سلام
عذرخواهی بابت این تاخیر بسیار طولانی
اوضاع زندگی و مشغله و کاری و همه چیزایی که خودتون میدونید. حتی همین مطلب رو هم فرصت ندارم طولانی بنویسم. بی مقدمه بریم سراغ دانلود فصل. فصلی که با اون کتاب چهارم به نیمه میرسه.
هنگامی که خورشید درحال طلوع از میان پنجرهها به درون تابید، آلین روی تخت خوابش نشست و بدنش را کش و قوس داد. گرِچِل صدای تکان خوردنش را شنید و بلند شد تا لباس خوابش را به او بدهد. اتاق در طول شب سرد شده بود. اندیشید، وقتی زمستون ما رو تو مشتش بگیره از این هم بدتر میشه، زمستون اینجا رو به سردی قبر میکنه. آلین لباس خوابش را پوشید و کمربند را دور کمرش بست. او گفت: «آتیش تقریباً خاموش شده، اگه ممکنه یه هیزم دیگه توش بذار.»
پیرزن گفت: «هرجور بانوی من بخوان.»
اقامتگاه آلین در برج دوشیزه نسبت به خوابگاه کوچکی که در زمان حیات بانو لایسا در آن نگه داشته میشد بسیار بزرگتر و مجللتر بود. او حالا یک اتاق تعویض لباس و دستشویی خصوصی خودش را داشت؛ همراه ایوانی حجاری شده از سنگ سفید که منظرهی ویل را به نمایش میگذاشت. زمانی که گِرچِل داشت به آتش میرسید، آلین پابرهنه عرض اتاق را طی کرد و بیرون رفت. سنگ زیر پایش سرد بود و باد مثل همیشهی اینجا به شدت میوزید؛ اما منظره مقابلش سبب شد به اندازه نیم تپش قلب همه چیز را فراموش کند. برج دوشیزه شرقیترین برج از هفت برج باریک و بلند ایری بود. بنابراین او منظره ویل را پیش روی خود داشت؛ جنگلهایش، مزارعش و رودخانههایش؛ همگی در نور صبحگاهی مه گرفته به نظر میآمدند. خورشید طوری به کوهها میتابید که باعث میشد همچون طلای خالص به نظر برسند.
چه دوست داشتنی. ستیغ پرف گرفته نیزهی غول بالای سرش نمایان بود؛ همان حجم انبوه از سنگ و یخ که قلعه چسبیده به شانههایش در مقابلش کوچک مینمود. قندیلهای یخی به ارتفاع بیست فوت بر لبهی پرتگاه، جایی که اشکهای آلیسا در تابستان فرو میریخت آویزان بودند. یک شاهین که بالهای آبی خود را در برابر آسمان صبحگاهی گسترده بود داشت بر فراز آبشار یخی اوج میگرفت.. کاش منم از این بالها داشتم.
او دستهایش را بر روی نرده سنگی حجاری شده تکیه داد و کمی خم شد. میتوانست ششصد فوت پایینتر قلعه آسمان و پلههای کنده شده در دل کوه را ببیند. مسیری مارپیچ که در مسیرش از برف و سنگ میگذشت تا به کف دره برسد. او میتوانست برجها و استحکامات دروازه ماه که به کوچکی اسباببازیهای کودکانه بودند را ببیند. در اطراف دیوارها سپاه لردهای مدعی در جنب و جوش بودند؛ از چادرهایشان مانند مورچههایی که از لانه بیرون میآمدند، خارج میشدند. او فکر کرد، اگه فقط واقعاً مورچه بودن میتونستیم روشون پا بذاریم و لهشون کنیم.
صفحه رو ریلود کردم فصل جدید آمدن. روح و روانم شاد شد بی نهایت. تشکر از همگی عزیزان.
عید هم پیشاپیش مبارک.
barristan selmyنقل قول
دمتون گرم خیلی خوبید . فقط عنوان سرفصلو یه چک یکنید نوشته بودید آریا فک کنم
محمدنقل قول
راستش دیگه نه حوصله ام میاد نه به من ربطی داره که دونه دونه
غلط های املایی و نگارشی و …..رو پیدا کنم و بیام اینجا بگم.
فقط یه مطلب: البته که وظیفه ی هر مترجمی ـه که به فکر زیبایی جملات
باشه ، ولی مگه شهر هرته که به جای خدایان بنویسی خدا!!!!!
مسلما شما بهتر از من می دونید ، ولی خواستم یاد اوری کنم که: تو نغمه
برای رلور و خدای مغروق از لفظ “خدا” استفاده میشه. برای هفت و خدایان
قدیم از “خدایان”
به وضوح ماه شب بدر مشخصه که پتایر کاری با رلور و مغروق نداره.
***و من الله توفیق***
Oo0oOنقل قول
با سلام خدمت دوست گرامی
دو خط پایین تر و در پاورقی در مورد جمله مورد نظر شما توضح داده شده. شب عیدی نیاز نیست اینقدر عصبانی باشی.بهرحال بخاطر کامنتت تشکر می کنم.
Victarionنقل قول
انصافا روز به روز بیشتر از پتایر خوشم میاد.
بهروزنقل قول
یک :
از اینکه نام فصل ، آلین بود خیلی ذوق کردم ، خوشمان آمد !
دو :
همیشه عاشق کلاس خصوصی سیاست آموزی لیتل فینگر برای سنسا هستم ، و از قرار معلوم ، سنسا هم هوش کافی برای آموختن داره و خیلی جالبه بدونیم سرانجام از این آموخته هایش چطور می تونه استفاده کنه .
سه :
خط داستانی سنسا ، یکی از معدود جاهایی است که روایت اصلی داستان خیلی مستقیم در حال پیش رفتنه و به حاشیه نمی ره ، کاملا”مشخصه که یه چیزی در این کوهستان در حال رشد کردنه ، آن هم موقعی که همه به شدت نسبت به اون بی توجهند .
چهار :
همه نیروها و استعدادها فعلا” دور دنریس در حال چرخیدن هستند ، یعنی یا دشمن او هستند، یا دوست او ، یا می خواهند به او بپیوندند و یا حداقل سوار کشتی شده به جایی رفته اند که فقط او مهم است . اما ارن ، تالی ، استارک ، شمال ، دیوار ، آن سوی دیوار همه آن چیزهایی که به نحوی با سنسا در ارتباط هستند ، دو ویژگی دارند ، اول اینکه فعلآ” خاموش هستند و دوم اینکه هیچ رغبتی به فکر کردن درباره دنریس از خود نشان نمی دهند .
لازم نیست همه قدرت به سنسا برسه اما ، او مطمئنا” جزو جناحی است که در برابر ملکه اژدها خواهد ایستاد .
Magentaنقل قول
من به شخصه فکر می کنم اون ملکه ی زیباتر و جوان تر سانساباشه و روزگار سرسی رو تباه کنه همونطور که سرسی زندگیشو نابود کرد. و دوم اینکه پتایر با آموزش سیاست به سانسا در واقع قبر خودشو می کنه. سانسا توی این بازی انقدر اوج می گیره که می تونه پتایر رو زیر پاش له کنه
cornpoppyنقل قول
سلااااام. خسته نباااااشید. بالاخره ۱۲فصل دومم آماده شد امکانش هست همه رو داخل یه فایل قرار بدید واسه فروش؟
ممنون
یه بهروز دیگهنقل قول
چیزی که تو این یکسال خورده از این سایت یاد گرفتم اینه که درست یا غلط؛
با دلیل یا بی دلیل، با منطق یا بی منطق؛ نمی تونی نظر مترجم های این سایت
رو عوض کنی. پس اصلا قصد بحث کردن ندارم.
شما که مثلا جمله “انها رفتند با هم به کوه” رو به “انها با هم به کوه رفتند” تغییر
ندادید. کلمه ای رو تغییر دادید که حداقل تو این کتاب خیلی مهمه.
مطمئنا پاورقی رو خوندم که اومدم نظر دادم.
به هر حال. سال خفن توپی رو براتون ارزو میکنم.
Oo0oOنقل قول
من کلا موندم تو فلسفه بعضی فصلای کتاب ۴ام.
مثلا فصل های مربوط به برین یا سانسا هییییچ اتفاقی توشون نیست و بسیار کسل کننده و خسته کننده هستند.
abdollahنقل قول
۱۲ تا فصل دومم تو یه فایل بزارین تشکر
احمدرضا بافرینقل قول
سلام
نه اشتباه می کنید.
سنسا خیلی خنگ تر از این حرف هاست.
اگه لیتل فینگر و تیریون و مرحوم تایوین و ملکه خار ها همه با هم روزی ۱۰۰ ساعت براش خصوصی بزارن بازم هیچی نمیشه.
(احتمالا بازم تو فکر شموالیه و اینا خواهد موند.)
aaqنقل قول
تشکر برای اینکه دم عیدی و مشغله هایی که دارید, این فصل رو آماده کردید.
.
.
از لیتل فینگر خوشم نمیاد ولی از اون آدماس که همه فک میکنن دارن بازیش میدن ولی در واقع خودشون دارن بازی میخورن
s.a.sنقل قول
دستتون درد نکنه !
واقعا خیلی زحمت میکشید . درکتون میکنم ک در چ شرایطی هستید .
واقعا این انگشت کوچیکه خیلی کلکه . جداً با کلمات جادو میکنه . خیلی ازش خوشم میاد اما آخرش برای اینای که داره به سانسا ( آلین ) یاد میده ضرر میکنه .
من مطمئنم آلین بعدا نقش مهمی پیدا میکنه !
آلین دیگه سانسا استارک نیست : سانسا یه دختر خیال پرور و رویایی بود که همش عاشق شوالیه های داستانها بود . اما آلین … یه دختر بالغ ک خیلی بیش از اندازه زشتیهای جهان و دیده و به اندازه کافی باهوش هست که از این دیده هاش درس بگیره .
همیشه از نظرات Magenta لذت بردم !
جاننقل قول
کتاب به نیمه رسید؟ داستان چندان جلو نرفته ها !!!
عباسنقل قول
واقعا دمتون گرم که فصل هارو با این که دم عید هم هست و کلی کار دارین آماده میکنین
nasimنقل قول
منکه هیچ هوش و ذکاوتی از سنسا ندیدم حتی الان که این همه اتفاقاتو گذرونده!اون همچنان یه دختره احمقه با افکاره پوچو دره پیت!!! خداییش تو این فصل غیر تماشا کردنه مناظرو ارزوهای بچگانه و احمقانه برای از بین رفتن دشمناش و فک کردن سره اینکه چه لباسی بپوشه و پذیرایی از مهمونا چه ذکاوتی ازش دیدیم!!!؟؟؟؟ اگه مارتین بخواد این خنگو به جایی برسونه واقعا در حقه بقیه کرکترا اجحاف میشه(نمیدونم املای اجحاف درسته یا نه! خخخ) اگه سنسا ملکه یا یه همچین چیزی بشه همه رو به کشتن میده میگه:اوه دوستان لطفا با هم مهربون باشین و حواستون باشه لباستون با رنگ موهاتون ست باشه!!!!!! و واسه دشمناشم دعا میکنه امیدوارم شما مورچه بشین تا من لهتون کنم!!!! اه اه
پارمیسنقل قول
Exactly!!!
پارمیسنقل قول
از سنسا متنفرم.
دختر احمقی که پدرش رو لو داد.
چرا نمیمیره لعنتی!!!
اما اونایی که میگید هیچی نمیشه اینو یادتون نره که “بدترین زخم ها از جایی میاد که زمانی بهترین قلب ها قرار داشتند”
یه بهروز دیگهنقل قول
سلام دوستان
پیشاپیش عید همه مبارک
جای شما خالی به همراه خانواده اومدیم مسافرت.
متاسفانه اون جایی که هستیم آنتن رایتل نداره. الانم اومدیم شهر خرید من تو ماشین دارم یه اوضاع رو چک میکنم. البته بازم در منزل در وقت های موجود مشغول کارم و دارم فایل ۱۲ فصل دوم رو آماده میکنم. ایشالا اگه بشه قبل شروع سال جدید یه فصل دیگه هم منتشر کنیم.
مطلبی بود ایمیل کنید. خوش باشید
م.م.استارکنقل قول
منم ازش متنفرم امیدوارم بمیره به شکل فجیهیم بمیره ادمای خودخواهی که به خاطر خودشون به خانوادشون پشت میکنن حالمو بهم میزنن و اشتباه سنسام خیییییلییییی بزرگتر از اینه که بخشیده بشه !اما من همچنان سره حرفم هستم که سنسا نباید به جایی برسه اگه به جایی برسه ام فقط مارتین بهش شانس الکی بده مثه شانسای الکیه که به دنریس میده!! باز اون یه خورده عقل تو سرش داره و از شانساش درس استفاده میکنه!اما سنسا نباید چیزی بشه خداییش حقه بقیه بچه های استارک هس که به جایی برسن ولی سنسا نه اون گرگ نیس یه ماهی احمقه!! تازه دایرولفیم نداره در حالی که بقیه بچه های زنده ی استارک همه دایرولفشون زندس این یعنی اینکه سنسا دیگه جزوه گله نیس!! دختره ی ابله!!!
پارمیسنقل قول
به نظر من پیشرفت فکری سانسا زیاد بیان نمیشه اما به صورت زیر پوستی داره یاد میگیره که چطور باید با افراد بلند مرتبه مختلف برخورد کنه و از لیتل فینگر یاد میگیره…
کمی صبر داشته باشین دوستان…
Winterfell Princessنقل قول
منم امیدوارم مارتین یه فکری به حال این بکنه توی جلد شش.
اما مطمئنم کماکان خنگ باقی می مونه.
Tyrionنقل قول
سپاس فراوان
parsaنقل قول
با سلام و خسته نباشید. وقتی ۱۱ فصل توی یک مجموعه منتشر کردی فکر کردم عیلرغم همه سختی منتظر ۱۱ فصل دوم میشم و دیگر فصل به فصل کتاب نمیخرم اما هنوز ۱۱ دوم در یک مجموعه نذاشتی . لطفا برای عید اینکار بکن مرسی. اگر قرار نیست دوباره مجموعه باشه لطفا خبرش بده
fahimehنقل قول
خطای سیستم ، کارت نا معتبر است ، پول از حساب کم شده و اما محصول خریداری نشده و ….
اینا پیام های رایج خرید از درگاه اینترنتی شماست
لطفا رسیدگی کنید
شهروزنقل قول
در حال آماده سازیه نگران نباشید.
دارم برای یه سیستم فروشگاه جایگزین فکر میکنم. شاید کلاً سیستم فروشگاه رو عوض کردیم
م.م.استارکنقل قول
سلام
این ۱۱ فصل جدید رو لااقل یه کاری کنین برا اونا که تک تک خریدن رایگان شه
saeedنقل قول
سلام
آقا عیدتون مبارک، انشالله سال خوب و پر برکتی داشته باشید. پر از موفقیت، پراز شادی و سایت هم روز به روز پیشرفت کنه و هر روزش بهتر از بهتر از قبل باشه.
سینا(snap)نقل قول
سال نو مبارک! امیدوارم سال خوبی برای شما و همۀ کسانی باشه که به این سایت سر می زنن. امیدوارم مارتین هم تو این سال جدید شمسی کتاب ششم رو منتشر کنه
سادهنقل قول