کارتون بیسته.
iluvatarنقل قول
والا راستش منم نمیدونم منظورش چی بود. متن اصلی:
Westeros isn’t exactly overrun with elves waving magic wands
م.م.استارکنقل قول
منظورش همون چوب دستی هاییه که معمولا تو دست جادوگرای داستانهای فانتزی می بینیم. در افسانه های غرب معمولا ساخت این وسایل رو به الفها نسبت میدن ولی درحقیقت این ایده (چوب دستی جادویی) برگرفته از عصای حضرت موسی (ع) هستش.
Morنقل قول
سلام
من بعد از مدت ها غیبت برگشتم.
بحث چوبدستی هم کنایه از این هستش که تو وستروس جادو به صورت آشکار و ارادی وجود نداره و فقط قدرت های بازمانده از گذشته هست. چوب دستی نماد کنترل جادو توسط افراده.
مهدینقل قول
مقاله زیبایی بود…. ممنون!!!
حدود ۲ سال از آشنا شدنم با این مجموعه می گذره… کتاب رو تا آخر جلد ۳ کامل خوندم… سریال رو تا آخر فصل ۴ کامل دیدم و با جدیت هم هنوز میگم که سریال خیلی خفن تره… ولی خب انصافا کتاب هم در نوع خودش عالیه…. بدون شک هم بعد از دیدن فصل ۵ و ۶، کتاب ۴ و۵ رو خواهم خوند…
ولی از همه مهمتر… بعد از دیدن تصاویر و تریلر فقط منتظر یک روز هستم!: یکشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۴! این روزی است که قسمت ۱ فصل ۵ سریال بازی تاج و تخت منتشر میشه!!!!!
این روز کی می رسه؟
Lord MHJ Starkنقل قول
ظاهرا دوستانی که سریال رو میبینن زودتر از کتابخونها به انتهای ماجرا میرسن هر چند با لذت کمتر
کوئنتین مارتلنقل قول
Lord MHJ Starkنقل قول