با فصل چهارم در خدمتتون هستیم. فصلی که مثل فصل قبلیش، گرچه شخصیت آشنایی داره، اما تا حالا روایتگر داستان نبوده. دوشیزهی اهل تارث، بریین. ما داستان این شخصیت رو در کتابهای دوم و سوم از دید شخصیتهای کتلین و جیمی دنبال کردیم. اما حالا که در پایان کتاب سوم اون ماموریتش رو در قبال رساندن جیمی به قدمگاه پادشاه انجام داده، باید دید که مارتین چه نقشی رو براش در نظر گرفته.
پس بیاید بخشی از این فصل رو باهم بخونیم:
او به یک زن خانهدار با موهای خاکستری که کنار چاه آب بود گفت: «من دنبال یه دوشیزه سیزده ساله میگردم، یه دختر اشرافزاده و خیلی زیبا با چشمهای آبی و موهای خرمایی. ممکنه با یه شوالیه چاقِ حدوداً چهل ساله، یا شایدم با یه دلقک همسفر باشه. تو این دختر رو دیدی؟»
زن خانهدار در حالی که پیشانیاش را میمالید، گفت: «تا جایی که یادم میاد نه سِر. اما حواسم رو جمع میکنم. حتماً این کارو میکنم»
آهنگر هم او را ندیده بود، سپتونِ سپت روستا، خوکچران همراه خوکهایش و دخترکی که پیازها را از میان خاک باغچهاش بیرون میکشید هم همینطور. هیچ یک از مردم عادی که دوشیزهی تارث در میان آلونکهای کاهگلی رازبی یافته بود هم او را ندیده بودند. اما او بازهم تسلیم نشد. بریین به خود گفت، این کوتاهترین راه تا داسکندیلِ، اگه سانسا از این راه اومده باشه، حتماً یکی اونو دیده. در مقابل دروازهی قلعه او این سوال را با دو نیزهدار که نشان سه چِورونِل روی زمینهی اِرمینِ خاندان رازبی را داشتند مطرح کرد. مرد مسنتر گفت: «اگه اون دختر این روزا توی جادهاست، واسه مدت زیادی دوشیزه نمیمونه». مرد جوانتر میخواست بداند که آیا آن دختر در میان پاهایش نیز موهای خرمایی دارد یا نه.
اینجا کمکی پیدا نمیکنم. وقتی بریین سوار بر اسب شد، چشمش به پسرک لاغری سوار بر اسبی ابلق در آنسوی روستا افتاد. با خود فکر کرد، من با این یکی حرف نزدم. اما قبل از اینکه بتواند او را بیابد، پسرک در پشت سپت ناپدید شد. به خود زحمت تعقیبش را نداد. به احتمال زیاد او هم چیزی بیش از دیگران نمیدانست. به زحمت میشد رازبی را بزرگتر از محوطهای وسیع در کنار جاده به حساب آورد؛ دلیلی نداشت که سانسا در این مکان توقف کرده باشد. در برگشت به جاده، رو به شمال شرق رفت و از باغستانهای سیب و زمینهای جوکاری شده عبور کرد و خیلی زود روستا و قلعهی آن را پشت سر نهاد. این داسکندیل بود که او میتوانست در آن ردی از دخترک بیابد. با خود گفت، اگه اصلاً از این مسیر اومده باشه.
سلام خسته نباشید و ممنون واسه کار عالیتون:
با عرض معذرت میخواستم بدونم این جلدچهارم کلا چند فصل داره؟
و اینکه تا به حال فروش خوب و راضی کننده بوده یا نه؟
behriنقل قول
خیلی ممنون و خدا قوت
داش استارک بی زحمت پسورد و یوزرم توی فروشگاه رو واسه م دوباره ایمیل کن با همین ایمیل ثبت نام کردمه اصن یادم نمیاد چی بوده!
دستت درد نکنه
Aceنقل قول
کلا کتاب زنونه شده
همه راوی هاش زنن
سرسی برین اریا سانسا و…
فک کنم مارتین طرفدار حقوق زنان شده
abdollahنقل قول
دست شما درد نکنه واقعا.خسته نباشد.
nasimنقل قول
سلامت باشید.
کتاب با فصل سرآغاز ۴۶ فصله.
خب سخته بگیم «خوب» اما اونقدری هست که همچنان با قدرت کار رو پیش ببریم.
از ته دل از همهی کسایی که با خرید فصلها از ما حمایت میکنن تشکر دارم.
هیچ نگرانی به دلتون راه ندید دوستان. همینطوری پشت ما باشید، ما هم پیشتون هستیم
م.م.استارکنقل قول
ای بابا هرچی آدم درب و داغون بوده شده راوی نه جانی نه برنی نه از همه مهمتر تیریونی چه وضعیه والا.
اصن یه وضی ها. :D:
شاهیننقل قول
سلام
یه مدت نیومده بودم خبر نداشتم شروع کردید .
هنوز صفحه دانلود را باز نکردم ببینم رایگان یا پولی ؟
آخرش تصمیم شده فصل به فصل بدید ؟
moonyنقل قول
من بی صبرانه منتظر فصل های سانسا هستم
ehsanنقل قول
“بریین “و “سانسا “یه شباهت دارند یا حداقل داشتند ! هر دو به شرافت شوالیه ها معتقدند ، شرافت اونا مثل اخلاقیات “جان “ذاتی و تربیت شده نیست هر دو با کلمات و زندگی کلیشه ای خو گرفته اند ، یکی در جلد بانو و دیگری در جلد شوالیه فرو رفته اند و همین مانع از رشد بقیه شخصیت اونا شده
بریین و سنسا شخصیتایی هستند که شناخت درستی از دنیای اطراف و خواسته ها و نیازای خودشون ندارند بنابرین از طرف دیگران ازشون سو استفاده میشه و ضربه میخورن
مهیننقل قول
با تشکر از تیم ترجمه و استارک عزیز.
مازیارنقل قول
مرسی مرسی مرسی
خسته ام نباشین، همینجوری عالی ادامه بدین
میشه بدونم فصل بعد راوی کیه؟
shimaنقل قول
فقط کافیه از لینک فراموشی رمز عبور استفاده کنی دوست من.
سمول، شیما خانم. یه خورده برف و سرما برای تنوع خوبه نه؟
م.م.استارکنقل قول
ممنون از زحماتتون
راستی اخرش تصمیمتون درمورد ارائه فصلا چی شد؟
چنتایی بیرون میدین؟
دنریسنقل قول
یعنی متوجه نشدید چی شد؟؟
الان نمیبینید که فصلها چطور داره منتشر میشه؟ فصل به فصل نیست احیاناً؟
م.م.استارکنقل قول
وای خوشحال بودم جان تو این کتاب نیستا ولی سمول و یادم رفته بود کاش زود به فصل های
اریا و جیمی و کتلین برسه
shimaنقل قول
کتلین؟
م.م.استارکنقل قول
بله دیگه میخوام ببینم واقعا زنده شده یا نه تو فصل ابتدایی اش بدجوری تو خماری موندم که چه بلایی سرش اومده
shimaنقل قول
ما خریدیم میگم تصمیمتون قطعی شد برای ادامه ترجمه؟
limaنقل قول
من که تا جالا فصلی نخریدم منتظرم تا چند فصل بره جلو تا حداقل اولش یه حالی کنیم چند فصل با هم بخونیم. مطمئنم خیلی ها هم مثل من هستند پس استارک جان شما با قدرت به کارت ادامه بده, نیرو ذخیره تو راهه هنوز…
amirsoنقل قول