این که این کتاب چطور به یک فیلم موفق تبدیل شد بر میگردد به ۲۵ سال قبل. پس از اینکه جرج آر. آر. مارتین بعد از یک دوره موفقیت آمیز به عنوان رمان نویس و نویسنده داستانهای کوتاه، به هالوود انتقال پیدا کرد، جایی که او نزدیک به ۱۰ سال فیلمنامه نویسی میکرد. او کارهای موفقی چون The New Twilight Zone و Beauty and the Beast در کارنامهاش داشت. او مقداری از اوقات خود را صرف توسعه فیلمنامه برای فیلم های سینمایی و فروش آنها کرد، ولی هیچکدام از آنها ساخته نشد.ربا گذشت زمان خواستههایی برای فیلمنامه به او دادند.
بارها نوشتههای مارتین برای هماهنگی با محدودیتهای زمانی یا مالی کوتاه و اصلاح شد. بنابراین او از هالیوود بیرون آمد و دوباره راه خود که نوشتن رمان بود ادامه داد و شروع به نوشتن کتاب های نغمه ای از یخ و اتش و بازی تاج و تخت کرد که خود عکسالعملی بود به سالهای حضور او در هالیوود.
مارتین شرح میدهد:
حالا بدون نگرانی از بابت بودجه، مارتین افسار تخیل خود را رها کرد و اجازه داد که بیمهابا بتازد و نتیجه این شد که مجموعهای حماسی بنویسد که پر بود از صحنههای تاثرگذار و هزاران شخصیت. او مجموعه خود را غیر قابل تبدیل به فیلم نوشت.
صنعت فیلمسلزی همچون سایر صنایع تقلیدکار است. وقتی یک استودیو یک فیلم موفق میساخت، سیلی از تقلیدها از سایر استودیوها بیرون میریخت. در سال ۲۰۰۱ یک اتفاق خوب افتاد و ارباب حلقهها ساخته پیتر جکسون به نمایش درآمد و موفقیت عظیمی به دنبال آورد. به سرعت سایر استودیوهای هالیوودی به دنبال کتابهای فانتزی و حماسی مشابهی برای ساخت فیلم رفتند. در آن زمان مارتین سه کتاب از مجموعه خود را منتشر کرده بود و کتاب یورش شمشیرها جوایز متعددی و عنوان پرفروشترین کتاب نشریه نیویورک تایمز را از آن خود کرده بود. به طور طبیعی هالیوود برای او درخواست همکاری فرستاد، ولی آنها ایده خودشان را برای بیان داستان داشتند.
تو بعضی ملاقاتها با فیلمسازها اونا میگفتند که ما عاشق کتابهای شما هستیم، ولی نمیتونیم این رو به یک فیلم تبدیل کنیم، زیرا بازیگران زیادی میخواد و حجم داستان خیلی زیاده. آنها میخواستند که فقط داستان دینریس تارگیرین و یا فقط داستان لنیسترها و استارکها رو تبدیل به فیلم کنند. اونا قصد ساخت یه فیلم درخور توجه رو داشتن. ولی این فقط یه برش کوچیک از داستان اصلی من بود.
دیوید بنیوف و دیبی وایز نویسندههایی هستند که از زمان دانشگاه با هم دوست بودند و با هم کارشان را به صورت حرفهای در نویسندگی رمان شروع کردند، اما بعد از مدتی آنها هم به هالیوود پیوستند. بنیوف اولین فردی بود که کتابهای یخ و آتش به دستش رسید. او می گوید:
پکیجی به دستم رسید که توش ۴ کتاب بود. من یکی از طرفدارهای کتابهای حجیم فانتزی بودم همینطور هم بیشتر میشد، ولی رهاش کردم و تقریبا ۱۵ سال بود که کتاب فانتزی نخوانده بودم. اما پس از این که به ۴۴۰۰ صفحه از کتابی که در موردش چیزی نشنیده بودم نگاه کردم، کمی فکر کردم و به خودم گفتم حتماً شوخیت گرفته.
یکی دو روز بعد ۴۰۰ صفحه از کتاب رو خوندم!
ویز در این باره میگوید:
من حدود ۸۰۰، ۹۰۰ صفحه رو توی دو روز خوندم. و من تقریباً اون روزا ۱۲ یا ۱۳ سالم بود.
بنیوف و ویز یک قرار کاری برای ناهار با مارتین گذاشتند تا از او اجازه بگیرند و کتابها را یک مجموعه تلویزیونی تبدیل کنند. مارتین میگوید:
وقتی ما برای ناهار به اونجا رفتیم، تمام میزها پر و و رستوران شلوغ و پر سر و صدا بود. ما همینطور حرف میزدم و مردم تک تک بیرون میرفتند و خیلی زود ما تنها مشتریهای داخل رستوران بودیم. ما به حرف زدن ادامه دادیم و بعد از اینکه همه بیرون رفتند، کارکنان شروع به تمیز کردن میزهای دیگه و غذا خوردن کردن. دقیقا ساعت ۵ عصر بود که مردم برای شام به رستوران میاومدند و ما هنوز برای ناهار خوردن اونجا بودیم.
ولی گفتگوی بسیار خوبی بود.
درست همان موقع بود که بنیوف و ویز دریافتند که تبدیل این کتابها به فیلم امکان پذیر نبود. آنها به مارتین میگفتند این میتونه یک سریال خوب به دست HBO باشه. و همینطور مارتین هم یکی از طرفداران شبکه HBO برای سریالهای درامش بود و همیشه با خود میگفت که اگر ممکن بود کتابهای او به بهترین شکل به تصویر کشیده شوند، این کار فقط در HBO ممکن بود.
و این واضح بود که بنیوف و ویز واقعاً عاشق این کتاب بودند.
مارتین میگوید:
خیلی خندهداره. من چندین و چند پروژه مختلف برای تبدیل شدن به فیلم و سریال نوشتم، اما هیچکدوم تولید نشدند. این یکی رو وقتی مینوشتم مطمئن بودم که هرگز به فیلم یا سریال تبدیل نمیشه. اما حالا HBO چند فصلش رو ساخته و نمایش داده! واقعاً که زندگی پره از این شوخیا!
ترجمه از امیر
ممنون بابت مصاحبه
دم مارتین گرم ،اصلا نمیتونم تصور کنم چطور یه نفر این حجم عظیم از اطلاعات و داستان رو میتونه اینقدر قشنگ کنار هم بچینه..
opalنقل قول