بسیاری از شما به خوبی میدانید که دنیای ترانه یخ و آتش بر اساس فرهنگ و تاریخ اروپای قرون وسطا و قبل از آن شکل گرفته است. دنیایی که در آن وارث تاج و تخت، مقام و اموال و املاک پدر همواره فرزند ارشد مذکر او بوده است؛ همان پسر ارشد. بنابراین بر خلاف فرهنگ ما که در آن تمام فرزندان بهرهای از ارث پدر میبرند، در دنیای وستروس هیچ سهمی از ارث پدر به فرزندان کوچکتر اعم از پسر و دختر نمیرسید. در این شرایط پسر دومی (و بدون شک سومی و …) جایگاهی در حد یکی از شوالیههای قسم خورده آن خاندان پیدا میکرد. مگر اینکه برادر اول میمرد تا آنها وارث و صاحب همه چیز میشدند. قطعاً در این فرهنگ پسر ارشد نبودن شکستی بزرگ و حسرتی عظیم تلقی میشده است.
در این مقاله نگاهی اجمالی به زندگی و جایگاه مطرحترین فرزندان دوم وستروس داریم. با ما همراه باشید.
ترجمه از: milad northman
استنیس براتیون
شاید بهترین مثال برای سندرُم فرزندان میانی استنیس برتیون باشد. استنیس تجسمی است از الگوی پسران دوم. او دائماً زیر سایهی برادر بزرگتر و کوچکترش، رابرت و رنلی، قرار گرفته است. با وجود پیروزیهای با ارزشش چون حفظ استورمز اِند در حالی که در گرسنگی به سر میبردند، فتح دراگون استون و نابودی ناوگان گریجوی، استنیس باز هم زیر سایه برادرانش باقی ماند. نادیده گرفته شد و اغلب در مقایسه با برادرانش مورد تمسخر قرار میگرفت.
در مورد رابرت این موضوع کاملا قابل درک است؛ رابرت شاهی شکوهمند و شورشی بود که در یک نبرد تن به تن ریگار تارگرین را شکست داد. در یک روز، سه بار پا به میدان نبرد گذاشت. با چند تنگ آبجو دشمنان را تبدیل به دوستان و متحدینش کرد. با وجود اینکه سلطنتش با جهل شخصی، بیعلاقگی و مشکلات مالی همراه بود، تعداد زیادی از مردم او را دوست داشتند. همانهایی که استنیس را مورد تمسخر قرار میدادند. بیخبر از این که او و جان ارن هستند که مملکت را سرپا نگه داشتهاند.
«رابرت . . . تو کابوسهام هم اون راو میبینم. خندیدن، نوشیدن و لاف زدن تنها چیزهایی بود که در آن عالی بود. آنها و صد البته جنگیدن. هیچوقت در هیچ چیزی بهتر از او نشدم.»
استنیس برتیون
«همه میدونیم اگه رابرت اینجا بود چه میکرد. تنهایی به سمت دروازههای وینترفل میتاخت و اونها رو با پتک جنگیاش میشکست. به داخل میتاخت و با دست چپش روس بولتون و با دست راستش حرامزادهاش رو دنبال خودش میکشید. من رابرت نیستم اما، ما به آنجا لشکرکشی میکنیم و وینترفل رو آزاد میکنیم، یا در تلاش برای آزادیش میمیریم»
استنیس برتیون
این نقل قولها چند دلیل برای محبوبیت رابرت را نشان میدهند. او تصویری عالی از یک شاه مبارز بود که تفاوت بسیاری با ایریس دوم داشت. او یک مبارز بود که در روزهای اوجش یک شورشی خوشچهره به حساب میآمد.
اما رنلی داستان دیگری دارد. او هیچ دستاورد جنگیی نداشت که عامل افتخارش باشد. او لردی بود که جایگاه پایینی هم در شورا داشت؛ هر دو را به لطف برادر بزرگترش رابرت بدست آورده بود. بدون دارا بودن هیچکدام از مهارتهایی که مقتضای حال بود، رنلی برتیون با رفتار دوستانه و متشخصانه و محبوبیتش توانسته بود برادر بزرگترش استنیس را تحت سایه خود قرار دهد. او محبوبیت شخصی را انتخاب کرد و با کار سخت توانست طرفداری تودهی زیادی از مردم را بدست بیاورد. استنیس و ملکه خارها هردو روی شخصیت رنلی اتفاق نظر داشتند.
«رنلی تا به حال چیکار کرده که لایق تخت آهنین باشه؟ وقتی تو شوراست به بذله گویی با لیتل فینگر مشغوله و زمانی که تو مسابقات میاد یه زره پر زرق و برق میپوشه و اجازه میده یه مرد قویتر اون رو زمین بزنه. این تمام کاریه که برادرم رنلی میتونه انجام بده. کسی که فکر میکنه باید پادشاه بشه.»
استنیس برتیون
«او میدونست چه طور لباس بپوشه. چه طور لبخند بزنه. چه طور حمام کنه. و یه جورایی به ذهنش رسید که این چیزها میتونه از اون یه شاه بسازه.»
اولنا تایرل
با وجود تمام چیزهایی که گفته شد رنلی برتیون در محبوب ساختن خود در بین مردم عالی عمل میکرد. او آنقدر در این راه خوب عمل کرد که موفق شد لردهای استورملند و ریچ را راضی کند تا او را بیش از جافری و استنیس به عنوان شاه در نظر بگیرند. او برای خود یک تاج، عروس، گارد رنگین کمان و سپاهی صد هزار نفری که اساسش تنها محبوبیتش بود، دست پا کرد. تقریباً توانست تنها به واسطهی محبوبیتش استنیس را شکست دهد. او شکافهای شخصیتی استنیس را پر میکرد. خودش را به شدت محبوب ساخت که خیلی هم به کارش آمد.
بسیاری بر این باورند که از بین برادران براتیون، استنیس از دو تای دیگر بهتر است. او لایقترینشان است. فرمانده و استراتژیستی بهتر است و از برادرانش دستاوردهای بیشتری داشته. استنیس استورمز اِند را حفظ، درگن استون را فتح و ناوگان گریجوی را نابود کرد. از طرف دیگر رابرت ریگار را کشت اما بدون کمک جان ارن، هاستر تالی و ادارد استارک به جایی نمیرسید. در حکومتش فساد و بیمسئولیتی موج میزد. در مورد رنلی داستان عجیبتر و غیر قابل درکتر است. بدون داشتن هیچ دستاوردی و داشتن برادر متشخصی که از او بزرگتر بود، کاری کرد مردم او را دوست بدارند. با وجود همهی اینها این دو برادر، رابرت و رنلی، با تمام کمی و کاستیهایشان سایه خود را بر استنیس انداختند.
تیریون لنیستر
مورد تمسخر و نفرت واقع میشد. به او توهین میشد و از او سواستفاده میکردند. بیشتر اوقات همانند یک هیولا با او رفتار میشد. قطعاً زیر سایه دیگران قرار گرفته بود. تولدش زیر سایهی مرگ مادرش و هوشش زیر سایهی ظاهرش بود. برخلاف بدنامیاش، خواهرش ملکهای زیبا و برادرش جنگجویی سرشناس بودند.
به همان شکلی که برن تحت سایهی راب قرار گرفته بود، تیریون هم تحت سایهی جیمی بود. برادرانشان جنگویانی سرشناس و خوش چهره بودند، درحالی که تیروین کوتوله و برن هم معلول بود. اگر به هر چیز زیبا عشق وستروسیمان را ببخشیم و هر چیز درهمشکسته یا متفاوت را مورد تمسخر قرار دهیم، منطقی به نظر می رسد که تیریون به خاطر شهرت برادرش نادیده گرفته شده است.
باید به این نکته هم اشاره کرد که تیریون فرزند تایوین لنیستر است؛ مردی که خیلیها دل خوشی از او ندارند و گناهان پدر بر دوش پسر نیز هست. تعجب برانگیز نیست اگر خیلیها کوتاهی قد و زشتی تیریون را به عنوان یک نشانهی فیزیکی از فساد در لنیسترها تفسیر کنند. حتی زمانی که مسؤلیت اجرایی به او داده میشود یا از او نافرمانی میکنند و یا در صورت موفقیت اعتبارش به شخص دیگری میرسد. در این زمینه میتوان به جنگ بلکواتر اشاره کرد. او دفاع بینقصی در مقابل مهاجمان قدمگاه پادشاه ترتیب داد. حتی جانش را به خطر انداخت و شخصاً نیروها را به خارج از دروازههای شهر رهبری کرد؛ در مقابل او را از سمتش خلع کردند و به اتاقی تاریک فرستادند. اعتبار محافظت از شهر هم به تایوین و تایرلها رسید. تمام مسؤلیت و نگرانیهای قدمگاه پادشاه برعهده ی تیریون بوده است و حقاً رنلی، جافری و تایوین باید مورد نکوهش واقع میشدند. تیریون در تمام طول زندگیاش به هر طریقی زیر سایهی دیگران قرار گرفته است: شرایط تولد و ظاهرش دید دیگران را نسبت به او تغییر داده بود. نام و شهرت لنیستریش اعمالش را بیارزش میساخت و زیبایی و مهارت های رزمی برادرش، هوش و دست آوردهایش را تحت الشعاع قرار می داد.
برن استارک
یکی از موارد ناراحت کتتده در میان پسرانی که زیر سایه دیگران قرار گرفتهاند، برن استارک است. او برادر پادشاه شمال است. راب شاهی پانزده ساله بود که مردمش را به سمت جنوب و آزادی پدرش بسیج کرد. گرگ جوان اولین کسی بود که همزمان ادعای پادشاهی بر شمال و ترایدنت را داشت. پسری که در کنار یک دایروولف غول پیکر جنگید و در هیچ جنگی شکست نخورد. پسری که به طرز وحشیانهای مورد خیانت قرار گرفت و قربانی شکستن قانون مهمان نوازی وستروس شد. افسانهاش بزرگتر از زندگیاش شد، پس بدیهیست که برن زیر سایهی برادر جنگجویش قرار بگیرد.
[su_spoiler title=”اسپویل: انتهای کتاب پنجم” style=”fancy” icon=”chevron-circle”]به طریقی برن حتی از سمت برادر کوچکترش، ریکان، هم ضربه میخورد. ریکان در کانون توطئهی شمالیها برای نابودی خاندان بولتون و برگرداندن شکوه خاندان استارک به وینترفل است. با وجود علم به زنده ماندنش، برن از سمت دیگران که ریکان را گزینهای برای جانشینی وینترفل میدیدند مورد بیتوجهی قرار گرفت. اگرچه علتش میتواند وایمن مندرلی باشد که از مکان دقیق ریکان استارک اگاهی دارد، در صورتی که تعداد کمی هستند که میدانند برن تنها در سمت دیگر دیوار سپری می کند.[/su_spoiler]
یکی دیگر از دلایلی که برن مورد کم لطفی قرار گرفت رنجی است که جیمی لنیستر عاملش است. وقتی که برن از برج به پایین پرتاب شد معلول شد و توانایی راه رفتنش را از دست داد. در وستروس به معلولین توجه زیادی نشان داده نمیشود و در اغلب موارد نادیده گرفته میشوند چرا که از دیدنشان فایدهای ندارند. البته برن، با وجود از کار افتادگیش در غیاب راب به خوبی نقش لرد وینترفل را به کمک استاد لوین و رودریک بازی کرد. ولی کسانی هم هستند که متوجه پتانسیل برن شدهاند: Reedها، پسران جنگل و البته کلدهند.
شما بزرگترین فرزند دوم ناکام وستروس را چه کسی میدانید؟
شما فعلا” اسپویل فاجعه بار قسمت استنیس براتیون را درست بفرمایید تا ما در ادامه اظهار فضل کنیم :D:
magentaنقل قول
درباره تفاوت انتخاب وارث در ایران و اروپای قرون وسطی شاید درباره مردم عادی این موضوع تاعادلانه باشد ، اما ما داریم درباره لردها و شاهزاده ها صحبت می کنیم .
این طبیعی است که فرزند ارشد همه چیز از قدرت و ثروت و نیروی نظامی را به ارث ببرد و حال اگر برادران لایقی داشت ، آنها را به مقام های مختلف منصوب کند .
و صد البته با توجه به این فرهنگ خاص ف در تربیت فرزندان هم به این نکته توجه می شد.
به عنوان مثال ، سرسی هم در مکالمه با ادارد استارک به این نکته اشاره می کند که او یک سرباز است و برای اطاعت کردن تربیت شده بود ، زیرا قرار بود برادرش برندون وارث وینترفل بشود .
یا درباره سمول تارلی ،
پدر به شدت خشن و قدرتمندش از او خواست یا قوی شود یا بمیرد ،
او حاضر نبود به خاطر علاقه نداشته اش به او ، خاندانش را به نابودی بکشد .
خلاصه اینکه اگر می بینیم اکثر خاندان های وستروس فروپاشیده یا درحال فرو پاشی هستند به خاطر همین بی احترامی به سنت است .
اگر همگی زیر سایه یک نفر جمع می شدند این اتفاقات نمی افتاد .
اما به طرز مسخره ای ، پدر ،پسر ،برادر و دختر علیه یکدیگر در حال توطئه چینی هستند ، بی خبر از اینکه بقیه هم منتظر فرصت برای ضربه زدن به آنها .
در زمان قاجار وقتی فردی به سلطنت می رسید همه برادران و عموها و عموزادگان را از دم تیغ می گذراند یا کور می کرد ، برای جلوگیری از همچین مشکلاتی .
magentaنقل قول
از نظر من فرزند دوم ناکام تازیه !
حتی افعی بیچاره هم در اوج درخشش یهویی ناکام شد !
اما جیمی هم با وجود فرزند اولیش یه جورایی ناکامه !!
کلا تو نغمه همه ناکامند ! مگه خلافش ثابت بشه !
مهیننقل قول
کتاب مارتین دنیای واقعی و توی یک داستان فانتزی به نمایش گذاشته
ناکامی ها و موفقیت هایی که شانس خیلی توشون نقش داره
بعضی اوقات شخصیت ها هر چقدر هم تلاش کنن به جایی نمی رسن و اوضاعشون هم ممکنه بدتر بشه
مسلما کسی که تلاش کنه و سیاست داشته باشه وضعیت بهتری داره ولی نه همیشه
جذابیت نغمه اینه که واقعیت ها رو تونسته تو یه داستان فانتزی بگنجونه
****نقل قول
با تشکر از مقاله خوبتون . به نظرم تا آخر داستان استنیس ناکام بزرگ داستان میشه نسبت به بقیه.
Coldhandsنقل قول
فقط تیریون لنیستر
saeedنقل قول
یه قانون قوی تر هست که قانون فرزند اولی ها رو نقض میکنه اونم حرامزاده بودنشونه. نمونه بارزش رمزی بولتون هستش که در رسیدن به قدرت ناکامه تا اینکه برادر دوم تازه به دنیا اومدش رو زنده زنده به خورد سگ های تازیش میده. به نظر من تا اینجای داستان ناکام ترین فرزند دوم همین بچه نوزاد هستش
علینقل قول
نمیشه گفت جیمی عامل رنج شد
جیمی کاری رو انجام داد که لازم بود. فلج شدن برن تا حد زیادی تقصیر خودش بود ”پوسیدگی دندونت رو نمیتونی گردن کرم دندون بندازی درحالی که خودت از دندونات خوب نگه داری نکردی” برن هم اگه خیلی برای جونش یا پاهاش ارزش قائل بود به حرف مادرش گوش میکرد و از دیوار بالا نمی رفت وضعش این نبود.
ninaنقل قول