مقالات اختصاصی

بررسی فصل سی و پنجم؛ شاهزاده‌ی موعود

dc28k3w 5701510b 1172 46ad 990f 33f9136326af - بررسی فصل سی و پنجم؛ شاهزاده‌ی موعود
نویسنده م.م.استارک

مدت‌ها بود فرصت نوشتن بررسی رو نداشتم، اما این بار دیگه هرطور شده خودم رو وادار به نوشتن یه بررسی فصل دیگه کردم. چون فصل ۳۵ سمول فصلی کلیدی در کشف رازهای گذشته است. پس با ادامه مطلب همراه باشید.

گمون کنم همه موافق باشید که هسته‌ی مرکزی همه رازهای داستان نغمه یک چیزه، یا بهتره بگیم یک شخصه؛ شاهزاده‌ی موعود. البته در ارتباط با همین راز، میشه از شخصیت دیگه‌ای هم نام برد که در اسرارآمیز بودن رقیبی نداره؛ ریگار تارگرین، شاهزاده دراگون‌استون کسیه که تمام رازها و رمزها به نوعی به اون برمی‌گرده.

چیزی که به این مرموز بودن‌ها اضافه می‌کنه، اطلاعات پراکنده و ناقصیه که نویسنده کتاب با خست تمام در اختیار ما خواننده‌ها قرار میده. از زبان هر شخصی ما گوشه‌ای از پازل ناقص شخصیت اون رو در ذهن خودمون تکمیل می‌کنیم. گاهی از زبان باریستان سلمی، گاهی جیمی، گوشه‌ای از سرسی، و حالا از زبان استاد ایمون.

گرچه می‌بایست انتظارش را می‌داشتیم، اما نمی‌دانستیم که رابطه‌ای بین ریگار و استاد ایمون برقرار بوده است. باید در نظر داشته باشیم که استاد ایمون در زمان حیات نسبتاً کوتاه ریگار، در پای دیوار مشغول خدمت بوده است. بیایید یک بار دیگه صحبت‌های استاد ایمون در مورد ریگار و شاهزاده موعود رو باهم مرور کنیم:

هیچ کس انتظار یه دختر رو نداشت. وعده یه شاهزاده رو داده بودن، نه یه شاهدخت. فکر می‌کردم ریگاره. . . دود از آتیشی بود که در روز تولدش سامرهال رو بلعید، نمک از اشک‌هایی بود که برای مردگان اون واقعه ریخته شد. وقتی جوون بود، با من هم عقیده بود، اما ریگار بعداً به خاطر ستاره دنباله‌داری که شب بسته شدن نطفه ایگان تو آسمون قدمگاه پادشاه دیده شده بود، متقاعد شد پسرشه که پیشگویی رو عملی می‌کنه، و یقین داشت که ستاره خونین حتماً یه ستاره دنباله‌داره. چقدر احمق بودیم ما که خیال می‌کردیم خیلی باهوشیم!…

میشه از این صحبت‌ها برداشت کرد که این دو شخص در این باره باهم صحبت کردن. عقایدشون رو به اشتراک گذاشتن و به نتایجی رسیدن. آیا این ارتباط از راه دور و از طریق زاغ‌ها انجام می‌شده؟ یا ماجرای دیگری درکاره؟ اصلاً مطرح کردن این راز با استاد ایمون به تنهایی عجیب می‌نماید. چراکه ریگار با هیچ کس دیگه‌ای در مورد صحبت نکرده بود.

گذشته از همه این‌ها، حالا میشه جواب معمایی که در کتاب قبلی سرباریستان مطرح می‌کنه رو بدیم. بیاید یک یادآوردی داشته باشیم از چیزی که سرباریستان برای دینریس در فصل بیست و سوم کتاب یورش شمشیرها نقل می‌کنه. اون میگه:

به عنوان پرنس دراگون استون او بی نهایت به کتاب علاقمند بود. او چنان زود شروع به خوندن کرد که می‌گفتند ملکه «رایلا» احتمالا یه تعداد کتاب و شمع رو وقتی پرنس در رحمشون بوده بلعیده!. ریگار هیچ علاقه ای به بازی های کودکانه نداشت. اساتید از هوش ایشون دچار بهت و حیرت شده بودند. اما شوالیه های پدرش با کنایه ای تلخ میگفتند که «بیلور مقدس» دوباره متولد شده است. تا اینکه یه روزی پرنس ریگار در گشت و گذارهاش چیزی رو پیدا کرد که اونو دگرگون کرد. هیچ کس نمیدونه که اون چی بوده . فقط یه روز صبح زود پسره تو حیاط جایی که شوالیه ها درحال تمرین بودند ظاهر میشه و به سمت سر «ویلم دری» فرمانده نظامیان میره و میگه: «من به شمیر و زره نیاز دارم. ظاهرا من باید یه جنگجو بشم.»

حالا می‌تونیم با توجه به گفته‌های استاد ایمون و سرباریستان اینطور نتیجه بگیریم که ریگار ماجرای پیشگویی و نشانه‌های اون رو در اون کتاب خونده و با نشانه‌های تولد خودش تطبیق داده و به این نتیجه رسیده که شاهزاده موعود خود اونه. اینطور به نظر میاد که وظیفه‌شناسی فراوان ریگار اون رو وادار کرده که این مسئولیت رو بپذیره. یعنی جنگجو شدن خواست خودش نبوده، بلکه «ظاهراً قرار بوده» که یک جنگجو باشه. در جای دیگری سرباریستان به این نکته اشاره می‌کنه.

تردیدی تو مهارت شاهزاده ریگار نبود، اما ایشون به ندرت وارد میدون مسابقه میشدن. اون هیچ‌وقت مثل رابرت یا جیمی لنیستر عاشق سرود شمشیرها نبود. این فقط کاری بود که باید انجام میداد. وظیفه‌ای که دنیا رو دوشش گذاشته بود. ایشون این وظیفه رو عالی انجام دادن، چون همه کارهاشون رو عالی انجام میدادن. این طبیعتشون بود. اما ازش لذتی نمیبردن. مردم میگفتن که اون چنگش رو خیلی بیشتر از نیزه‌اش دوست داشت.

بسیار واضحه که ریگار کاملاً سرنوشت خودش رو به عنوان شاهزاده موعود پذیرفته بوده و در حال آماده‌ساختن خودش برای ادای این وظیفه بوده. اما حالا می‌دونیم که با تولد فرزند دومش ایگان، و مشاهده نشانه‌های زمان تولدش، به این نتیجه می‌رسه که شاهزاده موعود پسر خودشه. اینجاست که ابهامی عجیب به وجود میاد. تا قبل از این یکی از محکم‌ترین فرضیه‌ها در مورد دلیل دزدیدن لیانا این بود که ریگار می‌خواسته فرزند یخ و آتش را که همان شاهزاده‌ی موعود است، به دنیا بیاورد. اما استاد ایمون در این فصل میگه ریگار به فرزندی که از شاهدخت دورنی داشته معتقد بوده. عجیب نیست؟

حافظه من در این بخش خیلی یاری نمی‌کنه. آیا کسی به درستی به یاد می‌آره که در کتاب جایی به دلیل استاد شدن ایمون تارگرین اشاره‌ای شده باشه؟ حالا که فکر می‌کنم، به نظرم خود این مسئله هم مشکوکه. به خصوص با صحبت‌هایی که در این فصل مطرح شد.

باید یه استاد براش بفرستن. باید به دینریس مشورت داده بشه، آموزش ببینه، محافظت بشه. تموم این سال‌ها دوام آوردم، صبر می‌کردم، چشم‌انتظار بودم، و الان که اون روز فرا رسیده، من خیلی پیرم. دارم می‌میرم سم.

رازهای دیگری هم در حرف‌های استاد وجود داشت که هیچ سرنخی برای فهمیدنشان وجود ندارد. از جمله اینکه:

از رویاها حرف می‌زد، از شمعی شیشه‌ای که روشن نمی‌شد و تخم‌هایی که باز نمی‌شدند، اما هیچ‌گاه نام فردی که در رویا می‌دید را نمی‌گفت. او گفت ابوالهول معما بوده، نه خود طراح معما، بی‌آنکه مشخص شود منظورش چیست.

کسی ایده‌ای داره؟ تنها چیزی که من فهمیدم اینه که همه این حرف‌ها به سیتادل مربوط میشه. در فصل سرآغاز در مورد شمعی که روشن نمی‌شد چیزهایی شنیدیم. در مورد اژدهایی که سر از تخم برنمی‌آورد هم می‌دانیم. اینکه بعد از مرگ آخرین اژدها در سالیان گذشته، دیگر هیچ اژدهایی سر از تخم بیرون نیاورد، تا زمان حال و به دست دینریس. اما ابولهول؟؟

در آخر دوست دارم به نکته‌ای خواندنی از این فصل اشاره کنم. استاد جایی در این فصل می‌گوید:

مرگ نباید برای مردی به سالخوردگی من ترسی داشته باشه، اما داره. احمقانه نیست؟ دنیا برای من همیشه تاریک بوده، پس چرا باید از تاریکی بترسم؟ با این حال کاری از دستم برنمیاد، جز این که کنجکاو باشم وقتی آخرین گرما بدنم رو ترک می‌کنه، بعدش چی می‌شه. آیا طبق گفته‌ی سپتونا، توی تالار طلایی پدر تا ابد به ضیافت می‌شینم؟ آیا بازم با اِگ حرف می‌زنم، داریون رو دوباره سالم و سرحال می‌بینم، آوازخوندن خواهرام برای بچه‌هاشون رو می‌شنوم؟ چی می‌شه اگه حق با اسب‌سالارا باشه؟ آیا تا ابد سوار بر نریانی از جنس شعله در آسمان شب سواری می‌کنم؟ یا باید بازم به این گذرگاه پر از غم و اندوه برگردم؟ واقعاً کی می‌تونه بگه؟ کی اونور دیوار مرگ بوده که ببینه؟

مثل همیشه مارتین هنر خودش در توصیف حالات شخصیت‌ها را به رخ ما می‌کشد. او طوری از حالات پیرمردی در آستانه مرگ حرف می‌زند که هر کسی با هر سن و سالی به خوبی با اندوه‌ و تردید او همراه می‌شود. اما من طور دیگه‌ای به این متن نگاه می‌کنم. من این متن رو درددلی از جانب خود مارتین می‌دونم. حرف‌هایی که برای هر کسی در سن و سال او یک دغدغه محسوب میشه و اون با بیان و قلم توانمندش ما رو با این حالات آشنا کرده. نظر شما چیه؟

لینک کوتاه مطلب : https://winterfell.ir/?p=6747

درباره نویسنده

م.م.استارک

مدیر و مؤسس سایت و سرپرست گروه ترجمه

۴۴ دیدگاه

  • تشکر بابت این بررسی,
    خیلی خوب بود.
    .
    من همیشه تو ذهنم بود که بعد قضیه سامرهال, ریگار لیانا رو دزدیده که توسط اون شاهزاده موعود رو به دنیا بیاره

      نقل قول

  • آقایون آقایون این مطلب که اقای استارک ذکر کردند شمارو به این فکر نمیندازه که شاهزاده ی موعود همون جان اسنو یا بهتر بگم جان تارگرین باشه اگر جان حرامزاده ی ادارده پس چرا ادارد اینقدر سعی از محافظت از جان داشته همونطور که خیلیا عقیده دارن که جان پسر لیانا استارک و ریگار تارگرینه من هم همین عقیده رو دارم شاید هیلی از شما ها هم اینطور عقیده داشته باشید اما به نظرتون اگه ریگار به الیای دورنی معتقد بوده که پسر اون شاهزاده ی موعوده پس چرا اینقدر خودشو ترقیب کرده تا شمشیرزنی یاد بگیره من مطمعنام که ریگار تا زمانی که فکر میکرده شاهزاده ی موعود خودشه نیازی نمیدیده که بخواد کار خیلی مهمی انجام بده اما همونطور که آقای م.م.استارک نوشته که سر باریستان نقل کرده اون تیکه که میگه تو گشتو گذار دگرگون شد زندگیش مطمعنا یه جوری به ریگار الهام شده که فرزند ریگار شاهزاده ی موعوده و نه خود ریگار و بهش الهام شده که باید شمشیرزن ماهری بشه و اون مسابقه که برنده اش ملکه ی عشق و زیبایی رو معرفی میکنه بشه و برنده هم شد اما اگر اون فکر میکرد الیای دورنی شاهزداه ی موعود رو به دنیا میاره چرا اون رو ملکه ی عشق و زیبایی معرفی نکرد و بجاش لیانا رو ملکه معرفی کرد خب معلومه چون میدونسته که فرزند خودش و لیانا میشه شاهزاده ی موعود و برای همین اون رو دزدید و شاهزاده ی موعود رو به دنیا اورد و اگر اینطوری باشه که اینطوری هم هست دیگه قولی که لیانا از ند گرفته معلومه و ……….
    و لیانا به ند گفته که شاهزاده ی موعود جان اسنو (جان تارگرین) هستش و برای همین همش توی خواب ند میاد و میگه قول بده ند چون میخواد که ند فراموش نکنه و ند هم برای همین زیاد از جان و اینکه مادرش کیه حرف نمیزنه چون میدونست اگه حقیقت رو به رابرت بگه اون جان رو میکشت بخواطر این که از تارگرینا نفرت داره و مطمعن باشید جورج مارتین جان اسنو رو دوباره زنده میکنه و با این اوصاف عمو و عمه ی جان ویسریس و دنریس میشن و دایی هاش میشن برندون استارک ند استارک و بنجن استارک ببخشید اگه سرتونو درد اوردم :gol: :gol: :rose: :rose: :gol:

      نقل قول

  • اگه اشتباه نکنم ایمون به نایتز واچ می پیونده که نتونن شاهش کنن و اگ شاه بشه.

      نقل قول

  • اگه یادتون باشه تو کتاب دوم رویای دنی در خونه نامیرایان یجاش ریگار رو دید که به الیا میگفت پسرش اگان شاهزاده موعود و نغمه یخ وآتشه بعد گفت یکی دیگه هم میاد چون اژدها سه سر داره شاید برای نفر سوم لیانا رو دزدیده…

      نقل قول

  • مثل همیشه عالی!
    این مارتین خیلی رمزو رازی حرف میزنه ادم گیج میشه!!!

      نقل قول

  • تشکر بابت بررسی که کردین.

    آیا کسی به درستی به یاد می‌آره که در کتاب جایی به دلیل استاد شدن ایمون تارگرین اشاره‌ای شده باشه؟ حالا که فکر می‌کنم، به نظرم خود این مسئله هم مشکوکه. به خصوص با صحبت‌هایی که در این فصل مطرح شد.

    شاه دیرون دوم چهارتا پسر داشته که سه تا شون بچه هم داشتن و دیرون به این نتیجه میرسه که داشتن این همه وارث با پتانسیل بالا می تونه برای سلطنت خطرناک باشه برای همین تصمیم می گیره ایمون رو بفرسته به سیتادل تا استاد بشه.(ایمون اون موقع نه یا ده سالش بوده)

    اما در مورد شاهزاده ی موعود به نظر من یه تناقض هم این وسط وجود داره. ما می دونیم که یکی از نشانه های پرنس موعود red comet یا bleeding star هست که دست برقضا دوبار در طول داستان اشاره میشه بهش!

    یه بار وقتی که استاد ایمون داستان مربوط به مشاهده ستاره رو توسط ریگار شب بسته شدن نطفه ی اگان تعریف می کنه که اینم خودش جای بحث داره ( ریگار از کجا مطمئن بوده دقیق همون شب این اتفاق “بسته شدن نطفه” رخ داده! )
    بار دوم وقتی هست که دنریس میخواد کال رو تو آتش بسوزونه که ستاره دیده میشه. (البته اینجا اُشا میگه دیده شدن اون ستاره نشونه ی تولد اژدهاست که درست هم هست)

    اگان و دنریس جفتشون تو دراگون استون به دنیا اومدن. برای هر دوی اون ها رد کُمت دیده شده اما ریگار یکی از ارکان این تئوری و پیشگویی رو سه سر اژدها می دونه، دنریس تو خانه ی نامیرایان می بینه:

    At the House of the Undying, Daenerys Targaryen sees a man (Rhaegar Targaryen) and overhears him talking to a woman (Elia Martell) who is nursing a baby. “Aegon… What better name for a king… He is the prince that was promised, and his is the song of ice and fire”; When Rhaegar’s eyes meet Daenerys’s, he says either to her or Elia, “There must be one more… The dragon has three heads“, and he picks up a silver harp and begins to play
    اگر فرض کنیم که دنریس و اگان دو سر اژدها باشن با توجه به نشانه هایی که براشون اومده سر سوم چه شخصی می تونه باشه. می دونیم که الیا مارتل بعد از به دنیا آوردن اگان تقریبا تا پای مرگ میره و استاد ها می گن که دیگه نمی تونه بچه دار بشه. میشه فهمید شاید یکی از دلایل همراهی ریگار و لیانا (هرچند که دلیل انتخاب لیانا به شخصه برای خودم مشخص نیست) عدم توانایی الیا در بارور شدن بوده باشه. این که گفتم دلیل انتخاب لیانا برام مشخص نیست اینه که ریگار، اگر بشه به ویژنی که دنریس تو خانه ی نامیرایان دیده اعتماد کرد، میگه که اگان نغمه ی یخ و آتشه پس دلیل انتخاب لیانا به عنوان مادر فرزند بعدی ریگار که همون سر سوم اژدها باشه ربطی به یخ و آتش (این بحث لیانا=یخ و ریگار= آتش) نداره مگر این که اون زنی که دنریس در خانه نامیرایان کنار ریگار می بینه الیا نباشه که به نظر خودم احتمالش هست چون دنریس الیا رو اصلا ندیده از کجا تونسته اون رو تو این ویژن بشناسه؟

    یه بحث دیگه هم اینه که آیا شاهزاده ی موعود که “سرود یخ و آتش متعلق به اونه” با آزور آهای یکی هست یا این دو از هم مجزان. (لازم به ذکر هم هست که ملیساندره از هر دو لفظ شاهزاده موعود و آزور آهای به صورت متغیر استفاده می کنه اما از آزور آهای بیشتر که این باعث میشه آدم فکر کنه این دو یکی هستن در صورتی که نشانه های مربوط به هرکدوم با هم تفاوت داره)

    در بحث شاهزاده موعود به ما گفته شده که شاهزاده از رگ خونی ریلا و ایریس خواهد بود که تعداد افرادی که میشه روشون حساب کرد رو به سه نفر یا دو نفر کاهش میده!
    اما آزور آهای طیف وسیع تری رو در بر می گیره:

    There will come a day after a long summer when the stars bleed and the cold breath of darkness falls heavy on the world. In this dread hour a warrior shall draw from the fire a burning sword. And that sword shall be Lightbringer, the Red Sword of Heroes, and he who clasps it shall be Azor Ahai come again, and the darkness shall flee before him

    با توجه به این گفته و اگر دنریس و اگان رو بخواییم تو مشخصات ظهور آزور آهای بذاریم هر دو حذف میشن:
    اگان به خاطر این که ستاره سرخ در زمان بسته شدن نطفه ش دیده شده و تابستون هنوز پابرجا بوده
    دنریس به خاطر این که شمشیر قهرمانان لایت برینگر رو نداره اما ستاره سرخ وقتی در سال ۲۹۹ بعد از فتح دیده میشه بیشترین تطابق رو با اعتقادات مردم هر منطقه راجع به علت ظهور اون ستاره داره : مذهب اعتقاد داره که شمشیری هست که فصل رو از بین می بره (اشاره به پایان فصل تابستان در همون سال)و دقیقا همین موقع است که اژدهاهای دنریس از تخم بیرون میان.
    پس می تونیم با قطعیت بیشتر بگیم این ستاره ای که دیده میشه، بیشتر به پروفسی آزور آهای تطابق داره.

    اما ملیساندره در آتشش شخص دیگه ای رو می بینه که اکثریت می دونین کی هست. (در این جا داره یه درود به جناب مارتین با این plot twist هاش بفرستیم) :D: تو فصلی که ملیساندره در کتاب پنجم داره خیلی چیزا مشخص میشه چون خودش راوی هست و ما این بار اون چیزی که ملیساندر در آتش می بینه رو می بینیم.

    جان کسی هست که ملیساندر در آتشش اون رو به عنوان خادم رلور وقتی از آتش می خواد که خادم خدای آتش رو بهش نشون بده می بینه! و رویایی که خود این فرد هم می بینه یه جورایی گواهی تصدیق بر تصویری هست که ملیساندره در آتشش می بینه.
    Burning shafts hissed upward, trailing tongues of fire. Scarecrow brothers tumbled down, black cloaks ablaze. “Snow,” an eagle cried, as foemen scuttled up the ice like spiders. Jon was armored in black ice, but his blade burned red in his fist. As the dead men reached the top of the Wall he sent them down to die again. He slew a greybeard and a beardless boy, a giant, a gaunt man with filed teeth, a girl with thick red hair. Too late he recognized Ygritte. She was gone as quick as she’d appeared.

    یه جورایی کتاب پنج تمام تصوراتی که خواننده از آزور آهای و شاهزاده موعود نسبت به دنریس داشت رو به سمت جان معطوف می کنه! (همین که ملیساندر اول چهره جان بعد یه گرگ و دوباره جان رو می بینه می تونه نشون از مرگ و تولد دوباره ی جان یا همون آزور آهای ریبورن باشه)
    The flames crackled softly, and in their crackling she heard the whispered name Jon Snow. His long face floated before her, limned in tongues of red and orange, appearing and disappearing again, a shadow half- seen behind a fluttering curtain. Now he was a man, now a wolf, now a man again. But the skulls were here as well, the skulls were all around him.

    با این وجود من فکر می کنم شاهزاده ی موعود دنریس (بیشترین تطابق رو با ویژگی های اون داره) و جان آزور آهای هستش.
    ببخشید مطلب خیلی طولانی شد. :rose:

      نقل قول

  • سلام جناب استارک و همه دوستان عزیز
    بررسی بسیار زیبا و هوشمندانه ای بود…
    به نظره من ریگار شخصیت بزرگ و جوانمرد و در عین حال
    فهمیده ای داشته بعید به نظر میرسه انسانی با چنین
    ویژگیهای اخلاقی هیچ چیزی غیر از وظیفه باعث دزدیدن
    لیانا شده باشه …. وظیفه به دنیا آوردن فرزند موعود ….

      نقل قول

  • به نظر من دلیل خاصی نداشته که ریگار با استاد ایمون مکاتبه داشته به هر حال استاد ایمون یک تارگرین و از خون ریگار بوده و خب می خواسته باهاش مشورت کنه چون به جز استاد ایمون تارگرین شایسته ای اطرافش نبوده و تو فصل اخر کتاب چهار هم الراس و هم استاد ماروین از استاد ایمون به عنوان یک شخص بزرگ و شایسته اسم می برن البته من خودم از این پیشگویی خوشم نمیاد این که دنریس یا جان یا هرکس دیگه بیاد و دنیا رو نجات بده به شدت کلیشه ای هست

      نقل قول

  • ببینید ببینید هرکی یه چیزی داره میگه مثلا یکی میگه اژدها سه سر داره یعنی شاهزاده ی موعود هم باید سه تا باشه خب ما میتونیم برای شاهزاده ی موعود چند نفر رو در نظر بگیریم ۱ ریگار تارگرین ۲ جان اسنو ۳ اگان ششم ۴ریگو (پسر دنریس که قبل تولد مرد) ۵دنریس تارگرین من زیاد از قضیه ی ازور اهایی و این ها زیاد سر در نمیارم یکی توضیح بده برام لطفا و لطفا این رو هم بگید که هر کودومشون چیکار میکنن تا من از طریق گفته هاتون به جمع بدی برسم ببخشیدا من تازه دارم کتاب یکو تموم میکنم و. از بقیه ی کتاب ها چیزی نخوندم

      نقل قول

  • با سلام
    اول میخواستم با بت ترجمه زیبا دقیق و کاملتون تشکر کنم . من خودم کتاب های ۴ و ۵ رو با زبان اصلی خونده بودم . ولی وقتی دوباره و این بار ترجمه شما رو خوندم خیلی چیزها که قبلا برام مبهم بود مشخص شد .
    بعد میخوام از Hawk27 تشکر کنم که نظرات جالب و دقیقی داده .
    ولی تحلیل من که تا حدودی نظرات خودمه و تا حدودی از تیوری های وبسایت های طرفداران انگلیسی برداشت کردام :
    ۱- استاد ایمون به خواست پادشاه ُ پدربزرگش به سیتادل میره و استاد میشه . زمانی که به دلایل مختلف بیشتر از ۱۰ نفر از مدعیان سلطنت میمیرن ایمون نفر اول در خط وراثت میشه ولی بخاطر سوگندی که خورده سلطنت رو نمیپذیره و به برادر کوچکترش اگان پنجم واگذار میکنه و خودش به خاطر اینکه دیگه هرگز رقیب برادرش محسوب نشه و به مخالفان برادرش بهانه ای نده به دیوار میره . نحوه ارتباط ریگار و ایمون اصلا مشخص نیست و من بعید میدونم از طریق نامه نگاری و زاغ بوده باشه چون نامه میتونسته به دست کسان دیگری بیفته و راز پرنس موعود لو بره.شاید ریگار در لباس مبدل یکی دوبار به دیدن ایمون آمده بوده.
    ———————-
    ۲-در مورد ابوالهول هیچ چیزی قطعی نیست و حتی تو فن پیج های انگلیسی هم به نتیجه خاصی نرسیدن ولی چند تا تیوری هست:
    ۲-۱-استاد ایمون یک رویایی دیده که مربوط به سیتادل میشده و احتمالا تو این رویا هویت واقعی آلراس ابوالهول رو دیده که کسی نیست جز: سارلا سند دختر اوبرین مارتل و یکی از مارهای شنزار. ومیخواسته این طور به سم هشدار بده که مراقب آلراس باشه .
    ۲-۲-این جمله درباره سه اژدها سوار هست و احتمالا ایمون تو خواب به هویت یکی از اوناپی برده که کسی نیست جز: تیریون لنیستر که نیمی شیر و نیمی اژدها هست .
    ۲-۳ -ابوالهول اشاره به خود دنریس هست .چون ابوالهول موجود مونث هست . استاد این طور میخواسته بگه درباره هویت خود دنریس معمایی هست. اما چه معمایی؟ تیوری هایی هست که شاید دنریس دختر ریگار باشه نه ایریس و اینکه شاید در کودکی و زمانی که در براووس بوده اتفاقی براش افتاده که تبدیل به اژدها و فردی جادویی شده .
    ۲-۴-اما به نظر من بیشترین احتمالی که درباه ابوالهول هست اینه که استاد در اثر یک الهام ناگهانی به واقعیت پیشگویی پرنسس موعود پی برده . برداشت استاد و ریگار هردو این بوده که آزورآهایی و پرنس یکی هستن دقت کنید که تو متن استاد جز ویژگی های ریگار برای پرنس بودن به زاده شدن در نمک و دود هم اشاره میکنه که جز پیشگویی آزور آهاییه . حالا استاد فهمیده که خودش و ریگار این پیشگویی رو قبلا اشتباه فهمیدن و اژدهای سه سر نه سه اژدها سوار از خاندان تارگریان که سه نفر هست که به شیوه متفاوت منجی دنیا خواهند بود : پرنسس موعود-آزور آهایی – آخرین قهرمان که میشن : دنریس- احتمالا جان اسنو-برن استارک . ابولهول اشاره به اژدهای سه سر هست و اژدهای سه سر استعاره از اتحادی برای شکست دادن آدرها و زمستان و مرگ هست .
    حالا که استاد اینو فهمیده میخواد پیشگویی رو دوباره بخونه تا شاید بتونه ۲ نفر دیگه رو حدس بزنه به خاطر همین کتاب استاد برث رو میخواد از سم تا بتونه با دقت بیشتری بخونه .
    ۲-۵-تیوری دومی که دوستش دارم: اگر رازی که استاد بهش پی برده حقیقت اژدهای سه سر هست چرا به جای اژدهای سه سر از کلمه ابوالهول استفاده میکنه؟
    ابوالهول موجود افسانه ای هست که نگهبانی یک مسیر یا جای خاصی گماشته شده و به هیچ کس اجازه ورود نمیده مگر اینکه به معمایی که ازش میپرسه جواب بده . مثل همون ابوالهولی که در ورودی سیتادل قرارداده شده . هر کارآموزی که وارد سیتادل میشه شب اول رو باید با شمعی شیشه ای در سردابه ای سرد وتاریک بسر کنه با یک معما که چه طور میشه این شمع رو روشن کرد؟ صدها سال هست که هیچ کس نتونسته این معما رو حل کنه از جمله خود استاد ایمون که مطمینا شب رو با شمعی خاموش گذرونده و این معمای حل نشده و شکستی که از ابوالهول سیتادل خورده گوشه ذهنش باقی مونده که معنی این معما چی بوده و چرا سیتادل طبق یک سنت از کارآموز ها میخواد یک شمع شیشه ای رو روشن کنن؟ احتمالا ایمون فکر میکرده این یک استعاره و کار ایینی هست که به کاراموز ها نشون بده مثلا باید فروتن باشن و بدونن هرچقدر هم استاد بشن بازهم جواب بعضی سوالات رو نمیتونن بدن .
    ولی حالا دم مرگ یک رویا از سیتادل دیده که شمع شیشه ای در اتاق استاد ماروین روشنه و ناگهان متوجه شده که این معما برای این طرح شده که کسی که قابلیت چنین کاری رو داره کشف کنن . یعنی شاید یک پیشگویی بوده که که با شخصی که بتونه شمع شیشه ای رو روشن کنه مربوط بوده . به خاطر همین سیتادل صدها سال قبل این آزمون به ظاهر بی معنی رو گذاشته که اون فرد رو پیدا کنه ولی اون آدم هیچوقت پیدا نشده و هدف این آزمون فراموش شده ولی بازهم مثل یک سنت باقی مونده و انجام میشه .این تیوری نشون میده ماروین آدم بسیار مهمیه و استاد درست قبل از مرگش این رو کشف مرده ولی با مرگش حالاوظیفه سم هست که خودش به این حقیقت پی ببره .
    ببخشید طولانی شد.

      نقل قول

  • alex targerin:
    ببینید ببینید هرکی یه چیزی داره میگه مثلا یکی میگه اژدها سه سر داره یعنی شاهزاده ی موعود هم باید سه تا باشه خب ما میتونیم برای شاهزاده ی موعود چند نفر رو در نظر بگیریم ۱ ریگار تارگرین ۲ جان اسنو ۳ اگان ششم ۴ریگو (پسر دنریس که قبل تولد مرد) ۵دنریس تارگرین من زیاد از قضیه ی ازور اهایی و این ها زیاد سر در نمیارم یکی توضیح بده برام لطفا و لطفا این رو هم بگید که هر کودومشون چیکار میکنن تا من از طریق گفته هاتون به جمع بدی برسم ببخشیدا من تازه دارم کتاب یکو تموم میکنم و. از بقیه ی کتاب ها چیزی نخوندم

    سوالات شمادقیقا مربوط به کتاب های بعدی هست .اگر قصد دارید خوندن کتاب رو ادامه بدین پیشنهاد میکنم متن زیر رو نخونی چون اسپویل میشه برات و لطف کتاب از بین میره:

    پیشگویی هایی هست که بعد از یک تابستان طولانی ناگهان یک زمستان طولانی و شبی بی پایان بر جهان حاکم میشه که به حیات خاتمه میده . مگر اینکه یک منجی ظهور کنه که جهان رو از تاریکی خارج کنه و روشنایی رو پیروز کنه .
    اما در باره منجی اختلاف نظر هست و سه نظر متفاوت وجود داره:
    ۱-خادمان خدای نور یعنی رولور که ملیساندر قدرتمند ترین اون هاست اعتقاد دارن این منجی آزور آهایی دوباره متولد شده هست .یا بهتر بگیم آزور اهایی دوم .
    آزورآهایی اول فردی بوده از سرزمین آشایی که با جادو و خونو مهارت کار با فولاد شمشیری افسانه ای به نام لایت برینگر (آورنده نور) ساخته شمشیری که از خودش نور و حرارت ساطع میکرده و بااون هشت هزار سال پیش در شب طولانی اول آدرها رو شکست داده و دنیا رو نجات داده .پیشگویی شده که این قهرمان افسانه ای دوباره زاده میشه در میان نمک و دود و شمشیری رو از آتش بیرون میکشه که لایت برینگر جدید خواهد بود . این فرد منجی جدید جهان در شب طولانی پیش رو خواهد بود. ملیساندر به خاطر الهاماتی که در آتش میبینه در ابتدا فکر میکنه این فرد استنیس هست ولی بعدا به شک میفته که ممکنه جان اسنو باشه .
    ۲-ننه پیر دایه برن استارک براش قصه ای تعریف میکنه که در شب طولانی اول یک نفر از مردم شمال که احتمالا استارک بوده برای شکست دادن آدرها به دنبال فرزندان جنگل میره و بعد از جست و جو های طولانی ان ها رو پیدا میکنه و با کمک فرزندان آدرهارو شکست میده . ننه پیر این شخص رو آخرین قهرمان معرفی میکنه . نظریه هایی هست که برن استارک تجسم دوباره این آخرین قهرمان هست .
    ۳-از هزار سال پیش یک پیشگویی در خاندان تارگرین بوده که یک پرنس در این خاندان زاده میشه که پرنس موعود و نغمه آتش و یخ هست و کسی که با رساندن جهان از تاریکی به روشنایی تابستان همیشگی رو به دنیا میاره .این پیشگویی بوده تا اینکه یک ساحره جنگلی پیشگویی میکنه این پرنس حاصل ازدواج پرنس ایریس و پرنسس رینیس خواهد بود به خاطر همین پیشگویی این دو رو به عقد هم در میارن که حاصل سه بچه هست . ریگار.ویسیریس و دنریس . الان فقط دنریس زنده اس و تنها امید به تحقق پیوستن این پیشگویی . هرچند خودش از این پیشگویی و نقشی که تقدیر براش در نظر گرفته هنوز خبر نداره . و به نظر میرسه تنها کسی که میتونه آگاهش کنه سمول تارلی هست دوست جان اسنو نگهبان شب که الان تو داستان برای استاد شدن به الدتاون رفته.
    امیدوارم قضیه برات روشن شده باشه اگه سوال دیگه ای داشتی بپرس .اگه کامنت بالایی من روهمبخونی بیشتر روشن میشه برات.

      نقل قول

  • غیر ممکن هست که دنریس بچه ی ریگار باشه بعد از واقعه ی داسکندیل ایریس چون به زنش اعتماد نداشته همیشه چند تا خدمت کار رو مراقب زنش می زاشته که همراهش باشن و ریلاحتی شب ها رو همراه با خدمت کارهاش می خوابیده پس این فرضیه که ریگار با مادرش همبستر شده باشه غیر ممکن هست

      نقل قول

  • منم یه حسی یه حسی که نه بعضی اوقات به سرم میزنه که دنریس بچه ی ریگاره علی اقا نظر شما هم حرفیه

      نقل قول

  • ببینید پس همونطور که معلومه در گزشته یک بار شب طولانی رو داشتند اما دیوار رو نداشتند در عوض فرزندان جنگل بودند اما حالا دیگه فرزندان نیستند و نگهبانان دیوار رو به کاهشند مطمعنا استاد ایمون میخواسته که سم رو از یه چیزی اگاه کنه . با این اوصاف جان مطمعنا پسر ریگار تارگرین و لیانا استارکه و ریگار علارقم میل باطنیش مجبور به دزدین لیانا شده چون بهش الهام شده که اگان شسم در آینده کشته میشه و اون باید شازاده ی اتش و یخ رو به دنیا بیاره تا بتونه جایگزینی برای اگان باشه و طبق الهامات دیگه ای که بهش شده چون دیگه فرزندان جنگل از بین رفتن یک ناجی به تنهایی نمیتونه دنیا رو نجات بده بنابرین چند ناجی باید با کمک هم دنیا رو نجات بدن و ما حالا مطمعنیم یکیشون جان تارگرین بوده اما حالا اون دو نفر دیگه در هاله اب از ابهام قرار دارند حتی ممکنه که ما در آینده بخونیم که سه شاهزاده ی موعود وجود داره و یک آزور آهایی . من فکر میکنم که دنریس توی زمستون نمیاد به وستروس .در حالی که احتمالش زیاده ،هر چیزی ممکنه بشه ببینید ما همه جا میبینیم که نوشتند شاهزاده ی موعود و پرنس موعود که اینا یعنی شاهزاده و پرنس برای پسر ها به کار میرن و پرنسس و شاهدخت برای دختر ها پس چطور میتونیم دنریس رو رو قرار بدیم جزع اینا . مگه اینکه آزور اهایی و شاهزاده یا شاهزاده های موعود از هم جدا باشند و آزور آهایی دنریس باشه و شاهزاده ی موعود یا یکی از سه شاهزاده ی موعود جان اسنو باشه و اگر بگیم که دومین شاهزاده ی موعود برن استارک هست سومیش کی میتونه باشه

      نقل قول

  • البته من فقط این رو به عنوان یکی از چند تا تیوری که هست نوشتم نه این که فکر ونظر خودم باشه و تفسیر من از پیشگویی بیشتر همون وجود سه منجی متفاوت (پرنسس موعود- آزورآهایی-آخرین قهرمان) هست ولی یکسری نشانه ها تو کتاب هست که فقط به خاطر اینکه نشون بدم این تیوری دنریس دختر ریگار از کجا میاد مینویسم :
    مثلا سر باریستان به دنریس میگه تو بیشتر شبیه ریگار هستی تا ایریس .
    یا تو کتاب اشاره میشه که ریگار منتظر یک بچه سومی بوده که میبایست دختر باشه چون ریگار پیشگویی رو این طور تفسیر کرده که چون اژدها سه سر داره باید در کنار پرنس موعود دو اژدها سوار دیگر هیم باشن و باید هر دو دختر هم باشن تا پسرش اگان ششم مثل اگان اول که ۲ خواهرش ویسنا و رینیس اژدها سوارانش بودن ؛۲ اژدها سوار دیگه داشته باشه . به خاطر همین اسم دختر اولش رو رینیس گذاشت و منتظر تولد دختر دیگه ای هم بود که اسمش رو ویسنا بگذاره . شاید به خار همین وقتی دید زنش دیگه باردار نمیشه به دنبال لیانا رفت . که البته باز هم شکست خورد چون یا لیانا بچه دار نشد یا بچه مرده به دنیا اومد یا شاید پسر بود(جان اسنو؟) پس نظرش این بار به ملکه ریلا جلب شد چون پیشگویی شده بود از نسل ایریس و ریلا و ریگار هم از نسل ایریس بود پس شاید تفسیرکرده از نسل ریگار و ریلا شاید قابل باور نباشه ریگار این کار رو با مادرش بکنه و به شاه و پدرش خیانت کنه ولی باید این در نطر گرفت که ریگار اینقدر تو این پیشگویی غرق شده که هر کاری حاضره انجام بده تا پیشگویی محقق بشه .

      نقل قول

  • ali:
    البته من فقط این رو به عنوان یکی از چند تا تیوری که هست نوشتم نه این که فکر ونظر خودم باشه و تفسیر من ازپیشگویی بیشتر همون وجود سه منجی متفاوت (پرنسس موعود- آزورآهایی-آخرین قهرمان) هستولی یکسری نشانه ها تو کتاب هست که فقط به خاطر اینکه نشون بدم این تیوری دنریس دختر ریگار از کجا میاد مینویسم :
    مثلا سر باریستان به دنریس میگه تو بیشتر شبیه ریگار هستی تا ایریس .
    یا تو کتاب اشاره میشه که ریگار منتظر یک بچه سومی بوده که میبایست دختر باشه چون ریگار پیشگویی رو این طور تفسیر کرده که چون اژدها سه سر داره باید در کنار پرنس موعود دو اژدها سوار دیگر هیم باشن و باید هر دو دختر هم باشن تا پسرش اگان ششم مثل اگان اول که ۲ خواهرش ویسنا و رینیس اژدها سوارانش بودن ؛۲ اژدها سوار دیگه داشته باشه . به خاطر همین اسم دختر اولش رو رینیس گذاشت و منتظر تولد دختر دیگه ای هم بود که اسمش رو ویسنا بگذاره . شاید به خار همین وقتی دید زنش دیگه باردار نمیشه به دنبال لیانا رفت . که البته باز هم شکست خورد چون یا لیانا بچه دار نشد یا بچه مرده به دنیا اومد یا شاید پسر بود(جان اسنو؟) پس نظرش این بار به ملکه ریلا جلب شد چون پیشگویی شده بود از نسل ایریس و ریلا و ریگار هم از نسل ایریس بود پس شاید تفسیرکرده از نسل ریگار و ریلا شاید قابل باور نباشه ریگار این کار رو با مادرش بکنه و به شاه و پدرش خیانت کنه ولی باید این در نطر گرفت که ریگار اینقدر تو این پیشگویی غرق شده که هر کاری حاضره انجام بده تا پیشگویی محقق بشه .

    بعد این سه منجی همشون میان و در کنار هم میجنگن یا هر کودمشون یه کار انجام میدن اون هم که گفتید میره سراغ لیانا ممکنه که در مورد خودش و لیانا پیشگویی دیگه ای شده چون جان هم از نسل ریلا و ایریسه و هم از نسل استارک ها

      نقل قول

  • به alex :
    متاسفانه شما چون کتاب ها رو کامل نخوندی یه خورده موضوعات مختلف رو با هم اشتباه گرفتی:
    ۱-دیوار رو بعد از پایان شب طولانی برندون معمار که شاید همون آخرین قهرمان باشه با استفاده از جادو ساخت ولی حتی دیوار هم ابدی نیست و ممکنه با یک جادوی قویتر فروبریزه .همین طور دیوار مانع تغییر فصول نمیشه و زمستان بی پایان از راه میرسه .
    ۲- ریگار کاملا به پرنس موعود بودن اگان ایمان داره ولی فکر میکنه باید سه تا بچه داشته باشه به عنوان سه اژدها سوار . یعنی ریگار پرنس موعوده و ۲ دختر به عنوان همسرانش و اژدهاسوارانش کمکش میکنن (تو کامنت بالا کامل توضیح دادم)
    ۳-استاد ایمون تو همین فصلی که تو این صفحه بررسی شده (فصل ۳۵ کتاب ۴) میگه پرنس موعود ممکنه پرنسس موعود باشه و چون پیشگویی به زبان والریایی بوده و تو این زبان مونث و مذکر یه جور نوشته میشه من و ریگار معنی پیشگویی رو اشتباه فهمیدیم و پیشگویی درباره دنریس بوده . ایمون چون فکر میکنه خودش و دنریس تنها تارگرین های باقی مونده تو دنیا هستن فکر میکنه دومین اژدها سوار خودشه و درباره سومی نظری نمیده .
    درباره سه اژدها سوار هم که کی ها هستن میتونم برات توضیح بدم ولی فکر کنم اول کتاب ها رو بخونی بهتر باشه .

      نقل قول

  • به alex:

    بعد این سه منجی همشون میان و در کنار هم میجنگن یا هر کودمشون یه کار انجام میدن اون هم که گفتید میره سراغ لیانا ممکنه که در مورد خودش و لیانا پیشگویی دیگه ای شده چون جان هم از نسل ریلا و ایریسه و هم از نسل استارک ها

    قبلا گفتم نظرات متفاوته و هیچ چیزی قطعی نیست . من فکر میکنم آخر سر هر سه قهرمان با هم بیان یعنی دنریس و جان و برن همدیگه رو پای دیوار ملاقات کنن و یک ارتش و اتحاد بزرگی از اژدهایان و انسان ها و فرزندان جنگل از دیوار دفاع کنند و آدرها رو شکست بدن . ولی کساانی که به پیشگویی ها اعتقاد دارن هر کدومشون طرفدار یکی هستن و تا حالا ایده اتحاد رو هیچ کدام از کارکترهای کتاب مطرح نکرده .هر چند من فکر میکنم استاد ایمون قبل از مرگش به این ایده رسید و لی فرصت مطرح کردنش رو نداشت .

    پیشگویی دیگه ای که خاص لیانا و ریگار باشه وجود نداره ولی شاید ریگار یک دفعه نظرش درباره پیشگویی عوض شده و فکر کرده اون قسمتی از پیشگویی که میگه پرنس موعود نغمه آتش و یخ هست مهمتره و فکر کرده خودش آتش هست و لیانا یخ و بچه شون نغمه این دوتاست .
    شاید هم فقط دنبال یک دختر قوی و زیبا میگشته که مادر سومین بچه اش ودومین دخترش بشه و به خاطر همین رفته سراغ لیانا .

      نقل قول

  • به ali:
    پس اول بهتره سر سه اژدها سوار بحش کنیم ببینید وقتی ما میگیم که جان پسر ریگاره پس ما تا زمان زیستن ایمون سه اژدها سوار داریم اما چون ایمون میمیره احتمالا میخواسته به سمول بفهمونه که بجز دنریس و جان و خودش کسه دیگه ای هم بوده و از جان میخواد که بره دنبال اون بگرده در مورد دیوار هم که گفتید درسته دیوار نمیتونه جلوی سرما رو بگیره اما بلاخره کار ادر ها رو سخت تر میکنه یا نه و در مورد پیشگویی خودش که دو تا دختر داشته باشه اگر دنریس دختر ریگار باشه پیشگویی اول پروندش بستست و احتمالا اون فهمیده که باید بچه ی یخ و اتش رو هم به دنیا بیاره و برای همین لیانا رو دزدیده با این حساب ما کلا چند تا قهرمان داریم که سه نفرشون اژدها سوارند دنریس،جان و نفر سومی که بالا گفتم و یکی و چند تا قهرمان دیگه مثل برن بعد اگر توضیح خودتون رو هم در مورد اژدها سوار ها بدید ممنون میشم چون من امسال که سال تحصیلی شروع بشه خیلی باید درگیر درسا باشم چون امسال تیزهوشان درومدم بنابرین حالا حالا کتابو تا پنج جلد نمیتونم تموم اگر هم که میگید لطف کتاب از بین میره من قبل از شروع کتاب تو ویکی وساروس یه چیزایی خوندم و یه چیزایی برام روشن شده بود از قبل ولی متاسفانه کامل نبود

      نقل قول

  • او گفت ابوالهول معما بوده، نه خود طراح معما، بی‌آنکه مشخص شود منظورش چیست

    ابولهول در افسانه های یونان کسیه که از ادیس یه معما می پرسه تا اجازه عبور بهش بده
    معما ادیس یه جواب مشهور داره ولی یه جواب غیر مشهور هم داره . جواب مشهورش میشه انسان ولی جواب غیر مشهورش میشه خود ادیس .
    اگه ایم معما را برای جان گفته بود خیلی باحال تر بود
    بازگش خودم را تبریک میگم ! :ostad:
    کتاب چهرم چند فصله ؟ :wacko:

      نقل قول

  • اشتباه می کنید دوست عزیز. تو کتاب چهارم زمانی که استاد ایمون و سم در حال رفتن به الدتاون هستند استاد ایمون اونجا متوجه میشه که مترجمین زبان والریایی به زبان رایج چه اشتباهی رو مرتکب شدند:

    The birth of a male child – a prince. (erroneous according to Maester Aemon, as High Valyrian is a gender-neutral language

    کلمه ی شاهزاده در زبان والریایی خنثی ست. یعنی هر دو جنس مذکر و مونث (شاهزاده و شاهدخت) رو پوشش میده. استاد ایمون این رو به جنسیت اژدهاها که در طول عمرشون متغیر هست ارجاع میده و متوجه میشه چه اشتباهی در ترجمه متن پروفسی شاهزاده ی موعود شده.

    از ali هم به خاطر بحث و تئوری های جالبش خیلی ممنونم. (دوباره منو به فکر واداشت.)

    تئوری های که دادین خیلی خوب و قوی بود:
    تئوری ۲-۲ : حقیقتش خیلی این تئوری رو شنیدم و به نظرم اگه یه تارگرین دیگه سر از داستان دربیاره خودم به شخصه مارتین رو خفه ش می کنم. تا الان سه تا تارگرین مخفی تو داستان سر و کله شون پیدا شده با احتساب اون فردی که تو اسپویلر آوردین. اما متاسفانه هیچ دلیل رد یا تایید محکمی برای این تئوری وجود نداره و یه سری مسائل ردش می کنه یه سری تایید و تا الان می دونیم که ظاهر تو فهمیدن افراد متعلق به هر خاندان چقدر اهمیت داره و خوب ظاهر تیریون، موهای بلوندش و مهم تر از همه چشمای دو رنگش (که یه نمونه ی مشابهش رو در تاریخ داشتیم و کسی نیست جز شیرا سی استار که اونم دست بر قضا فرزند نامشروع اگان نالایق بوده). این موضوع هم هست که همه ی تارگرین ها و بلک فایرها خواب اژدها می دیدن اما می دونیم که همه شون اژدهاسوار نبودن. یه مسئله دیگه تو کتاب چهارم بهش باید توجه کرد خوابی که جیمی می بینه:

    Jaime dreams of his mother and his mother says, “We all dream of things we cannot have. Tywin dreamed that his son would be a great knight, that his daughter would be a queen. He dreamed they would be so strong and brave and beautiful that no one would ever laugh at them.” Jaime replies, “I am a knight. Cersei is a queen” and his mother’s response is to cry

    اینجا دو نکته داره : نکته ی اول، ما همه رویای چیزهایی رو در سر می پرورونیم که نمی تونیم باشیم.
    تیریون خواب اژدها می بینه، عاشق اژدها و اژدها سواریه.
    نکته ی دیگه اینه که وقتی جیمی میگه من شوالیه و سرسی ملکه جواب مادرش گریه ست! چرا گریه؟
    به این مورد حرف خاله ی جیمی جنا رو هم حتما تو ذهن داشته باشید که میگه تیریون پسر واقعی تایوینه!!

    جالبه که همه ی فرزندان تایوین به نحوی خصوصیات و اخلاقیات تارگرینی از خودشون بروز دادن که باعث شده همچین شبه هایی به وجود بیاد. اما بیایید به مارتین هم فکر کنیم. مارتین هیچ چیزی رو بی دلیل نمی نویسه!
    اگر جیمی و سرسی بچه های ایریس باشن چه تغییری در داستان اتفاق میوفته؟ در اصل هیچی! چون بچه های نامشروعن و قانونی نشدن هیچ تغییری در وضعیتشون بوجود نمیاد.
    اگر تیریون بچه ایریس باشه بازم وضعیتش تغییر نمی کنه اونم نامشروعه. اما شاید رویای اژدهاسوار شدنش به وقوع بپیونده که خوب این به قضیه سه اژدها سوار و سه سر اژدها مربوط میشه.

    بریم سراغ بقیه مطالب:

    در مورد شمع های شیشه ای. من فکر میکنم روشن شدن مجددشون کاملا به قدرت گرفتن مجدد جادو با تولد اژدهاها بستگی داره و به همین دلیل این شمع ها که در گذشته والرین ها ازشون برای برقراری ارتباط از راه های بسیار دور استفاده می کردن دوباره روشن شدن.
    It is claimed that when the glass candles burn the sorcerers can see across mountains, seas and deserts, give men visions and dreams and communicate with one another half a world apart
    تو کتاب پنجم وقتی کوایته دوباره به دنریس ظاهر میشه جمله شو با این هشدار شروع می کنه:
    No. Hear me, Daenerys Targaryen. The glass candles are burning.
    Soon comes the pale mare, and after her the others. Kraken and dark flame, lion and griffin, the sun’s son and the mummer’s dragon. Trust none of them. Remember the Undying. Beware the perfumed seneschal.”
    pale mare صفتی هست که بیماری اسهال خونی نسبت دادن که تو کتاب پنجم میرین و شهرهای آزاد رو درگیر می کنه
    کرکن و دارک فلیم به زودی در قامت ویکتاریون و موکورو که آهن زاده ها بهش شعله ی تاریک میگن ظاهر میشن
    پسر خورشید قطعا کوئینتین هست – شیر تیریون و گریفین جان کانینگتون. اما میرسیم به مامرز دراگون ( مامر یعنی بازیگر کسی که نقش بازی می کنه) تقریبا اکثریت توافق نظر دارن که این فرد همون گریف یا اگان هست که نشون میده اگان تارگرین نیست بلکه فردیست در لباس اژدها و یا اینکه توسط یک بازیگر (وریس در کودکیش بازیگر بوده) داره کنترل میشه.
    برای رد یا تایید تارگرین بودن اگان دلایل زیادی اومده که بازم هیچکدومش قطعیت نداره و نمیشه گفت واقعا پسر ریگار هست یا نه (خصوصا با پیشگویی های کوایته و موکورو، ارتباط وریس و مهم تر از ایلیریو که به نظر میاد اطلاعات زیادی درباره بلکفایرها داره و یک همسر والریایی داشته و یه نکته مهم دیگه حمایت کمپانی طلایی که اساسا توسط یک حامی بلکفایر تاسیس شده و حمایتش از یه تارگرین عجیب به نظر میرسه)

    البته الان شایعاتی هست که ادعای دیمون بلکفایر درست بوده و دیرون واقعا پسر ایمون شوالیه اژدها و نیریس همسر اگان چهارم بوده که اینجوری کل معاملاتی که تا الان داشتیم به هم می خوره. اگر واقعا اینطور باشه دیمون بلکفایر که توسط اگان چهارم مشروع شد ادعاش به حق بوده و این یعنی که ادعای بلکفایرها به حق بوده :D:

    حالا استاد فهمیده که خودش و ریگار این پیشگویی رو قبلا اشتباه فهمیدن و اژدهای سه سر نه سه اژدها سوار از خاندان تارگریان که سه نفر هست که به شیوه متفاوت منجی دنیا خواهند بود : پرنسس موعود-آزور آهایی – آخرین قهرمان

    من وقتی کتاب دنیای یخ و آتش رو مطالعه می کردم به این نتیجه رسیدم که در شب طولانی نه یک منجی بلکه چندین نفر که الان داستان هاشون به صورت افسانه تو کتاب روایت شده در گوشه و کنار دنیای شناخته شده کاری رو انجام دادن که به شب طولانی پایان داده و به شدت از این حالت که یه قهرمان کل دنیا رو نجات بده بدم میاد و با خوندن این کتاب ها تقریبا مطمئنم که مارتین مثل تالکین به هیروئیسم و قهرمان پروری اعتقادی نداره. چه بسا می تونست ند و راب و خیلی های دیگه رو در لحظه آخر با یه منجی نجاتشون بده.

    در شب طولانی هم بین این افرادی که افسانه شون تو هر سرزمینی که بودن الان نقل میشه اتحادی شکل نگرفته اما کارها و اعمالی که این ها انجام دادن باعث شده شب طولانی به پایان برسه.

    خیلی حرفای دیگه هم تو ذهنم بود اما تا این مطالب بالا رو نوشتم متاسفانه همش از ذهنم پریده.

      نقل قول

  • با این هوصاف ما سه تا منجی داریم که همشون تارگرین هستند و همشون اژدها سوار احتمالا پرنسس موعود دنریس تارگرینه
    آزور آهایی جان تارگرینه
    و شاید این دو بر عکس باشن
    و اخرین قهرمان یه تارگرینه ولی نمیدونیم کدوم تارگرینه

      نقل قول

  • به Hawk27:
    اولا خیلی خوشحالم که دارم با یک نفر که اینقدر دقیق کتاب رو خونده بحث میکنم . مرسی :good: یه پیشنهاد هم برات دارم که تو اسپویلر میذارم :
    اگه تو تالار گفت و گوی سایت وستروس عضو بشی میتونیم اونجا خیلی دقیق و تخصصی بحث کنیم ای دی من اونجا اینه: alireader
    مطلبی که در مورد جیمی و سرسی نوشتی من قبلا بهش فکر نکردم و متوجهش نشده بودم . ولی اگه واقعا این طور باشه اتفاقا همه معادلات رو بهم میریزه
    من قبلا یک تیوری داشتم که جیمی آزور آهاییه دلیلش هم خوابی بود که جیمی میدید اوجایی که هارن هال رو بدون برین ترک کرد و زیر درخت رودبند خواب میبینه سرسی شمشیری بهش میده که گرما و نور داره و بعد هم طبق داستان ازوراهایی برای ساختن لایت برینگر شمشیرش رو تو قلب عشقش نیسا نیسا فرو کرد .همون طور که شاید جیمی شمشیرش رو طبق پیش گویی تو قلب سرسی فرو کنه .
    چون احتمال این که سرسی رو بکشه زیاده چون عملا هیچ چیزی جلودار سرسی نیست که برای گرفتن انتقام walkof shame از مردم بخواد مثل ایریس شهر رو اتش بزنه یا یه کار جنون امیز دیگه که جیمی رو مجبور به کشتنش کنه.
    الان همه منتظر محاکمه با مبارزه هستن به خااطر رو کردن شخصیت استرانگ ولی شاید کار به اونجا نکشه و مثلا سرسی به کمک پایرومنسر ها شهر رو آتش بزنه یا حداقل سپت بیلور و گنجشک ها رو .
    اون فصلی که سرسی برج دست رو با آتش مهار نشدنی آتش زد یادتون باشه حالت های سرسی جیمی روبه یاد ایریس انداخت . انگار داشت پیش بینی میکرد کار خواهرش به سرانجام ایریس کشیده بشه . شاید دلیل ناراحتی مادر در خوابش هم همین باشه .
    ولی بعدا که اون فصل pov ملیساندر تو کتاب ۵ رو خوندم نظرم برگشت رو آزورآهایی بودن جان ولی با این صحبت های شما دوباره دچار تردید شدم . درباره جیمی من یک نظریه دیگه هم دارم که جیمی قرینه شخصیت بریتول کول شاه ساز تو ماجرای رقص اژدهایانه که تو اوا آدرسی که تو اسپویلر اول نوشتم درباره اش صحبت کردم .
    درباره تیوری ۲-۲- هم چون دوستمون alex هم خواستن تو کامنت بعدیم بیشتر توضیح میدم.
    همین طور درباره بلک فایر یا تارگرین بودن یا تقلبی بودن اگان
    درباره شمع ها هم میخوام اگه وقت شد بیشتر بنویسم .
    بازم ممنمونم .

      نقل قول

  • ali@
    ممنون ازت. من خودم هم تو وستروس عضو هستم اما اون تاپیک مربوط به این وقایع الان مدتی هست که آپ نشده و منم دیدم که بحثش اینجا پیش اومده همین جا مطالبی که تو ذهنم بود رو نوشتم.

    من هیچ وقت جیمی رو تو معادله ی آزور آهای نیاوردم چون به نظرم تطبیقی با اون نداره و مارتین سرنوشت دیگه ای رو براش کنار گذاشته. من حتی فکر می کنم پیشگویی والانکار نه به جیمی و نه به تیریون مربوط نمیشه بلکه کسی که در نهایت باعث مرگ سرسی میشه هاوند (برادر کوچکتر) کوه یا همین سر رابرت استرانگ فعلی هست. در جزیره ی ساکت برادر بزرگتر به برین میگه که هاوند مرده اما اونجا یه گورکن هست که خیلی ها من جمله خودم معتقدن کسی نیست جز تازی و در نبردی که سرسی با مذهب هفت پیش رو داره احتمالا تازی به عنوان قهرمان مذهب هفت پا به میدان نبرد میذاره و با از پا در آوردن رابرت استرانگ/ برادرش باعث مرگ سرسی و محقق شدن پیشگویی والانکار میشه.

    درباره اون تئوری مربوط به جیمی هم:

    می دونی جیمی همین الان هم شاهساز هست ( منظورم شاه منفور جوفری و شاه تامن هست که جفتشون پسراشن) + اون قسمتی که جیمی درباره ی سر کریستول کل ” بدترین و بهترین ” می خونه فکر کنم دقیقا قبل از فصل queen maker هست و به نظر من یه جور زمینه ساز اون فصل هست که آریانه نقشه ش برای تاجگذاری میرسلا رو برملا می کنه. جیمی یه بار دیگه هم شاهسازی کرده (ایریس رو کشت و گذاشت رابرت پادشاه بشه)

      نقل قول

  • درباره اینکه اژدها سواران چه کسانی هستن خیلی بحث شده تقریبا سه نطریه برای اژدهاسواران هست:
    ۱- اژدها سواران باید از اصیل زادگان خاندان تارگریان باشن
    از شروع کتاب تا الان ما این افراد رو به عنوان اصیل زادگان تارگریانی زنده میشناسیم :
    ۱- دنریس-۲-ویسیریس- ۳- استاد ایمون-۴-اگان ششم-۵-لرد بریندان ریورز یا همون بلاد ریون یا کلاغ سه چشم
    که چون گزینه های ۲ و ۳ مردن پس ما هر سه اژدهاسوارمون رو میشناسیم و اگه این نظریه رو قبول کنیم دیگه نیازی به بحث نمیمونه
    دقت کنید که چه اگان تارگریان باشه چه بلک فایر فرقی نداره یک اصیل زاده هست که خون تارگریانی داره . مگر اینکه حرامزاده باشه .
    ————
    ۲- اژدهاسواران باید خون تارگریانی یا والریایی داشته باشن ولی لازم نیست اصیل زاده باشن . چون به هر حال جادوی خون کهن والریایی رو دارن .
    این تیوری از اتفاقات دوران رقص اژدهایان میاد یعنی جایی که ملکه رینیرا به خاطر اینکه اژدهایانش از برادر نا تنی اش اگان دوم بیشتر بشه اجازه داد تا حرامزادههای بزرگان تارگریاتی که بهشون بذر میگفتن (منظور این بود که پدرشون تارگریان بوده و بذر خون کهن رو به اون زن ها هدیه داده) شانسشون رو تو سوار شدن بر ۶ اژدهای بی سوار اامتحان کنن که در نهایت خیلی از این بذرها مردن ولی ۴ تا شون موفق شدن و ۴ اژدهای بیسوار رو به خدمت گرفتن .
    الان ما حرامزاده قطعی از تارگریان ها نمیشناسیم ولی احتمالش هست که این افراد باشن:
    تیریون لنیستر-جیمی للنیستر و سرسی لنیستر(که همین الان آوردمشون تو لیست)-بستارد اف دریفت مارک(همون لرد نیروی دریایی سرسی که اسمش خاطرم نیست)-ملیساندر(که میگن ممکنه دختر شیرا سیاستار باشه)-آشارا دین (که میگن ممکنه زنده باشه و همون کوایته هم باشه)-و از همه مهمتر همون جان اسنو معروف خودمون
    بعلاوه اگر فقط داشتن چند قطره خون تارگریانی برای داشتن شانس اژدهاسواری کافی باشه پس هر کدام از اعضای خاندان باراتیون از استنیس تا شیرین تا ادریک استورم و گندری هم میتونن شانس داشته باشن چون باراتیون ها خویشاوندان دور تارگرین ها هستن . حتی کسی مثل بن پلام قهوه ای هم ممکنه باشه .
    ————————–
    ۳-اژدها سواری به خون مربوط نیست بلکه به جادو مربوطه و هرکس توان جادو کردن داشته باشه میتونه صاحبشون بشه.
    من این تیوری رو بیشتر میپسندم . چون اگه دقت کنید حتی خود دنریس هم که مادر اژدهاهاست اونا رو از طریق جادوی خون و کاری که با جنازه دروگو و میری مازذور کرد به دست آورد یعنی با جادو .
    اگر این درست باشه میشه روی ویکتاریون یا یورون چشم کلاغ یا حتی ایرون خیس مو از گریجوی ها چون شیپور رو دارن و حتی ملیساندر یا هرکسی که ملیساندر ازش حمایت کنه هم به عنوان اژدها سوار حساب کرد.

    هرچند من مطمینم اژدها سه سر داره معنیش سه سوار نیست و احتمالن یکی یا دوتا از اژدها ها تا قبل از نبرد نهایی پای دیوار میمیرن .

      نقل قول

  • Hawk27@

    من اون تیوری که درباره ولنکور نوشتی رو قبلا شنیدم و قبولش هم دارم ولی اگر اون تیوری رو قبول کنیم پیشگویی ملکه جوانتر و زیباتر محقق نمیشه . به خاطر این فکر میکردم کار به محاکمه نکشه .نظرت درباره اون ملکه جوانتر و زیباتر چیه؟ یک تیوری تو دهنم بود که اون ملکه سانسا هست و کسی هم که به تخت مینشونش جیمیه . درباره کینگ میکر بودن جیمی من یک تایپک تو وستروس ساختم این آدرسشه خواستی ااوجا بحث کنیم:
    http://westeros.ir/forum/viewtopic.php?f=19&t=467

      نقل قول

  • من والا کتابو نخوندم کامل ولی حدسی که من میزنم اینکه این پرنس موعود بچه ی دنریس خواهد بود
    که احتمالا پدرش هم جان اسنو خواهد بود

      نقل قول

  • Hawk27: ا خوندن این کتاب ها تقریبا مطمئنم که مارتین مثل تالکین به هیروئیسم و قهرمان پروری اعتقادی نداره. چه بسا می تونست ند و راب و خیلی های دیگه رو در لحظه آخر با یه منجی نجاتشون بده.

    دقیقا و بخاطر همین اخلاق خاصش به احتمال قریب به یقین جان فرزند ریگار نیست. مارتین هیچ وقت نمیاد انقدر تابلو بازی در بیاره. تازه این وسط مرگ آشارا دین هم مرموزه
    من میگم بازگشت ادارد به شمال با جان نوزاد، یه حقه از طرف مارتین بوده. یه گمراهی برای انحراف ذهن و این که کیه یه موضوع کم اهمیته که لابلای چند موضوع مهمتر(مثل قول لیانا) اورده شده، صرفا برای سرپوش روی حقایقی مهمتر.

      نقل قول

  • علی: دقیقا و بخاطر همین اخلاق خاصش به احتمال قریب به یقین جان فرزند ریگار نیست. مارتین هیچ وقت نمیاد انقدر تابلو بازی در بیاره. تازه این وسط مرگ آشارا دین هم مرموزه
    من میگم بازگشت ادارد به شمال با جان نوزاد، یه حقه از طرف مارتین بوده. یه گمراهی برای انحراف ذهن واین که کیه یه موضوع کم اهمیته که لابلای چند موضوع مهمتر(مثل قول لیانا) اورده شده، صرفا برای سرپوش روی حقایقی مهمتر.

    خوب کدوم حقیقت مهمتر؟

      نقل قول

  • چون خود مارتین گفته من در لحظه تصمیم میگیرم و ممکنه داستان رو تغییر بدم و خودم هم هنوز برای نحوه خاتمه کتاب تصمیم نگرفتم :unsure: (با توجه به اون نامه ای که ازش بیرون اومده بود و اول داستان خیلی متفاوت بود) من احساس میکنم مارتین یه ادامه غیر قابل پیش بینی در نظر داره! این نویسنده چه قدرتی داره که همه رو مشتاق به بحث و حدس زدن در مورد ادامه داستان کرده. واقعا کارش عالیه!!!!!!!! شاید خودش هم پیش بینی های مردم رو میخونه و شاید واسه قافل گیری بیشتر داستانی که تو ذهنش بوده با وجود همه سرنخ هایی که تو داستان گذاشته رو تغییر بده! :mail: :wacko:

      نقل قول

  • اشتباه نکنید مارتین پایان کتاب و سرنوشت ۵ شخصیت اصلی یعنی دنریس-جان-آریا-تیریون-برن رو از همون شروع به نوشتن کتاب میدونسته ولی جزییات و نحوه ادامه دادن داستان و مسیری که این ۵ نفر باید طیی کنن تا به سرنوشت نهایی شون برسن رو گفته از پیش تعیین نکردم و در روند نوشتن بهش میرسم چون در غیر این صورت نوشتن برام سرگرم کنده و جذاب نیست .

      نقل قول

  • سلام
    میشه لطف کنید جلد چهارم رو به صورت یکجا قرار بدید توی فروشگاه؟ ممنون

      نقل قول

  • باسلام وخسته نباشیدبه م.م.استارک بابت مقاله جالبتون،مثل همیشه زیبا،پربار وبه درد بخور بود،در ضمن کامنتهاوصحبتهای دوستان هم خیلی جالب بودولذت بردم،فقط ۲تا خواهش دارم،اول اینکه سرعت ارائه فصول رو بالا ببرین،مخصوصا کتاب چهارم( چون فکر میکنم بهتره کتابها رو بصورت متوالی و به ترتیب چاپ بخونیم نه مثلا همزمان کتاب۴و۵)دوم اینکه فصول کتاب”دنیای نغمه”(تاریخچه وستروس)روهم عرضه کنین چون هم فی نفسه کتاب خیلی جالبیه وهم کلیدهای راهنمای خوبی برای فهم داستانها واتفاقات سریال وکتاب داره
    بازهم مرسی از تلاش شما وهمه همکاراتون

      نقل قول

  • Masoud:
    سلام
    میشه لطف کنید جلد چهارم رو به صورت یکجا قرار بدید توی فروشگاه؟ ممنون

    برای بار صدم عرض می‌کنم، این کار رو انجام میدیم. :head:

    Persian Direwolf:
    باسلام وخسته نباشیدبه م.م.استارک بابت مقاله جالبتون،مثل همیشه زیبا،پربار وبه درد بخور بود،در ضمن کامنتهاوصحبتهای دوستان هم خیلی جالب بودولذت بردم،فقط ۲تا خواهش دارم،اول اینکه سرعت ارائه فصول رو بالا ببرین،مخصوصا کتاب چهارم( چون فکر میکنم بهتره کتابها رو بصورت متوالی و به ترتیب چاپ بخونیم نه مثلا همزمان کتاب۴و۵)دوم اینکه فصول کتاب”دنیای نغمه”(تاریخچه وستروس)روهم عرضه کنین چون هم فی نفسه کتاب خیلی جالبیه وهم کلیدهای راهنمای خوبی برای فهم داستانها واتفاقات سریال وکتاب داره
    بازهم مرسی از تلاش شما وهمه همکاراتون

    تلاش ما هم همینه که کتاب چهارم زودتر تموم بشه، اما شما می‌تونید خوندن کتاب پنجم رو هم شروع کنید، چون داستان کتاب چهارم و پنجم همزمان باهم هستش. فقط شخصیت‌ها بین دو کتاب توزیع شدن.
    شکر خدا مترجمین جدیدی برای کتاب دنیای یخ و آتش پیدا شده و کار روی این کتاب دوباره از سر گرفته شده. به امید خدا بخش‌های بعدی اون کتاب هم منتشر میشه

      نقل قول

  • @ali
    ببینید در رابطه بحث اژدها سوار
    ۱-زاغ خونین رو از گزینه ها حذف کنید طرف ۱۲۵ سال سنشه دیگه نقش خودش رو در تاریخ وستروس انجام داده احتمالا هرچی بلد هست رو به برن اموزش می ده و بعدش یا می میره یا توی همون غار باقی می مونه بعیده بخواد اژدها سوار بشه
    ۲-یه نکته ای که در رابطه با اژدها هست اینه که فقط بحث خون والریایی مطرح نیست خود اژدها هم اژدها سوار رو باید قبول کنه در کتاب پرنسس و ملکه یک اژدها بود به اسم کانیبال که هیچ کس نتونست سوارش بشه یا هر اژدها سوار فقط می تونست سوار اژدهای خودش بشه اژدهایان اسب نیستن که هر کس صرف داشتن خون والریایی یا توانایی جادویی بتونه سوارشون بشه می شه گفت یه جورایی مثل رابطه ی بین استارک ها و دایرولف ها رابطه ای بین اژدها و اژدها سوار وجود داره

      نقل قول

  • great tom hanks@
    ممنون
    در مورد بلادریون منظورم این بود که با همون شیوه ای که برن ممکنه از طریق اسکین چنجری وارد ذهن اژدها بشه . خود لرد بریدان هم میتونه .اصلا به این که ممکنه بمیره فکر نکردم . چون به نظرم با جادو یه جورایی نامیرا شده .
    در مورد رابطه اژدها و اژدها سوار کاملا باهات موافقم . فقط میخواستم یک لیستی از کاندیداها ارایه بدم .

      نقل قول

  • alex targerin:
    آقایون آقایون این مطلب که اقای استارک ذکر کردند شمارو به این فکر نمیندازه که شاهزاده ی موعود همون جان اسنو یا بهتر بگم جان تارگرین باشه اگر جان حرامزاده ی ادارده پس چرا ادارد اینقدر سعی از محافظت از جان داشته همونطور که خیلیا عقیده دارن که جان پسر لیانا استارک و ریگار تارگرینه من هم همین عقیده رو دارم شاید هیلی از شما ها هم اینطور عقیده داشته باشید اما به نظرتون اگه ریگار به الیای دورنی معتقد بوده که پسر اون شاهزاده ی موعوده پس چرا اینقدر خودشو ترقیب کردهتا شمشیرزنی یاد بگیره من مطمعنام که ریگار تا زمانی که فکر میکرده شاهزاده ی موعود خودشه نیازی نمیدیده که بخواد کار خیلی مهمی انجام بده اما همونطور که آقای م.م.استارک نوشته که سر باریستان نقل کرده اون تیکه که میگه تو گشتو گذار دگرگون شد زندگیش مطمعنا یه جوری به ریگار الهام شده که فرزند ریگار شاهزاده ی موعوده و نه خود ریگار و بهش الهام شده که باید شمشیرزن ماهری بشه و اون مسابقه که برنده اش ملکه ی عشق و زیبایی رو معرفی میکنه بشه و برنده هم شد اما اگر اون فکر میکرد الیای دورنی شاهزداه ی موعود رو به دنیا میاره چرا اون رو ملکه ی عشق و زیبایی معرفی نکرد و بجاش لیانا رو ملکه معرفی کرد خب معلومه چون میدونسته که فرزند خودش و لیانا میشه شاهزاده ی موعود و برای همین اون رو دزدید و شاهزاده ی موعود رو به دنیا اورد و اگر اینطوری باشه که اینطوری هم هست دیگه قولی که لیانا از ند گرفته معلومه و ……….
    و لیانا به ند گفته که شاهزاده ی موعود جان اسنو (جان تارگرین) هستش و برای همین همش توی خواب ند میاد و میگه قول بده ند چون میخواد که ند فراموش نکنه و ند هم برای همین زیاد از جان و اینکه مادرش کیه حرف نمیزنه چون میدونست اگه حقیقت رو به رابرت بگه اون جان رو میکشت بخواطر این که از تارگرینا نفرت داره و مطمعن باشید جورج مارتین جان اسنو رو دوباره زنده میکنه و با این اوصاف عمو و عمه ی جان ویسریس و دنریس میشن و دایی هاش میشن برندون استارک ند استارک و بنجن استارک ببخشید اگه سرتونو درد اوردم

      نقل قول

  • سلام من تمام سریالو دیدم بعد بخاطر تعریف دیگران از کتاب شروع به خوندن کتاب کردم می شه بگین چطور ترجمه کتاب رقص با اژدهاییان رو بعد از فصل ۱۳ باید پیدا کنم چون هر چقدر میگردم نیست احتمال دادم هنوز ترجمه نشده ولی اخه خیلی وقته از انتشار کتاب گذشته

      نقل قول

نظر شما چیست؟

:bye: 
:good: 
:negative: 
:scratch: 
:wacko: 
:yahoo: 
B-) 
:heart: 
:rose: 
:-) 
:whistle: 
:yes: 
:cry: 
:mail: 
:-( 
:unsure: 
;-) 
:head: 
:lol: 
:ostad: 
:faight: 
:ssad: 
:shame: 
:og: 
:shook: 
:sleep: 
:cheer: 
:tanbih: 
:mass: 
:snaped: 
:donot: 
:cun: 
:gslol: 
:winksmile: 
:secret: 
:stop: 
:bl: 
:respect: 
:sh: 
:shok: 
:angry: 
:noo: 
:han: 
:sf: 
:aa: 
:notme: 
:fight: 
:gol: