دانلود فصل‌ها

دانلود فصل ۸۰ سانسا

با فصل طولانی اما بسیار زیبای ۸۰ در خدمت شما هستیم. این فصل بدون در نظر گرفتن فصل مؤخره آخرین فصل از کتاب عظیم «یورش شمشیرهاست». فصلی که برای خود من ویژگی‌های بسیار برجسته‌ای داره. میدونم که ممکنه خیلی‌ها موافق نباشن اما از نظر من غم‌انگیزترین فصل کتاب همینه. پس با ما همراه باشید.

قبل از هر حرف دیگه‌ای لازمه به مطلبی اشاره کنم. جا داره اینجا از کسی تقدیر کنم که زحمات بسیاری برای گروه کشیده. کسی که شاید حتی بیش از خود من (هنوز نشمردم) فصل توی این کتاب ترجمه کرده. ویکتاریون عزیز قطعاً شایسته‌ی تقدیره. گرچه بعضی ویراستارها برای سرش جایزه تعیین کردن!! اما بازهم من خودم و گروه و سایت و … همه رو مدیون زحمت‌های طولانی اون میدونم. حالا این یار باوفا ازم خواسته از طرف اون متنی رو در تشکر از فردی خاص در اینجا قرار بدم. منم با کمال میل خواسته‌اش رو اجابت میکنم.

تقدیم به فاطمه موسوی(کولوچین) که مانند دنریس تارگرین بدنیا اومد و همانند اون برای لحظه لحظه زندگی خود جنگید. تقدیم به کولوچین که به چیزی در درون من اعتقاد داشت که خودم نداشتم. از خدای بزرگ برایش طلب بصیرت عجوزه، دلاوری سلحشور، مهربانی مادر، عدالت پدر، پاکی دوشیزه و دوری از غریبه را دارم. به امید روزی که برای همیشه از دست بیماری رهایی پیدا کنی.

من به نوبه‌ی خودم از این فاطمه خانم تشکر می‌کنم که ویکتاریون ما رو به ادامه کار ترغیب کردن و براشون آرزوی سلامتی و طول عمر دارم.

انتشار این فصل با مقداری تاخیر همراه شد. بگذریم از اینکه سرما خورده بودم و یه مسئولیت بزرگ و عجله‌ای به گردن دفتر ما افتاده بود. اما جز اینها، دلیل دیگه‌ای هم داشته. شما غریبه نیستین. هرگز نبودین. این واخر اتفاقاتی این پشت مشتا(!) افتاده که به شدت انگیزه و روحیه‌ام رو تحلیل برده. حس میکنم به شدت تنها و درمانده شدم. و نسبت به آینده کار و به خصوص سرنوشت کتاب چهارم و قول‌هایی که به شما دادیم نگرانم. کارها اونطوری که دلم می‌خواد پیش نمیره. از کسی گلایه نمیکنم اما بعضی چیزا باعث شده شدیداً احساس خستگی کنم. شکر خدا فقط یه فصل دیگه از این کتاب مونده و دیگه تعهد من تموم میشه.

واقعاً که تموم کردن این کتاب مثل بزرگ کردن یه بچه برام سنگین بود. و حالا کم کم دارم احساس آرامش میکنم. کسی نمیتونه احساس منو درک کنه. با تموم شدن این کتاب به قولی که بهتون داده بودم عمل میکنم. اما بدونید که این آخریا دیگه سینه‌خیز اومدم و خوشحالم که تا خط پایان چیزی نمونده. . . عذر می‌خوام از اینکه حدود دو سال شما رو برای چنین روزهایی منتظر گذاشتم. حق شما هم این بوده که این کتاب‌ها رو بی کم و کاست تا آخر کتاب پنجم، مدت‌ها قبل خونده باشین. ببخشید اگه جملات چفت و بست درست درمونی نداره. سرم خیلی درد میکنه و مثل مرت فصل بعد پشت چشمام میکوبه.

آخرین فصلی که از سانسا خوندیم در فینگرز بود. اون شاهد ازدواج و همبستری خاله‌اش و لرد پتایر بود و مقرر شد که همراه اونها و تحت نامی مستعار و به عنوان حرامزاده‌ی لیتل فینگر به ایری بره و تازه قراره عروس لرد رابرت کوچک هم بشه. حالا در این فصل با شرایط زندگی اَلین حرامزاده در قلعه‌ی دلگیر ایری آشنا میشیم.

یه نکته‌ی دیگه قبل از دانلود فصل‌ها. در دوره‌ی غیبت طولانی علی، محسن کمک بسیار بزرگی به من و گروه داشته. محسن عزیز خودش رو به عنوان یه ویراستار با استعداد و دقیق خیلی زود نشون داد و اگه تلاش‌های بی‌وقفه اون در این مدت اخیر نبود، هرگز نمی‌شد این فصل‌های آخر رو با این سرعت آماده کرد. خواستم اینجا تقدیری هم از زحمات اون داشته باشم.

حتماً بعد از خوندن فصل برگردید و احساستون رو با بقیه به اشتراک بذارید. اجازه بدید ببینیم چند نفر با نظر من موافق بودن

لینک کوتاه مطلب : https://winterfell.ir/?p=4148

درباره نویسنده

م.م.استارک

مدیر و مؤسس سایت و سرپرست گروه ترجمه

۶۰ دیدگاه

  • اول تشکر کنم از همه کسانی که در ترجمه این اثر همکاری داشتند.
    دوم عزیز بر چه مبنایی این فصل غم انگیز ترینه؟ فصل عروسی خونین
    رو با دقت خوندی؟ یه بار دیگه فصل عروسی خونین رو بخون چون فک
    کنم اون غم کهنه شده از یاد همه رفته.

      نقل قول

  • barristan selmy:
    کنم اون غم کهنه شده از یاد همه رفته.

    از نظر من عروسی خونین بیشتر هولناک و بهت‌آور بود تا غم‌انگیز. اون حس غم و غربتی که تو خوندن این فصل هست من جای دیگه تجربه نکردم :cry:

      نقل قول

  • استارک عزیز ،ممنون. لطف کردی. به بچه های عزیز ویراست هم خسته نباشید میگم و یه اخطار. برای سر خطرناک ترین فرد وستروس جایزه تعیین نکنین. :cun:

      نقل قول

  • victarion:
    برای سر خطرناک ترین فرد وستروس جایزه تعیین نکنین.

    خواهش میکنم. اما گفتی خطرناک‌ترین؟ :sh: تا جایی که من میدونم برادر یم چشمت الان خطرناک‌ترین گریجوی هستش. شما هم که در رکاب برادری :han:

      نقل قول

  • هدف چیز دیگه است برادر.آیرون فلیت….انتقام….(اگه میبینی اسپویله، نوار بزن روش. خودم نتونستم پیدا کنم.)

      نقل قول

  • بعد از اون کارهای که سانسا کرد ازش بدم میاد ولی مارتین هر چی بلا هست سرش اورده کم کم دل آدم براش میسوزه

      نقل قول

  • ممنون از استارک عزیز که با وجود مشغله روز افزون این مسئولیت بزرگ رو تا اینجا که ایستگاه ماقبل پایانیه به دوش کشیده و قطعا به آخر هم می رسونه
    دلم خیلی برای لایسا سوخت چون از همه چیزش به خاطر پتایر گذشته بود. بیشتر از هر چیزی تو دنیا پتایر رو میخواست ولی این عشق یک سره در نهایت مایه دردسر و مرگش شد.
    یکی از بهترین دیالوگا تو کل کتابای نغمه Only Cat پتایره که واقعا تاثیرگذار بود
    نمیشه اسمشو غم انگیزترین گذاشت ولی حس ترحم زیادی نسبت به لایسا دارم الان !!

      نقل قول

  • ehsan:
    بعد از اون کارهای که سانسا کرد ازش بدم میاد ولی مارتین هر چی بلا هست سرش اورده کم کم دل آدم براش میسوزه

    ای بابا مگه این سانسای بدبخت چیکار کرده بوده که همه این قدر ازش بدشون میاد منکه هروقت این فصلای سنسارو میخونم دلم براش می سوزه بدبخت از مرگ باباش یه روز خوش ندید :cry:

      نقل قول

  • واای چه فصل نفسگیری بود .. اصلا انتظار نداشتم وبخصوص ماجرای مرگ جان ارن … خیلی جالب بود وکلا اتفاقات این فصل حسابی غافلگیرم کرد، باز هم ممنون از ترجمه خیلی خوب و خسته نباشید :rose:

      نقل قول

  • hosein: ای بابا مگه این سانسای بدبخت چیکار کرده بوده که همه این قدر ازش بدشون میاد منکه هروقت این فصلای سنسارو میخونم دلم براش می سوزه بدبخت از مرگ باباش یه روز خوش ندید

    مرگ باباش تقصیر خودش بود. رفت تمام نقشه ها و افکار لرد ادارد رو کف دست سرسی گذاشت. سرسی هم که دیگه سرسیه. ملکه دوز و کلک(ابهت خاندان لنیستر رو زیر سوال برده). هر موقع این سانسا رو میبینم با خودم فک میکنم اگه این دختر اینقدر احمق نبود شاید الان لرد ادارد زنده و به تبع اون کت و رابرت هم زنده بودن. باید گفت در پای پله های سپت اعظم بیلور، سر ایلین پین کسی نبود که شمشیر رو پایین رو آورد. بلکه این سانسا ، سرسی و پیتر بودن.(البته در اصل تو نغمه همه شمشیر ها رو مارتین پایین میاره.)

      نقل قول

  • سلام و تشکر فراوان خدمت استارک بزرگ. دمتون گرم که با همت این کتابو دارین تموم میکنین خدا کنه پروژه ادامه پیدا کنه اینهمه هوادارو تو پیچ نذارین لطفا.

    اما در مورد فصل، لایسا که روانی بود حقش همین بود. لیتل فینگر هم روباه مکار، شرق و شمالو تو یه حرکت مال خودش کرد، بی وجدان! :faight: :faight: :faight:
    نصف فصل آدم خیال میکنه سانسا رو از در ماه پرت میکنه اینم به تاریخ می‌پیونده ولی چار خط آخر کلا داستان عوض میشه :head: :head: :good: :good:

      نقل قول

  • خیلی خوب بود ممنون
    کتاب سوم تموم بشه کتاب چهارم رو شروع نمی کنی؟

      نقل قول

  • دلم برای پتایر سوخت :| این همه سال فک میکرد لایسا ،کت بوده :D:
    احساس میکنم کم کم داره از سانسا خوشم میاد …

      نقل قول

  • سلام من همین الان کتاب ۴ رو خریدم و فصل اولشو خوندم میخواستم از اونایی که خوندن بپرسم اون کسی که فصل اول پیت رو میکشه کیه؟ حوصله ندارم صبر کنم لطفا جواب بدید

      نقل قول

  • نگین که نکته تو این فصل تعبیر همون رویای خانه نامیرایان دنریسه!!!(غول کشی!!!!)

      نقل قول

  • ولی من با نظر استارک موافقم چون توی این فصل حس بی کس بودن و غریبه بودن یه نفر بطور کامل و زیبا تشریح کرده

      نقل قول

  • نکته شماره یک :‌ اصولا”‌چیزی که توجه من رو به فصلهای سنسا جلب می کنه جدا بودن وی از بقیه شخصیت هاست !
    بقیه یا می کشند یا کشته می شند ، حقه می زنند ، خیانت می کنند ، لشکر کشی می کنند خلاصه هرکس مشغول کاری اما این انگار هنوز توی خواب و رویا قدم می زنه و ارتباطش با آن دنیا از من خواننده بیشتر نیست .

    نکته دو :‌نگارش این فصل هم خیلی فرق می کرد ، انگار که یک کتاب دیگه رو می خونی ، کتاب یک شاعر لطیف ، نه یک قصاب به اسم مارتین :D:
    صحنه توصیف اون صبح برفی بسیار زیبا بود .

    نکته سه :‌باشخصیت ترین ، نجیب زاده ترین ، زیباترین و البته مهمترین شخصیت آخر داستان همین سنسا استارک است ، شک نکنید .

    بقیه ای که درگیر جنگ هستند یا کشته خواهند شد یا منفور .

    نکته چهار : خیلی مسخره است که خاندان تارگرین بعد از نابود شدن قبل از شروع کتاب نغمه ، در پایان دوباره احیا بشند ، اگر این اتفاق بیافته خیلی نچسب خواهد بود .

    کماکان منتظر مواجهه سنسا استارک و دنریس تارگرین هستم .

      نقل قول

  • magenta:
    نکته دو :‌نگارش این فصل هم خیلی فرق می کرد ، انگار که یک کتاب دیگه رو می خونی ، کتاب یک شاعر لطیف ، نه یک قصاب به اسم مارتین :D:
    صحنه توصیف اون صبح برفی بسیار زیبا بود .

    آفرین دقیقاً همینه. این همون نکته‌ایه که من مورد نظرم بوده. این فصل واقعاً حال و هوای متفاوتی داره که روی من یکی خیلی تاثیر گذاشت. جناب مجنتا مثل همیشه به نکات خیلی خوبی اشاره کرد. به نظر من توانایی اینو داری که یکی دوتا مقاله خوبم بنویسی. من این توان رو در وجودت میبینم :yes:

      نقل قول

  • Masood:
    نگین که نکته تو این فصل تعبیر همون رویای خانه نامیرایان دنریسه!!!(غول کشی!!!!)

    من متوجه نشدم. کدوم بخش پیشگویی رو میگی؟

      نقل قول

  • eight goes to …
    میشه بدتر شدن نه هشت ساله ای که تو سه سالگیه
    ممنون بابت ترجمه

      نقل قول

  • بابت زحمات شما واقعا ممنونم دعا میکنم خداوند به شما انگیزه و توان ادامه کار و ترجمه ی کتابهای بعدی رو عنایت کنه ما جز شما کسی رو نداریم بهش برای ترجمه زیبا و بدون سانسور اتکا کنیم

      نقل قول

  • Starks Only:

    یکی از بهترین دیالوگا تو کل کتابای نغمه Only Cat پتایره که واقعا تاثیرگذار بود

    تو سریال که خیلی دیالوگ های تاثیرگذار رو نابود کردن.
    only cat شد your sister
    where the whores go شد you afreid a dead whore
    من موندم خود مارتین چرا خیلی جاها جلوی این HBO رو نمیگیره. به هر حال نظر مارتین رو مستقیم تاثیر میدن. یعنی خودش از این که تو سریال زیبایی های کتاب هاش کشته میشه ناراحت نمیشه؟

      نقل قول

  • ****:
    eight goes to …
    میشه بدتر شدن نه هشت ساله ای که تو سه سالگیه
    ممنون بابت ترجمه

    ممنون که تذکر میدی، اما چطور میشه بدتر شدن؟ درک نمیکنم منظورت رو. توضیح میدی؟

      نقل قول

  • م.م.استارک: من متوجه نشدم. کدوم بخش پیشگویی رو میگی؟

    “بانویی مو قرمز که در موهاش مارهای سمی بود و سپس در مکانی برفی غولی را کشت!!!”(تو کتاب جاشو گم کردم حدودی نوشتم!! :D: )

      نقل قول

  • Masood: “بانویی مو قرمز که در موهاش مارهای سمی بود و سپس در مکانی برفی غولی را کشت!!!”(تو کتاب جاشو گم کردم حدودی نوشتم!! )

    مربوط به فصل آریاست…..جایی که یه پیرزن میاد سراغ بریک دانداریون و آخرش هم به آریا میگه بوی مرگ میدی….. دوشیزه بود نه بانو بعدشم پیشگویی رو کلا اشتباه نوشتی اما بازم این نبود و این اون پیشگویی نبود…..لایسا به زحمت یه دیوانه بود….دیگه غول بگی اغراقه…..

      نقل قول

  • Raegar Targeryan: مربوط به فصل آریاست…..جایی که یه پیرزن میاد سراغ بریک دانداریون و آخرش هم به آریا میگه بوی مرگ میدی….. دوشیزه بود نه بانو بعدشم پیشگویی رو کلا اشتباه نوشتی اما بازم این نبود و این اون پیشگویی نبود…..لایسا به زحمت یه دیوانه بود….دیگه غول بگی اغراقه…..

    نه آغا اون بحثش جداس! الان صفحشو دقیق پیدا میکنم میگم!!

      نقل قول

  • Masood: نه آغا اون بحثش جداس! الان صفحشو دقیق پیدا میکنم میگم!!

    حرفمو پس میگیرم چون پیداش نکردم ولی بازم هر چی فک میکنم یادم نمیاد تو فصلی غیر از دنریس بوده باشه!!!

      نقل قول

  • Masood: حرفمو پس میگیرم چون پیداش نکردم ولی بازم هر چی فک میکنم یادم نمیاد تو فصلی غیر از دنریس بوده باشه!!!

    فصل ۴۳ آریا صفحه ۵
    . خواب دوشیزه‌ای تو یه جشن رو دیدم که مارهای بنفشی تو موهاش داشت که زهر از نیششون می‌چکید. و بعدتر هم دوباره خواب همون دوشیزه رو دیدم که یه غول وحشی رو توی قلعه‌ای یخی میکشت.
    ممکنه غول وحشی همون عروسک باشه؟ و اگر آره دوست دارم یدونم مارتین با این کار چه منظوری داشت؟

      نقل قول

  • ممنون از زحماتتون برای کتاب سوم
    میخواستم بدونم بلافاصله شروع میکنین به ترجمه کتاب چهارم یا فعلا معلوم نیست

      نقل قول

  • با تشکر از استارک عزیز و بقیه دوستان مترجم و ویراستار
    خواهشا همون طور که قبلا وعده داده بودید همراه با فصل آخر کل کتابو یک جا برای دانلود بگذارید.ممنون.

      نقل قول

  • محسنft9: فصل ۴۳ آریا صفحه ۵
    . خواب دوشیزه‌ای تو یه جشن رو دیدم که مارهای بنفشی تو موهاش داشت که زهر از نیششون می‌چکید. و بعدتر هم دوباره خواب همون دوشیزه رو دیدم که یه غول وحشی رو توی قلعه‌ای یخی میکشت.
    ممکنه غول وحشی همون عروسک باشه؟ و اگر آره دوست دارم یدونم مارتین با این کار چه منظوری داشت؟

    تکلیف اولی که معلومه اشاره به عروسی جافری داره. اما دومی خیلی برام جالب بود. واقعاً‌ میتونه اشاره به همون عروسکه داشته باشه. منظور که پیشگوییی بوده. یعنی لازم نیست هدف خاصی داشته باشه. ممکن هم هست که به یه قصر دیگه و یه غول دیگه اشاره کنه. نمیشه قطعی گفت

    sir1:
    ممنون از زحماتتون برای کتاب سوم
    میخواستم بدونم بلافاصله شروع میکنین به ترجمه کتاب چهارم یا فعلا معلوم نیست

    انتشار فصل‌های کتاب چهارم اگر شرایط به همین بدی شرایط فعلی نباشه تا یک ماه دیگه یا همین حدود آغاز میشه

    حمیدرضا:
    با تشکر از استارک عزیز و بقیه دوستان مترجم و ویراستار
    خواهشا همون طور که قبلا وعده داده بودید همراه با فصل آخر کل کتابو یک جا برای دانلود بگذارید.ممنون.

    فعلاً فرصت و شرایط ارائه یک فایل یکجا رو نداریم. اما از فصل ۶۱ تا ۸۱ رو هم یه فایل میکنیم که در کنار اون دو فایل دیگه (۱ تا ۳۶ و ۳۷ تا ۶۰) یه مجموعه سه فایلی از کل کتاب بشه

      نقل قول

  • سلام
    واقعا ممنون این فصل خیلی خیلی خیلی فوق العاده بود و توی خط به خطش تنهایی و بیچارگی سانسا حس می شد :cry: :cry: ممنون از مترجم و ویراستارهای عزیز :rose: :rose: :rose:

      نقل قول

  • سلام خواستم بدونم ترجمه ی جلد چهارم رو هم می تونیم تو همین سایت بخونیم؟؟؟
    کارتون واسه جلد سوم عالی بود !

      نقل قول

  • Masood: “بانویی مو قرمز که در موهاش مارهای سمی بود و سپس در مکانی برفی غولی را کشت!!!”(تو کتاب جاشو گم کردم حدودی نوشتم!!

    محسنft9: فصل ۴۳ آریا صفحه ۵
    . خواب دوشیزه‌ای تو یه جشن رو دیدم که مارهای بنفشی تو موهاش داشت که زهر از نیششون می‌چکید. و بعدتر هم دوباره خواب همون دوشیزه رو دیدم که یه غول وحشی رو توی قلعه‌ای یخی میکشت.
    ممکنه غول وحشی همون عروسک باشه؟ و اگر آره دوست دارم یدونم مارتین با این کار چه منظوری داشت؟

    نمیدونم کدومش درسته ولی بانوی موقرمز وقلعه یخی خیلی تابلوه
    ملیساندر دیوار و غول

      نقل قول

  • شاهین:
    نمیدونم کدومش درسته ولی بانوی موقرمز وقلعه یخی خیلی تابلوه
    ملیساندر دیوار و غول

    ملیساندر که نمی تونه باشه دوشیزه ای که مارهای بنفشی تو موهاش داشت که زهر از نیششون می‌چکید اشاره به عروسی بنفش داره و بعد میگه ، همون دختر غول رو میکشه.
    بدون شک منظور سنسا
    آقا یه سوال فصل مؤخره درباره کیه؟

      نقل قول

  • شاهین:
    نمیدونم کدومش درسته ولی بانوی موقرمز وقلعه یخی خیلی تابلوه
    ملیساندر دیوار و غول

    اشتباه میکنی. چون تو پیشگویی میگه همون زن پیشگویی اول رو دیده. یعنی همون که از موهاش سم میریخته. پس نمیتونه ملیساندر باشه

    wolvorin:
    سلام خواستم بدونم ترجمه ی جلد چهارم رو هم می تونیم تو همین سایت بخونیم؟؟؟

    ممنون لطف دارید. در بالا و در جواب sir1 پاسخ دادم به سوالتون

    محسنft9:
    آقا یه سوال فصل مؤخره درباره کیه؟

    فصل‌های سر آغاز و مؤخره معمولاً در مورد تک شخصیت‌هایی هستش که تو کل کتاب فصلی نداشتن و دیگه هم نخواهند داشت.
    مؤخره کتاب سوم در مورد شخصیتی به اسم مِرِت از خاندان فری هستش.

      نقل قول

  • سلام من همین الان کتاب ۴ رو خریدم و فصل اولشو خوندم میخواستم از اونایی که خوندن بپرسم اون کسی که فصل اول پیت رو میکشه کیه؟ حوصله ندارم صبر کنم لطفا جواب بدید

      نقل قول

  • سلام
    برای یکی کردن کل فصلها اگه شما وقت ندارید من میتونم انجامش بدم
    فقط یه توضیح کوچیک بهم بدید که بدونم چه چیزی مد نظرتون هست، یا اینکه کاری خاص باید انجام بشه؟

      نقل قول

  • opal:
    سلام
    برای یکی کردن کل فصلها اگه شما وقت ندارید من میتونم انجامش بدم
    فقط یه توضیح کوچیک بهم بدید که بدونم چه چیزی مد نظرتون هست، یا اینکه کاری خاص باید انجام بشه؟

    باهاتون تماس میگیرم. اما در هر حال به نظرم با توجه به حجم بسیار زیاد صفحات یه تک فایل حجم زیادی پیدا کنه و فایل چند قسمتی برای دانلود راحت تره

    ****:
    یه اصطلاحه
    و معنیشم میشه بدتر شدن وضعیت :D:

    من اتفاقا چنین شکی کردم اول و خیلی جستجو کردم اما هیچ کجا اثری از این اصطلاح ندیدم. میشه یه منبعی بگی که این صطلاحح توش اومده باشه؟

      نقل قول

  • وای وای کتاب داره تموم میشه واقعا تموم کردن همچین کتابی همت زیادی میخواد که شما ها داشتین اما در مورد این فصل باید بگم که من هیچ وقت از فصلهای سنسا خوشم نمیومد ولی این یکی فرق میکنه مخصوصا ایتدای این فصل که برف سحر گاهی رو توصیف میکنه، بیشتر دلم واسه لایسا سوخت تو این فصل

      نقل قول

  • واقعا دم شما گرم…. :cheer: :cheer: :cheer: :rose: :rose: :rose: :rose:
    خسته نباشید
    منتظر کل کتاب ۳ به صورت یکجا هستیم…

      نقل قول

  • م.م.استارک: اما در هر حال به نظرم با توجه به حجم بسیار زیاد صفحات یه تک فایل حجم زیادی پیدا کنه و فایل چند قسمتی برای دانلود راحت تره

    فک نکنم حجم زیاد شه. وقتی فایل ها یکی شه حجم کاهش پیدا میکنه. در واقع حجم ۸۰ تا PDF بیست صفحه ای از یه PDF با ۱۶۰۰ صفحه بیشتره. حدس من در مورد حدود حجم کتاب کامل سوم بین ۱۰ مگ تا ۲۰ مگ هست(با توجه به این که نوشته خالیه و حاشیه یا عکسی نداره) و فک نکنم کسی تو دانلود یه فایل ۲۰ مگی مشکلی داشته باشه.

      نقل قول

  • برای معادل keep فکر کنم ارگ مناسب باشه
    تو زیرنویس فصل بهش اشاره شده بود :ostad:

      نقل قول

  • محسنft9: فصل ۴۳ آریا صفحه ۵
    . خواب دوشیزه‌ای تو یه جشن رو دیدم که مارهای بنفشی تو موهاش داشت که زهر از نیششون می‌چکید. و بعدتر هم دوباره خواب همون دوشیزه رو دیدم که یه غول وحشی رو توی قلعه‌ای یخی میکشت.
    ممکنه غول وحشی همون عروسک باشه؟ و اگر آره دوست دارم یدونم مارتین با این کار چه منظوری داشت؟

    قلعه یخی ک همون وینترفل بود
    امکان داره ک ی دشمن بزرگ رو تو وینترفل از بین ببره
    ک البته این کار از سانسا بعیده!!!

      نقل قول

  • سانسا باعث تمام بدبختی های خانوادشه (غیر از فلج شدن برن و رفتن جان به دیوار ) واسه همین من اصلا واسش متاسف نیستم! نمی دونم شاید من زیاد بد باشم ولی هر وقت دلم واسش میسوزه یاد کاره احمقانش میافتم دلم خنک میشه از بلاهایی که سرش میاد!!! فقط اون کارشم نیس اون خیلی جافری احمقو به خانوادش ترجیح میدادو خواهرشو به نامزده احمقش فروختو با کمال وقاحت دروغ گفت! آریا بیچاره :(

      نقل قول

  • پارمیس:
    سانسا باعث تمام بدبختی های خانوادشه (غیر از فلج شدن برن و رفتن جان به دیوار ) واسه همین من اصلا واسش متاسف نیستم! نمی دونم شاید من زیاد بد باشم ولی هر وقت دلم واسش میسوزه یاد کاره احمقانش میافتم دلم خنک میشه از بلاهایی که سرش میاد!!! فقط اون کارشم نیس اون خیلی جافری احمقو به خانوادش ترجیح میدادو خواهرشو به نامزده احمقش فروختو با کمال وقاحت دروغ گفت! آریا بیچاره :(

    دقیقا…لایک به شدت!

      نقل قول

  • ای داد بیداد… پس از کتاب چهار خبری نیست، نه؟ اشکال نداره… واقعا تا اینجاش فوق العاده اومدین جلو… قضیه انگیزه رو هم می فهمم… امیدوارم دوباره انگیزه ای پیدا کنید برای کتاب چهارم… ولی با این حال ازتون ممنونم که با استقات تا این مرحله اومدین جلو… خسته نباشید.

      نقل قول

  • Sina007:
    ای داد بیداد… پس از کتاب چهار خبری نیست، نه؟

    من نگفتم که از کتاب چهارم خبری نیست. فقط از شرایط فعلی ناراضی هستم و کارها اونطوری که دوست دارم پیش نمیره و باعث شده دچار خستگی و دلزدگی بشم :sf:

      نقل قول

  • م.م.استارک: باهاتون تماس میگیرم. اما در هر حال به نظرم با توجه به حجم بسیار زیاد صفحات یه تک فایل حجم زیادی پیدا کنه و فایل چند قسمتی برای دانلود راحت تره

    من اتفاقا چنین شکی کردم اول و خیلی جستجو کردم اما هیچ کجا اثری از این اصطلاح ندیدم. میشه یه منبعی بگی که این صطلاحح توش اومده باشه؟

    اونطوری که یادم میاد یه اصطلاح اسکاتلندیه و لی منم منبعی براش نتونستم پیدا کنم ولی از استاد دانشگاهمون ۴ سال پیش پرسیده بودم برا یه متنی که ترچمه میکردم

      نقل قول

  • سلام
    بابت این ترجمه خوب واقعا خسته نباشید کتاب خواندن منو از زندگی واقعی دور میکنه و احساس ارامش بهم میده مشکرم.

      نقل قول

  • م.م.استارک: آفرین دقیقاً همینه. این همون نکته‌ایه که من مورد نظرم بوده. این فصل واقعاً حال و هوای متفاوتی داره که روی من یکی خیلی تاثیر گذاشت. جناب مجنتا مثل همیشه به نکات خیلی خوبی اشاره کرد. به نظر من توانایی اینو داری که یکی دوتا مقاله خوبم بنویسی. من این توان رو در وجودت میبینم

    اگه قرار سانسا زنده بمونه پس چرا گرگش مرده :ssad: :unsure:
    به نظر من جان و آریا شانس بیشتری واسه ادامه دارن

      نقل قول

  • سوده: اگه قرار سانسا زنده بمونه پس چرا گرگش مرده
    به نظر من جان و آریا شانس بیشتری واسه ادامه دارن

    دایرولف نماد خاندان استارکه و سانسا وقتی دایرولفش رو از دست میده که برای اولین بار به خاندانش پشت میکنه (ترجیح جافری به آریا) و دیگه لیاقت داشتنش رو نداره ولی این که یه نفر چقدر استارک باشه باعث شانس یا عدم شانسش نمیشه هر چند به نظر استارک بودن با بدشانسی رابطه مستقیم داشته تا اینجا :yes:
    به نظر نمیاد که در پایان کتاب هفتم کلا کسی شانس ادامه در دنیای مارتین رو داشته باشه
    جدا تا حالا فکر کردین چی میشه اگه آخر کتاب هفتم آدرها کل وستروس رو بگیرن یا یه چیزی مثل دوم والریا اتفاق بیفته یا اصلا بیگانه ها از یه سیاره دیگه بیان همرو بکشن :winksmile:
    این اتفاقات به احتمال ۹۰ درصد از پایان اصلی داستان بهترن. فقط خدا کنه درست تموم شه …

      نقل قول

  • ممنون از همه زحماتتون. ترجمه کتاب واقعاً کار سخت و پر مشقتیه. خصوصاً کتابی مثل این که پر از اصطلاحات قدیمی و کنایه هاییه که لااقل ما با اونها چندان آشنایی نداریم و از فرهنگ قرون وسطی بیرون میاد.
    در مورد کتاب چهارم و اونهایی که پیش از این اعلام آمادگی کردند، نمیشه با اطمینان حرف زد. تجربه نشون داده که آدمها (یکیش هم خود من) با خوندن فصلهای شوک آور و هیجان انگیز یهو جوگیر میشن و اعلام آمادگی میکنن. اما یه چند ساعت یا چند روز که میگذره متوجه میشن که کار بسیار پرزحمتیه و کسی که بتونه خوب و راحت چنین متنی رو ترجمه کنه، قطعاً شغلی داره و احتمالاً همسر و یا فرزند که دیگه براش وقتی برای ترجمه کتاب نمیمونه. شاید دلیلی که خودم هیچوقت اعلام آمادگی نکردم همین بود. تعهد به ترجمه در زمان مشخص برای کسی که بخواد این کار رو با علاقه و در ساعت استراحت انجام بده، گرفتاریهای زیادی درست میکنه. از همون گرفتاریهایی که شما درگیرش هستید. نمیدونم راه حلش چیه. شاید یه مترجم حرفه ای با دریافت پول خیلی خوب و راحت این کار رو انجام بده. به هر حال همه اینها رو گفتم که بدونید یکی مثل من که زیاد در بحثها شرکت نمیکنه، همه پستها و کامنتها رو میخونه و از زحمات همه شما خصوصاً استارک عزیز تشکر میکنه.

      نقل قول

  • تورج:
    شاید یه مترجم حرفه ای با دریافت پول خیلی خوب و راحت این کار رو انجام بده. به هر حال همه اینها رو گفتم که بدونید یکی مثل من که زیاد در بحثها شرکت نمیکنه، همه پستها و کامنتها رو میخونه و از زحمات همه شما خصوصاً استارک عزیز تشکر میکنه.

    بله درست میگید. واقعاً کار سختیه و البته مقداری از خود گذشتگی هم می‌خواد. من اینو انکار نمی‌کنم. در هر حال اگه چنین کمکی وجود نداشته باشه کار هم انجام نمیشه دیگه :-(

      نقل قول

نظر شما چیست؟

:bye: 
:good: 
:negative: 
:scratch: 
:wacko: 
:yahoo: 
B-) 
:heart: 
:rose: 
:-) 
:whistle: 
:yes: 
:cry: 
:mail: 
:-( 
:unsure: 
;-) 
:head: 
:lol: 
:ostad: 
:faight: 
:ssad: 
:shame: 
:og: 
:shook: 
:sleep: 
:cheer: 
:tanbih: 
:mass: 
:snaped: 
:donot: 
:cun: 
:gslol: 
:winksmile: 
:secret: 
:stop: 
:bl: 
:respect: 
:sh: 
:shok: 
:angry: 
:noo: 
:han: 
:sf: 
:aa: 
:notme: 
:fight: 
:gol: