مقالات اختصاصی

همزاد های شخصیت های نغمه در تاریخ ایران

نویسنده: محمد رضا چشمک

خوب ،بد ،زشت ،عجیب. اینا حکایت های درج شده بر خاطرات این سرزمین است. تاریخ در عین بی رحمی،شوخ طبعی، دهشناک بودن جذاب است زیرا ازجایی بخصوصی نیامده، در واقع اعمال و خاطرات افرادی از جنس خودمان است که با تمام زیرکی ها و حماقت ها همچون ما برای زندگی و آبروی همین خاک دست و پا زدنند!
تاج هایی در درون گور انداخته می شوند، تغییر بی تعارف زنده بادها و مرده باد ها و قولهای که به امید فردا داده میشوند اما آهسته آهسته می گنند. در این مقاله قصد توهین به هیچ شخص حقیقی و حقوقی و هیچ گروه، دول و قومی را نداریم. تنها مشاهدات و موشکافی همراه با بهت برای مشاهده و شباهت عجیب بین کتابی که شخصیت های دوستش داریم و جهان واقعیت ها که نویسنده این ستون به ذهنش قطور کرده را بررسی میکند .
لازم به ذکر است که دنیای نغمه یخ و آتش یا در واقع سری رمانهای نغمه اثری از جورج عزیز ما روی منابع و الهامات تاریخی نگارش شده است.شخصیتهایش تماما از تاریخ قرض گرفته شده اند و در تاریخ مملو از مردان و زنانی است که اعمالشان سبب ماندگار شدنشان در این زندگی نامه ناننوشته و بزرگ شده است و تقریبا اکثرشان به یکدیگر شبیه اند. کشور ما یعنی یکی از قدیمی ترین کشورهای جهان و حلال تمدن متعاقبا تاریخی غنی دارد تاریخی که با پشتوانه هشت هزار ساله(با احتساب تمدن جیرفت)دارد و فقط ده کشور عمر تاریخی هزار ساله دارند!
زمانی که شروع به نگارش این مقاله کردم گمان بردم با گزینه‌های اندکی مواجه میشوم اما به افتخار میگویم سیلی از افراد آشنا و فراموش شده ای وجود دارند که این بنده حقیر به علت مختصر بودن این مطلب از آنان گذشتم.

ایگان فاتح :برای این لفظ کوچک فاتح ،مردان و زنان بیشماری مسلما لیست خواهند شد اما دو مرد وجود دارند که در صدر لیست قرار میگیرد یکی امپراطوری ساخت و دیگری کشوری پاره پاره را متحد کرد. شاه کوروش هخامنشی و شاه عباس صفوی. دو مرد درخور مقایسه با اگان تارگرین، که گرچه اژدها نداشتند اما اژدهای واقعی در سرشان خفته بود یعنی عقل و تدبیر. کوروش کشورهای شناخته شده و قابل دسترس را به زیر پرچم ایران زمین دراورد و شاه عباس کشوری متلاشی شده را دوباره یکپارچه کرد

korosh-bozorg

کوروش کبیر

استنیس:نمادی از عدالت آهنین و محکوم شده به شکست و تغییر دهنده بازی، خود مارتین در طی اشاره مستقیمی شباهت او و ژولیوس سزار را تایید میکند اما در تاریخ ایران ،دو شخص برای شباهت با استنیس جلو گرند. شاه کمبوجیه دوم و نرسی، کمبوجیه دوم برای اشراف زادگان و چاپلوسان، مغرور و برای سربازانش ،ارباب دلها بود فرماندهی درخور و آهنین و محکوم به شکست! (اشاره میکنم که بردیا برادر کمبوجیه ، دقیقن رنلی است و نیازی به اشاره نیست).میگویند سخترین آزمونها برای سرسخترین مردان است برادرش بردیا قصد تاجش را کرد او در استیصال و ناتوانی مجبور شد برادرش را بکشد و همچون استنیس تا لحظه آخر عذاب وجدان و تاوان کارش را چشید اما شوخی و استنیس، جریان روح برادرش بود. بردیای دروغین ظاهر گشت و و همچون روح رنلی بلای جان و عامل شکستش شد. نمیتوانست بگوید آهای مردم اون کسی که روی تختم و حقم نشسته برادر من نیست و برادرم مرده، چون خودش کشته بودش و خودش رسمن در غیابش و در جنگ مصر برادرش را برای حکومت بر ایران انتخاب کرده بود پس به ناچار شرافتش باعث خودکشی اش شد اما وجه دیگر استنیس را میتوان نرسی است.
ایمانی استنیس وار را نرسی داشت! استنیس تا قبل اینکه سر کله بانوی سرخ پیدا شود خدایان را رویای های بچگانه قلمداد میکرد مردم را به اسم ولور و قربانی کردن جزغاله کرد،به انتهای دنیا رفت تا نقش افسانه وار ازرواهای را ایفا کند. نرسی نیز خود را قهرمان انسان ها نامید،نرسی شاه اشکانی بعد از مرگ پدرش عمو زادهایش بر علیهش شوریدند، از دین مزدا برگشت و اناهیتا را انتخاب کرد و کلی جنگید اما هرچند برعکس استنیس رقیبان را شکست داد وبه تخت بخت رسید هرچند بعدا از روم شکست مفتضحانه ی خورد و از غصه مرد.

download

نرسی

شاه دیوانه:اریس دوم آخرین اژدهای جلوس کرده بر تخت آهنین، سالهای حکومت او به دوقسمت تقسیم میشود قبل از جنون و بعد از مجنون شدن، شادترین سالها و غمناک ترین سالها،نیمی سرشان از خنده و نیمی سرشار از جیغ ، دوفرد متشابه او خشایار شاه و نادرشاه است. متاسفانه در سالهای اخیر هالیوود و فرهنگ غرب تبار برخلاف گذشته شان تبار شاه های ایرانی را دیوانه و ناقص عقل ذکر میکنند در حالی این زوزه ها در مقابل ندای تاریخ پشیزی نمی ارزند. طراح بزرگترین عملیات آبی خاکی جهان و چند ارتش بزرگ جهان و همزمان جز بزرگترین شکست ها، دارای سلطنتی طولانی بود فردی که بخاطر سر دردش و عبور امن نیروهایش دریا را شلاق زد،همچون رایس ادعای ماورایی کرد و همچون اریس توسط کینگز گارد و کسی که سوگند جان نساری خورده بود کشته میشود قسمت دوم متشابه به نادر شاه است، جهانگشای شرق ،مدافع ملت ،اسکندر دوم اینها القاب مردی دیوانه در جلد مردی عادل و فاتح،کسی که افغانها، روس ها و عثمانی ها و هندی ها را شکست داد، مملکت را یکپارچه کرد و در مقابل بزرگان کشور مقید به سلطنتی عادلانه و شکوه مندانه شد. فتوحات بی نظیری داشت و الماس کوه نورش بروی تاج کیانی جهان را منور کرد اما این خود او بود که گلوی مملکت را می فشارد و چشمهای مخالفان را از حدقه و زبان ها از دهان میکشید همچون رابرت،فاتحی شگفت انگیز و پادشاهی افتضاح بود کم کم به جباری تاجدار تبدیل شد و به هیچکس و هیچ چیز گذشت نکرد حتی نزدیکان خودش، به طوری که در نهایت به دست مردانش ،کسانی که قاعدتا باید به او وفادار می بودند کشته شد

کال دروگو:بی شک همانندش فقط تیمور لنگ است، اگر تیمور لنگ از قومی کمی با خشونت بالا و عربده کش و بی پایان بود و اگر گیسوانش را بلند می‌گذاشت و یا راه رفتنش مشکل بود اما دنیا را ترساند!در چراگاه ها و در میان قبایل اسب سوار ترکستانی پسری زاده شد که چیزی نماند دنیا را بگیرد اگر آن تب نمی آمد! حاکمی که هیچوقت شکست نخورد. تیمور گورکانی ملقب به لنگ قصد برپایی حکومت جهانی داشت. به رسم الگوش چنگیز خان مردمان را از حلب تا هند و چین قتل عام کرد تمام غنایم خود را به پیش دوتراک خود سمرقند برد مردی که سر آبلیمو کشتار جمعی راه انداخت در عین وحشی گری،تمدن ساز بود! شاعر و هنرمندی خلاق بود که بل تمایلات جنگ طلبانه اش در تناقض وجد آوری است .همچون کال درگو قصد شرق کرد (چین)تا نریانش را بر جهان حاکم کند آن کینز یا تب فرقی نمیکند اگر سرنوشت فرصت میداد بیشتر مارا به شگفتی وا میداشت

g8jo_1361877171[1]

تیمور لنگ

بیلیش:تو میتونی کل بار انداز پادشاه رو زیر و رو کنی یه مرد با نشان زاغ مقلد پیدا کنی اما این دلیل نمیشه که من دوستانی ندارم انگشت کوچیکه رو میتوان خطرناک ترین مرد تاریخ وستروس قلمداد کرد. اما امثالشم زیاده تو تاریخ اما کسی که خیلی بهش شباهت داره به عنوان یک پسر سنگ تراش به دنیا اومد یه مرد کوچیک که تصمیم گرفت دیگه کوچیک نباشه! رفت پاریس درس خواند و بعد برگشت ایران و رفت تو دربار ،بهش می‌گفتند ملکم خان.
کارنامه اش پر از ریسک های خطرناک و قمارهای عجیب بود، حرکتشو با سرعت انجام میداد،دوست نداشت در مرکز توجه باشه، هم با روسا بود هم با انگلیسی ها، شاهنشاهی بود وهم با ملت در عین دادن فریاد درود بر شاه، هدایت کننده جنبش های مخفی آزادی طلب و ریس فراموش خانه بود،واسطه مهم ترین قراداد های ایران خودش بود وقتی کسی پولی نداشت با یه بشکن پول جور میکرد رشوه کلان میداد و رشو کلانم میگرفت هنگام حضور در بازی تاج و تخت لبخندش بازی را تغییر میداد.حتی انگلیسی ها هم موافق بودن اون مرد یه روباهه.

واریس:چرا تو بازی شما لرد های بلند مرتبه .مردم عادی باید قربانی بشن. این سوال، خیلیا ،خیلی وقت پیش از خودشون پرسیدن یکی از همون مردان نامش ابو علی حسن که بعدها به خواجه نظام ملک توسی مشهور شد. عمرش را مخفیانه و گاهی آشکارا به پای خدمت به مردم و مبارزه با فودالیسم گذاشت، حدود سی سال مملکت را اداره کرد، دولتش از غرب لاذقیه تا کاشان، به ستاره شرق و غرب تبدیل کرد زبان فارسی را رواج داد،مدارس نظمیه را برای مردم بنا نهاد و سر لوحه دانشگاه های جهان قرار داد سعی کرد صلح را درکشور پابرجا بماند و با ملوک طوایفی مقابله کرد و به عوام قدرت داد در سن ۷۷سالگی در راه بغداد به دست حشاشین ها ترور شد. بهترین نمونه تشابه اش داستان سه یار دبستانی است که همچون ایلیرو و واریس، نظام ملک و حسن صباح و خیام دوست کودکی و هم مکتبی بودن و سوگند خوردن هرکدامشان مسندی رسیدن بقیه را یاری کند هرچند پایانش خوش نبود!

400357_Tw0dWOie

خواجه نظام الملک

ماهی سیاه:ماهی ها شنا میکنند حتی سیاهاشون،برندیل تالی مردی است که در مملکتی اشغال شده و پادشاهی سرنگون شده مشغول مقاومت و جنگ است بی شک شبیه جلال الدین خوارزم شاه است تنها مردی بود که از مغولان نترسید و به جنگ پرداخت، آوازه اش به چنگیز خان رسید و در نهایت رودرو شدن و شکست خورد. از شرم همسر و مادرش را در رودخانه غرق کرد که بدست دشمن نیوفتن و به از سقوط سلطنت به مقاومت پرداخت وقتی امیدی به گریزش از محاصره تاتار ها نبود به آب زد ،شنا کرد و رفت! چنگیز در در وصفش اینگونه میگوید انگار که شبح بود یک روزی در لاهور، روزی در کرمان،روزدیگر در خرم آباد !همزمان هم با مغولان جنگید هم با عباسیان و هم با سلاجقه رومی. تفلیس که قرنها بود فاتحان به دستش نیاورده بودند را فتح کرد بعد از ده سال مقاومت بالاخره در دام راهزنان افتاد یکی از آنان جوانمردانه نمی‌خواست ذلیلی اورا همگان ببینند اورا کشت

ارتور داین: اون میتونست با دست چپش هر پنج تای شما رو بکشه در حالی با اون یکی دستش رفع حاجت میکرد.او سر وظیفه اش جانش را هدیه کرد!براستی این مردان انگشت شمارند. شجاع دلی چون اریو برزن زمانی که اسکندر غاصب در پارس تاخت و تاز میکرد با عده ای از مردانش ،مردان در مقابلش ایستاد امید ملت تبدیل شد به استخوانی در گلوی اسکندر فاتح. در تنگه تکاب زمانی که در محاصره افتاد شیر مردانه خود را رهانید سعی کرد پایتخت را نجات دهد!اما دیگر دیر شده بود اریو برزن نه نامی داشت نه نشان شباهت او با داین همین است. هردو مردانی شجاعی بودند که برای هدفی شکست خورده جنگیدند اما وظیفه تنها آرمان آنها بود. او در بند پارس وقتی رو دروی اسکندر مقدونی قرار گرفت گفت زانوهای ما به راحتی خم نمیشه و بله او کشته شد

2059_635372152068686844_s

آریو برزن

لرد صاعقه:تو دهکده طلا هست؟ لرد بریک کجاس؟ چندتا شوالیه باهاشه؟چندتا مرد؟چندتا کمان دار؟چندتا؟چندتا ؟چندتا؟
این سوالات را زمانی افشین فرمانده معتصم عباسی از اسرا هم می‌پرسید. بابک خرم یک شبح بود هیچکس نمیتوانست اورا پیدا کند هیچکس نمیتوانست او را بکشد ،فکر کنم به شباهت خرم دینان و برادری بدون پرچم پی بردید پس لازم به ذکر نیست!اما بابک فرد شناخته شده ای نبود، در زمانی که ایران قبل از اعراب را فراموش کرده بود او ادعا کرد که برگزیده مزدا است که ملت ایران را نجات دهد، جنگاوری کار ازموده و رابین هودی محبوب ملت بود او رعد آسا حمله میکرد، سرخ قباهایش لشکری نبودن که قابل شناسایی باشن چون از جنس مردم بودند، پناهگایش جنگل های ستبر و قلل کوه ها بالاتر از آشیانه عقاب ها بود. رعد آسا حمله میکرد همچون رعد هم ناپدید میشد هربار ادعا میشد کشته شده است که با ظاهر شدنش دشمنانش را خیت میکرد و به مردم روحیه میداد برای دشمنانش به تعداد شن های صحرا و برگ های درختان بود همه جا بود هیچ جا نبود آنقدر مرد و زنده شد که افسانه شد و جایزه سرش هربار سنگین تر میشد ودر نهایت خیانت یکی از یاران باعث دستگیرش شد او را دست پا بسته به سامرا بردند بروی فیلی چرخاندند و در مقابل چشم هزاران نفر قطعه قطعه کردند وهر قطعه نقطه جدای از بقیه در شهر نصب شد تا بابک خیال زنده شدن به سرش نزند و یارانش تا چندین دهه معتقد بودند که مهدیشان بابک باز خواهد کشت!

میگور بی رحم :آنگاه که تاج بر سر نهاد پچ پچ ها و توطئه ها آغاز شد سلطنت هردو شبیه هم است ما با شاهانی طرف هستیم که محرم اسرار ندارند بجایش دسیسه چین و دشمن دارند اردشیر دوم درست روز تاج گزاریش با سو قصد به جانش مواجه سد اینار دین نبود بلکه برادر کوچک ترش بود زمانی که تصمیم به اجرای عدالت گرفت همچون میگور،رشته ای از سنت ها و قوانین دینی دست و پا گیرش شد اما او اژدهای نداشت که سپت را آتش بزند و عقده اش را خالی کند مادرش موهایش را بدور کوروش کوچک گره زد پ اورا از تقاص کارش نجات داد اما عطش برادر کوچک خاموشی نداشت پس هردو برادر با دیگر در نبردی خونین مقابل هم قرار گرفتن هرچند اندفعه برادرش مجالی برای گریختن نیافت سلطنت اردشیر دوم هخامنشی سرشار بود از جامهای زهر و خنجر کشی ها پچ پچ های مخفیانه بود و ملاطفت او چیزی از ناپسند بودن او در نزد عوام کم نکرد همچون میگور زنان بسیاری اختیار کرد و با دستان خودش آنها را مدفون کرد ودر مملکت زبانش تازیانه و زنجیر بود و خویشاوند کشی اش انگار پایانی نداشت و از فرزندانش تنها یکی خوش شانس بود که پدرش را در گور ببیند و بقیه در چاه نیستی فرو افتادند. اردشیر همچون میگور بر تخت سلطنت جان داد

باریستان سلمی:بی باک، هر کسی لایق این لقب نیست!وقتی این لقب معنی پیدا میکنه که با ترست روبه رو بشی تنها در هفت پادشاهی یک مرد لایق این لقب بود! در میان تاریخ ما نیز سردار سلمی رشادت ها کردن اما سورنا بی شک شبیه بریستان بی باک است سورنا تا روزی که زندگی کرد خاضعانه در خدمت به مملکت بود،در جوانی دستان برای نشستن بر کرسی عرش گرفت و در پاکی ،خرد و نجابت شهره مردم بود در نبرد حران به کراسوس تزارین یاد داد گرفتن ایران مثل پیدا مردن مو در کف دسته!و با پیروزیش. پرچم طلایی عقاب هنگ های رومی را به غنیمت آورد مه برترین پیروزی ملت ایران بر روم است!خیلی ها اعتقاد دارن رستم دستان او است اما جه رستم او لود چه نبود هردو مردان بی باکی بودن که توانایی خیانت و بد اهلی را نداشتن و در نهایت برای ایران شهید شدن. اما بی باک واقعی پسر بچه سیزده ساله ای است که با دستی خالی بروی پل بهمن شیر حماسه آفرید!

گرگ جوان: اون همه نبرد ها رو ببرد اما جنگشو باخت،گرگ جوان تنها مسی نبود که تاج فولادی بر سر نهاد و علیه ظلم و ستم بر خواست. یعقوب لیث عیار کسی بود که امید را برای ایرانیان بازگردان و رویایش قطع دست ستمکار خلفای عباسی واز ایران بود او در میدان جنگ مهار نشدنی بود ،مردمانش می‌پرسیدنش. نه سیل های پنجاه روزه شمال او را متوقف میساخت و نه شمار زیاد لشگر دشمن. هرچند او هم همچون گرگ جوان فریب حق میهمان خورد و شمشیر با خود نبرد و خیانت خورد و سبب کشته شدنش شد.

yaqub-layth-statue[1]

یعقوب لیث

ند استارک:شاه گند میزند دست جمع میکند
قائم مقام فراهانی برایش همچون پدر بود عین رابطه ند استارک و جان آرن. زمانی که محمد شاه قاجار مرد بلافاصله ترتیبات شاهی شاهزاده ناصر الدین را فراهم کرد. میرزا نقی خان امیر کبیر عوام زاده بود اما به سبب هوش و ذکاوتش و توجه بخصوص قائم مقام فراهانی پیشرفت کرد. در جوانی او را بعنوان فرستاده ایران برای آرام کردن خشم تزار روسیه از مرگ گریبادوف (کشته شده توسط حرکتی کنترل نشده) ثابت کرد که دیپلماتی تواناس. بعدها تنها لایق مقام صدرات شد. خدمات او به مملکت بی نظیر بود در دوران صدراتش مانع خیلی از فجایع سیاسی و گند های شاهزاده لوس قجر شد ولی هرچند رسم روزگار اینست که با مردان شریف روی خوشی ندارد و در نهایت در بازی تاج و تخت با ملکه مادر، دشمنی دربار باعث سقوطش و شرف و وفاداریش به ملت ایران باعث مرگش شد.

پایسل: عقل پادشاه خودش زوال عقل دارد. وقتی کسی در راهروهای قلعه سرخ نباشد این پیرمرد بدون هیچ پشت دردی راه میرود. تنها هدف پایسل یک چیز است زنده ماندن و حفظ مقامش!
میرزا اقاسی از خاندان بیاتی هم نمونه زیبای از پایسل ایرانیه! در دوران صدراتش ایران را به بدبختی وگدایی کشوند. حکومتش از پای بست ویران بود تحصیل کرده کربلا، کج اندیش، زنباره و در عین حال بامبول زن و جاه طلب بود!حاجی اصلا حوصله کار دیپلماسی نداشت. گرچه خودش آدم نکشت اما باعث مرگ خیلی ها شد و بجز فحش دادن کار دیگری بلد نبود و این تدبیر بزرگ میرزا در امور سیاسی بود!

مردان بی چهره: همه باید خدمت کنند همه باید بمیرند، در بلندی کوه الموت، خلوتگاه فرقه ای عجیب و رعب‌آور واقع شده بود اولین و یکی از مرتب ترین سندیکاهای آدمکشی تاریخ بشر که آوازه اشان در جهان پیچید حسن صباح به کمک فدایانش به پروردگار الموت تبدیل گشت هرجای هرفردی به اشاره دست او پسنده بود تا به خداوند الموت تقدیم شود. امر مقدس ترور پیرمرد کوهستان بی نهایت گسترده بود از شوالیه های صلیبی در اورشلیم تا خاقانها ی مغول و خدیو های مصر و سلاطین ایوب و سلجوق. روش دادن هدیه مرگ نفوذ و نفوذ و در نهایت خنجر زدن در قلب دوست،برادر، همشهری،عشق یا پادشاه است فرقی نمیکند که باشد فدای که بهشت برین و منگ از حشیش است هر تهدیدی را علیه فرقه بی هیچ ترحمی از لیست حذف میکند!

دیرون(فاتح دورن) :اژدهای جوان وقتی دورن را فتح کرد تنها چهارده سال داشت. بخاطر رشادت هایش لقب اژدها جوان را گرفت و ما در میانه تاریخ تنها به یک مانند از او برمیخوریم آلپ ارسلان. او وسعت امپراطوری سلجوقیآن را به وسعت امپراطوری ساسانیان سرانداز بغداد تا ارمنستان را فتح کرد و بر صلیبون در نبرد ملازگردچیره شد در نهایت کار فهمیدن فتح کردن و حکومت کردن تفاوت دارد! اداره سرزمینهای فتح شد برای هردویشان مشکل شد و اژدهای جوان و الپ ارسلان اسرای آزاد شده در خون و عرق خودشان غلطیدن اما حقیقت این است که مرگشان بعلت غرورشان بود دیرون دوستداشت فتح درون را بزرگ جلو دهد و الپ ارسلانم به همان مرض دچار شد و در نهایت به بهای جانشان به اشتباهشان پی بردن.

635124686936874583

آلپ ارسلان

لینک کوتاه مطلب : https://winterfell.ir/?p=9151

درباره نویسنده

نوید لنیستر

نویسنده و مترجم مطالب سایت

۷۰ دیدگاه

  • سلام من دوبار از طریق تماس با ما بهتون گفتم که فصل یازدهم از کتاب چهارم مشکل داره دانلود نمیشه الان یه هفتست خریدمش ولی نمیتونم دانلودش کنم لطفا رسیدگی کنید

      نقل قول

  • علی:
    سلام من دوبار از طریق تماس با ما بهتون گفتم که فصل یازدهم از کتاب چهارم مشکل داره دانلود نمیشه الان یه هفتست خریدمش ولی نمیتونم دانلودش کنم لطفا رسیدگی کنید

    منم دقیقن همین مشکلو دارم شش ماهه خریدم ولی چون امکان دانلود وجود نداره هنوز نخوندم :ssad:

      نقل قول

  • با خسته نباشید
    واقعا لذت بردم متن بسیار جالب با ساختار ادبی زیبایی بود.
    متعصفانه خود ما کم نداریم از این داستان ها در تاریخمون اما کو کسی که توجه کنه. مثلا همین جنگ های داخلی که بعد از به قتل رسیدن نادرشاه افشار ناپلون دوم براه افتاد خودش چند برابر همین افسانه های خیالی هم تراژدی و هم داستان داره داستانی از کشت کشتار های پی در پی و یک جنگ قدرت بی پایان.

      نقل قول

  • با عرض سلام مجدد .
    متن بسیار عالی و جذابی بود . دستتان درد نکند . فقط چند نکته به نظرم رسیده که بازگو کنم :
    ۱- موسس سلسله صفوی که ایران تجزیه شده را یکپارچه کرد شاه اسماعیل بود نه شاه عباس . البته در ابتدای سلطنت شاه عباس هم کشور در هرج و مرج به سر می برد اما رسماً و اسماً یکپارچه بود .
    ۲- بنده قبلاً چند جای دیگر هم گفته ام ، ما چون باور داریم که ایرانیان باستان دروغگو نبوده اند داستان کمبوجیه و بردیا را تمام و کمال قبول کرده ایم! اما این باور ما از کجا آمده است؟ شاید با حرفم موافق نباشید ، اما این باور ساخته و پرداخته همان نویسندگان روشنفکر عصر پهلوی است که سعی داشتند از موسسان حکومت هخامنشیان نمادهایی از راستی و درستی مطلق خلق کنند تا جایی که گفتند کوروش کبیر همان ذوالقرنین قرآن کریم است! اما این وسط یک سئوال وجود دارد و یک فرضیه! سئوال این است که اگر کوروش اینقدر آدم خوب و درستی بوده پس چرا نتوانسته فرزندانش را طوری تربیت کند که اینگونه به جان هم نیافتند؟ و فرضیه ای که توسط برخی مورخان و باستان شناسان غربی مطرح شده این است که ماجرای قتل بردیای واقعی بدست کمبوجیه و ظهور بردیای دروغین ، در واقع دروغی بوده ساخته و پرداخته داریوش برای رسمیت دادن به حکومت خودش تا نامش به عنوان یک غاصب در تاریخ ثبت نشود!!!
    ۳- در قسمت مقایسه واریس با خواجه نظام الملک باید اصلاح شود “دولتش از غرب لاذقیه تا کاشغر” . احتمالاً غلط املایی و لحظه ای بوده اما در عمل کاشان تا کاشغر نیمی از ایران سلجوقی را به باد می دهد!!!
    ۴- این عبارت “یکی از آنان جوانمردانه نمی‌خواست ذلیلی اورا همگان ببینند اورا کشت” را کجا خوانده اید؟ چون بنده تا به حال نشنیده ام قتل جلال الدین خوارزمشاه اینطور تعبیر شده باشد! تعریف معمول این است که تعدادی از اکراد جلال الدین را اسیر کرده و او را به چادر خودشان بردند ، نفر دیگری وارد شد و جلال الدین را شناخت و چون برادرش به دستور شاه بی تخت خوارزم کشته شده بود او را در جا به قتل رساند . این تعبیری است که بنده در چند کتاب مختلف و معتبر خوانده ام!
    ۵- مقایسه گرگ جوان با یعقوب لیث به نظرم چندان صحیح نیست! به نظرم در این مقام مقایسه لطفعلی خان زند جایگاه بالاتری دارد!
    ۶- مقایسه آلب ارسلان هم با اژدهای جوان به نظرم مقایسه درستی نیست چون تا جایی که خوانده ام آلب ارسلان زمانی که به سلطنت رسید سرداری رشید و میان سال و سرد و گرم چشیده بود . به نظرم در اینجا شاه اسماعیل صفوی گزینه مناسب تری می باشد . چون شاه اسماعیل صفوی هم جنگ و فتوحاتش را از سیزده سالگی آغاز کرد و بانی سلسله اش شد . البته شاه اسماعیل تا نزدیک چهل سالگی عمر کرد و خیلی نمی توان او را جوانمرگ شده نامید . گزینه دیگری که به ذهنم می رسد طغرل سوم است! آخرین سلطان سلجوقی زمانی که کودک خردسالی بیش نبود به تخت نشانده شد و دربارش عرصه رقابت بین جناح های مختلف بود تا اینکه طغرل به سن نوجوانی رسید و تصمیم گرفت با سرکوب درباریان به این کشمکش ها خاتمه دهد و تا حدود زیادی هم موفق شد . در بیشتر جنگ هایش پیروز شد و او را با سرداران بزرگ بنیانگذار سلسله سلجوقی مقایسه می کردند که همین مقایسه برای این جوان غرور بی جا و مرگ آفرین به ارمغان آورد ؛ سلطان جوان پس از آنکه به جای گردآوری سپاه وقتش را به خوش گذرانی و تفریح در ری تلف کرد با یاران اندک اما وفادارش به مصاف سپاه بزرگ علاالدین تکش خوارزمشاه رفت و خب ، عاقبتش معلوم است! تکش سر طغرل را برای خلیفه عباسی در بغداد فرستاد!

      نقل قول

  • بسیار زیبا و با دیدگاهی منصفانه و بدور از تعصبات. :good: با تشکر از آقا محمدرضا

      نقل قول

  • افرین ایدی بده .باهام گفتگو کنیم چون قسمت دوم هم دارم خوشحال میشم باهم صحبت کنیم . در مقاله پر از غلط املایی است متاسفانه .خوب ادیت نشده چون برای نادر به جای مدافع شرق نوشته مدافع ملت ! در رابطه با شاه اسماعیل باید گفت بخاطر پر تحول بودن وقایع سلطنتش و ساختن کشوری تازه انتخابش کردم برای این نقش . در رابطه با جلال الدین .همچون داستان مرگ یزگرد سوم افسانه در موردش زیاده پس به ناچار یکی را برای علت مرگش انتخاب کردم دلایلت رو برای اژدهای جوان قبول کردم .در رابطه با لطفعلی خان ریگار براش مناسب تره و در قسمت بعد مفصلا راجع بهش توضیح میدم

      نقل قول

  • Mohamad reza cheshmak:
    افرین ایدی بده .باهام گفتگو کنیم چون قسمت دوم هم دارم خوشحال میشم باهمصحبت کنیم . در مقاله پر از غلط املایی است متاسفانه .خوب ادیت نشده چون برای نادر به جای مدافع شرق نوشته مدافع ملت ! در رابطه با شاه اسماعیل باید گفت بخاطر پر تحول بودن وقایع سلطنتش و ساختن کشوری تازه انتخابش کردم برای این نقش . در رابطه با جلال الدین .همچون داستان مرگ یزگرد سوم افسانه در موردش زیاده پس به ناچار یکی را برای علت مرگش انتخاب کردم دلایلت رو برای اژدهای جوان قبول کردم .در رابطه با لطفعلی خان ریگار براش مناسب تره و در قسمت بعد مفصلا راجع بهش توضیح میدم

    از لطفتتان متشکرم . البته بنده بیشتر نقاد هستم تا ایده دهنده . نقد ایده دیگران خیلی راحت تر و آسان تر است تا اینکه خودت ایده بدهی! اما با این حال به نظرم این مثال ها بد نباشند :
    رابرت باراتیون را می توان با بهرام گور مقایسه کرد ؛ بهرام پسر کوچکتر یزدگرد اول نزد خان خردمند حیره پرورش یافته بود . بعد از مرگ یزدگرد درباریان با توطئه ای شاپور پسر ارشد یزدگرد را کشته و خسرو نامی را بر تخت نشاندند . بهرام با کمک خان حیره به تیسفون رفت و بر تخت نشست . این افسانه معروف درباره او است که با کشتن دو شیر تاج را بر سر گذاشت! بهرام جنگجوی بزرگی بود و بویژه نبردش با هیاطله در تاریخ ایران شهرت فراوانی دارد اما در ضمن او عاشق خوشگذاری و شکار بود و عاقبت در جریان آخرین شکارش به باتلاق افتاد و هلاک شد!
    ویسریس تارگیرین را می توان با چند نفر مقایسه کرد ؛ خسرو پرویز پس از اینکه پدرش هرمز چهارم در جریان شورش بهرام چوبینه کشته شد به بیزانس فرار کرد اما برخلاف ویسریس در کمک گرفتن از بیزانسی ها برای پس گرفتن تاج و تختش موفق بود و البته با اینکه به اندازه ویسیریس دیوانه نبود ، اما به اندازه او آدم ظالم و مغروری بود! نفر دیگر فیروز پسر یزدگرد سوم است که پس از فتح ایران بدست اعراب به چین فرار کرد و با کمک آنها تاخ و تازهایی در آسیای میانه نمود اما موفق به شکست مسلمانان و بازگشت به ایران نشد . وشمگیر بن زیار را هم آل بویه از گرگان و طبرستان راندند و او سالها در سرزمین های سامانیان سرگردان بود تا اینکه حین شکار در اطراف کرمان کشته شد . البته او به ظالمی و دیوانگی ویسریس نبود!
    تامن باراتیون را می توان با عبدالملک بن نوح ثانی ، آخرین سلطان سامانی مقایسه کرد ، پسر خردسالی که درباریان بعد از کور کردن برادر نوجوانش بر تخت نشاندند اما حکومتش تنها یک سال دوام آورد زیرا در حالی که لشکر سامانیان سرگرم نبرد با غزنویان بود ، ترکان آل افراسیاب از شمال به ماورالنهر تاخته و با فتح بخارا عبدالملک و تمام اعضا خاندانش را به قتل رساندند . در ضمن عبدالملک بن نوح آخرین حاکم پارس نژاد آسیای میانه بود و از آن زمان تاکنون هیچ پارس نژادی بر این منطقه حکومت نکرده است!
    سرسی لنیستر را هم می توان با سیده خاتون ملکه مشهور آل بویه مقایسه کرد که دو ویژگی مشترک داشتند ؛ علاقه به فرزندان و علاقه به حکومت . داستان حکومت سیده خاتون بسیار مفصل است و وقت تنگ ، اگر سریال قدیمی بوعلی سینا را به یاد داشته باشید منظورم همان ملکه ای است که در ری و به جای پسر نوجوانش حکومت می کرد!

      نقل قول

  • امین:
    با عرض سلام مجدد .
    متن بسیار عالی و جذابی بود . دستتان درد نکند . فقط چند نکته به نظرم رسیده که بازگو کنم :
    ۱- موسس سلسله صفوی که ایران تجزیه شده را یکپارچه کرد شاه اسماعیل بود نه شاه عباس . البته در ابتدای سلطنت شاه عباس هم کشور در هرج و مرج به سر می برد اما رسماً و اسماً یکپارچه بود .
    ۲- بنده قبلاً چند جای دیگر هم گفته ام ، ما چون باور داریم که ایرانیان باستان دروغگو نبوده اند داستان کمبوجیه و بردیا را تمام و کمال قبول کرده ایم! اما این باور ما از کجا آمده است؟ شاید با حرفم موافق نباشید ، اما این باور ساخته و پرداخته همان نویسندگان روشنفکر عصر پهلوی است که سعی داشتند از موسسان حکومت هخامنشیان نمادهایی از راستی و درستی مطلق خلق کنند تا جایی که گفتند کوروش کبیر همان ذوالقرنین قرآن کریم است! اما این وسط یک سئوال وجود دارد و یک فرضیه! سئوال این است که اگر کوروش اینقدر آدم خوب و درستی بوده پس چرا نتوانسته فرزندانش را طوری تربیت کند که اینگونه به جان هم نیافتند؟ و فرضیه ای که توسط برخی مورخان و باستان شناسان غربی مطرح شده این است که ماجرای قتل بردیای واقعی بدست کمبوجیه و ظهور بردیای دروغین ، در واقع دروغی بوده ساخته و پرداخته داریوش برای رسمیت دادن به حکومت خودش تا نامش به عنوان یک غاصب در تاریخ ثبت نشود!!!
    ۳- در قسمت مقایسه واریس با خواجه نظام الملک باید اصلاح شود “دولتش از غرب لاذقیه تا کاشغر” . احتمالاً غلط املایی و لحظه ای بوده اما در عمل کاشان تا کاشغر نیمی از ایران سلجوقی را به باد می دهد!!!
    ۴- این عبارت “یکی از آنان جوانمردانه نمی‌خواست ذلیلی اورا همگان ببینند اورا کشت” را کجا خوانده اید؟ چون بنده تا به حال نشنیده ام قتل جلال الدین خوارزمشاه اینطور تعبیر شده باشد! تعریف معمول این است که تعدادی از اکراد جلال الدین را اسیر کرده و او را به چادر خودشان بردند ، نفر دیگری وارد شد و جلال الدین را شناخت و چون برادرش به دستور شاه بی تخت خوارزم کشته شده بود او را در جا به قتل رساند . این تعبیری است که بنده در چند کتاب مختلف و معتبر خوانده ام!
    ۵- مقایسه گرگ جوان با یعقوب لیث به نظرم چندان صحیح نیست! به نظرم در این مقام مقایسه لطفعلی خان زند جایگاه بالاتری دارد!
    ۶- مقایسه آلب ارسلان هم با اژدهای جوان به نظرم مقایسه درستی نیست چون تا جایی که خوانده ام آلب ارسلان زمانی که به سلطنت رسید سرداری رشید و میان سال و سرد و گرم چشیده بود . به نظرم در اینجا شاه اسماعیل صفوی گزینه مناسب تری می باشد . چون شاه اسماعیل صفوی هم جنگ و فتوحاتش را از سیزده سالگی آغاز کرد و بانی سلسله اش شد . البته شاه اسماعیل تا نزدیک چهل سالگی عمر کرد و خیلی نمی توان او را جوانمرگ شده نامید . گزینه دیگری که به ذهنم می رسد طغرل سوم است! آخرین سلطان سلجوقی زمانی که کودک خردسالی بیش نبود به تخت نشانده شد و دربارش عرصه رقابت بین جناح های مختلف بود تا اینکه طغرل به سن نوجوانی رسید و تصمیم گرفت با سرکوب درباریان به این کشمکش ها خاتمه دهد و تا حدود زیادی هم موفق شد . در بیشتر جنگ هایش پیروز شد و او را با سرداران بزرگ بنیانگذار سلسله سلجوقی مقایسه می کردند که همین مقایسه برای این جوان غرور بی جا و مرگ آفرین به ارمغان آورد ؛ سلطان جوان پس از آنکه به جای گردآوری سپاه وقتش را به خوش گذرانی و تفریح در ری تلف کرد با یاران اندک اما وفادارش به مصاف سپاه بزرگ علاالدین تکش خوارزمشاه رفت و خب ، عاقبتش معلوم است! تکش سر طغرل را برای خلیفه عباسی در بغداد فرستاد!

    راجع به نکته دوم:
    کوروش هم یه فرد کاملا معمولی و انسان بوده که تونسته با درایت و قدرت خودش ایران رو به اون کمال نسبی برسونه؛یعقوب و نوح و آدم نبی هم فرزندانشون ناخلف از آب دراومدن و میدونید چه ها کردن،در صورتی که طبق متون دینی و مقدس همه ادیان این افراد پیامبر و برگزیده خدا بودن و فرشتگان مقرب هم وظیفه برقرای ارتباط بین آنها و خداوند رو انجام میدادن!
    پس قضیه فرزندان کوروش کمی با اغماض بیان شد!
    ذوالقرنین پادشاهی عادل توصیف شده و نجات دهنده یهودیان هم بوده پس طبیعتا با بازخوانی تاریخ میشه اون شخص رو کوروش کبیر دونست!
    کمال در همه چیز مختص انسان ها نیست و پادشاهان ایرانی هم از این قاعده مستثنی نیستند،افرادی معمولی با اراده آهنین و سرنوشتی بزرگ!
    و ما این افراد رو الگوی خود قرار میدهیم،نه اشخاصی بالاتر از انسان معمولی و مقرب تر از آنها…

      نقل قول

  • امین: از لطفتتان متشکرم . البته بنده بیشتر نقاد هستم تا ایده دهنده . نقد ایده دیگران خیلی راحت تر و آسان تر است تا اینکه خودت ایده بدهی! اما با این حال به نظرم این مثال ها بد نباشند :
    رابرت باراتیون را می توان با بهرام گور مقایسه کرد ؛ بهرام پسر کوچکتر یزدگرد اول نزد خان خردمند حیره پرورش یافته بود . بعد از مرگ یزدگرد درباریان با توطئه ای شاپور پسر ارشد یزدگرد را کشته و خسرو نامی را بر تخت نشاندند . بهرام با کمک خان حیره به تیسفون رفت و بر تخت نشست . این افسانه معروف درباره او است که با کشتن دو شیر تاج را بر سر گذاشت! بهرام جنگجوی بزرگی بود و بویژه نبردش با هیاطله در تاریخ ایران شهرت فراوانی دارد اما در ضمن او عاشق خوشگذاری و شکار بود و عاقبت در جریان آخرین شکارش به باتلاق افتاد و هلاک شد!
    ویسریس تارگیرین را می توان با چند نفر مقایسه کرد ؛ خسرو پرویز پس از اینکه پدرش هرمز چهارم در جریان شورش بهرام چوبینه کشته شد به بیزانس فرار کرد اما برخلاف ویسریس در کمک گرفتن از بیزانسی ها برای پس گرفتن تاج و تختش موفق بود و البته با اینکه به اندازه ویسیریس دیوانه نبود ، اما به اندازه او آدم ظالم و مغروری بود! نفر دیگر فیروز پسر یزدگرد سوم است که پس از فتح ایران بدست اعراب به چین فرار کرد و با کمک آنها تاخ و تازهایی در آسیای میانه نمود اما موفق به شکست مسلمانان و بازگشت به ایران نشد . وشمگیر بن زیار را هم آل بویه از گرگان و طبرستان راندند و او سالها در سرزمین های سامانیان سرگردان بود تا اینکه حین شکار در اطراف کرمان کشته شد . البته او به ظالمی و دیوانگی ویسریس نبود!
    تامن باراتیون را می توان با عبدالملک بن نوح ثانی ، آخرین سلطان سامانی مقایسه کرد ، پسر خردسالی که درباریان بعد از کور کردن برادر نوجوانش بر تخت نشاندند اما حکومتش تنها یک سال دوام آورد زیرا در حالی که لشکر سامانیان سرگرم نبرد با غزنویان بود ، ترکان آل افراسیاب از شمال به ماورالنهر تاخته و با فتح بخارا عبدالملک و تمام اعضا خاندانش را به قتل رساندند . در ضمن عبدالملک بن نوح آخرین حاکم پارس نژاد آسیای میانه بود و از آن زمان تاکنون هیچ پارس نژادی بر این منطقه حکومت نکرده است!
    سرسی لنیستر را هم می توان با سیده خاتون ملکه مشهور آل بویه مقایسه کرد که دو ویژگی مشترک داشتند ؛ علاقه به فرزندان و علاقه به حکومت . داستان حکومت سیده خاتون بسیار مفصل است و وقت تنگ ، اگر سریال قدیمی بوعلی سینا را به یاد داشته باشید منظورم همان ملکه ای است که در ری و به جای پسر نوجوانش حکومت می کرد!

    از نظراتون خوشم اومد بله اگه ایده هایی معرفی بشن حتمن بهشون اشاره میکنم در رابطه با مقایسه هام خب مطمعنن بعضی هاشون حاشیه دارن مثل مقایسه ی قیات خان ترکمن و بیلون گریجوی یا مقایسه ی منافقین خلق با کمپانی طلایی اما چه میشه کرد شباهت بینشون وجود داره و نظر ها هم متفاوته در موردشون اما تاریخ تنها قضاوت میکنه تمام سعیمو میکنم قسمت بعد پخته تر باشه

      نقل قول

  • خیلی قشنگ بود
    چرا از زن ها نام نبردین؟
    لنیسترها
    گریجوی ها

    مطلب رو کامل کنین ارزشش رو داره

      نقل قول

  • مقاله جالبی بود اما چند تا ایراد داشت. ۱٫ درمورد مقایسه ایگان با کوروش و شاه عباس، شاید بشه کوروش و توی لیست گذاشت اما شاه عباس ن ! به نظرم شاه عباس بیشتر شبیه گنجشک اعظم هست یعنی کسی که از دین برای منافع خودش استفاده میکنه. به نظرم جای مهرداد اول توی این لیست خالیه . ششمین پادشاه اشکانی و یکی از بزرگترین پادشاهان ایران کسی که متاسفانه مهجور واقع شده، برای عظمتش همین بس که کشور کوچیک و محدود اشکانی اون زمان رو به سرحدات هخامنشیان رسوند و شبیه پادشاه به کوروش بود و البته خیلی بیشتر از کوروش سلطنت کرد. ۲: واریس و خواجه نظام ملک هیچ شباهتی به هم ندارند. واریس برای حفظ جایگاه خودش به همه چیز و همه کس خیانت میکنه اما کسی مثل خواجه نظام ملک همه عمرش رو صرف سلجوقیان میکنه و اخرشم به دست اسماعیلیان ترور میشه. ۳: کرسواس به هیچ وجه تزارین یا سزار نبود اصولا زمانی که کراسوس به روم حمله کرد هنوز حکومتش جمهوری بود سالها بعدش سزار جمهوری رو منقرض کرد. ۴: قائم مقام به خاطر ملکه مادر نمرد بلکه به دلیل نفرت عجیبی که محمد شاه و میرزا آغاسی ازش داشتن خفه شد.۵: ملکم خان وبیلیش هم شباهتی ندارن. ملکم خان تا یه دورانی مشروطه خواه بود وبعدش رنگ عوض کرد اما چندان توی بازی قدرت ایران نقشی نداشت وبیشتر یه شیاد و خالی بند بود تا سیاستمدار

      نقل قول

  • علی رضا چشمک: زیبا بود ممنونم از سرنوید و محمد بابت جمع آوری این مطلب مفید و جالب

    :gol: باید از شما به خاطر نوشتن این مقاله زیبا تشکر کرد.

    علیرضا:
    با خسته نباشید
    واقعا لذت بردم متن بسیار جالببا ساختار ادبی زیبایی بود.
    متعصفانه خود ما کم نداریم از این داستان ها در تاریخمون اما کو کسی که توجه کنه. مثلا همین جنگ های داخلی که بعد از به قتل رسیدن نادرشاه افشار ناپلون دوم براه افتاد خودش چند برابر همین افسانه های خیالی هم تراژدی و هم داستان داره داستانی از کشت کشتار های پی در پی و یک جنگ قدرت بی پایان.

    موافقم
    از تاریخ ایران میشه هزاران فیلم و سریال ساخت:زندگی کوروش کبیر، شاه اسماعیل، شاه عباس، نادرشاه ، جنگ های آغا محمدخان و لطفعلی خان و…

      نقل قول

  • داعشیا ارتش وایت واکران
    سربازای های اسپارو شبیه بسیجیان! :D:
    علی مطهری بلک فیشه
    روحانی تیریون لنیستره
    احمدی نژاد رمسی بولتونه
    .
    فقط اگه یه آزور آهای بود که ما رو نجات می داد…

      نقل قول

  • در مورد حسن صباح بسیار مبالغه آمیز نوشتید حسن صباح دارو فروش بوده نه حیشیشی ک اینطور خطاب بشه!! این تهمت های ک بهش زدن!! مقاله تون در کل خوب و قوی بود!! شاه عباس بیشتر شبیهگنجشک اعظمه در قالب جنگجو!! گنجشک اعظم می تونستید شیخ بهایی رو معرفی کنید

      نقل قول

  • در مورد حسن صباح بسیار مبالغه آمیز نوشتید حسن صباح دارو فروش بوده نه حیشیشی ک اینطور خطاب بشه!! این تهمت های ک بهش زدن!! مقاله تون در کل خوب و قوی بود!! شاه عباس بیشتر شبیهگنجشک اعظمه در قالب جنگجو!! گنجشک اعظم می تونستید شیخ بهایی رو معرفی کنید

    محمدرضا:
    داعشیا ارتش وایت واکران
    سربازای های اسپارو شبیه بسیجیان!
    علی مطهری بلک فیشه
    روحانی تیریون لنیستره
    احمدی نژاد رمسی بولتونه
    .
    فقط اگه یه آزور آهای بود که ما رو نجات می داد…

    احمدی نژاد مدعی آزرو آهایه جادوگر قرمزش هم داره تازه این هاله هم می بینه

      نقل قول

  • شاهرخ:
    در مورد حسن صباح بسیار مبالغه آمیز نوشتید حسن صباح دارو فروش بوده نه حیشیشی ک اینطور خطاب بشه!! این تهمت های ک بهش زدن!! مقاله تون در کل خوب و قوی بود!!شاه عباس بیشتر شبیهگنجشک اعظمه در قالب جنگجو!!گنجشک اعظم می تونستید شیخ بهایی رو معرفی کنید

    دوست عزیز حسن صباح حشیشی نبود بلکه بهشون حشاشین گفته می شد که معرب اساسین یا قاتلین هست. ربطی به اون حشیش که ما میشناسیم نداره. در ضمن شاه عباس خیلی شبیه گنجشک اعظم و حتی فراتر از اونه چرا که ۳۸ سال با همین سیاست یکی به نعل یه به میخ امپراتوری های مثل عثمانی و انگلیس رو سرانگشتش چرخوند

      نقل قول

  • نوید لنیستر: باید از شما به خاطر نوشتن این مقاله زیبا تشکر کرد.

    موافقم
    از تاریخ ایران میشه هزاران فیلم و سریال ساخت:زندگی کوروش کبیر، شاه اسماعیل، شاه عباس، نادرشاه ، جنگ های آغا محمدخان و لطفعلی خان و…

    می دونید پیچیده ترین مقطع تاریخ ایران که اگر کسی دل و جرات و هنرش را داشته باشد و سراغش برود می شود فیلم یا سریالی مشابه بازی تاج و تخت یا حداقل حریم سلطان از آن ساخت چه مقطعی است؟ سال های آخر حکومت ساسانی بعد از قتل خسروپرویز! دربار ایران در این سال ها آنقدر آشفته و پرهرج و مرج بوده که عملاً هیچ شاهزاده و شاهدخت والامقامی در دربار باقی نماند و مجبور شدند سراغ یزدگرد سوم بروند که آنقدر احتمال شاه شدنش کم بوده که سال ها قبل از دربار خارج شده بود! اما خب ، همانطور که گفتم دل و جرات می خواهد! چون از یک طرف ممکن است برای مذهبی ها سوءتفاهم بشود که به تصویر درآوردن تهدید اعراب مسلمان برای این دربار آشفته زشت از آب درآمده ، و از آن طرف ملی گرایان و زرتشتی ها ممکن است اعتراض کنند که دربار ساسانی تا این حد که شما نشان می دهید فاسد و آلوده به گناه و جنایت نبوده است!!! برای همین نه طیف فیلمسازان مذهبی سراغ چنین سوژه ای می روند نه طیف فیلمساران روشنفکر! البته پارسال جایی خواندم که چنین فیلمنامه ای توسط یک نویسنده جوان آماده شده و بدنبال گرفتن مجوز است اما بعدش دیگر خبری راجبش نشنیدم!

      نقل قول

  • افرین بر تو …ازور اهای رو خاهانم

    محمدرضا:
    داعشیا ارتش وایت واکران
    سربازای های اسپارو شبیه بسیجیان!
    علی مطهری بلک فیشه
    روحانی تیریون لنیستره
    احمدی نژاد رمسی بولتونه
    .
    فقط اگه یه آزور آهای بود که ما رو نجات می داد…

      نقل قول

  • مقاله رو خوندم و فک کردم اگه تشکر نکنم واقعن بی انصافیه معلومه براش زحمت کشیده شده
    با این که به تاریخ علاقه ای ندارم و سر رشته ای هم در این زمینه ندارم ولی واقعا برام جذاب بود
    بازم از این کارا بکنید :good:

      نقل قول

  • از همه ی دوستان تشکر میکنم بابت انتقادات و پیشنهادات .کار ادامه دارد و قسمت های اینده پر از داستانهای جدید و کشمکش های تازه خواهد بود

      نقل قول

  • خسته نباشی محمدرضا جان منتظر قسمت بعدی هستیم

    درباره حسن صباح بد نیست بدونید چون داروساز (حشاش) بوده به فرقه ای که بعدها تشکیل داد حشاشین گفته می شد. حشاش در اصل یعنی دارو ساز و ربطی به اون ماده مخدر نداره منتهی چون این فرقه به قتل های زنجیره ای معروف شد این کلمه حشاشین به زبان های اروپایی راه پیدا کرد و معنی قاتل (Assassin) به خودش گرفت (در نتیجه نه تنها حشاشین معرب اساسین نیست بلکه ریشه ی این واژه است!)

      نقل قول

  • با عرض سلام مجدد .
    متن بسیار عالی و جذابی بود . دستتان درد نکند . فقط چند نکته به نظرم رسیده که بازگو کنم :
    ۱- موسس سلسله صفوی که ایران تجزیه شده را یکپارچه کرد شاه اسماعیل بود نه شاه عباس . البته در ابتدای سلطنت شاه عباس هم کشور در هرج و مرج به سر می برد اما رسماً و اسماً یکپارچه بود .
    ۲- بنده قبلاً چند جای دیگر هم گفته ام ، ما چون باور داریم که ایرانیان باستان دروغگو نبوده اند داستان کمبوجیه و بردیا را تمام و کمال قبول کرده ایم! اما این باور ما از کجا آمده است؟ شاید با حرفم موافق نباشید ، اما این باور ساخته و پرداخته همان نویسندگان روشنفکر عصر پهلوی است که سعی داشتند از موسسان حکومت هخامنشیان نمادهایی از راستی و درستی مطلق خلق کنند تا جایی که گفتند کوروش کبیر همان ذوالقرنین قرآن کریم است! اما این وسط یک سئوال وجود دارد و یک فرضیه! سئوال این است که اگر کوروش اینقدر آدم خوب و درستی بوده پس چرا نتوانسته فرزندانش را طوری تربیت کند که اینگونه به جان هم نیافتند؟ و فرضیه ای که توسط برخی مورخان و باستان شناسان غربی مطرح شده این است که ماجرای قتل بردیای واقعی بدست کمبوجیه و ظهور بردیای دروغین ، در واقع دروغی بوده ساخته و پرداخته داریوش برای رسمیت دادن به حکومت خودش تا نامش به عنوان یک غاصب در تاریخ ثبت نشود!!!
    ۳- در قسمت مقایسه واریس با خواجه نظام الملک باید اصلاح شود “دولتش از غرب لاذقیه تا کاشغر” . احتمالاً غلط املایی و لحظه ای بوده اما در عمل کاشان تا کاشغر نیمی از ایران سلجوقی را به باد می دهد!!!
    ۴- این عبارت “یکی از آنان جوانمردانه نمی‌خواست ذلیلی اورا همگان ببینند اورا کشت” را کجا خوانده اید؟ چون بنده تا به حال نشنیده ام قتل جلال الدین خوارزمشاه اینطور تعبیر شده باشد! تعریف معمول این است که تعدادی از اکراد جلال الدین را اسیر کرده و او را به چادر خودشان بردند ، نفر دیگری وارد شد و جلال الدین را شناخت و چون برادرش به دستور شاه بی تخت خوارزم کشته شده بود او را در جا به قتل رساند . این تعبیری است که بنده در چند کتاب مختلف و معتبر خوانده ام!
    ۵- مقایسه گرگ جوان با یعقوب لیث به نظرم چندان صحیح نیست! به نظرم در این مقام مقایسه لطفعلی خان زند جایگاه بالاتری دارد!
    ۶- مقایسه آلب ارسلان هم با اژدهای جوان به نظرم مقایسه درستی نیست چون تا جایی که خوانده ام آلب ارسلان زمانی که به سلطنت رسید سرداری رشید و میان سال و سرد و گرم چشیده بود . به نظرم در اینجا شاه اسماعیل صفوی گزینه مناسب تری می باشد . چون شاه اسماعیل صفوی هم جنگ و فتوحاتش را از سیزده سالگی آغاز کرد و بانی سلسله اش شد . البته شاه اسماعیل تا نزدیک چهل سالگی عمر کرد و خیلی نمی توان او را جوانمرگ شده نامید . گزینه دیگری که به ذهنم می رسد طغرل سوم است! آخرین سلطان سلجوقی زمانی که کودک خردسالی بیش نبود به تخت نشانده شد و دربارش عرصه رقابت بین جناح های مختلف بود تا اینکه طغرل به سن نوجوانی رسید و تصمیم گرفت با سرکوب درباریان به این کشمکش ها خاتمه دهد و تا حدود زیادی هم موفق شد . در بیشتر جنگ هایش پیروز شد و او را با سرداران بزرگ بنیانگذار سلسله سلجوقی مقایسه می کردند که همین مقایسه برای این جوان غرور بی جا و مرگ آفرین به ارمغان آورد ؛ سلطان جوان پس از آنکه به جای گردآوری سپاه وقتش را به خوش گذرانی و تفریح در ری تلف کرد با یاران اندک اما وفادارش به مصاف سپاه بزرگ علاالدین تکش خوارزمشاه رفت و خب ، عاقبتش معلوم است! تکش سر طغرل را برای خلیفه عباسی در بغداد فرستاد!

    اولندش که با توجه به لشگرکشیای کوروش کاملا و کار هایی که انجام داده فعلا بیشترین احتمال ذوالقرنین رو کوروشه پس نیاین الکی بگید کوروش نیست شما باید با مدرک ثابت کنید که نیست بعدشم شما که میگی کوروش یه ادم معمولی بوده حضرت ادم که پیامبر بوده چی هابیل و قابیل رو میشناسید اینا که پسر پیامبر بودنو افتادن به جون هم کوروش هم یه ادم معمولی بوده بنابرین همچین چیزی کاملا عادیه

      نقل قول

  • اون قضیه ۳ یار دبستانی به کل منتفیه چون این ۳ نفر اصلا هم دوره نبودن

      نقل قول

  • دروغین بودن داستان بردیای دروغین بسیار محتمل است اما تا بوده ، تاریخ را فاتحان نوشته اند ، مثلا”‌گفته می شود که آغامحمدخان به دست خدمتکارانش کشته شد ، آیا آنها نفوذی فلان مقام دربار نبوده اند ؟
    عباس میرزا به سبب بیماری درگذشت ، چرا باید به طور اتفاقی تنها شاهزاده باکفایت قاجار جوانمرگ شود ؟

    چیزی که در تاریخ مهم است توجه به ذات بد قدرت است ، یعنی اگر شما انسان شریفی بوده باشید تن به سلطنت نمی دهید ،
    در همین مثال بردیا ، داستانی که واقعی تر است این نسخه است :
    داریوش مدعی سلطنت برای اینکه بتواند انتقام خود را از بازماندگان کوروش بگیرد ، با کشتن بردیا در پایتخت و کمبوجیه در راه مصر بر تخت سلطنت جلوس کرد ،
    که البته این کار چیزی از ارزشهای او کم نمی کند چون ذات بازی تاج و تخت همین است

      نقل قول

  • به نظر من مقایسه کردن سرسی لنیستر با سیده خاتون بسیار بی انصافی است . سیده خاتون فرمانروایی باهوش و متدین و دانا و زیرک بوده است که در ضمن عادل هم بوده است و انگونه که در تاریخ امده است بسیار پاکدامن هم بوده است . ایا از نظر شما به صرف دوست داشتن فرزند این دو با هم قابل مقایسه هستند ؟

      نقل قول

  • اکثرشون هیچ شباهتی نداشتند. در ضمن اون کسی که ایران تکه تکه را یک پارچه کرد شاه اسماعیل بود نه شاه عباس.

      نقل قول

  • hanaha:
    به نظر من مقایسه کردن سرسی لنیستر با سیده خاتون بسیار بی انصافی است . سیده خاتون فرمانروایی باهوش و متدین و دانا و زیرک بوده است که در ضمن عادل هم بوده است و انگونه که در تاریخ امده است بسیار پاکدامن هم بوده است . ایا از نظر شما به صرف دوست داشتن فرزند این دو با هم قابل مقایسه هستند ؟

    درسته که سیده خاتون بسیاری از ویژگی های منفی سرسی رو نداشته اما همانطور که گفتم ویژگی مشترک اونها علاقه همزمان به فرزندان و قدرت بوده! سیده خاتون بعد از مرگ همسرش نایب السلطنه پسرش مجدالدوله در ری می شود و زمانی هم که مجدالدوله به سن قانونی می رسد حاضر نمی شود حکومت را به او واگذار کند . مجدالدوله علیه سیده خاتون شورش می کند و سیده خاتون با کمک پسر دیگرش شمس الدوله او را شکست داده و برکنار می کند لیکن زمانی که می بیند شمس الدوله هم از او حرف شنوی ندارد دوباره مجدالدوله را به حکومت بر می گرداند . از دیگر کارهای سیده خاتون که خیلی شبیه کارهای سرسی است اینکه یکی از اقوام خودش به نام علاالدوله کاکویه را والی اصفهان می کند و این کار باعث افزایش نفاق و جنگ بین حاکمان آل بویه می شود . البته علاالدوله حاکم بدی هم نبوده و بوعلی سینا سال های پایانی عمرش را به وی خدمت کرده است ، با این حال همین علاالدوله کاکویه چند سال بعد از مرگ سیده خاتون حکومت پسرش شمس الدوله را در همدان سرنگون می کند!

      نقل قول

  • فرهنگ:
    اکثرشون هیچ شباهتی نداشتند. در ضمن اون کسی که ایران تکه تکه را یک پارچه کرد شاه اسماعیل بود نه شاه عباس.

    آفرین نقد باید منصفانه باشه فرهنگ خانوم و هر نقدی باید نظر مخالف هم داشته باشه :good: خیلی سرفراز میکنی ایرادتم جزی بگی آگاهیمون از اشتباهات کار بره بالا،در خصوص. شاه اسماعیل باید بگم بله همه آگاه اند شاه اسماعیل ایرانو یکپارچه کرد اما با مشورت های فراوان نتیجه حاصل سد که اسماعیل برای یکی از گزینه های بیلور مقدس محتمل تره و شاه عباس لیاقت اگان بودن رو داره! B-) و ما هربار فقط دو گزینه خیلی نزدیک پیدا میکنیم که مطلب زیادی کشدار نشه

      نقل قول

  • هنگامی که پسرسیده خاتون شورش می کند ان پسر کودک بوده و به تحریک اطرافیانش این کار را کرده است بنابراین منطقی است که جلوی حکومت پسرش را در ان دوره حساس جنگ و اشوب بگیرد . فرزندی که بیش تر مشغول تفریح بوده است . در ضمن به نظر من سرسی عشق قدرت دارد و تشنه رسیدن به حکومت است حال به قیمت استفاده از هر کسی اما در مورد سیده خاتون او می خواسته است که سرزمین و مردمش را حفظ کند و مردمش را از هجوم غزنویان حفظ کند همان طور که بعد از مرگ این بانو پسرش با بی لیاقتی سرزمینش را از دست داده و غزنویان هزاران نفر از مردم و دانشمنندان ری را قتل عام کرده است .

      نقل قول

  • hanaha:
    هنگامی که پسرسیده خاتون شورش می کند ان پسر کودک بوده و به تحریک اطرافیانش این کار را کرده است بنابراین منطقی است که جلوی حکومت پسرش را در ان دورهحساس جنگ و اشوب بگیرد . فرزندی که بیش تر مشغول تفریح بوده است . در ضمن به نظر من سرسی عشق قدرت دارد و تشنه رسیدن به حکومت است حال به قیمت استفاده از هر کسی اما در مورد سیده خاتون اومی خواسته است که سرزمین و مردمش را حفظ کند و مردمش را از هجوم غزنویان حفظ کند همان طور که بعد از مرگ این بانو پسرش با بی لیاقتی سرزمینش را از دست داده و غزنویان هزاران نفر از مردم ودانشمنندان ری را قتل عام کرده است .

    خب البته حرف شما را قبول دارم اما در مورد اینکه مجدالدوله زمان شورش کودک بوده ، در کتابی که درباره این ماجرا خواندم نوشته بوده که به سن قانونی حکمرانی رسیده بوده است . البته در تاریخ سیاسی سلسله های پادشاهی ایران کم نبوده اند زنان قدرتمند و جاه طلبی که با اعمال خود مملکت را به سمت سقوط و ضعف می کشانده اند و بسیاری از آنها از نظر رفتار و اخلاق خیلی به سرسی شبیه تر هستند ، بنده فقط مثالی که در آن لحظه به ذهنم رسید را نوشته بودم وگرنه آقا محمدرضا و دوستانشان برای نوشتن مقاله اصلی کلی تحقیق و تفحص کرده اند . راستی به نظر شما کریم خان زند را با کدام شخصیت مجموعه می توان مقایسه نمود؟!

      نقل قول

  • امین:
    با عرض سلام مجدد .
    متن بسیار عالی و جذابی بود . دستتان درد نکند . فقط چند نکته به نظرم رسیده که بازگو کنم :
    ۱- موسس سلسله صفوی که ایران تجزیه شده را یکپارچه کرد شاه اسماعیل بود نه شاه عباس . البته در ابتدای سلطنت شاه عباس هم کشور در هرج و مرج به سر می برد اما رسماً و اسماً یکپارچه بود .
    ۲- بنده قبلاً چند جای دیگر هم گفته ام ، ما چون باور داریم که ایرانیان باستان دروغگو نبوده اند داستان کمبوجیه و بردیا را تمام و کمال قبول کرده ایم! اما این باور ما از کجا آمده است؟ شاید با حرفم موافق نباشید ، اما این باور ساخته و پرداخته همان نویسندگان روشنفکر عصر پهلوی است که سعی داشتند از موسسان حکومت هخامنشیان نمادهایی از راستی و درستی مطلق خلق کنند تا جایی که گفتند کوروش کبیر همان ذوالقرنین قرآن کریم است! اما این وسط یک سئوال وجود دارد و یک فرضیه! سئوال این است که اگر کوروش اینقدر آدم خوب و درستی بوده پس چرا نتوانسته فرزندانش را طوری تربیت کند که اینگونه به جان هم نیافتند؟ و فرضیه ای که توسط برخی مورخان و باستان شناسان غربی مطرح شده این است که ماجرای قتل بردیای واقعی بدست کمبوجیه و ظهور بردیای دروغین ، در واقع دروغی بوده ساخته و پرداخته داریوش برای رسمیت دادن به حکومت خودش تا نامش به عنوان یک غاصب در تاریخ ثبت نشود!!!
    ۳- در قسمت مقایسه واریس با خواجه نظام الملک باید اصلاح شود “دولتش از غرب لاذقیه تا کاشغر” . احتمالاً غلط املایی و لحظه ای بوده اما در عمل کاشان تا کاشغر نیمی از ایران سلجوقی را به باد می دهد!!!
    ۴- این عبارت “یکی از آنان جوانمردانه نمی‌خواست ذلیلی اورا همگان ببینند اورا کشت” را کجا خوانده اید؟ چون بنده تا به حال نشنیده ام قتل جلال الدین خوارزمشاه اینطور تعبیر شده باشد! تعریف معمول این است که تعدادی از اکراد جلال الدین را اسیر کرده و او را به چادر خودشان بردند ، نفر دیگری وارد شد و جلال الدین را شناخت و چون برادرش به دستور شاه بی تخت خوارزم کشته شده بود او را در جا به قتل رساند . این تعبیری است که بنده در چند کتاب مختلف و معتبر خوانده ام!
    ۵- مقایسه گرگ جوان با یعقوب لیث به نظرم چندان صحیح نیست! به نظرم در این مقام مقایسه لطفعلی خان زند جایگاه بالاتری دارد!
    ۶- مقایسه آلب ارسلان هم با اژدهای جوان به نظرم مقایسه درستی نیست چون تا جایی که خوانده ام آلب ارسلان زمانی که به سلطنت رسید سرداری رشید و میان سال و سرد و گرم چشیده بود . به نظرم در اینجا شاه اسماعیل صفوی گزینه مناسب تری می باشد . چون شاه اسماعیل صفوی هم جنگ و فتوحاتش را از سیزده سالگی آغاز کرد و بانی سلسله اش شد . البته شاه اسماعیل تا نزدیک چهل سالگی عمر کرد و خیلی نمی توان او را جوانمرگ شده نامید . گزینه دیگری که به ذهنم می رسد طغرل سوم است! آخرین سلطان سلجوقی زمانی که کودک خردسالی بیش نبود به تخت نشانده شد و دربارش عرصه رقابت بین جناح های مختلف بود تا اینکه طغرل به سن نوجوانی رسید و تصمیم گرفت با سرکوب درباریان به این کشمکش ها خاتمه دهد و تا حدود زیادی هم موفق شد . در بیشتر جنگ هایش پیروز شد و او را با سرداران بزرگ بنیانگذار سلسله سلجوقی مقایسه می کردند که همین مقایسه برای این جوان غرور بی جا و مرگ آفرین به ارمغان آورد ؛ سلطان جوان پس از آنکه به جای گردآوری سپاه وقتش را به خوش گذرانی و تفریح در ری تلف کرد با یاران اندک اما وفادارش به مصاف سپاه بزرگ علاالدین تکش خوارزمشاه رفت و خب ، عاقبتش معلوم است! تکش سر طغرل را برای خلیفه عباسی در بغداد فرستاد!

    در رابطه با کوروش،فرضیه ذوالقرنین را مولانا ابوالکلام آزاد (هندی) مطرح کرد و علامه طباطبایی هم نسبت به دیگر تئوریها این مساله را قابل قبول تر دانست و دولت پهلوی اعتنای چندانی به این تئوری نداشت. در رابطه با مساله فرزندان و … هم خیلی راحت میتوانید به پسر نوح ارجاع نمایید که علیرغم اینکه حضرت نوح یکی از ۵ پیامبر اولوالعزم است اما فرزندش آن چنان از آب در می آید و این مساله خللی در پیامبریش ندارد. عموی امام زمان ملقب به جعفر کذاب هم نمونه دیگرش. وی فرزند امام هادی بوده. چه مشکلی ایجاد میکند؟
    بنظر من مشکل اصلی متن، ویرایش نشدن آن است. بسیاری از افعال بصورت گفتاری ذکر شده که علیرغم جالب بودن متن، آن را از نظر ادبی سبک میکند.

      نقل قول

  • بهروز: در رابطه با کوروش،فرضیه ذوالقرنین را مولانا ابوالکلام آزاد (هندی) مطرح کرد و علامه طباطبایی هم نسبت به دیگر تئوریها این مساله را قابل قبول تر دانست و دولت پهلوی اعتنای چندانی به این تئوری نداشت. در رابطه با مساله فرزندان و … هم خیلی راحت میتوانید به پسر نوح ارجاع نمایید که علیرغم اینکه حضرت نوح یکی از ۵ پیامبر اولوالعزم است اما فرزندش آن چنان از آب در می آید و این مساله خللی در پیامبریش ندارد. عموی امام زمان ملقب به جعفر کذاب هم نمونه دیگرش. وی فرزند امام هادی بوده. چه مشکلی ایجاد میکند؟
    بنظر من مشکل اصلی متن، ویرایش نشدن آن است. بسیاری از افعال بصورت گفتاری ذکر شده که علیرغم جالب بودن متن، آن را از نظر ادبی سبک میکند.

    با عرض سلام مجدد خدمت شما و بقیه دوستان که نکته مشترکی را متذکر شدید ؛
    اولاً بنده این نکته را که ذوالقرنین قرآن همان کوروش است کتمان نکردم بلکه آن را یک ادعا نامیدم! علما و مفسران قرآن تا یک قرن قبل هیچ اطلاعی درباره شخصیت تاریخی کوروش نداشتند و بنابراین افراد دیگری را به عنوان ذوالقرنین مثال می آوردند ، اگر مولانا ابولکلام آزاد هم به این نکته اشاره نمی کرد ، با اطلاعاتی که مورخان و باستان شناسان غربی درباره کوروش و سلسله هخامنشی در اختیار ایرانیان قرار می دادند ، دیر یا زود این ایده توسط شخص دیگری مطرح می گشت . بنابراین نمی توان این احتمال را نادیده گرفت که شاید در آینده اطلاعات جدیدتری از یک شاه باستانی دیگر کشف شود که بتوان وی را ذوالقرنین نامید!
    دوم ، بنده می دانستم که شما مثال فرزند حضرت نوح (ع) را خواهید زد زیرا قبلاً هم با این مثال مواجه شده ام! اما این مثال باز هم روشن نمی کند که چرا کمبوجیه باید تصمیم به قتل برادر کوچکش بگیرد! در قرآن و روایات اسلامی توضیح داده شده است زمانی که حضرت نوح(ع) با کمک پسران ارشد و یارانش سرگرم ساختن کشتی بود ، کنعان که کوچکترین پسر بود نزد مادرش زندگی می کرد ، زنان دیگر همسر پیامبر را به خاطر کرده های شوهرش تمسخر می کردند و باعث شدند او بتدریج کافر شود و کفر او بود که باعث کفر کنعان گردید . آرمان آرین در رمان مجموعه پارسیان و من اینگونه داستان سرایی می کند که کوروش پرورش کمبوجیه را بر عهده پدربزرگش آستیاگ گذاشته بوده است!!! که البته این داستانی تخیلی بیش نیست چون تقریباً همه مورخان متفق القول هستند که آستیاگ در همان حدود سرنگونی سلطنتش توسط کوروش در جنگ یا هنگام فرار کشته شده است . و حتی اگر باور کنیم که وی زنده مانده می توان باور کرد که کوروش کبیر تربیت فرزند ارشد و جانشینش را بر عهده چنان پادشاه ظالم و جباری گذاشته باشد؟!
    سوم ، همانگونه که بعضی از دوستان اشاره کردند در جایگاه قضاوت نباید بر مبنای تعصبات کور مذهبی و نژادی قرار گرفت و باید همه نظرات و فرضیات را شنید و در بینشان داوری نمود! یکی از مراجع تقلید در کتابی به ذکر خاطره ای از موسم حج پرداخته اند که در مکه با شخصی از اهل سنت مناظره می نمودند . از وی پرسیده اند که در جنگ بین حضرت علی(ع) و معاویه ، کدامیک جانب حق بوده و کدامیک جانب باطل؟ آن شخص هم پاسخ داده حضرت علی(ع) و معاویه هر دو صحابه پیامبر بوده اند و اهل سنت جایز نمی داند که بین صحابه پیامبر قضاوت نماید!!! حالا به نظر شما فرق کسی که بخاطر عرق ملی و میهنی اش حاضر به سنجیدن نظر دیگران درباره کوروش کبیر نیست ، با آن فرد اهل سنت و تنفکراتش که بانی شیوع سلفی گری و تروریسم تکفیری شده چیست؟ یک نگاهی به اطرافیانتان بیاندازید و ببینید آنهایی که بیشتر از بقیه به عرب و ترک و لر و کرد و افغان و … فحش می دهند ، همان هایی نیستند که بیشتر از بقیه روی اسم کوروش و داریوش و بزرگان ایران باستان تعصب دارند؟!

      نقل قول

  • دوستان لازم می دونم نکاتی در مورد ملکه سیده خاتون! یاد آور بشم. آل بویه به هیچ وجه ادعای سیادت نداشتن بلکه همه افتخارشون این بود که از نسل اسپهبدان ساسانی حاکم بر طبرستان هستن. برای اینکه علیه سلسله عباسی علم طغیان بلند کنن از مذهب شیعه استفاده کردن. مثل صفویه. اما این بانوی گرامی که الان توی ری تبدیل به امامزاده شده زیادم عادل و عفیف نبوده و اتفاقا خیلی هم توی سیاست بازی استاد بوده . ضمن اینکه دوبار همسایگانش و با وعده ازدواج با خودش تحریک به حمله به همدان و پسرش کرد. و اتفاقا باعث تضعیف شدید سلسله کاملا ایرانی آل بویه شد

      نقل قول

  • خیلی زحمت کشیدی ولی اینو حتما بخون
    ۱ اگان بدون شک ویلیام فاتخه که از نرماندی پا شد ۲ بار سپاه مشترک را شکست داد و به تخت نسشت
    ۲

      نقل قول

  • لرد اسنو:
    خیلی زحمت کشیدی ولی اینو حتما بخون
    ۱ اگانبدون شک ویلیام فاتخه که از نرماندی پا شد ۲ بار سپاه مشترک را شکست داد و به تخت نسشت
    ۲

    منبع مارتین به طور حتم و خاص تاریخ اروپا و کمیک های مورد علاقشه و بخصوص به کتاب شاهان نفرین شده نوشته موریس دروئون ه اما قصد ما پیدا کردن همزاد های این شخصیت های خودمونه، نه تاریخ اسلام نه تاریخ آسیا و نه تاریخ جهان فقط ایران و کشورهای که یه زمانی برویش تقسیم بندی شدن :rose:

      نقل قول

  • امین: با عرض سلام مجدد خدمت شما و بقیه دوستان که نکته مشترکی را متذکر شدید ؛
    اولاً بنده این نکته را که ذوالقرنین قرآن همان کوروش است کتمان نکردم بلکه آن را یک ادعا نامیدم! علما و مفسران قرآن تا یک قرن قبل هیچ اطلاعی درباره شخصیت تاریخی کوروش نداشتند و بنابراین افراد دیگری را به عنوان ذوالقرنین مثال می آوردند ، اگر مولانا ابولکلام آزاد هم به این نکته اشاره نمی کرد ، با اطلاعاتی که مورخان و باستان شناسان غربی درباره کوروش و سلسله هخامنشی در اختیار ایرانیان قرار می دادند ، دیر یا زود این ایده توسط شخص دیگری مطرح می گشت . بنابراین نمی توان این احتمال را نادیده گرفت که شاید در آینده اطلاعات جدیدتری از یک شاه باستانی دیگر کشف شود که بتوان وی را ذوالقرنین نامید!
    دوم ، بنده می دانستم که شما مثال فرزند حضرت نوح (ع) را خواهید زد زیرا قبلاً هم با این مثال مواجه شده ام! اما این مثال باز هم روشن نمی کند که چرا کمبوجیه باید تصمیم به قتل برادر کوچکش بگیرد! در قرآن و روایات اسلامی توضیح داده شده است زمانی که حضرت نوح(ع) با کمک پسران ارشد و یارانش سرگرم ساختن کشتی بود ، کنعان که کوچکترین پسر بود نزد مادرش زندگی می کرد ، زنان دیگر همسر پیامبر را به خاطر کرده های شوهرش تمسخر می کردند و باعث شدند او بتدریج کافر شود و کفر او بود که باعث کفر کنعان گردید . آرمان آرین در رمان مجموعه پارسیان و من اینگونه داستان سرایی می کند که کوروش پرورش کمبوجیه را بر عهده پدربزرگش آستیاگ گذاشته بوده است!!! که البته این داستانی تخیلی بیش نیست چون تقریباً همه مورخان متفق القول هستند که آستیاگ در همان حدود سرنگونی سلطنتش توسط کوروش در جنگ یا هنگام فرار کشته شده است . و حتی اگر باور کنیم که وی زنده مانده می توان باور کرد که کوروش کبیر تربیت فرزند ارشد و جانشینش را بر عهده چنان پادشاه ظالم و جباری گذاشته باشد؟!
    سوم ، همانگونه که بعضی از دوستان اشاره کردند در جایگاه قضاوت نباید بر مبنای تعصبات کور مذهبی و نژادی قرار گرفت و باید همه نظرات و فرضیات را شنید و در بینشان داوری نمود! یکی از مراجع تقلید در کتابی به ذکر خاطره ای از موسم حج پرداخته اند که در مکه با شخصی از اهل سنت مناظره می نمودند . از وی پرسیده اند که در جنگ بین حضرت علی(ع) و معاویه ، کدامیک جانب حق بوده و کدامیک جانب باطل؟ آن شخص هم پاسخ داده حضرت علی(ع) و معاویه هر دو صحابه پیامبر بوده اند و اهل سنت جایز نمی داند که بین صحابه پیامبر قضاوت نماید!!! حالا به نظر شما فرق کسی که بخاطر عرق ملی و میهنی اش حاضر به سنجیدن نظر دیگران درباره کوروش کبیر نیست ، با آن فرد اهل سنت و تنفکراتش که بانی شیوع سلفی گری و تروریسم تکفیری شده چیست؟ یک نگاهی به اطرافیانتان بیاندازید و ببینید آنهایی که بیشتر از بقیه به عرب و ترک و لر و کرد و افغان و … فحش می دهند ، همان هایی نیستند که بیشتر از بقیه روی اسم کوروش و داریوش و بزرگان ایران باستان تعصب دارند؟!

    اینکه فرزند حضرت نوح نزد پدرش نبوده و جای دیگری بزرگ شده مستند به قرآن نیست. پس اگر قرار است مستند سخن بگوییم، برای هر دو مورد صادق است. سخن من هم در باب ایران پرستی و کوروش پرستی نبود. متن خودتان را دوباره میگذارم: “اما این باور ساخته و پرداخته همان نویسندگان روشنفکر عصر پهلوی است که سعی داشتند از موسسان حکومت هخامنشیان نمادهایی از راستی و درستی مطلق خلق کنند تا جایی که گفتند کوروش کبیر همان ذوالقرنین قرآن کریم است! اما این وسط یک سئوال وجود دارد و یک فرضیه! سئوال این است که اگر کوروش اینقدر آدم خوب و درستی بوده پس چرا نتوانسته فرزندانش را طوری تربیت کند که اینگونه به جان هم نیافتند؟ و فرضیه ای که توسط برخی مورخان و باستان شناسان غربی مطرح شده این است که ماجرای قتل بردیای واقعی بدست کمبوجیه و ظهور بردیای دروغین ، در واقع دروغی بوده ساخته و پرداخته داریوش برای رسمیت دادن به حکومت خودش تا نامش به عنوان یک غاصب در تاریخ ثبت نشود!!!
    ۱- اعلام کردید ذوالقرنین بودن کوروش باوری است که توسط نویسندگان روشنفکر عصر پهلوی خلق شده. بنده فکت دادم که اینطور نیست. (اصلا هم نگفتم نظر شخصی من چیست. فقط اعلام کردم آقای ابوالکلام آزاد هندی این موضوع را مطرح کرده و نظر علامه طباطبایی را هم اشاره کردم)
    ۲- با چند علامت تعجب اعلام کردید( به عنوان یک نکته اساسی) که چون فرزندانش بجان هم افتاده اند پس آدم خوب و درستی نیست. بنده شما را به فرزند نوح و فرزند امام هادی ارجاع دادم که در باره فرزند امام هادی پاسخی ندادید و در باره فرزند نوح هم به اسرائیلیات توسل شدید. (اضافه کنم عبدالمطلب پدر بزرگ پیامبر اکرم را که ابولهب پسرش بود و همچنین ابوطالب عموی گرامی حضرت رسول که فرزندش عقیل- برادر بزرگتر حضرت علی- به درگاه معاویه رفت.). نکته من این بود که این نوع استدلال صحیح نیست.
    تاکیدم فقط پرهیز از استدلال احساسی بود و در مقابل، ضرورت تلاش برای بررسی بر پایه مستندات. و ارتباطی با دفاع از کوروش و … نداشت.
    کمی مستندتر صحبت کنیم و در قضاوتهایمان منصف باشیم.

      نقل قول

  • بهروز: اینکه فرزند حضرت نوح نزد پدرش نبوده و جای دیگری بزرگ شده مستند به قرآن نیست. پس اگرقرار است مستند سخن بگوییم، برای هر دو مورد صادق است. سخن من هم در باب ایران پرستی و کوروش پرستی نبود. متن خودتان را دوباره میگذارم: “اما این باور ساخته و پرداخته همان نویسندگان روشنفکر عصر پهلوی است که سعی داشتند از موسسان حکومت هخامنشیان نمادهایی از راستی و درستی مطلق خلق کنند تا جایی که گفتند کوروش کبیر همان ذوالقرنین قرآن کریم است! اما این وسط یک سئوال وجود دارد و یک فرضیه! سئوال این است که اگر کوروش اینقدر آدم خوب و درستی بوده پس چرا نتوانسته فرزندانش را طوری تربیت کند که اینگونه به جان هم نیافتند؟ و فرضیه ای که توسط برخی مورخان و باستان شناسان غربی مطرح شده این است که ماجرای قتل بردیای واقعی بدست کمبوجیه و ظهور بردیای دروغین ، در واقع دروغی بوده ساخته و پرداخته داریوش برای رسمیت دادن به حکومت خودش تا نامش به عنوان یک غاصب در تاریخ ثبت نشود!!!
    ۱- اعلامکردید ذوالقرنین بودن کوروش باوری است که توسط نویسندگان روشنفکر عصر پهلوی خلق شده. بنده فکت دادم که اینطور نیست. (اصلا هم نگفتم نظر شخصی من چیست. فقط اعلام کردم آقای ابوالکلام آزاد هندی این موضوع را مطرح کرده و نظر علامه طباطبایی را هم اشاره کردم)
    ۲- با چند علامت تعجب اعلام کردید( به عنوان یک نکته اساسی) که چون فرزندانش بجان هم افتاده اند پس آدم خوب و درستی نیست. بنده شما را به فرزند نوح و فرزند امام هادی ارجاع دادم که در باره فرزند امام هادی پاسخی ندادید و در باره فرزند نوح هم به اسرائیلیات توسل شدید. (اضافه کنم عبدالمطلب پدر بزرگ پیامبر اکرم را که ابولهب پسرش بود و همچنین ابوطالب عموی گرامی حضرت رسول که فرزندش عقیل- برادر بزرگتر حضرت علی- به درگاه معاویه رفت.). نکته من این بود که این نوع استدلال صحیح نیست.
    تاکیدم فقط پرهیز از استدلال احساسی بود و در مقابل، ضرورت تلاش برای بررسی بر پایه مستندات. و ارتباطی با دفاع از کوروش و … نداشت.
    کمی مستندتر صحبت کنیم و در قضاوتهایمان منصف باشیم.

    با سلام مجدد .
    بسیار بسیار هم عالی! از گفتگو با شما بسیار لذت می برم و کاملاً مطمئن هستم که آگاهی و معلومات شما بسیار بیشتر از بنده می باشد . در مورد فرزند حضرت نوح(ع) ، بنده مطلبی را که گفتم چندین سال قبل خوانده بودم و نام کتاب را بخاطر ندارم اما تا جایی که اطلاع دارم علمای مسلمان هم به تاثیر پذیری کنعان از مادرش اشاره کرده اند . اینکه چرا در مورد کوروش کبیر مطلب را چنین گنگ و مبهم شروع کردم به این علت بود که نمی خواستم خیلی مفصل و حوصله سر بر شود بنابراین به نام شخص خاصی اشاره نکردم و از این بابت پوزش می طلبم!
    شما به نام علامه طباطبایی اشاره می کنید ، بله ایشان این تئوری را مورد بررسی قرار داده و قابل قبول دانسته اند ، اما خب ، علمای بزرگی را هم از نسل های پیش از آن می توان مثال زد که براساس دانسته های زمان خودشان اسکندر را محتملاً ذوالقرنین می دانستند! این احتمالات فقط برپایه دانسته های تاریخی است و فقط زمانی یقین حاصل خواهد آمد که آقا امام زمان(عج) که بر رموز قرآن آگاه هستند این آگاهی را با ظهورشان انتشار دهند . پس اینکه حتماً این شخص بوده یا آن شخص مهم نیست ، مهم پندی است که خداوند در قرآن کریم می خواهد بدهد وگرنه چرا باید با لقبی چنان گنگ مثل ذوالقرنین این شخص را معرفی نماید تا در طول تاریخ ۱۴۰۰ ساله اسلام علما بر سر اینکه بخت النصر بوده یا اسکندر یا کوروش اختلاف کنند؟!
    در مورد اینکه چرا در مورد جعفر کذاب چیزی نگفتم ، چون راستش را بخواهید وقتی سرگرم نوشتن بودم کلاً یادم رفت! البته بنده در این زمینه مطالعه چندانی نداشته ام که به بحث ورود کنم فقط می دانم جعفر کذاب در زمان خودش شخصیت نسبتاً موجهی هم داشته و پیروانی جمع کرده بوده اما با ظهور نواب اربعه و استدلالات منطقی و شواهدی که ارائه کرده اند ، علمای شیعه پی به کذب ادعای وی برده اند! بنده حرفم این نیست که چون یک نفر فرزند بدی داشته خودش هم آدم بدی بوده! همانطور که عکسش هم صادق است که می گویند “گیرم پدر تو بود فاضل ، از فضل پدر تو را چه حاصل؟!” نکته حرفم این بود که چرا این اتفاق افتاده است؟! باز عموی پیامبر را مثال زدید! خب ، آیا ابولهب از اول دشمن پیامبر بوده است؟ بنده فیلم حضرت محمد(ص) آقای مجیدی را ندیده ام اما جایی خواندم این نقد بر فیلم وارد شده که بزرگان قریش مثل ابولهب و ابوسفیان را از ابتدای فیلم به عنوان شخصیت هایی منفی و دشمن پیامبر از همان کودکی نشان داده است ، اما در واقعیت آنها نتنها دشمنی با پیامبر نداشته اند بلکه همواره به پاکی و درستی پیامبر شهادت می داده اند و دشمنی شان از زمان آشکار شدن رسالت ایشان آغاز شده که ثروت و قدرت و سنت هایشان را در خطر دیده اند و چون نفس ضعیفی داشتند حاضر نبودند از اینها دست بکشند و رسالت حضرت محمد(ص) را تایید نمایند . ابولهب بجهت خویشاوندی که با پیامبر داشت و در عوض بجا آوردن آداب خویشاوندی بر دشمنی با ایشان بیشتر پافشاری می نمود همراه همسرش عذاب شد ، اما ابوسفیان این فرصت را یافت که بعدها (هرچند شاید ظاهراً) توبه نموده و مسلمان شود . عقیق هم اسیر هوای نفسش شد و روایت است هنگامی که بر سفره معاویه نشسته بود از اینکه به حضرت علی(ع) پشت نموده غرق در گریه و زاری بوده است! همه این رفتارها دلیل دارد و باید ریشه شناسی شود که دلیل چه بوده؟
    اما از همه اینها گذشته ، شما می گویید چرا گیر داده ام به نحوه تربیت کمبوجیه؟ خب ، بنده این شق را گفتم تا شق دوم را هم در برابرش قرار دهم! بنده کلاً علامت تعجب زیاد می گذارم و آن سه علامت تعجب هم در پایان کل آن پاراگراف بود! آیا کمبوجیه واقعاً آنقدر آدم بدی بوده که حاضر به قتل برادر کوچکترش شود؟ یا داریوش آنقدر آدم بدی بوده که حاضر شده پسر کوروش را بکشد؟! شما شخصاً ترجیح می دهید کدام داستان را باور کنید؟
    با تشکر و سپاس فراوان .

      نقل قول

  • لذت بردیم از نگاه رفقا مخصوصا آقای چشمک و تشکر بابت نگارش این متن
    فقط جسارتا ۱ نکته شخصا آریو برزن مطلقا شباهتی به آرتور دین نداره
    آریو برزن برای ۱ هدف والا جانشو از دست داد ولی آرتور دین ؟ بگذارید راجب شمشیر صحب یکمی حرافی کنم :دی
    ما با آرتور دین توی داستان آشنایی مینیممی داریم (بازی تاج و تخت فصل ۱۰ام ادارد چند دیالوگ داره) + خاطراتی از جیمی
    اگر روی همون چند خط دیالوگ + شرایط زمانی و مکانی داستان تامل کنیم میتونیم شخصیت شمشیر صبح رو نسبتا موشکافی کنیم
    دین و های تاور و ازول ونت مسئول حفاظت از جان لیانا استارک بودند
    دقت کنیم مسئول مراقب از جان لیانا استارک
    نه مسئول حبس یا تبعیدش :noo:
    سر ارتور ۱ لرد زاده دورنیه و برادر لرد استارفـال ، ولی چرا لیانایی که وضع جسانی خوبی نداره رو توی ۱ برج در حبس نگه داشت ؟
    نمیتونست به برادرش اعتماد کنه یا حتی خواهرش ؟ که دل در گرو محبت ند استارک داشت
    از این بگذریم ند دقیقا چه خطری میتونست برای “خواهرش” داشته باشه ؟
    ماکسیمم احتمال ممکن این بود ند ممکن بود فرزند ریگار ـو بکشه دیگه ، برای بررسی احتمال دوستان از خود لیانا چیزی نپرسیدند
    و انجام وظیفه اشون پرداختند :noo:
    مخلص کلام اینکه سر آرتور دین به دنبال ۱ مرگ زیبا بود چون انگیزه ای برای زندگی نداشت
    شاهش (و چه شاهی هم بود) و پادشاهیش از بین رفته بود
    ۱ بار دیگر به متن کتاب رجوع کنیم و اون ۱صفحه رویای ند رو دوباره بخونیم
    به دیالوگ ها دقت کنید … دیالوگهای آرتور دین “اون موقع یا حالا” ، ” حالا شروع میشه” تماما دلالت به این دارند ارتور دین از اینکه در ترایدنت نجنگیده و الان کار از کار گذشته عصبیه
    یا اون جمله گارد شاه فرار نمیکنه گاو سفید دلیر داستان ما
    خیلی حرف زدم و اینم بگم و تمومش کنم :))
    دوستان گارد شاه در اون لحظات حتی به فکر خدمت به خاندان طارگرین هم نبودند
    وگرنه به جای شعار سر دادن حفاظت از جان خواهر در برابر برادرش -_________- میتونستن برن دراگون استون پیش ملکه و پرنسشون
    یا سعی کنند دورنی هایی که داغدار بودند ـو علیه شاه به اصلاح غاصب بشورنن ولی نشستند سر جاشون ـو از خواهر برابر برادرش محافظت کردند

      نقل قول

  • دلم از عزیزان گارد شاه بابت شهامت نداشته اشون (در ماجرای شهادت استارکها و همراهانشون توسط ایریص) به شدت پر بود و این تشبیهشون به آریوبرزن مجالی داد که اندکی خودمو تخلیه کنم :)) :D:

      نقل قول

  • آقا ممنون بابت این متن عالی. تاریخ خودمون آدمای جالبی داره. مثلا سلسله صفویه: یکی از پادشاها قبیله آدمخوار داشته و از هرکی خوشش نمیومده میداده بخورنش( فکرکنم زنده زنده تکه پارهش میکردن). یکی دیگه تمام دربار شرابخوار کرده بوده. یکی نیمی از زندگیش تو حمام گذرونده. پدر شاه عباس حال نداشته تکون بخوره و وقتی قزلباشها میریزن تو کاخ و زنش میکشن هیچ حرکتی نمیکنه…

      نقل قول

  • طاهر بن حسین معروف به طاهر ذوالیمینین هم مثل سر آرتور دین با دوست میتونسته بجنگه B-)

      نقل قول

  • متن جالبی بود که که تشبهاتی را ذکر کرده بود..ولی دلیل این تشبهات تاریخ شگفت انگیز ایران است!!! ضمن انکه ما افسانه های زیبایی نیز داریم که بعضی انها را هیچکس نشنیده حتی خود ما!!! خواهش می کنم دوستان به متن شاهنامه فردوسی گرشاسب نامه اسدی طوسی و فرامرز نامه که نویسندگانش مجهول هستند مراجعه کنند!!ضمن انکه بعضی مطالب نیز در متن اغراق بود…مثلا سه یار دبستانی هرگز وجود نداشته است..و خیام و نظامالملک و حسن صباح هرگز با هم اشنا نبودند!!!سنشان نیز با هم تفاوت دارد….ضمنا حسن صباح تروریست نبود!! او یک گروه مقاومت شیعی را بصورت سازمان یافته و اعجاب انگیز سامان داد که در مقابل سنی ها تند رو و ترکان اشغال گر ایستاده بود…! در مورد میرزا اقاسی هم باید بدانید انقدرها هم بد و بدرد نخور نبود!!میرزا اقاسی به درد وزارت نمی خورد ولی قنات سازی ماهر و خبره بود که هزاران حلقه قنات و چاه در ایران زد و سرزمینهای بسیاری را اباد نمود!!..و…..بسیاری مطالب دیگه…والغرض در مورد تاریخ ایران و افراد مشهور تاریخ کشورمان باید به دقت قضاوت کرد

      نقل قول

  • علی رضا چشمک: منبع مارتین به طور حتم و خاص تاریخ اروپا و کمیک های مورد علاقشه و بخصوص به کتاب شاهان نفرین شده نوشته موریس دروئون ه اما قصد ما پیدا کردن همزاد های این شخصیت های خودمونه، نه تاریخ اسلام نه تاریخ آسیا و نه تاریخ جهان فقط ایران و کشورهای که یه زمانی برویش تقسیم بندی شدن

    صد در صد درست می گی اما
    من زندگی نامه کوروش بزرگ را خواندم کوروشیه کشور گشا نبود حمله کوروش مقابله به مثل بود
    و نامش هم تو ۳ کتاب آسمانی هست من به موضوع گیر ندادم من به چند اسم گیر دادم
    بعد
    شاه عباس اونیکه فکر می کنین نیست درباره اونم حقایقی هست
    بعد
    نه چنگیز و نه تیمور هیچ کدوم ایرانی نیستند و البته داترک ها _از اونجا که مثل تاریخ مصر چین یونان و البته میهنم ایران فرهنگ مغول ها را می شناسم_
    بیشتر مغولند
    و
    کال دروگو نیازی به نسبت دادن نسبش به کس خاصی ندارد :ostad:

      نقل قول

  • محمد:
    متن جالبی بود که که تشبهاتی را ذکر کرده بود..ولی دلیل این تشبهات تاریخ شگفت انگیز ایران است!!! ضمن انکه ما افسانه های زیبایی نیز داریم که بعضی انها را هیچکس نشنیده حتی خود ما!!! خواهش می کنم دوستان به متن شاهنامه فردوسی گرشاسب نامه اسدی طوسی و فرامرز نامه که نویسندگانش مجهول هستند مراجعه کنند!!ضمن انکه بعضی مطالب نیز در متن اغراق بود…مثلا سه یار دبستانی هرگز وجود نداشته است..و خیام و نظامالملک و حسن صباح هرگز با هم اشنا نبودند!!!سنشان نیز با هم تفاوت دارد….ضمنا حسن صباح تروریست نبود!! او یک گروه مقاومت شیعی را بصورت سازمان یافته و اعجاب انگیز سامان داد که در مقابل سنی ها تند رو و ترکان اشغال گر ایستاده بود…! در مورد میرزا اقاسی هم باید بدانید انقدرها هم بد و بدرد نخور نبود!!میرزا اقاسی به درد وزارت نمی خورد ولی قنات سازی ماهر و خبره بود که هزاران حلقه قنات و چاه در ایران زد و سرزمینهای بسیاری را اباد نمود!!..و…..بسیاری مطالب دیگه…والغرضدر مورد تاریخ ایران و افراد مشهور تاریخ کشورمان بایدبه دقت قضاوت کرد

    یه کتاب دارم دانشنامه اساطیر جهان اگه بدونین چه شباهت هایی بین نوشته های مارتین و اساطیر مختلف ملل هست
    در ضمن در کنار تاریخ ایران به اساطیر ایرانم بی توجهی می شه شاید تابستون هم شباهاتو نوشتم و هم اسطیر ایرانو :D:

      نقل قول

  • امین:
    با عرض سلام مجدد .
    متن بسیار عالی و جذابی بود . دستتان درد نکند . فقط چند نکته به نظرم رسیده که بازگو کنم :
    ۱- موسس سلسله صفوی که ایران تجزیه شده را یکپارچه کرد شاه اسماعیل بود نه شاه عباس . البته در ابتدای سلطنت شاه عباس هم کشور در هرج و مرج به سر می برد اما رسماً و اسماً یکپارچه بود .
    ۲- بنده قبلاً چند جای دیگر هم گفته ام ، ما چون باور داریم که ایرانیان باستان دروغگو نبوده اند داستان کمبوجیه و بردیا را تمام و کمال قبول کرده ایم! اما این باور ما از کجا آمده است؟ شاید با حرفم موافق نباشید ، اما این باور ساخته و پرداخته همان نویسندگان روشنفکر عصر پهلوی است که سعی داشتند از موسسان حکومت هخامنشیان نمادهایی از راستی و درستی مطلق خلق کنند تا جایی که گفتند کوروش کبیر همان ذوالقرنین قرآن کریم است! اما این وسط یک سئوال وجود دارد و یک فرضیه! سئوال این است که اگر کوروش اینقدر آدم خوب و درستی بوده پس چرا نتوانسته فرزندانش را طوری تربیت کند که اینگونه به جان هم نیافتند؟ و فرضیه ای که توسط برخی مورخان و باستان شناسان غربی مطرح شده این است که ماجرای قتل بردیای واقعی بدست کمبوجیه و ظهور بردیای دروغین ، در واقع دروغی بوده ساخته و پرداخته داریوش برای رسمیت دادن به حکومت خودش تا نامش به عنوان یک غاصب در تاریخ ثبت نشود!!!
    ۳- در قسمت مقایسه واریس با خواجه نظام الملک باید اصلاح شود “دولتش از غرب لاذقیه تا کاشغر” . احتمالاً غلط املایی و لحظه ای بوده اما در عمل کاشان تا کاشغر نیمی از ایران سلجوقی را به باد می دهد!!!
    ۴- این عبارت “یکی از آنان جوانمردانه نمی‌خواست ذلیلی اورا همگان ببینند اورا کشت” را کجا خوانده اید؟ چون بنده تا به حال نشنیده ام قتل جلال الدین خوارزمشاه اینطور تعبیر شده باشد! تعریف معمول این است که تعدادی از اکراد جلال الدین را اسیر کرده و او را به چادر خودشان بردند ، نفر دیگری وارد شد و جلال الدین را شناخت و چون برادرش به دستور شاه بی تخت خوارزم کشته شده بود او را در جا به قتل رساند . این تعبیری است که بنده در چند کتاب مختلف و معتبر خوانده ام!
    ۵- مقایسه گرگ جوان با یعقوب لیث به نظرم چندان صحیح نیست! به نظرم در این مقام مقایسه لطفعلی خان زند جایگاه بالاتری دارد!
    ۶- مقایسه آلب ارسلان هم با اژدهای جوان به نظرم مقایسه درستی نیست چون تا جایی که خوانده ام آلب ارسلان زمانی که به سلطنت رسید سرداری رشید و میان سال و سرد و گرم چشیده بود . به نظرم در اینجا شاه اسماعیل صفوی گزینه مناسب تری می باشد . چون شاه اسماعیل صفوی هم جنگ و فتوحاتش را از سیزده سالگی آغاز کرد و بانی سلسله اش شد . البته شاه اسماعیل تا نزدیک چهل سالگی عمر کرد و خیلی نمی توان او را جوانمرگ شده نامید . گزینه دیگری که به ذهنم می رسد طغرل سوم است! آخرین سلطان سلجوقی زمانی که کودک خردسالی بیش نبود به تخت نشانده شد و دربارش عرصه رقابت بین جناح های مختلف بود تا اینکه طغرل به سن نوجوانی رسید و تصمیم گرفت با سرکوب درباریان به این کشمکش ها خاتمه دهد و تا حدود زیادی هم موفق شد . در بیشتر جنگ هایش پیروز شد و او را با سرداران بزرگ بنیانگذار سلسله سلجوقی مقایسه می کردند که همین مقایسه برای این جوان غرور بی جا و مرگ آفرین به ارمغان آورد ؛ سلطان جوان پس از آنکه به جای گردآوری سپاه وقتش را به خوش گذرانی و تفریح در ری تلف کرد با یاران اندک اما وفادارش به مصاف سپاه بزرگ علاالدین تکش خوارزمشاه رفت و خب ، عاقبتش معلوم است! تکش سر طغرل را برای خلیفه عباسی در بغداد فرستاد!

    اژدهای جوان می تونه چین شی هوانگ دی هم باشه که از ۹ سالگی فتوحاتو شروع کرد

    نسبت به کوروش بهشدت اعتراض دارم
    نباید نوابغ نظامی را مثل انسان های عادی ببینیم

    هیچ فرمانده ای که در میدان نبرد یه بار با دلاوری و حرکتی به طاهر احمقانه یه بار سراسر سربازای دشمن فراری می ده و بعد
    تعقیب می کنه
    یه بار به سربازای مصری که برای شجاعتشون با وجود اینکه یکی از نزدکانشو کشتن وپاره پاره کردنشون با نطام جنگی کوروش آسان بود
    رحم می کند و یه بار وقتی کل سرزمینه شمالی هارا فتح می کنه در عوض وعده کمک به پادشاهش می بخشه
    البته کوروش بدون تلفات سرزمین ارمنستان امروزی را گرفت

    این مرد اصلا ممولی نیست و اگه ذولقرنینی باشه بنا به خوانده هام بدون شک خود کوروشه :rose:

      نقل قول

  • امین: با سلام مجدد .
    بسیار بسیار هم عالی! از گفتگو با شما بسیار لذت می برم و کاملاً مطمئن هستم که آگاهی و معلومات شما بسیار بیشتر از بنده می باشد . در مورد فرزند حضرت نوح(ع) ، بنده مطلبی را که گفتم چندین سال قبل خوانده بودم و نام کتاب را بخاطر ندارم اما تا جایی که اطلاع دارم علمای مسلمان هم به تاثیر پذیری کنعان از مادرش اشاره کرده اند . اینکه چرا در مورد کوروش کبیر مطلب را چنین گنگ و مبهم شروع کردم به این علت بود که نمی خواستم خیلی مفصل و حوصله سر بر شود بنابراین به نام شخص خاصی اشاره نکردم و از این بابت پوزش می طلبم!
    شما به نام علامه طباطبایی اشاره می کنید ، بله ایشان این تئوری را مورد بررسی قرار داده و قابل قبول دانسته اند ، اما خب ، علمای بزرگی را هم از نسل های پیش از آن می توان مثال زد که براساس دانسته های زمان خودشان اسکندر را محتملاً ذوالقرنین می دانستند! این احتمالات فقط برپایه دانسته های تاریخی است و فقط زمانی یقین حاصل خواهد آمد که آقا امام زمان(عج) که بر رموز قرآن آگاه هستند این آگاهی را با ظهورشان انتشار دهند . پس اینکه حتماً این شخص بوده یا آن شخص مهم نیست ، مهم پندی است که خداوند در قرآن کریم می خواهد بدهد وگرنه چرا باید با لقبی چنان گنگ مثل ذوالقرنین این شخص را معرفی نماید تا در طول تاریخ ۱۴۰۰ ساله اسلام علما بر سر اینکه بخت النصر بوده یا اسکندر یا کوروش اختلاف کنند؟!
    در مورد اینکه چرا در مورد جعفر کذاب چیزی نگفتم ، چون راستش را بخواهید وقتی سرگرم نوشتن بودم کلاً یادم رفت! البته بنده در این زمینه مطالعه چندانی نداشته ام که به بحث ورود کنم فقط می دانم جعفر کذاب در زمان خودش شخصیت نسبتاً موجهی هم داشته و پیروانی جمع کرده بوده اما با ظهور نواب اربعه و استدلالات منطقی و شواهدی که ارائه کرده اند ، علمای شیعه پی به کذب ادعای وی برده اند! بنده حرفم این نیست که چون یک نفر فرزند بدی داشته خودش هم آدم بدی بوده! همانطور که عکسش هم صادق است که می گویند “گیرم پدر تو بود فاضل ، از فضل پدر تو را چه حاصل؟!” نکته حرفم این بود که چرا این اتفاق افتاده است؟!باز عموی پیامبر را مثال زدید! خب ، آیا ابولهب از اول دشمن پیامبر بوده است؟ بنده فیلم حضرت محمد(ص) آقای مجیدی را ندیده ام اما جایی خواندم این نقد بر فیلم وارد شده که بزرگان قریش مثل ابولهب و ابوسفیان را از ابتدای فیلم به عنوان شخصیت هایی منفی و دشمن پیامبر از همان کودکی نشان داده است ، اما در واقعیت آنها نتنها دشمنی با پیامبر نداشته اند بلکه همواره به پاکی و درستی پیامبر شهادت می داده اند و دشمنی شان از زمان آشکار شدن رسالت ایشان آغاز شده که ثروت و قدرت و سنت هایشان را در خطر دیده اند و چون نفس ضعیفی داشتند حاضر نبودند از اینها دست بکشند و رسالت حضرت محمد(ص) را تایید نمایند . ابولهب بجهت خویشاوندی که با پیامبر داشت و در عوض بجا آوردن آداب خویشاوندی بر دشمنی با ایشان بیشتر پافشاری می نمود همراه همسرش عذاب شد ، اما ابوسفیان این فرصت را یافت که بعدها (هرچند شاید ظاهراً) توبه نموده و مسلمان شود . عقیق هم اسیر هوای نفسش شد و روایت است هنگامی که بر سفره معاویه نشسته بود از اینکه به حضرت علی(ع) پشت نموده غرق در گریه و زاری بوده است! همه این رفتارها دلیل دارد و باید ریشه شناسی شود که دلیل چه بوده؟
    اما از همه اینها گذشته ، شما می گویید چرا گیر داده ام به نحوه تربیت کمبوجیه؟ خب ، بنده این شق را گفتم تا شق دوم را هم در برابرش قرار دهم! بنده کلاً علامت تعجب زیاد می گذارم و آن سه علامت تعجب هم در پایان کل آن پاراگراف بود! آیا کمبوجیه واقعاً آنقدر آدم بدی بوده که حاضر به قتل برادر کوچکترش شود؟ یا داریوش آنقدر آدم بدی بوده که حاضر شده پسر کوروش را بکشد؟! شما شخصاً ترجیح می دهید کدام داستان را باور کنید؟
    با تشکر و سپاس فراوان .

    نبرد سر تاجو تخت هیچ وقت تمام نمیشه
    نمی دونم داریوش راست می گه یا بردیای دروغین
    و
    چون تاریخو فاتحان می نویسند نمی تونم بگم شخصیت گیوتمده چی بود اما در باره دروغی ادعای اون چرا بیرون پاسارگاد دژ نطامی زده وقتی
    داریوش حتی هنوز ادعای حکومت نکرده؟
    و
    گفته می شه مرگ بردیا اتفاقی بوده اما هیچ چیز مشخص نیست جز اینکه داریوش آنقدر عموش -یا پسر عموش – کوروش بزرگ را
    دوست داشته که جای پسر بزرگش پسر کوچکش -پسر دختر کوروش خشایار – را جانشین می کنه :mail:

      نقل قول

  • خیلی زحمت کشیدی بعضیهاشم خوب بود ولی ببخشید

    اکثرا بی ربط بودن بخصوص ند استارک،باریستان،گرگ جوان،آرتور دین

      نقل قول

  • هنگامه مدیری:
    مقاله جالبی بود اما چند تا ایراد داشت. ۱٫ درمورد مقایسه ایگان با کوروش و شاه عباس، شاید بشه کوروش و توی لیست گذاشت اما شاه عباس ن ! به نظرمشاه عباس بیشتر شبیه گنجشک اعظم هست یعنی کسی که از دین برای منافع خودش استفاده میکنه. به نظرم جای مهرداد اول توی این لیست خالیه . ششمین پادشاه اشکانی و یکی از بزرگترین پادشاهان ایران کسی که متاسفانه مهجور واقع شده، برای عظمتش همین بس که کشور کوچیک و محدود اشکانی اون زمان رو به سرحدات هخامنشیان رسوند و شبیه پادشاه به کوروش بود والبته خیلی بیشتر از کوروش سلطنت کرد. ۲: واریس و خواجه نظام ملک هیچ شباهتی به هم ندارند. واریس برای حفظ جایگاه خودش به همه چیز و همه کس خیانت میکنه اما کسی مثل خواجه نظام ملک همه عمرش رو صرف سلجوقیان میکنه و اخرشم به دست اسماعیلیان ترور میشه. ۳: کرسواس به هیچ وجه تزارین یا سزار نبود اصولا زمانی که کراسوس به روم حمله کرد هنوز حکومتش جمهوری بود سالها بعدش سزار جمهوری رو منقرض کرد. ۴: قائم مقام به خاطر ملکه مادر نمرد بلکه به دلیل نفرت عجیبی که محمد شاه و میرزا آغاسی ازش داشتن خفه شد.۵: ملکم خان وبیلیش هم شباهتی ندارن. ملکم خان تا یه دورانی مشروطه خواه بود وبعدش رنگ عوض کرد اما چندان توی بازی قدرت ایران نقشی نداشت وبیشتر یه شیاد و خالی بند بود تا سیاستمدار

    فکر کنم منظور امیر کبیر بود شاه عباس رو هم نمیشه با گنجشک اعظم مقایسه کرد میشه گفت یه چیزی بین تایوین لنیستر(چون کشور رو یکپارچه کرد) و رابرت (چون فرمانده قابلی بود) ولی درمورد ملکم خان تا اونجایی که من می دونم درسته بیشتر یه شیاد بود و سعی می کرد بیشترین سود رو از هر چیز ببره حتی اگه به قیمت نا بودی کشور باشه

      نقل قول

  • گنجشک اعظم شباهت وافری داره به اسمشو نبر
    اصلا دقیقا خودشه
    یارا گریجوی آرتمیسه که فرماندهی یکی از ناوگانهای خشایارشاه را در جنگ ایران و یونان به عهده داشت
    برین تارت بانو گشسب دختر رستم که در هنگام کشتی پهلوانان را به خاک می افکند
    شیرین هم که همون شیرین برادرزاده و جانشین مهین بانو حاکم ارمنستان، که زنی خردمند و وفادار بود.شیرین برادرزاده رابرت که بعد از مرگ استنیس حاکم به حق وستروس میشد
    :wacko:
    :mail:

      نقل قول

  • دوستان ممنونم از نظراتتون و پیشنهادهای شما. برای مقایسه بعدی .قسمت بعد سعی خواهم کرد گزینه هارو شبیه تر و شخصیت هارو بیشتر کنم .

      نقل قول

  • سلام. هم مقاله خیلی عالی بود و هم بحث های تو کامنت ها.
    چیزی که بعضی از دوستان بهش توجه نکردن اینه که نمیشه توقع داشت دوتا شخصیت عینا مثل هم پیدا بشن و زحمت زیادی تو نمونه یابی کشیده بودین. پیداکردن بعضیاشون تو پیچ و خم تاریخ خیلی سخته. چون خودم هم شیفته تاریخم و به شدت در موردش مطالعه میکنم میدونم. اصلا از همین تاریخ بود که آلوده رمان ها فانتزی شدم.
    در مجموع دست مریزاد. گل کاشتین با مقاله خوبتون. غلط های املایی و بعضا دستوری و نگارشی اگر اصلاح بشه وجهه مقاله ۱۸۰ درجه فرق خواهد کرد. جای خالی منبع هم حس میشه. اگر بشه برای هر پاراگراف یه منبع هم ذکر کرد نور علی نوره. :good: :good: :good:
    مطمئنم که مقاله های بعدی بهتر و مستند تر خواهند بود. خیلی خیلی چشم براهم. :rose:

      نقل قول

  • با تشکر از دوست عزیزمون که این مقاله رو نوشته
    من یه شباهت دیگه پیدا کردم ربطی به شخصیت های تاریخی ایرانی نداره فقط نتیجه ایه که من بهش رسیدم
    دوتراکی ها شباهت زیادی به مغول ها دارن اول از همه رنگ پوست تیره وچشم های بادامیشون و اینکه فقط سبیل دارن نه ریش ، علاقه خیلی زیادشون به اسب که بزرگترین هدیه محسوب می شه (وقتی جورا دینریسو از خوردن شراب مسموم منع کرد کال دروگو یه اسب به انتخاب خودش بهش داد و بزرگترین خراجی که مغول ها از همه ی کشور های تبعه شون خواستن اسب بوده) علاقه به جنگیدن در زمین باز و همین طور وحشیگری های غیرمعقول.

      نقل قول

  • دیوار!!!

    در مقاله بی نقصتون فقط به یک چیز اشاره نکردید…

    دیواری که کورش کبیر برای جلوگیری از حمله اقوام وحشی شمالی ساخت!! که حتی در قران هم با نام دیواری که ذوالقرنین برای جلوگیری از قوم عجوج و مجوج ساخته اورده شده!!

    و در ضمن شاه عباس هم بیشتر از اگان اول به اریس شباهت داره..اخه شاه عباس هم قبل از مرگش تبدیل به یک پادشاه دیوانه شده بود!

      نقل قول

  • رضا تارگریان:

    و در ضمن شاه عباس هم بیشتر از اگان اول به اریس شباهت داره..اخه شاه عباس هم قبل از مرگش تبدیل به یک پادشاه دیوانه شده بود!

    دیوانگی با خودشیفتگی و استبداد فرق می کند ،
    نادرشاه هم در سالهای آخر متهم به جنون بود ، آغامحمد خان را همراهانش کشتند ،
    حتی آخرین شاه ایران هم با مدح و ثنای بیش از حد مواجه بود (البته خود نیز نخست وزیران لایق را کنار گذاشته ، سرسپردگان و چاکران درگاه را به خدمت گرفته بود). قدرت بی حساب همانند ثروت باد آورده ، خلق و خوی انسانی را از بین می برد ،
    در همه فرهنگ ها ، افراد وارسته و شجاع را انسانهایی ساده زیست توصیف کرده اند ؛
    قدرت فقط یک پله تا ستمگری فاصله دارد ،
    آیا می توان ظالم فقیر یا سمتگر ناتوان را تصور کرد ؟

      نقل قول

  • magenta: دیوانگی با خودشیفتگی و استبداد فرق می کند ،
    نادرشاه هم در سالهای آخر متهم به جنون بود ، آغامحمد خان را همراهانش کشتند ،
    حتی آخرین شاه ایران هم با مدح و ثنای بیش از حد مواجه بود (البته خود نیز نخست وزیران لایق را کنار گذاشته ، سرسپردگان و چاکران درگاه را به خدمت گرفته بود). قدرت بی حساب همانند ثروت باد آورده ، خلق و خوی انسانی را از بین می برد ،
    در همه فرهنگ ها ، افراد وارسته و شجاع را انسانهایی ساده زیست توصیف کرده اند ؛
    قدرت فقط یک پله تا ستمگری فاصله دارد ،
    آیا می توان ظالم فقیر یا سمتگر ناتوان را تصور کرد ؟

    ستمگری از نگاه مردم..عدالت از نگاه شاهان!

    انسان ها همونقدر که قدرت رو تحسین میکنند ازش تنفر دارن…یا به عبارتی انسان قوی قدرت رو تحسین میکنه و انسان ضعیف همیشه ازش فرار میکنه..

    مثلا شیری که دندون داشته باشه همیشه سلطان جنگله.. از نظر گرگ شیر همیشه ظالم و ستمگره.. ولی وقتی شیر دندون نداشته باشه توسط همون گرگ تکه پاره میشه..

    حالا شیر ظالمه یا گرگ؟؟!!!

    مثال حیوانات رو به این خاطر زدم که اتفاقات غریضه مانند توی تاریخ کم نبودند!

    مردی از دست وایت واکر ها فرار کرد..وقتی به وینترفل رسید سرش به دست لرد ادارد قطع شد.. ند استارک آدم بدی نبود فقط قانون رو اجرا کرد..اون مرد هم ادم ترسو و حرمت شکنی نبود فقط از یه چیز وحشتناک فرار کرد..

    حالا آیا میشه ند استارک رو به خاطر داشتن قدرت ظالم خطاب کنیم؟ یعنی اگه ادارد استارک از دیوار فرار کرده بود و اون مرد لرد وینترفل بود این اتفاق نمی افتاد؟

      نقل قول

  • ند استارک بدون شک ستمگر بود ، همانطور که همه فرمانروایان ستمگرند ،‌همانطور که کوروش کبیر ستمگر بود ،
    استفاده یک انسان از گروهی از انسانها برای تسلط بر انسانهای دیگر ‌، آنهم به بهانه دروغین دفاع از مردمان سرزمینش ؟
    این بزرگترین و قدیمی ترین دروغ تاریخ است و تا امروز ادامه دارد ،
    مردم برای حفاظت از خود در برابر یک شاه دیگر به حاکم نیاز دارند ،
    اگر هیچ کس به فکر کشورگشایی نبود ، نیازی هم به داشتن یک رهبر برای دفاع از خود نبود .

    هیچ حاکمی حق حکومت بر دیگران را ندارد وقتی اوهم یک انسانی است مثل بقیه ،
    همه شاهان و حاکمان ستمگرند ،
    مثلا” در این داستان ، راب استارک به بهانه کشته شدن پدرش به جنوب لشکر کشید ، هزاران نفر را به کشتن داد تا انتقام خون یک نفر را بگیرد ؟
    چه کسی به آن یک نفر برتری داده بود؟
    انوشیروان دادگر همان کسی بود که وقتی فردی تقاضا کرد فرزندش نیز سواد بیاموزد به هیچ عنوان زیر بار نرفت ، چون در آن زمان سواد حکم ورود به طبقه اجتماعی بالا را داشت ،

      نقل قول

  • حرف شما حقه…

    ولی این راهیه که انسان ها خودشون پذیرفتن..

    از اذل تابحال انسان برای ادامه ی راه خودش نیاز به رهبر داشته..رهبری که گرچه ستمگر بوده ولی عده ای هم بودن که میپرستیدنش..

    البته دراین مورد استثنائاتی هم همچون کریم خان زند در تاریخ کم نبودند..

    هنگامی که مردم جمشید ستمگر را پذیرفتند اورا به عنوان پادشاهی عادل میخواندند..ولی در آخر چه شد؟

    مردم زخم خورده بار دیگر فردی مانند ضحاک را به عنوان رهبر خود انتخاب کردند که او نیز از همتای پیشین خود ستمگر تر شد!!! بار دیگر مردم به قیام کاوه پیوستند که در آن تا مدتی ارامش خود را به دست اوردند…

    و در اینجا حرف اول شما به حقیقت تبدیل می شود..چرا کاوه قهرمان بود؟ چون هرگز شاه نشد!!

    تصمیمات عادی زندگی یک نفر هم به نوع خودش سخت است..چه برسد به تصمیمات یک سرزمین..به قول رابرت باراتیون به دست اوردن یک تخت به مراتب آسان تر از نگاه داشتن آن است..چون همیشه نیاز است عدالت به شیوه درستش اجرا شود..

    اگر راب استارک یک غاصب بود..چرا تا پایان کار هزاران نفر اورا همراهی میکردند و اورا پادشاه شمال میخواندند؟ چرا بعد از نصف شدن نیروهایش به قلمرو فری ها مراجعه کرد؟

    اصلا چرا نیروهایش نصف شدند؟ راب استارک کاری را کرد که برای هر انسانی از نظر احساسی درست و از نظر ذهنی غلط بود..راب بعد از زدن گردن لرد کاراستارک به خاطر کشتن دو کودک بیگناه به جرم لنیستر بودنشان تمام نیروهای کاراستارک را از دست داد و به ناچار به فری ها مراجعه کرد! اما اشتباه او چه بود که تبدیل به یک ستمگر یا غاصب شد؟ پیدا کردن عشق واقعی یا اجرای درست عدالت؟

    استینس باراتیون هنگامی شیرین را سوزاند که از نظر خودش این تنها راه بود.اریس تارگریان هنگامی قصد سوزاندن کل جمعیت پایتخت کرد که این از نظرش اخرین راه بود..و جیمی لنیستر زمانی عهد شکنی کرد که چاره ی دیگری نداشت…

    هر یک از این افراد بعد ها به عنوان شرور و ستمگر خوانده شدند..اما چرا؟

      نقل قول

  • رضا تارگریان: هر یک از این افراد بعد ها به عنوان شرور و ستمگر خوانده شدند..اما چرا؟

    برای اینکه همه انسان ها از یک نوع هستند و هیچ برتری و تفاوتی بیت آنها وجود ندارد ،
    مردم عقل و جانشان را به یک نفر می سپرند ، اما وقتی آن رهبر کاری خلاف میلشان انجام داد ، آنوقت علیه او می شوند یا خیانت می کنند یا شورش .
    پس در این لحظه می فهمیم این مردم برخلاف ادعایشان ، هنوز خودشان را بیش از لیدر و آرمان و سرزمین دوست دارند ،
    همینطور که گفتم باج دادن به یک زورگو فقط برای حفاظت در برابر دیگر زورگویان است ،
    سربازان مرزبان مسلح فقط به این دلیل به آن سوی مرزها نشانه رفته اند که جلوی حمله احتمالی را بگیرند ، اگر مطمئن بودند که کسی حمله نمی کند ، نیاز به اینکار بود ؟
    در اروپا مرزها را برداشته اند ، به راحتی از کشوری به کشوری دیگر می روی اما امروز به خاطر خطراتی که بدون مرز جلو می آیند ، دوباره خواهان برگشت مرزها شده اند ،
    در جدال بین امنیت و دموکراسی ، امنیت همیشه برنده است .

      نقل قول

  • magenta: برای اینکه همه انسان ها از یک نوع هستند و هیچ برتری و تفاوتی بیت آنها وجود ندارد،
    مردم عقل و جانشان را به یک نفر می سپرند ، اما وقتی آن رهبر کاری خلاف میلشان انجام داد ، آنوقت علیه او می شوند یا خیانت می کنند یا شورش .
    پس در این لحظه می فهمیم این مردم برخلاف ادعایشان ، هنوز خودشان را بیش از لیدر و آرمان و سرزمین دوست دارند ،
    همینطور که گفتم باج دادن به یک زورگو فقط برای حفاظت در برابر دیگر زورگویان است ،
    سربازان مرزبان مسلح فقط به این دلیل به آن سوی مرزها نشانه رفته اند که جلوی حمله احتمالی را بگیرند ، اگر مطمئن بودند که کسی حمله نمی کند ، نیاز به اینکار بود ؟
    در اروپا مرزها را برداشته اند ، به راحتی از کشوری به کشوری دیگر می روی اما امروز به خاطر خطراتی که بدون مرز جلو می آیند ، دوباره خواهان برگشت مرزها شده اند ،
    در جدال بین امنیت و دموکراسی ، امنیت همیشه برنده است .

    زورگویی که کلا معقوله جداییست..مثلا در دولتی مثل سوریه که قرار بود دموکراسی اجرا شود مردی خلاف اینکار را انجام داد و مستقیما حکومت را از پدرش به ارث برد.. در صورتی که این حقش نبود..

    چندین سال پیش چنین اتفاقی در کشور خودمان رخ داد و ما حق را بر آن دانستیم که بر علیه ستمگران انقلاب کنیم تا جمهوری ای که حقمان بود را به دست بیاوریم..

    من که به شخصه با این موضوع مخالفم و حتی خودم را ظالم و ستمگر میخوانم!

    چرا که کشوری که بیشترین ادعای دین را در میان سایرین دارد به چه دلیل از دو ابر کمونیسم مانند روسیه و چین برای گرفتن ازادی یک ملت حمایت میکند؟

    حال به نظر شما..ما ظالم نیستیم؟

      نقل قول

  • برادر کوچک پادشاه بوره (لنیستر که مسموم شد) شبیه شاه عباس بود . جوان و خام

      نقل قول

  • رضا تارگریان: زورگویی که کلا معقوله جداییست..مثلا در دولتی مثل سوریه که قرار بود دموکراسی اجرا شود مردی خلاف اینکار را انجام داد و مستقیما حکومت را از پدرش به ارث برد.. در صورتی که این حقش نبود..

    چندین سال پیش چنین اتفاقی در کشور خودمان رخ داد و ما حق را بر آن دانستیم که بر علیه ستمگران انقلاب کنیم تا جمهوری ای که حقمان بود را به دست بیاوریم..

    من که به شخصه با این موضوع مخالفم و حتی خودم را ظالم و ستمگر میخوانم!

    چرا که کشوری که بیشترین ادعای دین را در میان سایرین دارد به چه دلیل از دو ابر کمونیسم مانند روسیه و چین برای گرفتن ازادی یک ملت حمایت میکند؟

    حال به نظر شما..ما ظالم نیستیم؟

    کشوری مثل سوریه کارش تمومه. من خودم نیمم کورده و نیمه ی دیگر م شیعه اس اما پی بردم چینی شکسته رو نمیشه بنگ زد. سوریه کارش تمومه بشار اسد با این همه پیشروی یک چهارم مملکت دستشه و دست آخر باید به سهم دادن و یا تبدیل به تایوان شدن تن بده ،و وضعش دیگه به قبل از انقلاب مردمی برنمیگرده. و روسیه هم تا ابد پشتش نیست و دوران ماه عسل خوش ایران با اومدن ترامپ تموم شد. دنیا در حال تغییره دارم حسش میکنم اما در دریای متلاطم آینده ،آینده ایران برام خیلی ترسناکه هممون میدونیم پایان جنگ سرد عربی (ناصری ها و سنت گرها) چی شد. پروکسی وار ایران و عربستان نسخه ی ضعیف تر از اونه و احتمال پایان همون هم برای ایران هست

      نقل قول

  • بنظرم والتر فری رو هم میتونیم به هوخشتره پادشاه مادی تشبیه کنیم که دشمناش رو با بی‌شرفی کامل تو مهمونی مسموم کرد و امپراتوری هزاران ساله آشوری رو نابود کرد.

      نقل قول

نظر شما چیست؟

:bye: 
:good: 
:negative: 
:scratch: 
:wacko: 
:yahoo: 
B-) 
:heart: 
:rose: 
:-) 
:whistle: 
:yes: 
:cry: 
:mail: 
:-( 
:unsure: 
;-) 
:head: 
:lol: 
:ostad: 
:faight: 
:ssad: 
:shame: 
:og: 
:shook: 
:sleep: 
:cheer: 
:tanbih: 
:mass: 
:snaped: 
:donot: 
:cun: 
:gslol: 
:winksmile: 
:secret: 
:stop: 
:bl: 
:respect: 
:sh: 
:shok: 
:angry: 
:noo: 
:han: 
:sf: 
:aa: 
:notme: 
:fight: 
:gol: