اخبار

مارتین: بادهای زمستان در ۲۰۱۷ منتشر خواهد شد…

مترجم:علی براتیون

جورج آر . آر مارتین فکر میکند بادهای زمستان امسال منتشر خواهد شد .
طی هفته های گذشته شایعه های زیادی پخش شده است در مورد اینکه آیا جورج آر آر مارتین خبر تازه ای برای طرفداران خود از پیشرفتهایش در نوشتن بادهای زمستان که جلد ششم از مجموعه طولانی نغمه آتش و یخ است دارد . به نظر نمی آید که او حرفی رسمی در مورد این موضوع گفته باشد، او تنها یک نظر روشن جدید در بلاگ خود گذاشته است . یک بازدید کننده به اسم j snow از مارتین درباره اخبار جدید کتابش پرسید و بیان داشت در صورت گفتن خبر جدید در مورد این موضوع با بمبارانی از پیام های جلب رضایت مواجه خواهد شد . پاسخ مارتین به این نظر :

اوه شما واقعا فکر میکنید بیاناتی نظیر این اثرات متفاوتی خواهد داشت ؟ اوه شما کودکان بی حوصله ای هستید . تجربه سالهای من به من مطلبی غیر از این رو میگه .
اما خب من راه شما رو امتحان میکنم .
به طور کامل انجام نشده است ، اما پیشرفت خوبی حاصل شده است . اما من به اندازه سال گذشته امیدوار نیستم زمانی که من فکر میکردم امسال به اتمام میرسید . اما فکر میکنم که امسال منتشر شود ( اما این فکرم هم درست مثل پارسال است )

پس آیا این به این معنیست که بادهای زمستان در سال ۲۰۱۷ منتشر خواهد شد ؟ خب باید صبر کنیم و ببینیم . و اما آیا اینکه این بروز رسانی برای راندن به عقب دنبال کنندگان جهت کسب اطلاعات بیشتر ما را مایل میسازد که به نظر مارتین اعتماد کنیم یا نه ؟ جواب منفی است …

لینک کوتاه مطلب : https://winterfell.ir/?p=9666

درباره نویسنده

نوید لنیستر

نویسنده و مترجم مطالب سایت

۱۵۰ دیدگاه

  • من مارتینو دوست دارم اما خیلی آدمو داره کفری میکنه مارتین دقیقا کی این حرفو زد چند هفته پیش اگر چند هفته پیش زده یعنی به اتمام رسیده اما انتشارش سال دیگه اما دقت کنین مارتین با اطمینان حرف زده :ostad:

      نقل قول

  • من که چشمم آب نمی خوره مثل همون موقع که گفت ۲۰۱۵ میاد ۲۰۱۶ هم نیامد حالا هم میگه ۲۰۱۷ اما ۲۰۱۸ هم نمیاد باید به ۲۰۱۹ امیدوار باشم پ ن اگه ۲۰۱۷ آمد و ضایع شدم اولین باره که از ضایع شدن خوشحالم

      نقل قول

  • شروین:
    من که چشمم آب نمی خوره مثل همون موقع که گفت ۲۰۱۵ میاد ۲۰۱۶ هم نیامد حالا هم میگه ۲۰۱۷ اما ۲۰۱۸ هم نمیاد باید به ۲۰۱۹ امیدوار باشمپ ن اگه ۲۰۱۷ آمد و ضایع شدم اولین باره که از ضایع شدن خوشحالم

    حق داری داداش شروین مارتین خیلی رواعصابه مارتین الان میگه که سال گذشته مطمئن بودم به زودی به اتمام میرسه اما همون حسوالان دارم که منتشر میشه یعنی امسال که اینو گفته ۲۰۱۷دیگه پس سال دیگه این موقع یعنی۲۰۱۸ میاد بیارن فرقی نداره ما دوسال طول میبره ترجمه بشه فقط مارتین فکر عمر خودشونمیکنه نمیگه باوجود سنم احتمال مرگم هست باید کاری کنم

      نقل قول

  • امیدرضا: حق داری داداش شروین مارتین خیلی رواعصابه مارتین الان میگه که سال گذشته مطمئن بودم به زودی به اتمام میرسه اما همون حسوالان دارم که منتشر میشه یعنی امسال که اینو گفته ۲۰۱۷دیگه پس سال دیگه این موقع یعنی۲۰۱۸ میاد بیارن فرقی نداره ما دوسال طول میبره ترجمه بشه فقط مارتین فکر عمر خودشونمیکنه نمیگه باوجود سنم احتمال مرگم هست باید کاری کنم

    عمر اون بنده خدا که دست ما نیست به خاطر یه کتاب وادارش کنیم زنده بمونه یا نه ولی این داره بدجور لفتش میده معلومه! کتاب توی ۲۰۱۱ شروع شد همون طور که سریال توی۲۰۱۱ شروع شد. توی پنچ فصل تونست همه ی کتاب رو تموم کنه ولی مارتین سه ساله که داره لفت میده!! البته تغصیر کارگردانا هم هست!می تونستن به جای رقابت کردن به با مارتین همه ی کتاب رو موبه مو در سریال نشون بدن تا این طوری انقدر سرعت سریال از کتاب بالاتر نره و ماجراهاش مثل آدم نشون داده بشن! الان بزرگترین دلیلی که من از سازنده ها شاکی ام حذف کاراکتر هایی مثل آریانه،آریو،آریس،ادریک و…است.تازه تو کتاب شخصیت ها تا دلتون بخواد خواب میبینن از گذشته و آینده و همین طور درمورد از دست رفتگانشون! اما توی سریال حتی شاهد تصورات یک نفر هم بودیم؟

      نقل قول

  • لیانا: عمر اون بنده خدا که دست ما نیست به خاطر یه کتاب وادارش کنیم زنده بمونه یا نه ولی این داره بدجور لفتش میده معلومه! کتاب توی ۲۰۱۱ شروع شد همون طور که سریال توی۲۰۱۱ شروع شد. توی پنچ فصل تونست همه ی کتاب رو تموم کنه ولی مارتین سه ساله که داره لفت میده!! البته تغصیر کارگردانا هم هست!می تونستن به جای رقابت کردن به با مارتین همه ی کتاب رو موبه مو در سریال نشون بدن تا این طوری انقدر سرعت سریال از کتاب بالاتر نره و ماجراهاش مثل آدم نشون داده بشن! الان بزرگترین دلیلی که من از سازنده ها شاکی ام حذف کاراکتر هایی مثل آریانه،آریو،آریس،ادریک و…است.تازه تو کتاب شخصیت ها تا دلتون بخواد خواب میبینن از گذشته و آینده و همین طور درمورد از دست رفتگانشون! اما توی سریال حتی شاهد تصورات یک نفر هم بودیم؟

    خوب منم نگفتم که دست ماهه منظورم اینه که اون باید فکر اینجارم بکنه که میخواد چیکار کنه چون اگه بمیره ما هیچ وقت پایان کتابو نمیفهمیم وبرای همیشه میره تو هاله ای از ابهام شایدم یه نویسنده ای دیگه ادامه ش بده که مطمئنا پیچیده گی های مارتینیو نداره راجع شخصیت هایی که گفتین خیلی بیشترن که حذف شدن مثلا کاتلین توی سریال شب عروسی سرخ مرد اما تو کتاب زنده است یامنس ریدر و دوران مارتل که توی سریال کشته شد اما توکتاب میخواد انتقام برادرشو بگیره ویکتوریان گرینجوی یا اگان پسرریگار که بااسم گریف که به احتمال زیاد خواهرزاده واریس ودرواقع بلک فایر هست بعید نیست مارتین بازیاش گل بشه ووالدین جان متفاوت باشه البته احتمالش کمه اما بعید نیست اوه زمستان پیش ما مثل شمال وستروس شده اینو جدی نگیر از نگاه به برفا گفتم

      نقل قول

  • مارتین خیلی وقته که کتابشو تموم کرده. همه مون سرکاریم؛ اونم دوشغله! دقیقا موقعی که سیزن ۷ سریال شروع بشه، بادهای زمستون شروع می کنن به وزیدن. البته تنها چیزی که برای من مهمه اینه که بحث های اقتصادی و مالی باعث نشده باشن شکل داستان مارتین به قهقرا بره. اون بنده خدا که تقریبا عمرش رو کرده، امیدوارم هدفش فقط این باشه که خودش از کارش با تمام وجود خوشش بیاد، کما اینکه قبلا هم همینو گفته بود. اگه هدفش این باشه که امثال من رو راضی کنه، مجبوره یک سوپرمن بسازه که درنهایت بدی رو نابود می کنه و همه چیز به خیر و خوشی تموم میشه. درست مثل تمام قصه هایی که قبلا شنیده ایم و فیلمای زیادی هم که دیده ایم. خلاصه کار جدیدی نخواهد شد، اما همه راضی خواهیم بود و سریال و کتاب هم سود فراوانی خواهند داشت. اما اینکه در انتهای کتاب به جشن هفت شبانه روزی برسیم، فقط مربوط به قصه های قدیمی نظیر شاهزاده عاشق و جادوگر بدجنس است. قصه هایی که در انتها نیروی تاریکی اهریمن با نور عشق الهه هستی نابود می شود. البته مارتین قبلا گفته بود که واقعا نمیداند که به این پایان خوب اعتقاد دارد یا نه. شاید دلیلش این است که مارتین هم مثل ما دوست دارد که در انتها همه چیز ختم به خیر شود، اما از آنجا که زندگی هیچ کدام از ما شبیه این داستان ها نیست، و ما غالبا یکی از همان کاراکترهایی هستیم که در سایه کاراکترهای اصلی به صورت کاملا تصادفی وبی معنی و البته ناگهانی و غالبا خشن از داستان پرت می شویم؛ مارتین واهمه دارد از اینکه ما را بفریبد. بله واهمه دارد کاری کند تا احیانا با یکی از کاراکترهای قهرمان داستان (هرچند شخصیتش خاکستری هم باشد) هم ذات پنداری کنیم، در حالی که تقدیر واقعی هر کدام از ما احتمالا چیزی غیر از این است. سرنوشت برخی از ما بیشتر شبیه به آن نگهبانان شبی است که حدود ده هزار سال از دیوار حفاظت کردند و البته اسمی از آنها در داستان نیست. چون مارتین به عنوان راوی دوست دارد بخش دیگری از داستان را روایت کند. بخشی مربوط یه سال ها بعد از مرگ ما. پس حتی اگه مارتین امسال بمیرد، هنوز هم هزاران سال از روایت داستانیش عقبیم.

      نقل قول

  • امیدرضا: خوب منم نگفتم که دست ماهه منظورم اینه که اون باید فکر اینجارم بکنه که میخواد چیکار کنه چون اگه بمیره ما هیچ وقت پایان کتابو نمیفهمیم وبرای همیشه میره تو هاله ای از ابهام شایدم یه نویسنده ای دیگه ادامه ش بده که مطمئنا پیچیده گی های مارتینیو نداره راجع شخصیت هایی که گفتین خیلی بیشترن که حذف شدن مثلا کاتلین توی سریال شب عروسی سرخ مرد اما تو کتاب زنده است یامنس ریدر و دوران مارتل که توی سریال کشته شد اما توکتاب میخواد انتقام برادرشو بگیره ویکتوریان گرینجوی یا اگان پسرریگار که بااسم گریف که به احتمال زیاد خواهرزاده واریس ودرواقع بلک فایر هست بعید نیست مارتین بازیاش گل بشه ووالدین جان متفاوت باشه البته احتمالش کمه اما بعید نیستاوه زمستان پیش ما مثل شمال وستروس شده اینو جدی نگیر از نگاه به برفا گفتم

    چرا تو همش اصرار داری که والدین جان اسنو ریگار و لیانا نباشن؟
    منم کتلین و منس ریدر و دوران مارتل در ذهنم بود ولی وقت نداشتم این جا بیانشون کنم تازه تو کتاب جین وسترلینگ زنده است و حتی پیش خانواده اش هم می ره. در هر صورت من از سازنده ها به شدت شاکی ام چون که سریال رو به اون جذابیتی که کتاب هست نکردن هرچند وقتی ماجرای جان اسنو رو تو فصل شش دیدم نظرم عوض شد. درمورد این که اگان برادر زاده واریسه یک چیزی بگم. من از همون ابتدا باورم نشد اون پسر ریگار چون ند استارک جمجمه له شده اون طفل معصوم(تایوین لعنتی ) رو دیده بود و به شدت مسخره است که کسی بتونه بچه رو از دست غول بیابونی مثل گرگور نجات بده!

      نقل قول

  • Blood & Gold:
    مارتین خیلی وقته که کتابشو تموم کرده. همه مون سرکاریم؛ اونم دوشغله! دقیقا موقعی که سیزن ۷ سریال شروع بشه، بادهای زمستون شروع می کنن به وزیدن. البته تنها چیزی که برای من مهمه اینه که بحث های اقتصادی و مالی باعث نشده باشن شکل داستان مارتین به قهقرا بره. اون بنده خدا که تقریبا عمرش رو کرده، امیدوارم هدفش فقط این باشه که خودش از کارش با تمام وجود خوشش بیاد، کما اینکه قبلا هم همینو گفته بود. اگه هدفش این باشه که امثال من رو راضی کنه، مجبوره یک سوپرمن بسازه که درنهایت بدی رو نابود می کنه و همه چیز به خیر و خوشی تموم میشه. درست مثل تمام قصه هایی که قبلا شنیده ایم و فیلمای زیادی هم که دیده ایم. خلاصه کار جدیدی نخواهد شد، اما همه راضی خواهیم بود و سریال و کتاب هم سود فراوانی خواهند داشت. اما اینکه در انتهای کتاب به جشن هفت شبانه روزی برسیم، فقط مربوط به قصه های قدیمی نظیر شاهزاده عاشق و جادوگر بدجنس است. قصه هایی که در انتها نیروی تاریکی اهریمن با نور عشق الهه هستی نابود می شود. البته مارتینقبلا گفته بود که واقعا نمیداند که به این پایان خوب اعتقاد دارد یا نه. شاید دلیلش این است که مارتین هم مثل ما دوست دارد که در انتها همه چیز ختم به خیر شود، اما از آنجا که زندگی هیچ کدام از ما شبیه این داستان ها نیست، و ما غالبا یکی از همان کاراکترهایی هستیم که در سایه کاراکترهای اصلی به صورت کاملا تصادفی وبی معنی و البته ناگهانی و غالبا خشن از داستانپرت می شویم؛ مارتین واهمه دارد از اینکه ما را بفریبد. بله واهمه دارد کاری کند تا احیانا با یکی از کاراکترهای قهرمان داستان (هرچند شخصیتش خاکستری هم باشد) هم ذات پنداری کنیم، در حالی که تقدیر واقعی هر کدام از ما احتمالا چیزی غیر از این است. سرنوشت برخی از ما بیشتر شبیه به آن نگهبانان شبی است که حدود ده هزار سال از دیوار حفاظت کردند و البته اسمی از آنها در داستان نیست. چون مارتین به عنوان راوی دوست دارد بخش دیگری از داستان را روایت کند. بخشی مربوط یه سال ها بعد از مرگ ما. پس حتی اگه مارتین امسال بمیرد، هنوز هم هزاران سال از روایت داستانیش عقبیم.

    اینو بدونید که من حتی اندازه نوک سوزن هم انتظار ندارم مارتین داستان رو به خوبی و خوشی تموم کنه! من اعتقادم به معصومیت و این که همه افسانه ها پایان خوش دارند رو در سن۸سالگی به دلایلی از دست دادم. توی نغمه هم باور کنید انتظار ندارم پایان خوشی رو ببینم و حتی اگه بدترین چیز دنیا هم باشه(مثلا پیروزی وایت واکرها بر همه دنیا) باهاش کنار میام چون چندین بار اومدم.به علاوه داستان هایی که شما مثال زدید شاید به ظاهر هپی اندینگ باشه ولی بدونید همه ما این قصه ها رو توی بچگی شنیدیم و حتی لحظه ای فکر نکردیم که شاید دیگران و یا کتاب(مناسب سنمان) طوری داستان رو بازگو کنند که توانایی قبولشان را داشته باشیم و ذهنمان درگیر نشود. من کارم به جایی رسید که در سنین بالاتر مشغول مطالعه شدم اونم نه فقط افسانه ها،کتاب های تاریخی و داستان هایی که واقعا اتفاق افتادند را هم خواندم و فهمیدم که واقعیت خیلی تلخ تر از این حرفاست مثلا داستان جانشاه و شمسه در هزار و یک شب! در کتاب نوجوانان پایانش خوش بود ولی حقیقت یک چیز دیگه بود و من بعدا فهمیدم! یا در انیمیشن گوژپشت نتردام به نظرتون به کودکی که داره نگاش میکنه یکی بره بگه این چیزی که میبینی دروغه و کازیمودو و اسمرالدا در آخر میمیرند اون طفل باورش میشه؟ و در کل من تونستم بفهمم که هیچ افسانه و یا داستان تاریخی پایان خوشی نداشته و از این به بعد هم نخواهد داشت(مگر این که مارتین یه چیزی از خودش اختراع کنه) درمورد نغمه هم باور کنید چنین انتظاری ندارم ولی اینا قبل از موقعی بود که ند استارک هنوز کتاب و فصل اول تموم نشده سرش رو از دست داد و یا راب و کتلین و استارک ها که توی عروسی سرخ اون طور جنایت وار به قتل رسیدند. اون موقع بود که فهمیدم مارتین با همه فرق داره و تازگیا هم متوجه شدم که اونم پایان خوش رو ترجیح میده و پایانی مثل ارباب حلقه ها رو دوست داره و به نظرتون این نباید یکم به همه امید بده؟
    بازم میگم حتی اگه وایت ها پیروز شن باهاش کنار میام

      نقل قول

  • لیانا: …و تازگیا هم متوجه شدم که اونم پایان خوش رو ترجیح میده و پایانی مثل ارباب حلقه ها رو دوست داره و به نظرتون این نباید یکم به همه امید بده؟

    پایان ارباب حلقه ها طوری بود که به جز شکست خوردن سائرون ، بقیه امور دنیا به حالت عادی برگشت ، اگر کتاب را خوانده باشید ، ماجرای بازگشت به شایر خیلی جالب است و اگر فیلم را ملاک قرار دهیم می بینیم که یاران حلقه بعد از بازگشت می بینند که دهکده آنها کوچکترین تغییری نکرده است گاندور شاه جدیدی پیدا کرد ، الف ها سفر خود به غرب را ادامه دادند و آرون فانی شدن در کنار آراگورن را انتخاب کرد ، اما زخمی که فرودو برداشته بود خوب نشد .
    خلاصه اینکه داستان موقعی شروع شد که حوادثی در جهان در حال وقوع بود و وقتی به پایان رسید بازهم زندگی در جریان بود ،

    چند هزارسال تاریخ وستروس معطل ما نخواهد ماند و در پایان ، زندگی ادامه خواهد داشت .
    پایانی مثل ارباب حلقها یعنی به آخر رسیدن یک دوره تاریخی و شروع دورانی تازه به همراه شادی ها و غم هایی در کنار هم ،

      نقل قول

  • magenta: پایان ارباب حلقه ها طوری بود که به جز شکست خوردن سائرون ، بقیه امور دنیا به حالت عادی برگشت ، اگر کتاب را خوانده باشید ، ماجرای بازگشت به شایر خیلی جالب است و اگر فیلم را ملاک قرار دهیم می بینیم که یاران حلقه بعد از بازگشت می بینند که دهکده آنها کوچکترین تغییری نکرده استگاندور شاه جدیدی پیدا کرد ، الف ها سفر خود به غرب را ادامه دادند و آرون فانی شدن در کنار آراگورن را انتخاب کرد ، اما زخمی که فرودو برداشته بود خوب نشد .
    خلاصه اینکه داستان موقعی شروع شد که حوادثی در جهان در حال وقوع بود و وقتی به پایان رسید بازهم زندگی در جریان بود ،

    چند هزارسال تاریخ وستروس معطل ما نخواهد ماند و در پایان ، زندگی ادامه خواهد داشت .
    پایانی مثل ارباب حلقها یعنی به آخر رسیدن یک دوره تاریخی و شروع دورانی تازه به همراه شادی ها و غم هایی در کنار هم ،

    مثل این که غیر از جمله بالا چیز دیگری از حرف منو نخوندین
    من که نگفتم دقیقا مثل ارباب حلقه ها اون اصلا مسئله ی جدائیه! مسئله اینه که خود مارتین بارها ثابت کرده که مثل بقیه نیست (چیزایی که اون بالا گفتم) و مطمئن باشید که مارتین مثل تالکین هم نخواهد بود و این که من پایانی مثل ارباب حلقه ها رو ترجیح میدم و کی گفته که وستروس باید معطل ما بمونه؟ اون هم ادامه پیدا میکنه و اتفاقات هم پشت سرهم میفته ولی مسئله دوره ایه که ما داریم توی کتاب میبینیم!اون چطوری قراره بشه؟مثل ارباب حلقه ها؟پایان خوش؟یا همون پایان تلخی که من از ابتدا خواب و خیالش رو میدیدم و با مرگ ند استارک به یأس تبدیل شد؟

      نقل قول

  • سلام
    این کتاب ، کتاب اخر این مجموعه هست اگر منتشر بشه؟؟؟
    ‌یا بعد از این هم کتابی قرار هست منتشر بشه(رویای بهار)
    چون تو چند سایت این کتاب رو کتاب اخر نام بردند…

      نقل قول

  • لیانا: مثل این که غیر از جمله بالا

    متوجه حرف شما هستم ، خود مارتین اعلام کرده که پایانی مثل ارباب حلقه ها رو می پسنده ، خوشی و غم در کنار هم ،

    نویسنده هم می تونه به عنوان خالق اثر به داستان نگاه کنه ، هم راوی اون باشه ،
    از سبک داستان اینطور به نظر میاد که ما با یک راوی طرف هستیم ، یعنی اساس کار چیده شده و با خلق حوادث جدید ، سرنوشت ادامه کار مشخص می شود ،و لزوما”‌سیر حرکت حوادث از قبل مشخص نیست .
    مثلا”‌پایانی جز مرگ برای ند استارک قابل تصور نبود ، زیرا اگر یک زن روستایی هم می فهمید که اوبه چنین رازی پی برده ، نقشه قتلش را می کشید ، یا در عروسی خونین ، آنچه که عجیب می شد عدم استفاده فری ها از فرصت پیش آمده برای قتل عام استارک ها بود ،
    اگر من هم بودم از این فرصت نمی گذشتم ، هیچ شرافتی در این وجود نداره که وقتی می شه کسی رو راحت کشت ، به دنبال راه سخت آن باشیم،
    همانطوری که رفتار شوالیه ها قابل درک نیست ، اینکه یک نجیب زاده میراث خانوادگی را رها کند تا به گارد شاه بپیوندد دیوانگی است که فقط متغلق به آن دوران بود ،
    شاید اگر این کتاب در قرن هفده و هجده نوشته می شد ، شاهد همدردی نویسنده با سنت های قرون وسطا بودیم اما مارتین ، عملگرایی مدرن را در به داستان خود اضافه کرده است ، طوری که اگر از زندگی غیر منطقی دنریس فاکتور بگیریم ، همه حوادث منطقی به منظر می رسد ،
    و البته هرچه جلوتر می رویم می بینیم که آنچه دنریس را از بدو تولد رو به جلو حرکت می دهد گروهی قدرت مند است و نه شانس .

    انگار همانطور که کلاغ سه چشم به عنوان نماینده خدایان قدیم ،برن را در این راه دشوار هدایت می کند ،
    گروهی دیگر هم دنریس را در این راه انداخته اند ، گروهی که قدرت جادو را باور دارند اما آن را فقط یک ابزار می بینند نه برای احترام یا فرقه سازی ،
    برای نمونه دیدیم که ترییون ، در ملاقات با صنف عجیب کیمیاگران پایتخت و آتش آنها ، به سرعت آنها را وسیله ای برای دفاع از شهر قرار می دهد ، او از آتش برای سوزاندن دشمنان استفاده کرد ، نه دیدن گذشته و آینده ؛

    در حال حاضر داستان از دو سو در حال گسترش است ، اول اینکه مسائل ماورایی و فرقه ای و جادویی در حال گسترش است ، و از طرف دیگر ، شخصیت های اصلی ماجرا مانند دنریس ، جان اسنو ، سنسا، آریا در حال گسترش توانایی های شخصی خود هستند در بدترین شرایط با بدترین معلمان .
    همانطور که فرقه بی چهره ها نمی تواند شحصیت آریا را تغییر دهد ، خدای رلور هم نمی تواند روی جان تاثیر بگذارد ، سنسا هم نزد خدای مکر لیتل فینگر در حال آموزش است ،

    با توجه به اینکه هنوز حقیقت زمستان و آدرها مشخص نشده و ممکن است انها به همان خوبی یا بدی پیروان رلور باشند ،
    به نظر من جنگ اصلی بین آئیست ها با فرقه های جادویی است ،
    که طبیعتا”‌ در پایان ، فرقه ها دوباره به دالان های تاریک خود برخواهند گشت ، و جبهه خیر با از دست دادن چند شخصیت اصلی به پیروزی خواهد رسید

      نقل قول

  • magenta: متوجه حرف شما هستم ، خود مارتین اعلام کرده که پایانی مثل ارباب حلقه ها رو می پسنده ، خوشی و غم در کنار هم ،

    نویسنده هم می تونه به عنوان خالق اثر به داستان نگاه کنه ، هم راوی اون باشه ،
    از سبک داستان اینطور به نظر میاد که ما با یک راوی طرف هستیم ، یعنی اساس کار چیده شده و با خلق حوادث جدید ، سرنوشت ادامه کار مشخص می شود ،و لزوما”‌سیر حرکت حوادث از قبل مشخص نیست .
    مثلا”‌پایانی جز مرگ برای ند استارک قابل تصور نبود ، زیرا اگر یک زن روستایی هم می فهمید که اوبه چنین رازی پی برده ، نقشه قتلش را می کشید ، یا در عروسی خونین ، آنچه که عجیب می شد عدم استفاده فری ها از فرصت پیش آمده برای قتل عام استارک ها بود ،
    اگر من هم بودم از این فرصت نمی گذشتم ، هیچ شرافتی در این وجود نداره که وقتی می شه کسی رو راحت کشت ، به دنبال راه سخت آن باشیم،
    همانطوری که رفتار شوالیه ها قابل درک نیست ، اینکه یک نجیب زاده میراث خانوادگی را رها کند تا به گارد شاه بپیوندد دیوانگی است که فقط متغلق به آن دوران بود ،
    شاید اگر این کتاب در قرن هفده و هجده نوشته می شد ، شاهد همدردی نویسنده با سنت های قرون وسطا بودیم اما مارتین ، عملگرایی مدرن را در به داستان خود اضافه کرده است ، طوری که اگر از زندگی غیر منطقی دنریس فاکتور بگیریم ، همه حوادث منطقی به منظر می رسد ،
    و البته هرچه جلوتر می رویم می بینیم که آنچه دنریس را از بدو تولد رو به جلو حرکت می دهد گروهی قدرت مند است و نه شانس .

    انگار همانطور که کلاغ سه چشم به عنوان نماینده خدایان قدیم ،برن را در این راه دشوار هدایت می کند ،
    گروهی دیگر هم دنریس را در این راه انداخته اند ، گروهی که قدرت جادو را باور دارند اما آن را فقط یک ابزار می بینند نه برای احترام یا فرقه سازی ،
    برای نمونه دیدیم که ترییون ، در ملاقات با صنف عجیب کیمیاگران پایتخت و آتش آنها ، به سرعت آنها را وسیله ای برای دفاع از شهر قرار می دهد ، او از آتش برای سوزاندن دشمنان استفاده کرد ، نه دیدن گذشته و آینده ؛

    در حال حاضر داستان از دو سو در حال گسترش است ، اول اینکه مسائل ماورایی و فرقه ای و جادویی در حال گسترش است ، و از طرف دیگر ، شخصیت های اصلی ماجرا مانند دنریس ، جان اسنو ، سنسا، آریا در حال گسترش توانایی های شخصی خود هستند در بدترین شرایط با بدترین معلمان .
    همانطور که فرقه بی چهره ها نمی تواند شحصیت آریا را تغییر دهد ، خدای رلور هم نمی تواند روی جان تاثیر بگذارد ، سنسا هم نزد خدای مکر لیتل فینگر در حال آموزش است ،

    با توجه به اینکه هنوز حقیقت زمستان و آدرها مشخص نشده و ممکن است انها به همان خوبی یا بدی پیروان رلور باشند ،
    به نظر من جنگ اصلی بین آئیست ها با فرقه های جادویی است ،
    که طبیعتا”‌ در پایان ، فرقه ها دوباره به دالان های تاریک خود برخواهند گشت ، و جبهه خیر با از دست دادن چند شخصیت اصلی به پیروزی خواهد رسید

    یعنی شما میگین باید کلا جادو از بین بره تا داستان به خیر برسه؟من چنین فکری نمیکنم و به نظرم بهترین پایانی که میتونه داشته باشه اینه که آدر ها و وایت ها پیروز بازی بشن چون اونا واسشون مهم نیست که طرف مقابلشون یک قهرمانه یا آنتیگونیست! اونا هرجیزی سرراهشون باشه تکه پاره میکنن و بدین ترتیب همه ی وستروس چه خوب چه بد به سزای اعمالشون میرسن!اونا وقتی زنده بودن زندگی نمیکردن و کارشون رفتار کردن مثل حیوانات وحشی بود و در اون صورت پس حیوانات از این آدما خیلی مدرن تراند پس همینم واسشون زیادیه!

      نقل قول

  • و بعدش وستروس تبدیل بشه به قاره ای خالی از انسان که سالها بعد عده ای مانند بومیان آمریکا برش چیره بشن و هزار سال بعدش هم عده ای مثل اسپانیایی ها و انگلیسی ها آن قاره را تصرف کنن و این طوری دوره مدرن شروع شه :lol:
    هرچند که اون طوری دیگه بدجور افسانه ای و دستبرد زدن توی تاریخ بشر میشه :shame:
    و شایدم مثل سرنوشت شوم والریا بشه

      نقل قول

  • من همیشه گفتم کتاب آخر زمانی منتشر میشه که سریال تموم شده باشه. مطمن هستم امسال هم متشر نمیشه. فقط بازار گرمی میکنن

      نقل قول

  • اصلا همین امروز منتشر بشه ترجمه اش رو از کجا گیر بیاریم ؟ امیدمون به وینترفله اما اگه همین وضع ادامه پیدا کنه مجبوریم به ترجمه سطح پایین تر از وینترفل یعنی انتشاراتی چاپی روی بیاوریم اینم نمکیه که روی زخممون میپاشن

      نقل قول

  • به نظر من مارتین داره تلافی سالهای انتظاری رو که منتظر استقبال مردم از نسخه اول(بازی شتاج و تخت) کتابش بود رو درمیاره و یه جورایی با منظر کردن مردم داره انتقام اون سالها رو میگیره :faight:

      نقل قول

  • لرد بریک:
    به نظر من مارتین داره تلافی سالهای انتظاریرو که منتظر استقبال مردم از نسخه اول(بازی شتاج و تخت) کتابش بود رو درمیاره و یه جورایی با منظر کردن مردم داره انتقام اون سالها رو میگیره

    شاید

      نقل قول

  • لیانا: چرا تو همش اصرار داری که والدین جان اسنو ریگار و لیانا نباشن؟
    منم کتلین و منس ریدر و دوران مارتل در ذهنم بود ولی وقت نداشتم این جا بیانشون کنم تازه تو کتاب جین وسترلینگ زنده است و حتی پیش خانواده اش هم می ره. در هر صورت من از سازنده ها به شدت شاکی ام چون که سریال رو به اون جذابیتی که کتاب هست نکردن هرچند وقتی ماجرای جان اسنو رو تو فصل شش دیدم نظرم عوض شد. درمورد این که اگان برادر زاده واریسه یک چیزی بگم. من از همون ابتدا باورم نشد اون پسر ریگارچون ند استارک جمجمه له شده اون طفل معصوم(تایوین لعنتی ) رو دیده بود و به شدت مسخره است که کسی بتونه بچه رو از دست غول بیابونی مثل گرگور نجات بده!

    اصرار ندارم میگم احتمالش هست باتوجه به اتفاقات اخیر اما خیلی کم حدود ۱۰درصد راجع قتل اگان پسر ریگارسر چی بوده سردرده اما اون پیش مادرش بود کسی که میتونست اونو ازدست گرگورنجات بده اون آرتوردینه که بایک دست میتونست اونو بخوابونه وبادست دیگش کوهو تیکه تیکه کنه همینطور آموری لارچو

      نقل قول

  • لیانا: چرا تو همش اصرار داری که والدین جان اسنو ریگار و لیانا نباشن؟
    منم کتلین و منس ریدر و دوران مارتل در ذهنم بود ولی وقت نداشتم این جا بیانشون کنم تازه تو کتاب جین وسترلینگ زنده است و حتی پیش خانواده اش هم می ره. در هر صورت من از سازنده ها به شدت شاکی ام چون که سریال رو به اون جذابیتی که کتاب هست نکردن هرچند وقتی ماجرای جان اسنو رو تو فصل شش دیدم نظرم عوض شد. درمورد این که اگان برادر زاده واریسه یک چیزی بگم. من از همون ابتدا باورم نشد اون پسر ریگارچون ند استارک جمجمه له شده اون طفل معصوم(تایوین لعنتی ) رو دیده بود و به شدت مسخره است که کسی بتونه بچه رو از دست غول بیابونی مثل گرگور نجات بده!

    ند استارک چجوری از یه جمجمه له شده شخصیت یه نوزاد شیر خواره رو تشخیص داده ایا؟ ک مطمئن باشیم هممون اگان ششم بوده؟
    بعدشم یعنی نمیشده یه بچه نوزاد دیگه رو جابجا کرده باشن باهاش؟ گرگور ک خودش به اگان شیر نمیداده ک حالا بخواد متوجه قضیه شده باشه. شک کنین به این قضیه دوستان. انقدر راحت یه تئوری پدر مادر دار رو رد نکنین خواهشن

      نقل قول

  • به نظر من کتاب تا ۶ ماه دیگه منتشر میشه. یه کم زودتر یا دیر تر از پخش فصل ۷ سریال. اخه یه کتاب و یه فصل دیگه از داستان هنوز مونده. تا الان شاید یکم داستان اسپویل شده باشه این وسط. ولی هیچوقت اونجوری نبوده ک دلمون رو بزنه. واسه ادامه داستان هم این قاعده رعایت میشه مطمئن باشین دوستان. :yahoo:

      نقل قول

  • محسن: ند استارک چجوری از یه جمجمه له شده شخصیت یه نوزاد شیر خواره رو تشخیص داده ایا؟ ک مطمئن باشیم هممون اگان ششم بوده؟
    بعدشم یعنی نمیشده یه بچه نوزاد دیگه رو جابجا کرده باشن باهاش؟ گرگور ک خودش به اگان شیر نمیداده ک حالا بخواد متوجه قضیه شده باشه. شک کنین به این قضیه دوستان. انقدر راحت یه تئوری پدر مادر دار رو رد نکنین خواهشن

    نه اون تشخیص نداده شاهزاده اگان پیش مادرش الیا بوده جلوی مادرش اونو کشتن یعنی میشه مادرش نشناستش اونی که به اسم اگان توی کتاب هست گریف جوان به احتمال زیاد خواهرزاده واریس ودرواقع بلک فایر هست آخه خودت فکر کن چرا واریس باید بزاره یه تارگرینو ازتخت بیاره پایین و نوه شو این همه تلاش کنه بزاره روتخت

      نقل قول

  • محسن:
    به نظر من کتاب تا ۶ ماه دیگه منتشر میشه. یه کم زودتر یا دیر تر از پخش فصل ۷ سریال. اخه یه کتاب و یه فصل دیگه از داستان هنوز مونده. تا الان شاید یکم داستان اسپویل شده باشه این وسط. ولی هیچوقت اونجوری نبوده ک دلمون رو بزنه. واسه ادامه داستان هم این قاعده رعایت میشه مطمئن باشین دوستان.

    نه اینطوریم نیست نمیشه به مارتین اعتماد کرد اما به احتمال زیاد بعد از فصل ۷سریال بیاد

      نقل قول

  • به نظر بنده که بادهای زمستان خیلی وقت آماده شده ، مارتین دارد روی رویای بهار کار می کند! او نمی خواهد تا قبل از تمام شدن سریال ، بادهای زمستان را منتشر کند ، و از طرف دیگر می داند که نباید بین انتشار بادهای زمستان و رویای بهار فاصله زیادی بیاندازد . بنده که فکر می کنم بادهای زمستان در نیمه دوم سال ۲۰۱۷ یا نیمه نخست سال ۲۰۱۸ منتشر شود و رویای بهار هم حداکثر تا پایان سال ۲۰۲۰ .
    اما همه اینها حدس و گمان است و اصلاً نمی شود روی مارتین حساب کرد! او آخر کتاب جشنی برای کلاغ ها وعده می دهد کتاب بعدی را ظرف یک سال آینده منتشر نماید و آن را با تاریخ سال ۲۰۰۵ امضا کرده و می دانیم که رقصی با اژدهایان سال ۲۰۱۱ منتشر شد!
    خطاب به آن دوستانی هم که به ترجمه های رسمی موجود در بازار کتاب شک دارند عرض می کنم از نظر کیفیت چاپ کار انتشارات ویدا عالی است ، اما از نظر ترجمه انتشارات آذرباد را توصیه می کنم لیکن کیفیت چاپشان آنقدر پایین است که کتاب ها موقع خواندن ورق ورق می شوند!!!

      نقل قول

  • امیدرضا: نه اون تشخیص نداده شاهزاده اگان پیش مادرش الیا بوده جلوی مادرش اونو کشتن یعنی میشه مادرش نشناستش اونی که به اسم اگان توی کتاب هست گریف جوان به احتمال زیاد خواهرزاده واریس ودرواقع بلک فایر هست آخه خودت فکر کن چرا واریس باید بزاره یه تارگرینو ازتخت بیاره پایین و نوه شو این همه تلاش کنه بزاره روتخت

    از کجا واسه شما ثابت شده اگان پیش مادرش بوده؟ یا مادرش فیلم بازی نکرده جلوی سربازای تایوین؟
    بعدشم واسه چی باید واریس به کوان لنیستر در حال مردن دروغ بگه؟

      نقل قول

  • لیانا: اینو بدونید که من حتی اندازه نوک سوزن هم انتظار ندارم مارتین داستان رو به خوبی و خوشی تموم کنه! من اعتقادم به معصومیت و این که همه افسانه ها پایان خوش دارند رو در سن۸سالگی به دلایلی از دست دادم. توی نغمه هم باور کنید انتظار ندارم پایان خوشی رو ببینم و حتی اگه بدترین چیز دنیا هم باشه(مثلا پیروزی وایت واکرها بر همه دنیا) باهاش کنار میام چون چندین بار اومدم.به علاوه داستان هایی که شما مثال زدید شاید به ظاهر هپی اندینگ باشه ولی بدونید همه ما این قصه ها رو توی بچگی شنیدیم و حتی لحظه ای فکر نکردیم که شاید دیگران و یا کتاب(مناسب سنمان) طوری داستان رو بازگو کنند که توانایی قبولشان را داشته باشیم و ذهنمان درگیر نشود. من کارم به جایی رسید که در سنین بالاتر مشغول مطالعه شدم اونم نه فقط افسانه ها،کتاب های تاریخی و داستان هایی که واقعا اتفاق افتادند را هم خواندم و فهمیدم که واقعیت خیلی تلخ تر از این حرفاست مثلا داستان جانشاه و شمسه در هزار و یک شب! در کتاب نوجوانان پایانش خوش بود ولی حقیقت یک چیز دیگه بود و من بعدا فهمیدم! یا در انیمیشن گوژپشت نتردام به نظرتون به کودکی که داره نگاش میکنه یکی بره بگه این چیزی که میبینی دروغه و کازیمودو و اسمرالدا در آخر میمیرند اون طفل باورش میشه؟ و در کل من تونستم بفهمم که هیچ افسانه و یا داستان تاریخی پایان خوشی نداشته و از این به بعد هم نخواهد داشت(مگر این که مارتین یه چیزی از خودش اختراع کنه) درمورد نغمه هم باور کنید چنین انتظاری ندارم ولی اینا قبل از موقعی بود که ند استارک هنوز کتاب و فصل اول تموم نشده سرش رو از دست داد و یا راب و کتلین و استارک ها که توی عروسی سرخ اون طور جنایت وار به قتل رسیدند. اون موقع بود که فهمیدم مارتین با همه فرق داره و تازگیا هم متوجه شدم که اونم پایان خوش رو ترجیح میده و پایانی مثل ارباب حلقه ها رو دوست داره و به نظرتون این نباید یکم به همه امید بده؟
    بازم میگم حتی اگه وایت ها پیروز شن باهاش کنار میام

    خوب راستش من تا۱۵سالگی فقط به پایان خوش علاقه داشتم همیشه دوست داشتم خوبی برنده بشه خوب من توهفت سالگی از کتاب هایی مثل پیتر پن و سفید برفی دیودلبر جک ولوبیای سحرآمیز واینا شروع کردم وتوی این دوران فقط ازتنها شخصیت منفی که خوشم اومد اونم کاپیتان هوک بود اما بعد که سنم بالا رفت از کتاب های مثل الیور تویست وبینوایان شروع کردم وتوی سن ۱۲سالگی شروع کردم به خوندن تاریخ باستان جدای کتاب درسی وبعدم که به ۱۵رسیدم از کتاب هایی مثل نارنیا وهری پاترو وکمربند دلتورا روخوندنم ازپایان هری پاترخیلی خوشم اومد وهمزمان تاریخو مطالعه میکردم فهمیدم که پایان خوش فقط مال فیلما ورمانورمان های بچه گانه است وکم کم ازپایانهای خوش بدم اومد ودنبال یه چیز متفاوت میگشتم چون مافقط پیروزی قطعی خوبی روتوی داستانها داریم واین ازنشانه عقب مانده گی دنیایه ماست چون توی دنیای واقعی اینطور نیست و نه شرافت ونه خوبی واینا کاربرد نداره ویه مدت وقتمو رفتم سر داستانهای اساطیری وکتاب های شاهنامه وایلیاد وادیسه هومرشاعریونانی وهمینطور زندگی نامه قهرمانان واسطوره های یونانی مثل الهیه ها زئوس هرکول چون اونا یکم مثل دنیای واقعی وتلخ وشیرین بودن وهمینطور انسانهای مثل پرسیوس تسه اوس ادیسه وادیب بدشانس که دوتای آخری شباهت زیادی به شخصیت تریون لنیستر دارن یه چیزی راستش پایان ارباب حلقه ها تلخی زیادی نداشت وخوبی وبدی مجزا ازهم بودن وهمه شخصیت ها مطلقا خوب وبد بودن واینکه پیچیده گی وهیجانی واسرار آمیزی دنیای مارتینو نداشت وآخرشم مثل بقیه ست وقتم نکردم رمانشو بخونم فقط فیلماشو نگاه کردم وزندگی نامه شخصیت هاشو خوندم وبین شخصیتاش توی دوتا مجموعه هابیت ویاران حلقه ازتورین سپر بولوت وبیلبو همینطور گاندلف وآراگون خوشم اومد حالا بگزریم من ومارتین ازاین نظرشباهت های زیادی به هم داریم که کلا آدمیم معتقدم هیچ انسانی مطلقا خوب وبد نیست هرکسی خوبی وبدی خودشو داره وشیطانم درون خود آدمه وبه وجود نمیاد ساخته میشه همینطور خوبی واینا هموبالانس میکنن تابدیم نباشه خوبی معنی نمیده وبلعکس وراستش رمان تاج وتخت اون چیزیه که تابحال من خواستم حالا نه اینکه همه چیز نابود بشه بلکه به معنای واقعی تلخ وشیرین باشه و این که حتی اگر وایت واکرها نابود بشن بدی از بین نمیره واین داستانا وفیلماباید ماروباواقعیت ها آشنا کنن نه اینکه دور کنن وپایان های شیرین مال کسایه که ملتشون مورد هجوم قرار گرفته وهمینطور بچه ها تا امید داشته باشن به آینده البته نه اینکه ملتیو بی دلیل الکی خراب کنن مثل فیلم وداستان سیصد که هیچ شباهتی به واقعیت نداره تنها شباهتش اسم شخصیت ها ووجود سرزمینی به اسم پارس و یونان راستش اونا که یونانو مهد دمکراسی وآزادی وایرانو مهد ظلم وبرده گی جلوه دادن درواقعیت دریونان سیتمش براساس برده داری بوده وداخلش اختلافات طبقاتی دراوجش بوده وزنانم حق رای وکار کردن نداشتن اما در ایران باوجودشاهنشاهی آزای عقاید وبرابری زن ومرد وجود داشته واختلافات طبقاتی دراون زمان در ایران وجود نداشته وزنها ومردها به یک اندازه حق کارکردن واظهار نظر داشتن وهمینطور جاذبه فرهنگی وچهره ایرانیارم زشت وکوچک ترین شباهتی به مردم ایران نداشتن ووضعیت ایران ویونان دراون زمان مثل آمریکا وطالبان بوده واون موقع اونا رومثل تروریست میدونستن این داستانا ریشه شون به هرودوت میرسه کسی که اونو بعنوان بزرگترین تاریخ نویس یونانی بوده درحالی که هیچ حرفی ازش به واقعیت نمیخوره مثلا میگه سپاه یک میلیون نفری پارس که درواقع جمعیت جهان دراون زمان طبق تخمین یک ملیونونیم بوده یا حکومت برده داری که هیچ کس حق آزادی نداشت پس چطور خودش توایران آزادانه این تاریخ دوروغینو می نوشت وزندگی میکرد درحالی که کزتیاکس پزشک دربار هخامنشی ایران را اینطور توصیف میکرد ملتی خوش سیما آزاده وشاد راستش الان اکثر محققان آمریکایی به این نتیجه رسیدن که هرودوت صلاحیت عقلی نداشته ببخشید این چیزا که ربطی به بحث نداره رو گفتم اما اینم یه رمان بود ودرباره طرز نوشتنش توضیح دادم

      نقل قول

  • امیدرضا: خوب راستش من تا۱۵سالگی فقط به پایان خوش علاقه داشتم همیشه دوست داشتم خوبی برنده بشه خوبمن توهفت سالگی از کتاب هایی مثل پیتر پن و سفید برفی دیودلبر جک ولوبیای سحرآمیز واینا شروع کردم وتوی این دوران فقط ازتنها شخصیت منفی که خوشم اومد اونمکاپیتان هوک بود اما بعد که سنم بالا رفت از کتاب های مثل الیور تویست وبینوایان شروع کردم وتوی سن ۱۲سالگی شروع کردم به خوندن تاریخ باستان جدای کتاب درسی وبعدم که به ۱۵رسیدم از کتاب هایی مثل نارنیا وهری پاترو وکمربند دلتورا روخوندنم ازپایان هری پاترخیلی خوشم اومد وهمزمان تاریخو مطالعه میکردم فهمیدم که پایان خوش فقط مال فیلما ورمانورمان های بچه گانه است وکم کم ازپایانهای خوش بدم اومد ودنبال یه چیز متفاوت میگشتم چون مافقط پیروزی قطعی خوبی روتوی داستانها داریم واین ازنشانه عقب مانده گی دنیایه ماست چون توی دنیای واقعی اینطور نیست و نه شرافت ونه خوبی واینا کاربرد نداره ویه مدت وقتمو رفتم سر داستانهای اساطیری وکتاب های شاهنامه وایلیاد وادیسه هومرشاعریونانی وهمینطور زندگی نامه قهرمانان واسطوره های یونانی مثل الهیه ها زئوس هرکول چون اونا یکم مثل دنیای واقعی وتلخ وشیرین بودن وهمینطور انسانهای مثل پرسیوس تسه اوس ادیسه وادیب بدشانس که دوتای آخری شباهت زیادی به شخصیت تریون لنیستر دارن یه چیزی راستش پایان ارباب حلقه ها تلخی زیادی نداشت وخوبی وبدی مجزا ازهم بودن وهمه شخصیت ها مطلقا خوب وبد بودن واینکه پیچیده گی وهیجانی واسرار آمیزی دنیای مارتینو نداشتوآخرشم مثل بقیه ست وقتم نکردم رمانشو بخونم فقط فیلماشو نگاه کردم وزندگی نامه شخصیت هاشو خوندم وبین شخصیتاش توی دوتا مجموعه هابیت ویاران حلقه ازتورین سپر بولوت وبیلبو همینطور گاندلف وآراگون خوشم اومد حالا بگزریم من ومارتین ازاین نظرشباهت های زیادی به هم داریمکه کلا آدمیم معتقدم هیچ انسانی مطلقا خوب وبد نیست هرکسی خوبی وبدی خودشو داره وشیطانم درون خود آدمه وبه وجود نمیاد ساخته میشه همینطور خوبی واینا هموبالانس میکنن تابدیم نباشه خوبی معنی نمیدهوبلعکس وراستش رمان تاج وتخت اون چیزیه که تابحال من خواستم حالا نه اینکه همه چیز نابود بشه بلکه به معنای واقعی تلخ وشیرین باشه و این که حتی اگر وایت واکرها نابود بشن بدی از بین نمیره واین داستانا وفیلماباید ماروباواقعیت ها آشنا کنن نه اینکه دور کنن وپایان های شیرین مال کسایه که ملتشون مورد هجوم قرار گرفته وهمینطور بچه ها تا امید داشته باشن به آینده البته نه اینکه ملتیو بی دلیل الکی خراب کننمثل فیلم وداستان سیصد که هیچ شباهتی به واقعیت نداره تنها شباهتش اسم شخصیت ها ووجود سرزمینی به اسم پارس و یونان راستش اونا که یونانو مهد دمکراسی وآزادی وایرانو مهد ظلم وبرده گی جلوه دادن درواقعیت دریونان سیتمش براساس برده داری بوده وداخلش اختلافات طبقاتی دراوجش بوده وزنانم حق رای وکار کردن نداشتن اما در ایران باوجودشاهنشاهی آزای عقاید وبرابری زن ومرد وجود داشته واختلافات طبقاتی دراون زمان در ایران وجود نداشته وزنها ومردها به یک اندازه حق کارکردن واظهار نظر داشتن وهمینطور جاذبه فرهنگی وچهره ایرانیارم زشت وکوچک ترین شباهتی به مردم ایران نداشتن ووضعیت ایران ویونان دراون زمان مثل آمریکا وطالبان بوده واون موقع اونا رومثل تروریست میدونستن این داستانا ریشه شون به هرودوت میرسه کسیکه اونو بعنوان بزرگترین تاریخ نویس یونانی بوده درحالی که هیچ حرفی ازش به واقعیت نمیخوره مثلا میگه سپاه یک میلیون نفری پارس که درواقع جمعیت جهان دراون زمان طبق تخمین یک ملیونونیم بوده یا حکومت برده داری که هیچ کس حق آزادی نداشت پس چطور خودش توایران آزادانه این تاریخ دوروغینو می نوشت وزندگی میکرد درحالی که کزتیاکس پزشک دربار هخامنشی ایران را اینطور توصیف میکرد ملتی خوش سیما آزاده وشاد راستش الان اکثر محققان آمریکایی به این نتیجه رسیدن که هرودوت صلاحیت عقلی نداشته ببخشید این چیزا که ربطی به بحث نداره رو گفتم اما اینم یه رمان بود ودرباره طرز نوشتنش توضیح دادم

    این چیزا اصلا چه ربطی به موضوع داشت؟ به نظر من هم پایان خوب و هم پایان بد در حد همدیگه آن ولی مسئله برنده شدن شره و من بزرگترین شر هایی که بشر توانسته در کارهایش به وجود بیاره رو توی نغمه و بازی تاج و تخت دیدم و یک چیزی یادم رفت بگم!من توی هشت سالگی سر اون قضیه افسردگی گرفتم و الان به نظرم فقط فیلم ای ایران یه که آخرش فقط ازدواج و بچه دار شدن و… است. ولی بازم میگم پایان خوب و بد برای من در حد همدیگه ان بخصوص وقتی صحبت از یک کتاب باشه . من خیلی وقته به این نتیجه رسیدم که کتابای تاریخی از همه ژانرها بهترن و ارزش خون نشون بیشتره بخصوص فیلمه اگرچه مارتین هم سعی کرده علاوه بر فانتزی بودن کمی هم داستان را واقعی تر جلوه بده. چیزی که من باهاش مشکل شدید دارم عدالته و به نظرم اگه در نغمه همچین چیزی وجود داشته باشه اینه که وایت و اکر ها و آذر ها پیروز بشن و به این ترتیب تمامی وستروس به سزای اعمالشان میرسن و حق کسی هم خورده نمیشه. گاهی اوقات مرگ همه بهترین پایان یه که میتونه وجود داشته باشه

      نقل قول

  • یه چیز دیگه رو یادم رفت بگم!هیچ کس نمیتونه و در حدش هم نیست که از کارای تالکیین ایراد بگیره و اون بی عیب و نقصه اینو حتی مارتین هم قبول داره

      نقل قول

  • لیانا: این چیزا اصلا چه ربطی به موضوع داشت؟ به نظر من هم پایان خوب و هم پایان بد در حد همدیگه آن ولی مسئله برنده شدن شره و من بزرگترین شر هایی که بشر توانسته در کارهایش به وجود بیاره رو توی نغمه و بازی تاج و تخت دیدم و یک چیزی یادم رفت بگم!من توی هشت سالگی سر اون قضیه افسردگی گرفتم و الان به نظرم فقط فیلم ای ایران یه که آخرش فقط ازدواج و بچه دار شدن و… است. ولی بازم میگم پایان خوب و بد برای من در حد همدیگه ان بخصوص وقتی صحبت از یک کتاب باشه . من خیلی وقته به این نتیجه رسیدم که کتابای تاریخی از همه ژانرها بهترن و ارزش خون نشون بیشتره بخصوص فیلمه اگرچه مارتین هم سعی کرده علاوه بر فانتزی بودن کمی هم داستان را واقعی تر جلوه بده. چیزی که من باهاش مشکل شدید دارم عدالته و به نظرم اگه در نغمه همچین چیزی وجود داشته باشه اینه که وایت و اکر ها و آذر ها پیروز بشن و به این ترتیب تمامی وستروس به سزای اعمالشان میرسن و حق کسی هم خورده نمیشه. گاهی اوقات مرگ همه بهترین پایان یه که میتونه وجود داشته باشه

    خوب توی دنیای نغمه اگه دقت کنی عدالت وجود داره وهمه به سزاشون میرسن مثلا مرگهای مثل هم ند استارک که اون نگهبان شب بیگناهیو که اونو کشت وسرشو قطع کرد وهمون طور بااون شمشیر سرش قطع شد یا مثلا جیمی برنو قطع نخاع کرد واز بالا انداخت وناقصش کرد وخودشم دستش قطع شد

      نقل قول

  • لیانا:
    یه چیز دیگه رو یادم رفت بگم!هیچ کس نمیتونه و در حدش هم نیست که از کارای تالکیین ایراد بگیره و اون بی عیب و نقصه اینو حتی مارتین هم قبول داره

    تهمت نزنید من از داستان تالکین وخودش ایراد نگرفتم فقط درمقایسه با مارتین وآثارش گفتم وگرنه اون نویسنده ای بزرگ وآثاری ماندنی خلق کرده واینا نقدن وتمام کتاب دوستان دربارشون نظر میدن ربطی به حداندازه نداره اونم آدمه مثل ما پس برتری نسبت به مانداره

      نقل قول

  • امیدرضا: خوب توی دنیای نغمه اگه دقت کنی عدالت وجود داره وهمه به سزاشون میرسن مثلا مرگهای مثل هم ند استارک که اون نگهبان شب بیگناهیو که اونو کشت وسرشو قطع کرد وهمون طور بااون شمشیر سرش قطع شد یا مثلا جیمی برنو قطع نخاع کرد واز بالا انداخت وناقصش کرد وخودشم دستش قطع شد

    شرمنده ها! عدالت درمورد سر سی یا والدر فری یا روس بولتون هنوز اجرا نشده(تو کتاب ). و یک چیز دیگه شما موافق نیستید که بهترین پایان عدالتمندی که میتونه وجود داشته باشه اینه که آذر ها برنده بازی بشن و این طوری هم همه به سزای اعمالشون میرسن و هم حق کسی هم خورده نمیشه هرچند مارتین گفته پایان ارباب حلقه ها رو ترجیح میده و این که ناقص شدن جیمی همان حکایت ایرانی هاست که میگه دستش بشکنه کسی که این بلا رو سر بچه ام آورده!

      نقل قول

  • لیانا: شرمنده ها! عدالت درمورد سر سی یا والدر فری یا روس بولتون هنوز اجرا نشده(تو کتاب ). و یک چیز دیگه شما موافق نیستید که بهترین پایان عدالتمندی که میتونه وجود داشته باشه اینه که آذر ها برنده بازی بشن و این طوری هم همه به سزای اعمالشون میرسن و هم حق کسی هم خورده نمیشه هرچند مارتین گفته پایان ارباب حلقه ها رو ترجیح میده و این که ناقص شدن جیمی همان حکایت ایرانی هاست که میگه دستش بشکنه کسی که این بلا رو سر بچه ام آورده!

    چه قشنگ گفتی آخری رو اونم اجرامیشه

      نقل قول

  • magenta: متوجه حرف شما هستم ، خود مارتین اعلام کرده که پایانی مثل ارباب حلقه ها رو می پسنده ، خوشی و غم در کنار هم ،

    نویسنده هم می تونه به عنوان خالق اثر به داستان نگاه کنه ، هم راوی اون باشه ،
    از سبک داستان اینطور به نظر میاد که ما با یک راوی طرف هستیم ، یعنی اساس کار چیده شده و با خلق حوادث جدید ، سرنوشت ادامه کار مشخص می شود ،و لزوما”‌سیر حرکت حوادث از قبل مشخص نیست .
    مثلا”‌پایانی جز مرگ برای ند استارک قابل تصور نبود ، زیرا اگر یک زن روستایی هم می فهمید که اوبه چنین رازی پی برده ، نقشه قتلش را می کشید ، یا در عروسی خونین ، آنچه که عجیب می شد عدم استفاده فری ها از فرصت پیش آمده برای قتل عام استارک ها بود ،
    اگر من هم بودم از این فرصت نمی گذشتم ، هیچ شرافتی در این وجود نداره که وقتی می شه کسی رو راحت کشت ، به دنبال راه سخت آن باشیم،
    همانطوری که رفتار شوالیه ها قابل درک نیست ، اینکه یک نجیب زاده میراث خانوادگی را رها کند تا به گارد شاه بپیوندد دیوانگی است که فقط متغلق به آن دوران بود ،
    شاید اگر این کتاب در قرن هفده و هجده نوشته می شد ، شاهد همدردی نویسنده با سنت های قرون وسطا بودیم اما مارتین ، عملگرایی مدرن را در به داستان خود اضافه کرده است ، طوری که اگر از زندگی غیر منطقی دنریس فاکتور بگیریم ، همه حوادث منطقی به منظر می رسد ،
    و البته هرچه جلوتر می رویم می بینیم که آنچه دنریس را از بدو تولد رو به جلو حرکت می دهد گروهی قدرت مند است و نه شانس .

    انگار همانطور که کلاغ سه چشم به عنوان نماینده خدایان قدیم ،برن را در این راه دشوار هدایت می کند ،
    گروهی دیگر هم دنریس را در این راه انداخته اند ، گروهی که قدرت جادو را باور دارند اما آن را فقط یک ابزار می بینند نه برای احترام یا فرقه سازی ،
    برای نمونه دیدیم که ترییون ، در ملاقات با صنف عجیب کیمیاگران پایتخت و آتش آنها ، به سرعت آنها را وسیله ای برای دفاع از شهر قرار می دهد ، او از آتش برای سوزاندن دشمنان استفاده کرد ، نه دیدن گذشته و آینده ؛

    در حال حاضر داستان از دو سو در حال گسترش است ، اول اینکه مسائل ماورایی و فرقه ای و جادویی در حال گسترش است ، و از طرف دیگر ، شخصیت های اصلی ماجرا مانند دنریس ، جان اسنو ، سنسا، آریا در حال گسترش توانایی های شخصی خود هستند در بدترین شرایط با بدترین معلمان .
    همانطور که فرقه بی چهره ها نمی تواند شحصیت آریا را تغییر دهد ، خدای رلور هم نمی تواند روی جان تاثیر بگذارد ، سنسا هم نزد خدای مکر لیتل فینگر در حال آموزش است ،

    با توجه به اینکه هنوز حقیقت زمستان و آدرها مشخص نشده و ممکن است انها به همان خوبی یا بدی پیروان رلور باشند ،
    به نظر من جنگ اصلی بین آئیست ها با فرقه های جادویی است ،
    که طبیعتا”‌ در پایان ، فرقه ها دوباره به دالان های تاریک خود برخواهند گشت ، و جبهه خیر با از دست دادن چند شخصیت اصلی به پیروزی خواهد رسید

    خوب چیزی که توی این داستان قطعیه هرکسی به فکر خاندانش وهمینطور مردم پادشاهیشه و جنگه هرکاریم میشه سیاسته راستش شرافتم اینجور جاها به کارنمیاد وبیشتر سردردمیاره واقعا دیگه مثل بعضی از دوستان دیگه خیلی شرافتو زیاد میگیرن مثلا تایون لنیستر کاری که با تارگرینا کرد انقامش بود وحقشم بود چون آئریس هر بدی که بگی بهش کرد واونم تلافی کرد اون میتونست با قبول حرف تایون ترتیب ازدواج پسرش باسرسی رومیداد اینجوری سرسی باوجود شخصی مثل ریگار هرگز اینقدر بدنمیشد وجنازشم رودوش جیمی نمینداخت اتحاد لنیسترا داشت وبه خواری نمیرفتن وراجع قتل بچه های الیا وریگار اگه او اینکارارو نمیکرد بعدا برا خود وخاندان ومردم سرزمینش تهدید میشدن ومرگ های بیشماررقم میزدن وراجع عروسی سرخم توجنگ بودن ودشمن شمار یکن اگه رابو نمیکشت اون میکشتش هرکسی بود همین کارارومیکرد اما شرافت اینجا حکم میکنه که فری ها چیزی ازدست نمیدادن اگه خیانت نمیکردند میتونستن در کنار راب استارک به جایی که می خواستن برسن البته راب خودش احمق بود به قول لرد کار استارک خطاب به راب توهمون موقعی جنگو باختی که بااون ازدواج کردی یه چیز دیگه اینکه لنیسترا خیلی بی ارزش شدن چون بافری ها وصلت کردن

      نقل قول

  • امین:
    به نظر بنده که بادهای زمستان خیلی وقت آماده شده ، مارتین دارد روی رویای بهار کار می کند! او نمی خواهد تا قبل از تمام شدن سریال ، بادهای زمستان را منتشر کند ، و از طرف دیگر می داند که نباید بین انتشار بادهای زمستان و رویای بهار فاصله زیادی بیاندازد . بنده که فکر می کنم بادهای زمستان در نیمه دوم سال ۲۰۱۷ یا نیمه نخست سال ۲۰۱۸ منتشر شود و رویای بهار هم حداکثر تا پایان سال ۲۰۲۰ .
    اما همه اینها حدس و گمان است و اصلاً نمی شود روی مارتین حساب کرد! او آخر کتاب جشنی برای کلاغ ها وعده می دهد کتاب بعدی را ظرف یک سال آینده منتشر نماید و آن را با تاریخ سال ۲۰۰۵ امضا کرده و می دانیم که رقصی با اژدهایان سال ۲۰۱۱ منتشر شد!
    خطاب به آن دوستانی هم که به ترجمه های رسمی موجود در بازار کتاب شک دارند عرض می کنم از نظر کیفیت چاپ کار انتشارات ویدا عالی است ، اما از نظر ترجمه انتشارات آذرباد را توصیه می کنم لیکن کیفیت چاپشان آنقدر پایین است که کتاب ها موقع خواندن ورق ورق می شوند!!!

    احتمالش زیاده چون مارتین قصدداره طرفدارو به سمت کتاب بکشونه وبرای همینم مطمئنا کتاب جذابیتش ازسریال بیشتره ومیخواد زودتر سریال پایان بیابه البته کسایی که فقط سریال بینن زرنگه

      نقل قول

  • شروین:
    اصلا همین امروز منتشر بشه ترجمه اش رو از کجا گیر بیاریم ؟ امیدمون به وینترفله اما اگه همین وضع ادامه پیدا کنه مجبوریم به ترجمه سطح پایین تر از وینترفل یعنی انتشاراتی چاپی روی بیاوریم اینم نمکیه که روی زخممون میپاشن

    اینا نتایج عدم میل ورغبت دستم درکارانه سایته چون اونا اگه مطالب جدید تئوری های جدید بزارن وشروع به ترجمه کتابها کنن وزودتمومش کنن وخبرای جدید درموردش بدن مطمئنا سایت به اوضاع شکوهش میرسه وهیچکس مطمئنا به سمت ترجمه های سطح پایین نمیره وهمه ازلحاظ تئوری سازی به سایت رومیارن راستش من خودم سال چهارم دبیرستانم ودرس میخونم اماهمیشه دو ساعت وقت اضافه میارم وسمت سایت میام عادت کردم بهش وهیچ مطلب جدیدی نداره یا هیچ فصلی ترجمه نشده مجبورم فقط نظرات غیرمعقولیو که بعضی دوستان میدنو تصحیح کنم وباهاشون این قدر بحث کنم

      نقل قول

  • با سلام دوباره .
    اخیراً تصاویری از پشت صحنه فصل هفتم سریال بازی تاج و تخت منتشر شده که طرفداران سریال را حسابی متحیر و شگفت زده کرده است!!! در این تصاویر ارون گریجوی و افرادش در کنار نگهبانان طلایی پوش ، در خیابان های پایتخت رژه می روند در حالی یارا گریجویی و دختران شنی را به زنجیر کشیده اند!!! آیا ممکن است در سریال بعد از آن همه پیروزی هایی که دنریس و متحدانش کسب کردند و با ناوگانی بزرگ عازم وستروس شدند ، نرسیده شکست بخورند؟!

      نقل قول

  • امین:
    با سلام دوباره .
    اخیراً تصاویری از پشت صحنه فصل هفتم سریال بازی تاج و تخت منتشر شده که طرفداران سریال را حسابی متحیر و شگفت زده کرده است!!! در این تصاویر ارون گریجوی و افرادش در کنار نگهبانان طلایی پوش ، در خیابان های پایتخت رژه می روند در حالی یارا گریجویی و دختران شنی را به زنجیر کشیده اند!!! آیا ممکن است در سریال بعد از آن همه پیروزی هایی که دنریس و متحدانش کسب کردند و با ناوگانی بزرگ عازم وستروس شدند ، نرسیده شکست بخورند؟!

    پیشتر هم تصاویری منتشر شده بود که نشان می داد جان اسنو در یک ساحل گلی به ملاقات دنریس می رود و در یکی از این تصاویر هم تئون گریجویی توسط تعدادی از سربازان جزایر آهن تحقیر می شود!

      نقل قول

  • امین:
    با سلام دوباره .
    اخیراً تصاویری از پشت صحنه فصل هفتم سریال بازی تاج و تخت منتشر شده که طرفداران سریال را حسابی متحیر و شگفت زده کرده است!!! در این تصاویر ارون گریجوی و افرادش در کنار نگهبانان طلایی پوش ، در خیابان های پایتخت رژه می روند در حالی یارا گریجویی و دختران شنی را به زنجیر کشیده اند!!! آیا ممکن است در سریال بعد از آن همه پیروزی هایی که دنریس و متحدانش کسب کردند و با ناوگانی بزرگ عازم وستروس شدند ، نرسیده شکست بخورند؟!

    کاش اینو اینطور بشه اما نه اینطور نیست

      نقل قول

  • امین:
    با سلام دوباره .
    اخیراً تصاویری از پشت صحنه فصل هفتم سریال بازی تاج و تخت منتشر شده که طرفداران سریال را حسابی متحیر و شگفت زده کرده است!!! در این تصاویر ارون گریجوی و افرادش در کنار نگهبانان طلایی پوش ، در خیابان های پایتخت رژه می روند در حالی یارا گریجویی و دختران شنی را به زنجیر کشیده اند!!! آیا ممکن است در سریال بعد از آن همه پیروزی هایی که دنریس و متحدانش کسب کردند و با ناوگانی بزرگ عازم وستروس شدند ، نرسیده شکست بخورند؟!

    خیلی خیلی خیلی بعیده…
    درسته که مارتین غیر قابل پیش بینیه اما عمرا بیاد دنریس رو بعد اینهمه سفر و ماجراجویی و تلاش از بین ببره.دنریس حداقل تا آخر داستان زنده خواهد بود و تو نبرد نهایی با آدرها حضور داره.
    احتمالا ارتش گریجویی هارو بعنوان پیش قراول فرستاده باشه و تو نبرد با یورون شکست خورده باشند.

      نقل قول

  • دوست عزیزی ک زحمت ترجمه این کامنت رو کشیده میشه لطف کنه بگه چجوری sweet summer child ترجمش میشه شما کودکان بی حوصله ای هستید ؟؟؟ هر کسی ۱ جلد از کتاب رو خونده باشه الان دیگه میدونه منظور مارتین از کلماتی مثل summer یا green و غیره چیه. بماند که مخاطب اصلن مفرده!

      نقل قول

  • نوید لنیستر: خیلی خیلی خیلی بعیده…
    درسته که مارتین غیر قابل پیش بینیه اما عمرا بیاد دنریس رو بعد اینهمه سفر و ماجراجویی و تلاش از بین ببره.دنریس حداقل تا آخر داستان زنده خواهد بود و تو نبرد نهایی با آدرها حضور داره.
    احتمالا ارتش گریجویی هارو بعنوان پیش قراول فرستاده باشه و تو نبرد با یورون شکست خورده باشند.

    البته یه تیزرم اومده بود که نشان میداد جان اسنو ودنریس باهم درگیر میشن اژدها ها آتیش افکنی میکنن جان چندتا ازسربازاشو ازدست میده خودش چیزیش نمیشه آریا هم کوهو میشه وملیساندرا وشاه شب دستشون تویه کاسه ویه سکانس جلوی هم بودن برن به گذشته میره مادر وپدرشو میبینه ویه چیزایی بفهمه زمستان به پایتخت رسیده وجیمی وتیریون همومیبینن وسرسیم نه آریا میکشه نه جیمی اژدهاهای وصدای جوراه میاد که به جان اسنو میگه توتارگریان هستی البته این تیزر مال ۵ماه قبله قبل فیلمبرداری یعنی ساختگیه راجع دنریس آدم بی سیاستیه وباهوش نیست حتی اگر پایتختو بگیره موندگار نیست ماریتینم این همه بال وپربهش میده تا بعدا بزنش زمین

      نقل قول

  • امیدرضا: البته یه تیزرم اومده بود که نشان میداد جان اسنو ودنریس باهم درگیر میشن اژدها ها آتیش افکنی میکنن جان چندتا ازسربازاشو ازدست میده خودش چیزیش نمیشه آریا هم کوهو میشه وملیساندرا وشاه شب دستشون تویه کاسه ویه سکانس جلوی هم بودن برن به گذشته میره مادر وپدرشو میبینه ویه چیزایی بفهمه زمستان به پایتخت رسیده وجیمی وتیریون همومیبینن وسرسیم نه آریا میکشه نه جیمی اژدهاهای وصدای جوراه میاد که به جان اسنو میگه توتارگریان هستی البته این تیزر مال ۵ماه قبله قبل فیلمبرداری یعنی ساختگیه راجع دنریس آدم بی سیاستیه وباهوش نیست حتی اگر پایتختو بگیره موندگار نیست ماریتینم این همه بال وپربهش میده تا بعدا بزنش زمین

    دنریس بی سیاست نیست ، فقط بخاطر جوانی اش کم تجربه است . همه ما وقتی نوجوان بودیم ، دیدی که نسبت به دنیا و اطرافیانمان داشتیم با دیدی که حالا داریم متفاوت بود . وقتی در کتاب می خواندم که دنریس بجای اینکه تمرکزش روی اداره سیاسی مرین باشد فقط به داریو یا هیژدر فکر می کند ، از یک طرف اعصابم خرد می شد و از طرف دیگر یاد کتنیس اوردین در کتاب دوم بازی های گرسنگی می افتادم که دقیقاً همین طرز فکر را داشت و در حالی که شعله های جنگ در اطرافش گر می گرفت فقط هوش و حواسش پیش این بود که پیتا را بیشتر دوست دارد یا گیل را؟ اما در کتاب سوم بتدریج متوجه نقشی که باید برای دنیایش ایفا می کرد شد . دنریس هم با اینکه می داند به عنوان یک تارگارین باید روی تخت آهنین بنشیند و انتقام بگیرد و دنیایی بهتر بسازد ، اما عملاً درک درستی از مسیر پیش رویش ندارد تا اینکه در پایان کتاب پنجم به این درک می رسد و مطمئناً دنریس تارگارین دو کتاب آخر داناتر و قدرتمندتر از دنریس کتاب های قبلی خواهد بود!

      نقل قول

  • امین: دنریس بی سیاست نیست ، فقط بخاطر جوانی اش کم تجربه است . همه ما وقتی نوجوان بودیم ، دیدی که نسبت به دنیا و اطرافیانمان داشتیم با دیدی که حالا داریم متفاوت بود . وقتی در کتاب می خواندم که دنریس بجای اینکه تمرکزش روی اداره سیاسی مرین باشد فقط به داریو یا هیژدر فکر می کند ، از یک طرف اعصابم خرد می شد و از طرف دیگر یاد کتنیس اوردین در کتاب دوم بازی های گرسنگی می افتادم که دقیقاً همین طرز فکر را داشت و در حالی که شعله های جنگ در اطرافش گر می گرفت فقط هوش و حواسش پیش این بود که پیتا را بیشتر دوست دارد یا گیل را؟ اما در کتاب سوم بتدریج متوجه نقشی که باید برای دنیایش ایفا می کرد شد . دنریس هم با اینکه می داند به عنوان یک تارگارین باید روی تخت آهنین بنشیند و انتقام بگیرد و دنیایی بهتر بسازد ، اما عملاً درک درستی از مسیر پیش رویش ندارد تا اینکه در پایان کتاب پنجم به این درک می رسد و مطمئناً دنریس تارگارین دو کتاب آخر داناتر و قدرتمندتر از دنریس کتاب های قبلی خواهد بود!

    خوب منم هنوز سنم انقدر بزرگ نیست حدود۱۸ولی درکم بالاست اماراجع دنریس کم کم تجربه ش بیشتر میشه توی کتاب پنجمم به لطف تیریون بود وگرنه اینطور نبود خوب راجع معشوقه هاش داریو وایناهه واین بین تمامی دخترای دنیا چه خیال وواقعیت طبیعیه حالابماند خاک تو سرش با این معشوقش داریو بااین قیافش تو کتاب راستش خود دنریسم هرچیزی داره فقط به لطف اصرافیانشه مثل جوراه وباریستانه بقیه ست وخودش جز اسم خانوادگی چیزی نداشت اگر اطرافیانش نبود توی این دنیای بی رحم دوام نمیاورد اما حالا هم فکرش بازترشده وبااطرافیان باتجربه ای مثل تیریون میتونه پایتختو بگیره اگه نتونه بااین ارتش دیگه آبروریزیه امابا هیچی ازمارتین بعیید نیست اما دوام چندانی نداره یک متحدان چندانی داخل وستروس جز مارتل وتایرل که اونم بامرگ تمامی تایرلها بعضی از لردهاش احتمالا مستقل کنن کسی نیست اما اون با وجود ارتش واژدهاها دنیای تخت سیاست های پیچیده ای داره که حتی باوجود تیریونم سخته و اکثرمواردم به حرفش گوش نمیده راستش اولا توفصل یک دلم براش میسوخت اما ازش خوشم از کاراکترش راستش من دوست دارم جان اسنو شاه بشه یا تیریون حالا اینانه اسنتس لااقل دوست ندارم تارگرینا برگردن حتی پیتر بیلیش بهتر ازاوناست

      نقل قول

  • امیدرضا: خوب منم هنوز سنم انقدر بزرگ نیست حدود۱۸ولی درکم بالاست اماراجع دنریس کم کم تجربه ش بیشتر میشه توی کتاب پنجمم به لطف تیریون بود وگرنه اینطور نبود خوب راجع معشوقه هاش داریو وایناهه واین بین تمامی دخترای دنیا چه خیال وواقعیت طبیعیه حالابماند خاک تو سرش با این معشوقش داریو بااین قیافش تو کتاب راستش خود دنریسم هرچیزی داره فقط به لطف اصرافیانشهمثل جوراه وباریستانه بقیه ست وخودش جز اسم خانوادگی چیزی نداشت اگر اطرافیانش نبود توی این دنیای بی رحم دوام نمیاورد اما حالا هم فکرش بازترشده وبااطرافیان باتجربه ای مثل تیریون میتونه پایتختو بگیره اگه نتونه بااین ارتش دیگه آبروریزیه امابا هیچی ازمارتین بعیید نیست اما دوام چندانی نداره یک متحدان چندانی داخل وستروس جز مارتل وتایرلکه اونم بامرگ تمامی تایرلها بعضی از لردهاش احتمالا مستقل کنن کسی نیست اما اون با وجود ارتش واژدهاها دنیای تخت سیاست های پیچیده ای داره که حتی باوجود تیریونم سخته و اکثرمواردم به حرفش گوش نمیده راستش اولا توفصل یک دلم براش میسوخت اما ازش خوشم از کاراکترش راستش من دوست دارم جان اسنو شاه بشه یا تیریون حالا اینانه اسنتس لااقل دوست ندارم تارگرینا برگردن حتی پیتر بیلیش بهتر ازاوناست

    البته اوناست منظورم فقط دنریسه

      نقل قول

  • امیدرضا: البته اوناست منظورم فقط دنریسه

    ش

    امیدرضا: خوب منم هنوز سنم انقدر بزرگ نیست حدود۱۸ولی درکم بالاست اماراجع دنریس کم کم تجربه ش بیشتر میشه توی کتاب پنجمم به لطف تیریون بود وگرنه اینطور نبود خوب راجع معشوقه هاش داریو وایناهه واین بین تمامی دخترای دنیا چه خیال وواقعیت طبیعیه حالابماند خاک تو سرش با این معشوقش داریو بااین قیافش تو کتاب راستش خود دنریسم هرچیزی داره فقط به لطف اصرافیانشهمثل جوراه وباریستانه بقیه ست وخودش جز اسم خانوادگی چیزی نداشت اگر اطرافیانش نبود توی این دنیای بی رحم دوام نمیاورد اما حالا هم فکرش بازترشده وبااطرافیان باتجربه ای مثل تیریون میتونه پایتختو بگیره اگه نتونه بااین ارتش دیگه آبروریزیه امابا هیچی ازمارتین بعیید نیست اما دوام چندانی نداره یک متحدان چندانی داخل وستروس جز مارتل وتایرلکه اونم بامرگ تمامی تایرلها بعضی از لردهاش احتمالا مستقل کنن کسی نیست اما اون با وجود ارتش واژدهاها دنیای تخت سیاست های پیچیده ای داره که حتی باوجود تیریونم سخته و اکثرمواردم به حرفش گوش نمیده راستش اولا توفصل یک دلم براش میسوخت اما ازش خوشم از کاراکترش راستش من دوست دارم جان اسنو شاه بشه یا تیریون حالا اینانه اسنتس لااقل دوست ندارم تارگرینا برگردن حتی پیتر بیلیش بهتر ازاوناست

    شما تقریباً همه فرضیاتتان برپایه سریال است . در کتاب دنریس هنوز با ترییون رودرو نشده ، مارتل ها قدرتمند هستند و بجز اوبراین و کوئنتین تلفات دیگری نداشته اند ، تایرل ها هم اگر واقعاً همان اتفاق سریال برایشان بیافتد که بعید می دانم ، برخلاف سریال ، دو پسر دیگر هم دارند که یکی جنگجو و دیگری زیرک است . اصلاً در کتاب تئون و خواهرش سراغ دنریس نمی روند و این ویکتاریون خواهد بود که از جمع آهن زادگان اول از همه به دنریس خواهد رسید و ارون هم احتمالاً درگیر یک جنگ داخلی با آرون خواهد شد!!! تازه اژدهای کوچک هم هست که البته به نظر بنده طبق آن پیشگویی ، اژدهای دروغین است ، اما با گردان طلایی و کمک کانیگتون نقش خودش را در داستان خواهد داشت . جان اسنو هم اگر واقعاً تارگارین باشد و از خون راگار ، بجای اینکه برای نشستن روی تخت آهنین حرکت کند ، با ارتش مردگان خواهد جنگید و احتمالاً اگر هم وایت واکرها شکست بخورند ، جان اسنو هم زنده نخواهد ماند تا روی تخت آهنین بنشیند یا بر اژدها سواری کند .
    اما یک فرضیه دیگر همین حالا به ذهنم رسید ؛ اگر کتاب هفتم نارنیا را خوانده باشید می دانید پایان مجموعه چگونه بوده است ، به قول مارتین هم تلخ ، هم شیرین . و میری مازدور هم دنریس را نفرین کرد که تا زمانی که خورشید از طرف غرب طلوع نکند و … بچه دار نخواهد شد ، که جملاتش دقیقاً همان توصیفی است که ما از روز قیامت داریم! پس نکند مارتین هم می خواهد مثل لوئیس داستانش را با رستاخیز به پایان ببرد؟!

      نقل قول

  • امیدرضا: البته اوناست منظورم فقط دنریسه

    کلا تارگرین خوب کم پیدا شده یه ریگاری بود که هیچکس جز رابرت ازش بد نمیگه بیلور مقدسی بود یکی دیگر هم بود فکر کنم اسمش جهیریس آشتی دهنده بود خوب بودن بقیشون دیوانه بودند تارگرینا دوران رقص اژدهایان که دیگر نگو و بهتر که دیگر نیستند از دنیریسم چون دخل اون برده داران ظالم و ستمگر عوضی رو آورده ازش خوشم اومده ولی اگه قرار باشه به این کاراش ادامه بده زیاد رو تخت آهنین دوام نمیاره منظورم تصمیم گیری از احساسات و بدون فکر

      نقل قول

  • امیدرضا: خوب منم هنوز سنم انقدر بزرگ نیست حدود۱۸ولی درکم بالاست اماراجع دنریس کم کم تجربه ش بیشتر میشه توی کتاب پنجمم به لطف تیریون بود وگرنه اینطور نبود خوب راجع معشوقه هاش داریو وایناهه واین بین تمامی دخترای دنیا چه خیال وواقعیت طبیعیه حالابماند خاک تو سرش با این معشوقش داریو بااین قیافش تو کتاب راستش خود دنریسم هرچیزی داره فقط به لطف اصرافیانشهمثل جوراه وباریستانه بقیه ست وخودش جز اسم خانوادگی چیزی نداشت اگر اطرافیانش نبود توی این دنیای بی رحم دوام نمیاورد اما حالا هم فکرش بازترشده وبااطرافیان باتجربه ای مثل تیریون میتونه پایتختو بگیره اگه نتونه بااین ارتش دیگه آبروریزیه امابا هیچی ازمارتین بعیید نیست اما دوام چندانی نداره یک متحدان چندانی داخل وستروس جز مارتل وتایرلکه اونم بامرگ تمامی تایرلها بعضی از لردهاش احتمالا مستقل کنن کسی نیست اما اون با وجود ارتش واژدهاها دنیای تخت سیاست های پیچیده ای داره که حتی باوجود تیریونم سخته و اکثرمواردم به حرفش گوش نمیده راستش اولا توفصل یک دلم براش میسوخت اما ازش خوشم از کاراکترش راستش من دوست دارم جان اسنو شاه بشه یا تیریون حالا اینانه اسنتس لااقل دوست ندارم تارگرینا برگردن حتی پیتر بیلیش بهتر ازاوناست

    دوست من بهت پیشنهاد میکنم کتاب چهارمو بخونی از همین سایت بگیر در فروشگاه کلی جزئیات و سرنخ ها در کتاب ها هست که میشه کلی بحث کرد شما هم اگه وقت آزاد داری شرکت کن یا هرکس دیگری دوست ندارم وینترفل متروکه بشه :cheer:

      نقل قول

  • امین: ش

    شما تقریباً همه فرضیاتتان برپایه سریال است . در کتاب دنریس هنوز با ترییون رودرو نشده ، مارتل ها قدرتمند هستند و بجز اوبراین و کوئنتین تلفات دیگری نداشته اند ، تایرل ها هم اگر واقعاً همان اتفاق سریال برایشان بیافتد که بعید می دانم ، برخلاف سریال ، دو پسر دیگر هم دارند که یکی جنگجو و دیگری زیرک است . اصلاً در کتاب تئون و خواهرش سراغ دنریس نمی روند و این ویکتاریون خواهد بود که از جمع آهن زادگان اول از همه به دنریس خواهد رسید و ارون هم احتمالاً درگیر یک جنگ داخلی با آرون خواهد شد!!! تازه اژدهای کوچک هم هست که البته به نظر بنده طبق آن پیشگویی ، اژدهای دروغین است ، اما با گردان طلایی و کمک کانیگتون نقش خودش را در داستان خواهد داشت . جان اسنو هم اگر واقعاً تارگارین باشد و از خون راگار ، بجای اینکه برای نشستن روی تخت آهنین حرکت کند ، با ارتش مردگان خواهد جنگید و احتمالاً اگر هم وایت واکرها شکست بخورند ، جان اسنو هم زنده نخواهد ماند تا روی تخت آهنین بنشیند یا بر اژدها سواری کند .
    اما یک فرضیه دیگر همین حالا به ذهنم رسید ؛ اگر کتاب هفتم نارنیا را خوانده باشید می دانید پایان مجموعه چگونه بوده است ، به قول مارتین هم تلخ ، هم شیرین . و میری مازدور هم دنریس را نفرین کرد که تا زمانی که خورشید از طرف غرب طلوع نکند و … بچه دار نخواهد شد ، که جملاتش دقیقاً همان توصیفی است که ما از روز قیامت داریم! پس نکند مارتین هم می خواهد مثل لوئیس داستانش را با رستاخیز به پایان ببرد؟!

    سلام
    با قسمت اول حرفاتون موافقم ضمن این که تغییرات سریال دیگه داره غیر قابل تحمل می شه اما فکر نکنم کتاب مارتین پایانی شبیه به نارنیا داشته باشه
    مجموعه نارنیا یک کتاب کاملا مذهبی هست و حتی شخصیت اصلی کتاب یعنی اصلان از حضرت عیسی مسیح گرفته شده در صورتی که در کتاب نغمه ما شاهدیم که هر قسمت از وستروس و شهر های آزاد به یک خدای متفاوت معتقد هستند و انسان ها اون ها رو ظالم و بدون توجه خطاب می کنند و خیلی ها هم عقیده شون به خدایی که داشتند از دست دادند مثل جیمی و تازی جمله ای که به دینریس گفته شد مفهوم مطلق غیر ممکن بود یعنی امکان نداره که روزی فرزندی داشته باشی

      نقل قول

  • نگار: سلام
    با قسمت اول حرفاتون موافقم ضمن این که تغییرات سریال دیگه داره غیر قابل تحمل می شه اما فکر نکنم کتاب مارتین پایانی شبیه به نارنیا داشته باشه
    مجموعه نارنیا یک کتاب کاملا مذهبی هست و حتی شخصیت اصلی کتاب یعنی اصلان از حضرت عیسی مسیح گرفته شده در صورتی که در کتاب نغمه ما شاهدیم که هر قسمت از وستروس و شهر های آزاد به یک خدای متفاوت معتقد هستند و انسان ها اون ها رو ظالم و بدون توجه خطاب می کنند و خیلی ها هم عقیده شون به خدایی که داشتند از دست دادند مثل جیمی و تازی جمله ای که به دینریس گفته شد مفهوم مطلق غیر ممکن بود یعنی امکان نداره که روزی فرزندی داشته باشی

    خب ، شما دارید دقیقاً درباره کتاب هفتم نارنیا صحبت می کنید! اگر نخوانده اید بگذارید بنده خلاصه آن را اسپویل کنم! : تیریان شاه! آخرین پادشاه نارنیا باخبر می شود که اصلان در جنگل های غربی دیده شده ، اما خیلی زود مشخص می شود توطئه بزرگی توسط دشمنان در کار است تا با یک اصلان دروغین ، نارنیا را تصرف کنند . تیریان از فرزندان آدم درخواست کمک می کند و اوستاس کلارنس اسکراب و جیل پول برای کمک سر می رسند . اما اوضاع خیلی وخیم است . تعدادی از موجودات نارنیا فریب اصلان دروغین را خورده اند و آنهایی هم که فریب نخورده اند دیگر به اصلان باور ندارند و حاضر به کمک نمی شوند . جنگی ناامیدانه در می گیرد و قهرمانان داستان یکی یکی از درگاهی عبور داده می شوند که دشمنان فکر می کنند خدایشان تاش پشت آن در نشسته است! اما آن سوی در نارنیایی بزرگتر و باشکوه تر قرار دارد با قهرمانان داستان های قبلی ، و زمانی که سقوط نارنیا کامل می شود اصلان قیامت را برپا می کند و داستان نارنیای اولیه به پایان می رسد تا قهرمانان ماجراجویی های جدید و بزرگتری را در نارنیاهای بزرگتر و زیباتر و بالاتر تجربه نمایند .
    در واقع در دنیای خیالی لوئیس نارنیا تنها یک کشور است در میان کشورهای دیگر ، و بزرگترین دشمن آنها کالورمن ها هستند که خدایی زشت و بدهیبت و اهریمنی به نام تاش را می پرستند . در کتاب هفتم عقاید دوست و دشمن چنان به هم می آمیزد که عده ایی به باور یک خدای واحد به نام تاشلان می رسند! اما اصلان مشخص می کند که او و تاش از هم جدا هستند همانطور که خوبی و بدی از هم جدا است .
    با اینکه برخی مسائل مذهبی مطرح شده در کتاب هفتم نارنیا با اعتقادات ما مسلمانان متفاوت است ، اما به قول نجاشی ، دو شعاع نور هستند که از یک منبع ساطع می شوند ، برای همین بنده این داستان را خیلی بیشتر از داستان های فانتزی الحادی مثل مجموعه میراث یا نیروی اهریمنی اش ، دوست دارم .
    اما در مورد دنیای مارتین ، همانطور که گفتم یک فرضیه است ، اما سخنانی که در قالب نفرین میری مازدور بیان می شود مهمتر از آن هستند که مارتین همینطور بی دلیل وارد داستان کرده باشد .

      نقل قول

  • امین: ش

    شما تقریباً همه فرضیاتتان برپایه سریال است . در کتاب دنریس هنوز با ترییون رودرو نشده ، مارتل ها قدرتمند هستند و بجز اوبراین و کوئنتین تلفات دیگری نداشته اند ، تایرل ها هم اگر واقعاً همان اتفاق سریال برایشان بیافتد که بعید می دانم ، برخلاف سریال ، دو پسر دیگر هم دارند که یکی جنگجو و دیگری زیرک است . اصلاً در کتاب تئون و خواهرش سراغ دنریس نمی روند و این ویکتاریون خواهد بود که از جمع آهن زادگان اول از همه به دنریس خواهد رسید و ارون هم احتمالاً درگیر یک جنگ داخلی با آرون خواهد شد!!! تازه اژدهای کوچک هم هست که البته به نظر بنده طبق آن پیشگویی ، اژدهای دروغین است ، اما با گردان طلایی و کمک کانیگتون نقش خودش را در داستان خواهد داشت . جان اسنو هم اگر واقعاً تارگارین باشد و از خون راگار ، بجای اینکه برای نشستن روی تخت آهنین حرکت کند ، با ارتش مردگان خواهد جنگید و احتمالاً اگر هم وایت واکرها شکست بخورند ، جان اسنو هم زنده نخواهد ماند تا روی تخت آهنین بنشیند یا بر اژدها سواری کند .
    اما یک فرضیه دیگر همین حالا به ذهنم رسید ؛ اگر کتاب هفتم نارنیا را خوانده باشید می دانید پایان مجموعه چگونه بوده است ، به قول مارتین هم تلخ ، هم شیرین . و میری مازدور هم دنریس را نفرین کرد که تا زمانی که خورشید از طرف غرب طلوع نکند و … بچه دار نخواهد شد ، که جملاتش دقیقاً همان توصیفی است که ما از روز قیامت داریم! پس نکند مارتین هم می خواهد مثل لوئیس داستانش را با رستاخیز به پایان ببرد؟!

    شاید راستش من سریالو ۶فصلشوکامل دیدم و کتاب تا۳خوندم نارنیا رم تا آخرخوندم شاید اما احتمالشم هست که زنده بمونه جان اسنو اما نخواد پادشاه بشه بنظرمن واحتمال زیاد اگرجان بفهمه پسر ریگاره ناراحت میشه اما بنظرمن هیچکی آخرش به تخت نمیرسه اینطور بهتره

      نقل قول

  • شروین: کلا تارگرینخوب کم پیدا شده یه ریگاری بود که هیچکس جز رابرت ازش بد نمیگه بیلور مقدسی بود یکی دیگر هم بود فکر کنم اسمش جهیریس آشتی دهنده بود خوب بودن بقیشون دیوانه بودند تارگرینا دوران رقص اژدهایان که دیگر نگو و بهتر که دیگر نیستند از دنیریسم چون دخل اون برده داران ظالم و ستمگر عوضی رو آورده ازش خوشم اومده ولی اگه قرار باشه به این کاراش ادامه بده زیاد رو تخت آهنین دوامنمیارهمنظورم تصمیم گیری از احساسات و بدون فکر

    اینا موافقم همه البته دیمون بلک فایر هست راستش یه جورایی درواقع ازهمه بحق تر بوده

      نقل قول

  • شروین: دوست من بهت پیشنهاد میکنم کتاب چهارمو بخونی از همین سایت بگیر در فروشگاه کلی جزئیات و سرنخ ها در کتاب ها هست که میشه کلی بحث کرد شما هم اگه وقت آزاد داری شرکت کن یا هرکس دیگریدوست ندارم وینترفل متروکه بشه

    دوست دارم اما نمیدونم چندتا فایله

      نقل قول

  • امین: ش

    شما تقریباً همه فرضیاتتان برپایه سریال است . در کتاب دنریس هنوز با ترییون رودرو نشده ، مارتل ها قدرتمند هستند و بجز اوبراین و کوئنتین تلفات دیگری نداشته اند ، تایرل ها هم اگر واقعاً همان اتفاق سریال برایشان بیافتد که بعید می دانم ، برخلاف سریال ، دو پسر دیگر هم دارند که یکی جنگجو و دیگری زیرک است . اصلاً در کتاب تئون و خواهرش سراغ دنریس نمی روند و این ویکتاریون خواهد بود که از جمع آهن زادگان اول از همه به دنریس خواهد رسید و ارون هم احتمالاً درگیر یک جنگ داخلی با آرون خواهد شد!!! تازه اژدهای کوچک هم هست که البته به نظر بنده طبق آن پیشگویی ، اژدهای دروغین است ، اما با گردان طلایی و کمک کانیگتون نقش خودش را در داستان خواهد داشت . جان اسنو هم اگر واقعاً تارگارین باشد و از خون راگار ، بجای اینکه برای نشستن روی تخت آهنین حرکت کند ، با ارتش مردگان خواهد جنگید و احتمالاً اگر هم وایت واکرها شکست بخورند ، جان اسنو هم زنده نخواهد ماند تا روی تخت آهنین بنشیند یا بر اژدها سواری کند .
    اما یک فرضیه دیگر همین حالا به ذهنم رسید ؛ اگر کتاب هفتم نارنیا را خوانده باشید می دانید پایان مجموعه چگونه بوده است ، به قول مارتین هم تلخ ، هم شیرین . و میری مازدور هم دنریس را نفرین کرد که تا زمانی که خورشید از طرف غرب طلوع نکند و … بچه دار نخواهد شد ، که جملاتش دقیقاً همان توصیفی است که ما از روز قیامت داریم! پس نکند مارتین هم می خواهد مثل لوئیس داستانش را با رستاخیز به پایان ببرد؟!

    خوب دوست عزیز کتاب نارنیا از الهاماتی مذهبی که نارنیا سرزمین معود یهودیان است که بارها وسال ها دچار اسارت شده وتوسط چهار ناجی به اسم لوسیفر وسه تادیگتادیگه اسمشون یادم نیست به کمک مسیح موعود ازنظریهودیان میاد وسرزمین مقدسو آزاد میکنن که ما اونا روتوی داستان با اسم لوسی پونسی وسوزان وپیتر ادموند میشناسیم توی کتاب تورات وانجیلم هستن یه جنبه دیگه این مجموعه اینه که کتابهاش پشت سر هم ننوشته مثلا کتاب یک خواهرزاده جادوگرو بعد از کتاب ششمش صندلی نقره ای نوشته اما داستان مارتین عاری از مذهبه وهر شهر وقلمرویی خدایان خودشو داره ومذهب نقش زیادی دراین مجموعه نداره ومثل دنیای واقعی شخصیت های خاکستری راستش من به آدمای خوب وبد اعتقاد ندارم معتقدم که انسان هم بدی وهم خوبی داره وپایان مارتینم مثل دنیای واقعی تلخ وشیرین درآخر بعضی مذاهب نقش های کلیدی ایفا میکنن اما نه بصورت نارنیا ورستاخیز

      نقل قول

  • امین: ش

    شما تقریباً همه فرضیاتتان برپایه سریال است . در کتاب دنریس هنوز با ترییون رودرو نشده ، مارتل ها قدرتمند هستند و بجز اوبراین و کوئنتین تلفات دیگری نداشته اند ، تایرل ها هم اگر واقعاً همان اتفاق سریال برایشان بیافتد که بعید می دانم ، برخلاف سریال ، دو پسر دیگر هم دارند که یکی جنگجو و دیگری زیرک است . اصلاً در کتاب تئون و خواهرش سراغ دنریس نمی روند و این ویکتاریون خواهد بود که از جمع آهن زادگان اول از همه به دنریس خواهد رسید و ارون هم احتمالاً درگیر یک جنگ داخلی با آرون خواهد شد!!! تازه اژدهای کوچک هم هست که البته به نظر بنده طبق آن پیشگویی ، اژدهای دروغین است ، اما با گردان طلایی و کمک کانیگتون نقش خودش را در داستان خواهد داشت . جان اسنو هم اگر واقعاً تارگارین باشد و از خون راگار ، بجای اینکه برای نشستن روی تخت آهنین حرکت کند ، با ارتش مردگان خواهد جنگید و احتمالاً اگر هم وایت واکرها شکست بخورند ، جان اسنو هم زنده نخواهد ماند تا روی تخت آهنین بنشیند یا بر اژدها سواری کند .
    اما یک فرضیه دیگر همین حالا به ذهنم رسید ؛ اگر کتاب هفتم نارنیا را خوانده باشید می دانید پایان مجموعه چگونه بوده است ، به قول مارتین هم تلخ ، هم شیرین . و میری مازدور هم دنریس را نفرین کرد که تا زمانی که خورشید از طرف غرب طلوع نکند و … بچه دار نخواهد شد ، که جملاتش دقیقاً همان توصیفی است که ما از روز قیامت داریم! پس نکند مارتین هم می خواهد مثل لوئیس داستانش را با رستاخیز به پایان ببرد؟!

    والبته هیچ یک از شخصیت های اصلی به هیچ مذهبی یا اعتقاد ندارن یا به هیچ مذهب مشخصی روقبول ندارن البته توی کتاب آخر نارنیا که یه جورایی آخروزمان نارنیاست همه شخصیت ها مثل لوسی پیتر وادموند به جز سوزان که بعد یه مدت اعتقادشو به نارنیا ازدست میده به همراه گستاس اسکراب دوباره به نارنیا میان

      نقل قول

  • به نظرمن دنریس یه آدم موفت خور وقیف هست فقط دوست داره بقیه نگاهش کنن فقط دوست داره لخت بشه سلطنت فقط حق جیمی وجافریه حیف مارتین کشتش توی سالی که پادشاهامثل مگس میمردن

      نقل قول

  • این که میگن کتاب شش رو تموم کرده الان داره کتاب هفتو مینویسه غیر ممکن هست کتاب پنجم پنج سال طول کشید یعنی کتاب پنج رو تو دو سال تموم کرده بود داشت کتاب ۶ رو مینوشت ؟ الان هم همین طوره تازه کتاب پنجم همه شخصیت ها نبود اینقدر طول کشید کتاب شش که شخصیت های کتاب ۴ و ۵ هم هستن تموم کرده ؟ تازه وقتی کتاب پنجم تموم میشه به اوج پیچیدگی میرسه ساده که نیست :negative:

      نقل قول

  • دانیال:
    به نظرمن دنریس یه آدم موفت خور وقیف هست فقط دوست داره بقیه نگاهشکنن فقطدوست داره لخت بشه سلطنت فقط حق جیمی وجافریه حیف مارتین کشتش توی سالی که پادشاهامثل مگس میمردن

    دنیریس هرچی داره از برادر و پدر بزرگ هاش داره و همین طور به خاطر نام تارگرین حالا جیمی یه چیزی اما جافری چی داشت ازش حمایت میکنی ؟ تنها کسی که از مرگش ناراحت شد سرسی بود اونم چون مادرشه

      نقل قول

  • شروین:
    این که میگن کتاب شش رو تموم کرده الان داره کتاب هفتو مینویسه غیر ممکن هست کتاب پنجم پنج سال طول کشید یعنی کتاب پنج رو تو دو سال تموم کرده بود داشت کتاب ۶ رو مینوشت ؟ الان هم همین طوره تازه کتاب پنجم همه شخصیت ها نبود اینقدر طول کشید کتاب شش که شخصیت های کتاب ۴ و ۵ هم هستن تموم کرده ؟ تازه وقتی کتاب پنجم تموم میشه به اوج پیچیدگی میرسه ساده که نیست

    دوست عزیز ، اولاً این فقط یک حدس بود ، دوماً اگر بنده جای کارگزار مارتین بودم دقیقاً همین توصیه را به وی می کردم .
    مارتین در انتهای کتاب ” جشنی برای کلاغ ها ” توضیح می دهد که از اول قصد جداسازی داستان شخصیت ها در دو کتاب را نداشته و مدتها سرگرم نوشتن بوده که به این نتیجه رسیده ، یعنی هنگام انتشار کتاب چهارم ، دست کم بخشی از کتاب پنجم آماده بوده است ، و همانطور که گفتم مارتین در این مآخره وعده می دهد که کتاب پنجم احتمالاً ظرف یک سال آماده خواهد شد . ” جشنی برای کلاغ ها ” اکتبر ۲۰۰۵ منتشر شد و طبق آنچه در صفحه انگلیسی سریال در سایت ویکیپدیا آمده ، ژانویه ۲۰۰۶ کارگزار مارتین چهار کتاب را برای دیوید بنیاف می فرستد و بعد از اینکه وی به کتاب علاقه مند می شود در طول سال ۲۰۰۶ همراه با مارتین و کارگزارش سرگرم مذاکره برای جذب سرمایه گذار بوده اند تا اینکه ژانویه ۲۰۰۷ قرارداد رسمی با HBO منعقد می گردد و کار روی فیلمنامه و ایده پردازی برای سریال یکی-دو سالی طول می کشد تا بالاخره پیش تولید از سال ۲۰۰۹ آغاز می شود و فصل اول سریال بازی تاج و تخت از آوریل تا ژوئن ۲۰۱۱ پخش می شود . و کتاب ” رقص با اژدهایان ” جولای ۲۰۱۱ منتشر می گردد . این یعنی یک برنامه ریزی دقیق توسط کارگزار مارتین!
    بعلاوه در این یکی-دو سال گذشته اظهار نظرهای متعدد و بعضاً متناقضی درباره انتشار دو کتاب آخر توسط مارتین و اطرافیانش صورت گرفته ، مثلاً اواسط سال ۲۰۱۵ یکجا خواندم که مارتین دارد بطور همزمان روی دو کتاب آخر کار می کند تا همزمان منتشر شوند!
    بر همین اساس بود که حدس زدم ممکن است برنامه مارتین برای انتشار دو کتاب آخر به این شکل باشد .

      نقل قول

  • امین: دوست عزیز ، اولاً این فقط یک حدس بود ، دوماً اگر بنده جای کارگزار مارتین بودم دقیقاً همین توصیه را به وی می کردم .
    مارتین در انتهای کتاب ” جشنی برای کلاغ ها ” توضیح می دهد که از اول قصد جداسازی داستان شخصیت ها در دو کتاب را نداشته و مدتها سرگرم نوشتن بوده که به این نتیجه رسیده ، یعنی هنگام انتشار کتاب چهارم ، دست کم بخشی از کتاب پنجم آماده بوده است ، و همانطور که گفتم مارتین در این مآخره وعده می دهد که کتاب پنجم احتمالاً ظرف یک سال آماده خواهد شد . ” جشنی برای کلاغ ها ” اکتبر ۲۰۰۵ منتشر شد و طبق آنچه در صفحه انگلیسی سریال در سایت ویکیپدیا آمده ، ژانویه ۲۰۰۶ کارگزار مارتین چهار کتاب را برای دیوید بنیاف می فرستد و بعد از اینکه وی به کتاب علاقه مند می شود در طول سال ۲۰۰۶ همراه با مارتین و کارگزارش سرگرم مذاکره برای جذب سرمایه گذار بوده اند تا اینکه ژانویه ۲۰۰۷ قرارداد رسمی با HBO منعقد می گردد و کار روی فیلمنامه و ایده پردازی برای سریال یکی-دو سالی طول می کشد تا بالاخره پیش تولید از سال ۲۰۰۹ آغاز می شود و فصل اول سریال بازی تاج و تخت از آوریل تا ژوئن ۲۰۱۱ پخش می شود . و کتاب ” رقص با اژدهایان ” جولای ۲۰۱۱ منتشر می گردد . این یعنی یک برنامه ریزی دقیق توسط کارگزار مارتین!
    بعلاوه در این یکی-دو سال گذشته اظهار نظرهای متعدد و بعضاً متناقضی درباره انتشار دو کتاب آخر توسط مارتین و اطرافیانش صورت گرفته ، مثلاً اواسط سال ۲۰۱۵ یکجا خواندم که مارتین دارد بطور همزمان روی دو کتاب آخر کار می کند تا همزمان منتشر شوند!
    بر همین اساس بود که حدس زدم ممکن است برنامه مارتین برای انتشار دو کتاب آخر به این شکل باشد .

    شاید من منظور رو بد فهمیدم اما دارید میگید کتاب پنج تمام شده بوده اما صبر کرده تا همزمان با سریال منتشر بشه ؟؟؟ :shok:

      نقل قول

  • امین: دوست عزیز ، اولاً این فقط یک حدس بود ، دوماً اگر بنده جای کارگزار مارتین بودم دقیقاً همین توصیه را به وی می کردم .
    مارتین در انتهای کتاب ” جشنی برای کلاغ ها ” توضیح می دهد که از اول قصد جداسازی داستان شخصیت ها در دو کتاب را نداشته و مدتها سرگرم نوشتن بوده که به این نتیجه رسیده ، یعنی هنگام انتشار کتاب چهارم ، دست کم بخشی از کتاب پنجم آماده بوده است ، و همانطور که گفتم مارتین در این مآخره وعده می دهد که کتاب پنجم احتمالاً ظرف یک سال آماده خواهد شد . ” جشنی برای کلاغ ها ” اکتبر ۲۰۰۵ منتشر شد و طبق آنچه در صفحه انگلیسی سریال در سایت ویکیپدیا آمده ، ژانویه ۲۰۰۶ کارگزار مارتین چهار کتاب را برای دیوید بنیاف می فرستد و بعد از اینکه وی به کتاب علاقه مند می شود در طول سال ۲۰۰۶ همراه با مارتین و کارگزارش سرگرم مذاکره برای جذب سرمایه گذار بوده اند تا اینکه ژانویه ۲۰۰۷ قرارداد رسمی با HBO منعقد می گردد و کار روی فیلمنامه و ایده پردازی برای سریال یکی-دو سالی طول می کشد تا بالاخره پیش تولید از سال ۲۰۰۹ آغاز می شود و فصل اول سریال بازی تاج و تخت از آوریل تا ژوئن ۲۰۱۱ پخش می شود . و کتاب ” رقص با اژدهایان ” جولای ۲۰۱۱ منتشر می گردد . این یعنی یک برنامه ریزی دقیق توسط کارگزار مارتین!
    بعلاوه در این یکی-دو سال گذشته اظهار نظرهای متعدد و بعضاً متناقضی درباره انتشار دو کتاب آخر توسط مارتین و اطرافیانش صورت گرفته ، مثلاً اواسط سال ۲۰۱۵ یکجا خواندم که مارتین دارد بطور همزمان روی دو کتاب آخر کار می کند تا همزمان منتشر شوند!
    بر همین اساس بود که حدس زدم ممکن است برنامه مارتین برای انتشار دو کتاب آخر به این شکل باشد .

    شاید من منظور رو بد فهمیدم اما دارید میگید کتاب پنج تمام شده بوده اما صبر کرده تا همزمان با سریال منتشر بشه ؟؟؟ :shok: خب با بحث کردن به جایی نمی رسیم باید منتظر بمانیم ببینیم مارتین قراره چه کار کند ولی انتشار دو کتاب همزمان بعیده به نظر من کتاب شش منتشر میشه یک سری اتفاقاتی هیجان انگیز میفتد تو اوج تمام میشود این طوری یک هیجانی برای کتاب هفتم هست و این بیشتر به کار مارتین میاد

      نقل قول

  • امین: دوست عزیز ، اولاً این فقط یک حدس بود ، دوماً اگر بنده جای کارگزار مارتین بودم دقیقاً همین توصیه را به وی می کردم .
    مارتین در انتهای کتاب ” جشنی برای کلاغ ها ” توضیح می دهد که از اول قصد جداسازی داستان شخصیت ها در دو کتاب را نداشته و مدتها سرگرم نوشتن بوده که به این نتیجه رسیده ، یعنی هنگام انتشار کتاب چهارم ، دست کم بخشی از کتاب پنجم آماده بوده است ، و همانطور که گفتم مارتین در این مآخره وعده می دهد که کتاب پنجم احتمالاً ظرف یک سال آماده خواهد شد . ” جشنی برای کلاغ ها ” اکتبر ۲۰۰۵ منتشر شد و طبق آنچه در صفحه انگلیسی سریال در سایت ویکیپدیا آمده ، ژانویه ۲۰۰۶ کارگزار مارتین چهار کتاب را برای دیوید بنیاف می فرستد و بعد از اینکه وی به کتاب علاقه مند می شود در طول سال ۲۰۰۶ همراه با مارتین و کارگزارش سرگرم مذاکره برای جذب سرمایه گذار بوده اند تا اینکه ژانویه ۲۰۰۷ قرارداد رسمی با HBO منعقد می گردد و کار روی فیلمنامه و ایده پردازی برای سریال یکی-دو سالی طول می کشد تا بالاخره پیش تولید از سال ۲۰۰۹ آغاز می شود و فصل اول سریال بازی تاج و تخت از آوریل تا ژوئن ۲۰۱۱ پخش می شود . و کتاب ” رقص با اژدهایان ” جولای ۲۰۱۱ منتشر می گردد . این یعنی یک برنامه ریزی دقیق توسط کارگزار مارتین!
    بعلاوه در این یکی-دو سال گذشته اظهار نظرهای متعدد و بعضاً متناقضی درباره انتشار دو کتاب آخر توسط مارتین و اطرافیانش صورت گرفته ، مثلاً اواسط سال ۲۰۱۵ یکجا خواندم که مارتین دارد بطور همزمان روی دو کتاب آخر کار می کند تا همزمان منتشر شوند!
    بر همین اساس بود که حدس زدم ممکن است برنامه مارتین برای انتشار دو کتاب آخر به این شکل باشد .

    شاید من منظور رو بد فهمیدم اما دارید میگید کتاب پنج تمام شده بوده اما صبر کرده تا همزمان با سریال منتشر بشه ؟؟؟ :shok: خب با بحث کردن به جایی نمی رسیم باید منتظر بمانیم ببینیم مارتین قراره چه کار کند ولی انتشار دو کتاب همزمان بعیده به نظر من کتاب شش منتشر میشه یک سری اتفاقاتی هیجان انگیز میفتد تو اوج تمام میشود این طوری یک هیجانی برای کتاب هفتم هست و این بیشتر به کار مارتین میاد :shame:

      نقل قول

  • شروین: شاید من منظور رو بد فهمیدم اما دارید میگید کتاب پنج تمام شده بوده اما صبر کرده تا همزمان با سریال منتشر بشه ؟؟؟ خب با بحث کردن به جایی نمی رسیم باید منتظر بمانیم ببینیممارتین قراره چه کار کند ولی انتشار دو کتاب همزمان بعیده به نظر من کتاب شش منتشر میشه یک سری اتفاقاتی هیجان انگیز میفتد تو اوج تمام میشود این طوری یک هیجانی برای کتاب هفتم هست و این بیشتر به کار مارتین میاد

    بله ، با توجه به برنامه زمانبندی که گفتم ، احتمالش زیاد است . البته نه اینکه از اول چنین نقشه ایی وجود داشته باشد . ممکن است در طول مذاکرات سال ۲۰۰۶ یا بعد از قطعی شدن قرار با HBO تصمیم گرفته اند این کار را بکنند تا هم تبلیغات همزمان سریال و کتاب به موفقیت تجاری بیشترشان کمک کند و هم مارتین فرصت بیشتری برای کار روی کتاب داشته باشد .
    به هر حال حدس بنده همچنان همان است که گفتم ؛ انتشار ” بادهای زمستان ” در اواخر ۲۰۱۷ یا اوایل ۲۰۱۸ و انتشار ” رویای بهار ” حداکثر تا پایان سال ۲۰۲۰ . یک نشانه اش هم همین است که مارتین از حالا دارد به بعد از تمام شدن این مجموعه فکر می کند و تقریباً خیالش از این بابت راحت است!

      نقل قول

  • بنظر من مارتین خیلی وقته که کتاب ششو تموم کرده واز سیاسته شه که بیرون نمیده مثل جدا کردن سرنوشت و تغییر گسترده کتاب از سریال تاسریال بینها هم به سمت کتاب جذب بشن چون تا فصل چهارم آمار سریال بینها از کتاب خوان ها بیشتر بوده واینطور کسی زیاد به کتاب اهمیتی نمیده بخاطر همین داستان سریال وکتابو ازهم جدا کرده وحتی به تهیه کنندگان دیوید بنیاف هم اجازه داده تا داستانو ازفصل ششم خودشون جدای ازکتاب ادامه بدن یعنی هالیوودی واکشن که سر آخر دنریس جان وبرن با اژدهاها آدرها روشکست میدن به تخت میشینن درحالی که کتاب حتی احتمالشم هست که طرف منفی داستان اصلا آدرها نباشن رلورواژدهاها ودنریس باشن وآرزو آهای شخصیت منفی داستان ودنریس باشه جانم که آخرین قهرمان بوده واین بار درقالب پرنس وعده داده شده برگرده ازخون یخ وآتش تا دنیا رو نجات بده و صلحو بین یخ وآتش برقرار کنه حتی ممکنه بمیره یاشکست بخوره نظر من این که مارتین نه تنها کتاب ششم بلکه نصف کتاب هفتم آماده کرده ومنتظره تاسریال تموم بشه تامنتشرش کنه شایدم بقول امین اواخر ۲۰۱۷ یااویل ۲۰۱۸ خوب مارتینم بفکر سنشو میکنه وباید کاراشو انجام بده

      نقل قول

  • ای بابا چقدر سوت و کور شد اینجا از دوستان خواهشمندم یک بررسی جدید از کتاب پنج بنویسین تا نظراتمونو بگیم و سایت از این هوا در بیاد

      نقل قول

  • من یه سوال از دوستان داشتم و اونم اینه که اولین کتاب توی سال ۱۹۹۶ منتشر شده به اسم بازی تاج و تخت. و الان که ۲۰۱۷ شده و بیش از بیست سال از انتشار فصل اول میگذره، هنوز کتاب های شش و هفت رو منتشر نکرده. سوالم اینه که مارتین اون اوایل که کتابو نوشته سرنوشت تمام کارکترهاش رو مشخص کرده بوده یا نه؟ میدونید چرا اینو میپرسم. چون مثلا نمیتونسته اسم کاراکتر هودور رو همینجوری در فصل اول انتخاب کرده باشه. وقتی که در این فصل اخری می بینیم که اسمش همون سرنوشتشه. البته من بر اساس سریال گفتم و واقعیتش کتاب رو نخوندم. در هر صورت واسم جالبه که مارتین برای یک کاراکتر کوچک اینقدر اهمیت قایل می شود. اهمییتی که برای بسیاری از کاراکترهای دیگر مثلا شاید برای دنیریس درنظر گرفته نشده. مثلا اگه اسمش رو میذاشت مرلیس هیچ مشکلی واسه داستان پیش نمیومد. پس واسه انتخاب اسم هودور خیلی بیشتر فسفر سوزونده تا اسم مثلا دنیریس. حالا آیا واقعا مارتین خطوط داستانی ثابتی از همون اول فرض کرده بود؟ این خطوط ثابت فقط شخصیت های اصلی را در برمیگیرند یا شخص کوچکی مثل هودور را هم شامل می شوند؟ واقعا مارتین اینها را بیست و اندی سال پیش در ذهن داشت و الان بعد از این همه مدت دارد رازهایش را آشکار میکند؟

      نقل قول

  • Blood & Gold:
    من یه سوال از دوستان داشتم و اونم اینه که اولین کتاب توی سال ۱۹۹۶ منتشر شده به اسم بازی تاج و تخت. و الان که ۲۰۱۷ شده و بیش از بیست سال از انتشار فصل اول میگذره، هنوز کتاب های شش و هفت رو منتشر نکرده. سوالم اینه که مارتین اون اوایل که کتابو نوشته سرنوشت تمام کارکترهاش رو مشخص کرده بوده یا نه؟ میدونید چرا اینو میپرسم. چون مثلا نمیتونسته اسم کاراکتر هودور رو همینجوری در فصل اول انتخاب کرده باشه. وقتی که در این فصل اخری می بینیم که اسمش همون سرنوشتشه. البته من بر اساس سریال گفتم و واقعیتش کتاب رو نخوندم. در هر صورت واسم جالبه که مارتین برای یک کاراکتر کوچک اینقدر اهمیت قایل می شود. اهمییتی که برای بسیاری از کاراکترهای دیگر مثلا شاید برای دنیریس درنظر گرفته نشده. مثلا اگه اسمش رو میذاشت مرلیس هیچ مشکلی واسه داستان پیش نمیومد. پس واسه انتخاب اسم هودورخیلی بیشتر فسفر سوزونده تا اسم مثلا دنیریس. حالا آیا واقعا مارتین خطوط داستانی ثابتی از همون اول فرض کرده بود؟ این خطوط ثابت فقط شخصیت های اصلی را در برمیگیرند یا شخص کوچکی مثل هودور را هم شامل می شوند؟ واقعا مارتین اینها را بیست و اندی سال پیش در ذهن داشت و الان بعد از این همه مدت دارد رازهایش را آشکار میکند؟

    خودش یه بار گفته که کلیات رو نمینویسه بعد بره سراغ جزییات چون باعث میشه کار خسته کننده بشه.البته با توجه به اینکه آخر داستان رو به تهیه کننده های اصلی سریال(بنیوف و وایس) گفته، میشه گفت پایانی در ذهن داره، چندین بار هم گفته که پایان داستان تلخ و شیرینه.
    به نظر من برای آخر داستان ایده ثابتی داره و بعید میدونم طبق هر شرایطی تغییرش بده…

      نقل قول

  • شروین:
    ای بابا چقدر سوت و کور شد اینجا از دوستان خواهشمندم یک بررسی جدید از کتاب پنج بنویسین تا نظراتمونو بگیم و سایت از این هوا در بیاد

    خیلی سوتو کور شده اصلا دیگه مثل قبل نیست حداقل یه مطلب هیجان انگیز بزارین نوید جان سایت چند روزبود سرنزدم اصلا هیچی که هیچی یه مطلبی بزارین حوصله مون سررفت

      نقل قول

  • شروین:
    ای بابا چقدر سوت و کور شد اینجا از دوستان خواهشمندم یک بررسی جدید از کتاب پنج بنویسین تا نظراتمونو بگیم و سایت از این هوا در بیاد

    کاملن موافقم. دوستان سایتای خارجی زیادی مث asoif وجود دارن ک تو قسمت فروم هاشون بحثهای خیلی جالبی راجب تئوری ها و اینده داستان شکل میگیره. سایت وستروس خودمون جای خوبی بود. من یکم دیر شناختمش. ولی بهر حال انگار تعطیله. اینجا هم خیلی سخت میشه اگه بخوایم فقط به این قسمت کامنتا اکتفا کنیم. اگه امکانش هست یه فروم به سایت اضافه بشه. یا یکی ک زیاد درگیر قضایای مالکیت و ریاست نمیشه یه سایت راه بندازه فقط واسه بحث های سازنده. خوش میگذره دور همی :bye:

      نقل قول

  • Blood & Gold:
    من یه سوال از دوستان داشتم و اونم اینه که اولین کتاب توی سال ۱۹۹۶ منتشر شده به اسم بازی تاج و تخت. و الان که ۲۰۱۷ شده و بیش از بیست سال از انتشار فصل اول میگذره، هنوز کتاب های شش و هفت رو منتشر نکرده. سوالم اینه که مارتین اون اوایل که کتابو نوشته سرنوشت تمام کارکترهاش رو مشخص کرده بوده یا نه؟ میدونید چرا اینو میپرسم. چون مثلا نمیتونسته اسم کاراکتر هودور رو همینجوری در فصل اول انتخاب کرده باشه. وقتی که در این فصل اخری می بینیم که اسمش همون سرنوشتشه. البته من بر اساس سریال گفتم و واقعیتش کتاب رو نخوندم. در هر صورت واسم جالبه که مارتین برای یک کاراکتر کوچک اینقدر اهمیت قایل می شود. اهمییتی که برای بسیاری از کاراکترهای دیگر مثلا شاید برای دنیریس درنظر گرفته نشده. مثلا اگه اسمش رو میذاشت مرلیس هیچ مشکلی واسه داستان پیش نمیومد. پس واسه انتخاب اسم هودورخیلی بیشتر فسفر سوزونده تا اسم مثلا دنیریس. حالا آیا واقعا مارتین خطوط داستانی ثابتی از همون اول فرض کرده بود؟ این خطوط ثابت فقط شخصیت های اصلی را در برمیگیرند یا شخص کوچکی مثل هودور را هم شامل می شوند؟ واقعا مارتین اینها را بیست و اندی سال پیش در ذهن داشت و الان بعد از این همه مدت دارد رازهایش را آشکار میکند؟

    مارتین پایان داستانش ثابته اما خط داستانی که به این پایان میرسه روبارها تغییر داده توی این بیست سال

      نقل قول

  • امیدرضا: مارتین پایان داستانش ثابته اما خط داستانی که به این پایان میرسه روبارها تغییر داده توی این بیست سال

    آره تو نامه ای که قبل از انتشار کتاب اول به ناشر داده بود نوشته بود راب عزیزمون تو جنگ میمیره این پایانی بهتر براش نبود ؟؟ هرچند تخصص مارتین ضد حال زدنه

      نقل قول

  • با عرض سلام مجدد .
    حالا که حرف از نحوه کشته شدن راب شد یک نکته به نظرم رسید ؛
    شاید فکر کنید والدر فری با آن خیانتی که مرتکب شد ، خبیث ترین و منفورترین شخصیت مجموعه است و در ادامه مارتین هر بلایی سرش بیاورد حقش است . بله ، بنده هم همین نظر را دارم . اما دلیل اینکه مارتین اینگونه حوادث تلخ و خیانت آمیز را وارد داستانش می کند چیست؟ فکر می کنید مارتین این چیزها را از خودش در می آورد؟
    ۱- … بیست و هشت سال سک ها در ماد بودند ، تا آنکه هووخ شتر پادشاه و سرکردگان آنها را میهمان و مست کرده ، بالتّمام بکشت و بعد سکاها را از ایران براند … (صفحه ۶۵ کتاب تاریخ ایران – قبل از اسلام : حسن پیرنیا (مشیرالدوله ، بعد از اسلام : اقبال آشتیانی – انتشارات نگارستان کتاب – چاپ دوم : تابستان ۱۳۸۵)
    ۲- … کاراکالا {امپراتور روم} با قشون زیاد به حدود ایران آمده ، مجلس جشنی بر پا کرد ، ولی وقتی که اردوان {اردوان پنجم ، آخرین پادشاه اشکانی} با همراهنش وارد خیمه امپراتور شدند رومی ها که در کمین بودند به پارتی ها حمله کرده ، همه را کشتند ، فقط اردوان جان به سلامت در برد … (صفحه ۱۷۸ ، همان)
    ۳- … شاه {شاه طهماسب دوم صفوی} به خواهش طهماسبقلی خان {نادر شاه} شب را نیز در اردو ماند و دست به باده گساری و مستی زد و از او در این حال حرکاتی ناپسند سر زد و طهماسبقلی خان تمام این اعمال را به چشم ارکانی که قبلاً به خلعت و نواخت و سرافراز شده بودند کشید و به این بهانه که چنین کسی لیاقت سلطنت ندارد شاه طهماسب دوم را در پنجم ربیع الاول ۱۱۴۵ مخلوع اعلان نمود … (صفحه ۶۷۰ ، همان) {البته بعضی مورخان معتقدند که نادر برای بد جلوه دادن شاه صفوی و مشروعیت بخشیدن به حکومت خودش این داستان را بافته اما در هر صورت این دامی بود که نادر برای ولی نعمت خود پهن کرده و کمی بعد هم طهماسب و پسر خردسالش شاه عباس سوم را به قتل رساند تا خودش بر تخت حکومت ایران بنشیند}
    و …
    این ها فقط سه نمونه از خیانت هایی مشابه در تاریخ ایران بودند و تاریخ خود اروپایی ها هم پر از این دست خیانت ها و میهمان کشی هاست .

      نقل قول

  • تیریون یکی از زرنگ ترین و حاضر جواب ترین شخصیت ها تو دنیای نغمه س. ولی وقتی پدرش لرد تایوین لنیستر ازش میپرسه :”به من بگو چرا کشتن ۱۰ هزار نفر توی میدون جنگ شرافتمندانه تر از کشتن چند نفر سر میز شامه؟”
    تیریون قصه ما هیچ جوابی نداره :D:

      نقل قول

  • هرچند بگم راب اواخر حکومتش گند زد شمالو از دست داد چون به حرف مامانش گوش نکرد فری ها رو از دست داد چون عاشق شد کار استارک ها رو هم از دست داد چون مثلا می خاست عدالتو اجرا کنه و عدالت رو با حماقت اشتباه گرفت و باعث شد روس بولتون هم فکر خیانت به سرش بزنه و مارتین اینجا چه درسی به ما میده ؟؟ این که حتی اگر پادشاه باشی باید به حرف مامانت گوش کنی عقلتو به خاطر عشق و عاشقی از کار نندازی کور کورانه هم تصمیم نگیری :lol:

      نقل قول

  • شروین:
    هرچند بگم راب اواخر حکومتش گند زد شمالو از دست داد چون به حرف مامانش گوش نکرد فری ها رو از دست داد چون عاشق شد کار استارک ها رو هم از دست داد چون مثلا می خاست عدالتو اجرا کنه و عدالت رو با حماقت اشتباه گرفت و باعث شد روس بولتون هم فکر خیانت به سرش بزنه و مارتین اینجا چه درسی به ما میده ؟؟ این که حتی اگر پادشاه باشی باید به حرف مامانت گوش کنی عقلتو به خاطر عشق و عاشقی از کار نندازیکور کورانه هم تصمیم نگیری

    یه حاکم باید به حرف هرکس که باتجربه هست گوش بده حتی تایوین که قدرتمندترین لرد وستروس بود و حتی دشمناش اونو یه سیاستمدار کارکشته می دونستند چندین مشاور داشت و برادرش کوان مشاور اصلیش بود و یه چیز دیگه راب زمانی که پادشاه می شه فقط ۱۵ سالشه حتی اگر درست آموزش دیده باشه باز هم جوان و کم تجربه هست یه بار تیریون به جافری گفت هرکس مرتب بگه من شاهم نمی تونه مدت زیادی شاه بمونه متاسفانه راب هم همین طور بود فکر می کرد چون پادشاهه تمام تصمیماتش درست هستند و حاضر نبود به حرف کسی گوش بده مخصوصا مادرش

      نقل قول

  • نگار: یه حاکم باید به حرف هرکس که باتجربه هست گوش بده حتی تایوین که قدرتمندترین لرد وستروس بود و حتی دشمناش اونو یه سیاستمدار کارکشته می دونستند چندین مشاور داشت و برادرش کوان مشاور اصلیش بود و یه چیز دیگه راب زمانی که پادشاه می شه فقط ۱۵ سالشه حتی اگر درست آموزش دیده باشه باز هم جوان و کم تجربه هست یه بار تیریون به جافری گفت هرکس مرتب بگه من شاهم نمی تونه مدت زیادی شاه بمونه متاسفانه راب هم همین طور بود فکر می کرد چون پادشاهه تمام تصمیماتش درست هستند و حاضر نبود به حرف کسی گوش بده مخصوصا مادرش

    کدوم پادشاهی دوست داره بهش بگن چی کار کن چه کار نکن ؟همه پادشاه ها فقط حرف خودشونو زدن در این داستان و باعث بدبختیشون شد انگار در پادشاهی یه غروری وجود داره به اسم حماقت پادشاهی که فکر میکنن علامه دهرن

      نقل قول

  • شروین: کدوم پادشاهی دوست دارهبهش بگن چی کار کن چه کار نکن ؟همه پادشاه ها فقط حرف خودشونو زدن در این داستان و باعث بدبختیشون شد انگار در پادشاهی یه غروری وجود داره به اسم حماقت پادشاهی که فکر میکنن علامه دهرن

    راستش تریون توی ۱۵سالگی امور تمام کسترلی تو دستش بود وهرچی هم کوچیک باشی اگه به حرف نزدیکان ومشاوران باتجربه گوش بدی وتصمیم های درست بگیری پادشاه میمونی نمونه بارزش داریوش کبیر که توی ۲۱سالگی بزرگترین امپراتوری تاریخو بجا گذاشت یه حتی اسکندر مقدونی البته توی دنیای وستروس هرسالش بیشتراز سال های دنیای معمولیه وراب حداقل نزدیک ۱۹سالی سن داشته راستش راب اگه باجین وستینگر یا تالیسا ازدواج نمیکرد سر لرد کاراستارکو قطع نمیکرد پادشاه میموند حتی امکان داشت کسترلی رابگیره استارکها مثل نداستارک احمق نبودن فقط بخاطر شرافت الکی همه چیزو نادیده میگرفتم راستش شرافت یه کلمه سردرده هرکی تو این داستان برا خاندان ومردم سرزمینش تلاش میکنه هرکسی باشه همینکارو میکنه هرکی میخواد دوام بیاره فقط باید به فکر مردمش باشه وشرافت معنا نداره

      نقل قول

  • امیدرضا: راستش تریون توی ۱۵سالگیامور تمام کسترلی تو دستش بود وهرچی هم کوچیک باشی اگه به حرف نزدیکان ومشاوران باتجربه گوش بدی وتصمیم های درست بگیری پادشاه میمونی نمونه بارزش داریوش کبیر که توی ۲۱سالگی بزرگترین امپراتوری تاریخو بجا گذاشت یه حتی اسکندر مقدونی البته توی دنیای وستروس هرسالش بیشتراز سال های دنیای معمولیه وراب حداقل نزدیک ۱۹سالی سن داشته راستش راب اگه باجین وستینگر یا تالیسا ازدواج نمیکرد سر لرد کاراستارکو قطع نمیکرد پادشاه میموند حتی امکان داشت کسترلی رابگیره استارکها مثل نداستارک احمق نبودن فقط بخاطر شرافت الکی همه چیزو نادیده میگرفتم راستش شرافت یه کلمه سردرده هرکی تو این داستان برا خاندان ومردم سرزمینش تلاش میکنه هرکسی باشه همینکارو میکنه هرکی میخواد دوام بیاره فقط باید به فکر مردمش باشه وشرافت معنا نداره

    تیریون امور راک دستش نبود مسئول فضلاب راک بود تایوین مگه می ذاشت اون کاری بکنه اصلا ازش متنفر بود

      نقل قول

  • شروین: تیریون امور راک دستش نبود مسئول فضلاب راک بود تایوین مگه می ذاشت اون کاری بکنه اصلا ازش متنفر بود

    منم میخواستم اینو بگم اشتباه نوشتم ببخشید من که میگم تنها پسر تایون خود تریونه

      نقل قول

  • امیدرضا: راستش تریون توی ۱۵سالگیامور تمام کسترلی تو دستش بود وهرچی هم کوچیک باشی اگه به حرف نزدیکان ومشاوران باتجربه گوش بدی وتصمیم های درست بگیری پادشاه میمونی نمونه بارزش داریوش کبیر که توی ۲۱سالگی بزرگترین امپراتوری تاریخو بجا گذاشت یه حتی اسکندر مقدونی البته توی دنیای وستروس هرسالش بیشتراز سال های دنیای معمولیه وراب حداقل نزدیک ۱۹سالی سن داشته راستش راب اگه باجین وستینگر یا تالیسا ازدواج نمیکرد سر لرد کاراستارکو قطع نمیکرد پادشاه میموند حتی امکان داشت کسترلی رابگیره استارکها مثل نداستارک احمق نبودن فقط بخاطر شرافت الکی همه چیزو نادیده میگرفتم راستش شرافت یه کلمه سردرده هرکی تو این داستان برا خاندان ومردم سرزمینش تلاش میکنه هرکسی باشه همینکارو میکنه هرکی میخواد دوام بیاره فقط باید به فکر مردمش باشه وشرافت معنا نداره

    با سلام مجدد .
    چرا داریوش و اسکندر رو مثال می زنید؟ شاه اسماعیل صفوی وقتی یک سپاه دنبال خودش راه انداخت برای فتح ایران فقط ۱۳ سال داشت و قبل از ۲۰ سالگی کل ایران را فتح کرده بود . اولین شهری که اسماعیل فتح کرد زادگاه اجدادش یعنی اردبیل بود ، مادرش که چندین سال مخفیانه داخل شهر زندگی کرده بود با دیدن اسماعیل و سپاهش بیرون آمد و از او خواست به حاکم سابق و زیر دستانش رحم کند و پایه های حکومت خود را با خونریزی استوار نسازد اما اسماعیل نوجوان که سال ها از دست همین آدمها فراری بود و آوارگی چشیده ، دستور داد همه را قتل عام کنند! همین اتفاق یکی-دو سال بعد موقع فتح تبریز هم تکرار شد .
    اما یک نکته رو فکر می کنم شما درست متوجه نشده اید ؛ در وستروس فصل ها غیر عادی هستند اما حساب سال ها دقیق است و سن و سالی که مارتین برای شخصیت هایش می آورد مطابق با سن و سال واقعی است . مثلاً در مورد تابستانی که در داستان به پایان می رسد در کتاب اول می گویند این تابستان ۹ سال طول کشیده .

      نقل قول

  • امین:
    با سلام دوباره .
    اخیراً تصاویری از پشت صحنه فصل هفتم سریال بازی تاج و تخت منتشر شده که طرفداران سریال را حسابی متحیر و شگفت زده کرده است!!! در این تصاویر ارون گریجوی و افرادش در کنار نگهبانان طلایی پوش ، در خیابان های پایتخت رژه می روند در حالی یارا گریجویی و دختران شنی را به زنجیر کشیده اند!!! آیا ممکن است در سریال بعد از آن همه پیروزی هایی که دنریس و متحدانش کسب کردند و با ناوگانی بزرگ عازم وستروس شدند ، نرسیده شکست بخورند؟!

    اگه کتاب بود تعجب نمیکردم شکست بخوره البته تو کتاب عمرا خیلی راحت دو تا از هفت قلمرو وستروس رو نرسیده به دست بیاره (تایرل ها و مارتل ها نصف گریجوی ها رو هم حساب کنید ) اما سریال وقت برا اینطور کارا نداره بعدشم دیگر داره کم کم داستان تکراری میشه اتحاد جان و دنریس شکست دادن لینستر ها و بعد ادر ها پیروزی خیر بر شر و پایانی هالیوودی چنین جذابیتی ( شکست خوردن دنریس با اون همه های هوی مخصوص کتابه هرچند به اندازه سریال قدرتمند نمیشه ) هرچند تو این داستان ( کتابش ) هیچ چیز را نمی شود پیش بینی کرد

      نقل قول

  • امین: با سلام مجدد .
    چرا داریوش و اسکندر رو مثال می زنید؟ شاه اسماعیل صفوی وقتی یک سپاه دنبال خودش راه انداخت برای فتح ایران فقط ۱۳ سال داشت و قبل از ۲۰ سالگی کل ایران را فتح کرده بود . اولین شهری که اسماعیل فتح کرد زادگاه اجدادش یعنی اردبیل بود ، مادرش که چندین سال مخفیانه داخل شهر زندگی کرده بود با دیدن اسماعیل و سپاهش بیرون آمد و از او خواست به حاکم سابق و زیر دستانش رحم کند و پایه های حکومت خود را با خونریزی استوار نسازد اما اسماعیل نوجوان که سال ها از دست همین آدمها فراری بود و آوارگی چشیده ، دستور داد همه را قتل عام کنند! همین اتفاق یکی-دو سال بعد موقع فتح تبریز هم تکرار شد .
    اما یک نکته رو فکر می کنم شما درست متوجه نشده اید ؛ در وستروس فصل ها غیر عادی هستند اما حساب سال ها دقیق است و سن و سالی که مارتین برای شخصیت هایش می آورد مطابق با سن و سال واقعی است . مثلاً در مورد تابستانی که در داستان به پایان می رسد در کتاب اول می گویند این تابستان ۹ سال طول کشیده .

    اون لحضه اینا بفکرم رسیدن چه فرقی میکنه فصل های دینای نغمه مثل آمریکای جنوبیه

      نقل قول

  • شروین: اگه کتاب بود تعجب نمیکردم شکست بخوره البته تو کتاب عمرا خیلی راحت دو تا از هفت قلمرو وستروس رو نرسیده به دست بیاره (تایرل ها و مارتل ها نصف گریجوی ها رو هم حساب کنید ) اما سریال وقت برا اینطور کارا نداره بعدشم دیگر دارهکم کم داستان تکراری میشه اتحاد جان و دنریس شکست دادن لینستر ها و بعد ادر ها پیروزی خیر بر شر و پایانی هالیوودیچنین جذابیتی ( شکست خوردن دنریس با اون همه های هوی مخصوص کتابه هرچند به اندازه سریال قدرتمند نمیشه ) هرچند تو این داستان ( کتابش ) هیچ چیز را نمی شود پیش بینی کرد

    آره توسایتم عکسای جان اسنو وتیریون همومیبینن است ازفصل ۷مثل اینکه متحد میشن تکراریه واقعا آدرها شکست میخوردن ولنیسترهاهم شکست میخورن راستش من دوست ندارم لنیسترا شکست بخورن اینطور داستان جذاب میشه که دنریس به دیوانه گی پدرش برسه دستور قتل اکثر لنیسترا روبده وتیریونو آزرده کنه تیریونم برا انتقام عموهاش بهش خیانت کنه وکسترلی راکو بگیره رلورم سپاهشو جمع کرده وبه کمک دنریس آرزو های قهرمان جبهه آتش بیان وبرای نابود جبه یخ ازاونورم جان که پرنس موعوده آدرها ازدیوار رد بشن به وینترفل بیان وپادشاه شب به جان اسنو دست بده وهمه چیو براش روشن کنه که رلور وآتش جبه منفین دنریس بفهمه که اکثر لرد های وستروس مثل تالی باریتون وآرن واستارک میخواستن تارگرینا روبیرون کنن با انجام ازدواج های بین اونا که سابقه نداشته واونو بیش از پیش برای نابودی خاندان استارک ولنیستر مثمم یورون گرینجویی با تیریون متحد بشه وجانو تیریون با هم برای جلو گیری ونابودی رلور ودنریسو اژدهاها باهم متحد بشن واریسم ازاینور قصد بتخت رسوندن گریف اگان دروغینو داره ونبرد نهایی درتیراندت سرزمین های رودخانه دربگیره وبیلیشم از سمت آرن برای به دست آوردن تخت وسر آخرکشته شدن به دست سانسا راستش داداش شروین توهم مثل منی ازپایان های تکراری خسته شدی اینطور که میبینم

      نقل قول

  • امیدرضا: آره توسایتم عکسای جان اسنو وتیریون همومیبینن است ازفصل ۷مثل اینکه متحد میشن تکراریه واقعا آدرها شکست میخوردن ولنیسترهاهم شکست میخورن راستش من دوست ندارم لنیسترا شکست بخورن اینطور داستان جذاب میشه که دنریس به دیوانه گی پدرش برسه دستور قتل اکثر لنیسترا روبده وتیریونو آزرده کنه تیریونم برا انتقام عموهاش بهش خیانت کنه وکسترلی راکو بگیره رلورم سپاهشو جمع کرده وبه کمک دنریس آرزو های قهرمان جبهه آتش بیان وبرای نابود جبه یخ ازاونورم جان که پرنس موعوده آدرها ازدیوار رد بشن به وینترفل بیان وپادشاه شب به جان اسنو دست بده وهمه چیو براش روشن کنه که رلور وآتش جبه منفین دنریس بفهمه که اکثر لرد های وستروس مثل تالی باریتون وآرن واستارک میخواستن تارگرینا روبیرون کنن با انجام ازدواج های بین اونا که سابقه نداشته واونو بیش از پیش برای نابودی خاندان استارک ولنیستر مثمم یورون گرینجویی با تیریون متحد بشه وجانو تیریون با هم برای جلو گیری ونابودی رلور ودنریسو اژدهاها باهم متحد بشن واریسم ازاینور قصد بتخت رسوندن گریف اگان دروغینو داره ونبرد نهایی درتیراندت سرزمین های رودخانه دربگیره وبیلیشم از سمت آرن برای به دست آوردن تخت وسر آخرکشته شدن به دست سانسا راستش داداش شروین توهم مثل منی ازپایان های تکراری خسته شدی اینطور که میبینم

    فقط یک نکته ؛ تریون انتقام کدوم عمو رو بگیره؟ کوآن آخرین برادر زنده تاویون بود که آخر کتاب پنجم سر به نیست شد! الان (آخر کتاب پنجم) غیر از تیریون و جیمی و سرسی (و دو تا حرامزاده ایی که هنوز برخلاف سریال زنده هستند) و لنسل و یک عمه که شوهرش فری است و یک دختر عموی نامشروع ، از لنیسترهای کسترلی راک فکر نمی کنم کس دیگری زنده مانده باشد که مارتین به آن اشاره کرده باشد ، البته تایرک را هم فراموش نکنید که یک احتمال خیلی ضعیفی وجود دارد که وریس آن را جایی برای اهداف خودش زندانی کرده باشد! کلاً لنیسترها با اینکه اول کار خانواده خیلی بزرگ و پرجمعیتی بودند اما در طول داستان خیلی تلفات داده اند!

      نقل قول

  • امین: فقط یک نکته ؛ تریون انتقام کدوم عمو رو بگیره؟ کوآن آخرین برادر زنده تاویون بود که آخر کتاب پنجم سر به نیست شد! الان (آخر کتاب پنجم) غیر از تیریون و جیمی و سرسی (و دو تا حرامزاده ایی که هنوز برخلاف سریال زنده هستند) و لنسل و یک عمه که شوهرش فری است و یک دختر عموی نامشروع ، از لنیسترهای کسترلی راک فکر نمی کنم کس دیگری زنده مانده باشد که مارتین به آن اشاره کرده باشد ، البته تایرک را هم فراموش نکنید که یک احتمال خیلی ضعیفی وجود دارد که وریس آن را جایی برای اهداف خودش زندانی کرده باشد! کلاً لنیسترها با اینکه اول کار خانواده خیلی بزرگ و پرجمعیتی بودند اما در طول داستان خیلی تلفات داده اند!

    یه دو سه تا لنیستر دیگر هم بودند یکشون رو سرسی گاردن وست میکنه از سر لجبازی مقامی که مال تایوین بود و اون دوست داشت به جیمی برسه اما خودش قبول نکرد یکی دیگر هم پسر سر استفورد لینستره که این ها هم تو ریوران به جیمی ملحق میشن در کتاب
    :ostad:

      نقل قول

  • امین: با سلام مجدد .
    چرا داریوش و اسکندر رو مثال می زنید؟ شاه اسماعیل صفوی وقتی یک سپاه دنبال خودش راه انداخت برای فتح ایران فقط ۱۳ سال داشت و قبل از ۲۰ سالگی کل ایران را فتح کرده بود . اولین شهری که اسماعیل فتح کرد زادگاه اجدادش یعنی اردبیل بود ، مادرش که چندین سال مخفیانه داخل شهر زندگی کرده بود با دیدن اسماعیل و سپاهش بیرون آمد و از او خواست به حاکم سابق و زیر دستانش رحم کند و پایه های حکومت خود را با خونریزی استوار نسازد اما اسماعیل نوجوان که سال ها از دست همین آدمها فراری بود و آوارگی چشیده ، دستور داد همه را قتل عام کنند! همین اتفاق یکی-دو سال بعد موقع فتح تبریز هم تکرار شد .
    اما یک نکته رو فکر می کنم شما درست متوجه نشده اید ؛ در وستروس فصل ها غیر عادی هستند اما حساب سال ها دقیق است و سن و سالی که مارتین برای شخصیت هایش می آورد مطابق با سن و سال واقعی است . مثلاً در مورد تابستانی که در داستان به پایان می رسد در کتاب اول می گویند این تابستان ۹ سال طول کشیده .

    منم فکر میکنم سال ها با دنیای واقعی یکیه چون در این صورت سانسا باید هجده سالی داشته باشد ولی تیریون اون رو هنوز بچه میبینه در حالی که دیگر در این سن باید کامل باشه نه؟؟

      نقل قول

  • شروین: یه دو سه تا لنیستر دیگر هم بودند یکشون رو سرسی گاردن وست میکنه از سر لجبازی مقامی که مال تایوین بود و اون دوست داشت به جیمی برسهاما خودش قبول نکرد یکی دیگر هم پسر سر استفورد لینسترهکه این ها هم تو ریوران به جیمی ملحق میشن در کتاب

    فکر کنم هر دو یک نفر باشند ، چون انگار یادم می آید که به جیمی می گفت مقامی را که سرسی به او داده نمی خواهد

      نقل قول

  • حالا که بحث تلفات شد ، یک مقایسه کلی بکنیم بین سریال و کتاب :
    استارک ها ؛ در کتاب جان در حال کشته شدن رها شده و کتلین دوباره زنده شده است . سانسا ، آریا و برن زنده هستند و ریکان هم احتمالاً در یک جای خطرناک دیده شده است . اما در سریال زنده شدن کتلین حذف شده و ریکان هم کشته می شود اما در جایی اسیر شده که با محل مورد نظر در کتاب مطابقت ندارد .

    تارگرین ها ؛ در کتاب دنریس و اگان تارگرین های زنده هستند (هرچند در اصالت اگان تردید وجود دارد) . بن پلام قهوه ایی هم یک رگ و ریشه اش به تارگرین ها می رسد و اژدهاهای دنریس هم دوستش دارند . در سریال اگان و بن پلام حذف شده اند .

    لنیسترها ؛ در کتاب همه آنهایی که در بالا گفتیم ، زنده هستند اما به هر حال لنیسترها مثل برگ پاییزی روی زمین ریخته اند . در سریال تامن و میرسلا و لنسل کشته شده اند اما کوآن هنوز زنده است .

    باراتیون ها : در سریال سرسی همه حرامزاده های رابرت را قتل عام می کند و فقط گندری می گریزد ، استانیس هم که به آن شکل معروف کشته می شود ، اما در کتاب استانیس هنوز زنده است و سرسی هم فقط یکی از حرامزاده های رابرت را در پایتخت پیدا می کند و می کشد (همان نوزادی که مادرش در فاحشه خانه کار می کرد) البته او قبل از شروع داستان دو تا از حرامزاده های رابرت را در کسترلی راک سر به نیست کرده اما بقیه پراکنده تر از آن شده اند که دست سرسی بهشان برسد .

    تالی ها : در کتاب و سریال ادمور زنده است و با همسر فری باردارش در راه زندان های کسترلی ، برندان تالی (ماهی سیاه) در کتاب گریخته و مثل سریال بدست چند سرباز ناچیز کشته نشده است .

    آرین ها : آرین ها قبل از شروع داستان و آنطوری که بالیش برای سانسا توضیح می دهد ، حسابی تلفات داده اند و بعد از مرگ جان آرین و همسرش ، رابرت تنها آرین زنده است . در سریال بالیش دارد تلاش می کند به رابرت فرمانروایی بیاموزد اما در کتاب نقشه کشتن وی را در سر دارد تا حکومت وال به یکی از اقوام دور رابرت مشهور به هری وارث برسد که برایش نقشه ها دارد …

    تایرل ها : در کتاب آنها هنوز متحمل هیچ تلفاتی نشده اند ، فقط لوراس زخمی شده و سرسی دارد دعا می کند از بستر زنده خارج نشود! اما در سریال همه تارلی ها قتل عام می شوند و فقط بانوی خارها می ماند ، تازه سریال گارلان و ویلاس را هم به کلی حذف کرده تا لوراس تنها پسرشان باشد!

    مارتل ها : در کتاب غیر از ابراین و کوئنتین ، بقیه مارتل ها زنده هستند و کاملاً متحد! اما در سریال کوئنتین کلاً حذف شده و دوران و پسرش تریستن بدست مارهای شنی به قتل می رسند .

    گریجوی ها : در کتاب غیر از بیلون بقیه گریجوی ها زنده هستند اما بشدت با یکدیگر اختلاف دارند و هرکدام راه خودش را می رود ، اما در سریال ویکتاریون به کلی حذف شده و آرون و ارون (یا به قول بعضی ترجمه ها یورون) با همدیگر بر علیه تیان و خواهرش متحد شده اند .

    فری ها : در کتاب فری ها پرجمعیت ترین خاندان هستند و با اینکه از وقتی به استارک ها خیانت کردند ، دارند چپ و راست گم و گور می شوند ، هنوز پرشمارند . اما در سریال ظاهراً تعدادشان کمتر است و انگار با کشته شدن والدر پیر ، دیگر فری قابلی باقی نمانده است!

    و …

      نقل قول

  • امین: فقط یک نکته ؛ تریون انتقام کدوم عمو رو بگیره؟ کوآن آخرین برادر زنده تاویون بود که آخر کتاب پنجم سر به نیست شد! الان (آخر کتاب پنجم) غیر از تیریون و جیمی و سرسی (و دو تا حرامزاده ایی که هنوز برخلاف سریال زنده هستند) و لنسل و یک عمه که شوهرش فری است و یک دختر عموی نامشروع ، از لنیسترهای کسترلی راک فکر نمی کنم کس دیگری زنده مانده باشد که مارتین به آن اشاره کرده باشد ، البته تایرک را هم فراموش نکنید که یک احتمال خیلی ضعیفی وجود دارد که وریس آن را جایی برای اهداف خودش زندانی کرده باشد! کلاً لنیسترها با اینکه اول کار خانواده خیلی بزرگ و پرجمعیتی بودند اما در طول داستان خیلی تلفات داده اند!

    من منظورم لنیسترا بودن دیگه رندش کردم درظمن تریون دو سه تا عموی دیگه جز کوان داره دنریس چند تا ازلنسترا را بکشه وتریونم بخواد انتقامشو بگیره لنیسترا یه شاخه بزرگم توی لنیسپورت دارن اونقدرم کوچیک نشدن مثل تایرلا نابود شدن تارگرینا فقط دنریس وجان نیمه تارگرین استارکها جان وبرن وآریا وسانسا

      نقل قول

  • چیزی از بنجن نگفتید یا اون بریندن ریورز که تارگارینه کلاغ سه چشم کتاب و اینکه تیریون هیچ عمویی نداره دیگه در سریال تنها لینستر های باقی مانده جیمی سرسی تیریون هستند حالا اگه جیمی سرسی تارگارین در نیان لینستر های لینسپورت هم فقط اسم لینستر دارند کاره ای نیستند یعنی حکومت دستشون نیست و فکر کنم تو سریالم اینها حذف شدند

      نقل قول

  • شروین:
    چیزی از بنجن نگفتید یا اون بریندن ریورز که تارگارینه کلاغ سه چشم کتاب و اینکه تیریون هیچ عمویی نداره دیگه در سریال تنها لینستر های باقی مانده جیمی سرسی تیریون هستند حالا اگه جیمی سرسی تارگارین در نیانلینستر های لینسپورت هم فقط اسم لینستر دارند کاره ای نیستند یعنی حکومت دستشون نیست و فکرکنم توسریالم اینها حذف شدند

    آره بنجنم هست وبرندون ریورز اما بنظرت برندون ریورزه تو اون سن قادر به بچه دارشدن هست حالا بنجن هیچی توی سریال نمایششون نداده وگرنه داره اما راجع تارگرین بودن جیمی وسرسی راستش خودمم اینو قبول دارم نظرشم دادم جالبم میشه اما اینطورکه هیچ کی بچه پدر ومادر خودش نباشه مثل جم تیوی میشه راجع لنیسترای لنیسپورت اگر هیچ لنیستری نباشه که سرزمین های غربو اداره کنه مجبورن سمت اونابرن که از فامیلای خیلی خیلی دور تایونن البته هنوز سرسی جیمی وتریون زنده ان ودست کم کم یکیشون لنیستره فرزند تایونه

      نقل قول

  • شروین:
    چیزی از بنجن نگفتید یا اون بریندن ریورز که تارگارینه کلاغ سه چشم کتاب و اینکه تیریون هیچ عمویی نداره دیگه در سریال تنها لینستر های باقی مانده جیمی سرسی تیریون هستند حالا اگه جیمی سرسی تارگارین در نیانلینستر های لینسپورت هم فقط اسم لینستر دارند کاره ای نیستند یعنی حکومت دستشون نیست و فکرکنم توسریالم اینها حذف شدند

    اینکه بریندن کلاغ سه چشم همان بریندن ریوز باشد هنوز در حد فرضیه است هرچند استدلالات قابل قبولی درباره اش وجود دارد ، اما او و بنجن سیاه پوشیده اند یعنی که دیگر به خانواده شان تعلق ندارند! بنجن برخلاف سریال ، در کتاب دیگر دیده نشد و آن مرد سرد دست هم نمی تواند بنجن بوده باشد چون برن بنجن را در وینترفیل دیده بود و می شناخت! جان را هم برای این گفتم چون مطمئن هستم مثل سریال وقتی زنده شود استدلال می کند که دیگر پایبند سوگندش نیست (البته اگر زنده شود!) و در کتاب هم هنوز به تارگرین بودنش اشاره نشده . کلاً اگر می خواستیم براساس فرضیات و حدسیات خارج از کتاب دسته بندی کنیم که خیلی شیر تو شیر می شد! اما جیمی و سرسی مطمئناً لنیستر هستند! فرضیه تارگرین بودن تیریون ادله زیادی دارد ، اما اینکه بعضی می گویند شاید جیمی و سرسی تارگرین باشند ، فقط بخاطر حرف عمه خانم است! از لنیسترهای لنیسپورت هم فقط در حد یکی-دو بار اشاره کلی می شود و حتی نمی دانیم نام هایشان چیست؟

    اما یک نکته دیگر همین الان به ذهنم رسید ؛ اگر دقت کرده باشید از استارک ها ، لنیسترها ، باراتیون ها ، تارگرین ها ، گریجویی ها و مارتل ها ، کسانی بوده اند که در طول داستان در کتاب راوی اول شخص باشند ، آرین ها و تالی ها هم که در معرض انقراض قرار دارند و حساب نیستند ، وریس و پیتر بالیش هم با همه مرموزیشان آنقدر وراج هستند که بفهمیم در ذهنشان چه می گذرد (البته بالیش کتاب مثل بالیش سریال علناً درباره رویای سلطنتش بر وستروس چیزی نگفته) . اما ما به عنوان خواننده کتاب ها تا به حال در ذهن هیچکدام از تایرل ها نبوده ایم و نمی دانیم آنها واقعاً چه هدفی را دنبال می کنند؟ آیا حاضرند به نفع تارگرین ها قیام کنند یا در واقع می خواهند خودشان به تخت پادشاهی دست پیدا کنند؟

      نقل قول

  • امین: اینکه بریندن کلاغ سه چشم همان بریندن ریوز باشد هنوز در حد فرضیه است هرچند استدلالات قابل قبولی درباره اش وجود دارد ، اما او و بنجن سیاه پوشیده اند یعنی که دیگر به خانواده شان تعلق ندارند! بنجن برخلاف سریال ، در کتاب دیگر دیده نشد و آن مرد سرد دست هم نمی تواند بنجن بوده باشد چون برن بنجن را در وینترفیل دیده بود و می شناخت! جان را هم برای این گفتم چون مطمئن هستم مثل سریال وقتی زنده شود استدلال می کند که دیگر پایبند سوگندش نیست (البته اگر زنده شود!) و در کتاب هم هنوز به تارگرین بودنش اشاره نشده . کلاً اگر می خواستیم براساس فرضیات و حدسیات خارج از کتاب دسته بندی کنیم که خیلی شیر تو شیر می شد! اما جیمی و سرسی مطمئناً لنیستر هستند! فرضیه تارگرین بودن تیریون ادله زیادی دارد ، اما اینکه بعضی می گویند شاید جیمی و سرسی تارگرین باشند ، فقط بخاطر حرف عمه خانم است! از لنیسترهای لنیسپورت هم فقط در حد یکی-دو بار اشاره کلی می شود و حتی نمی دانیم نام هایشان چیست؟

    اما یک نکته دیگر همین الان به ذهنم رسید ؛ اگر دقت کرده باشید از استارک ها ، لنیسترها ، باراتیون ها ، تارگرین ها ، گریجویی ها و مارتل ها ، کسانی بوده اند که در طول داستان در کتاب راوی اول شخص باشند ، آرین ها و تالی ها هم که در معرض انقراض قرار دارند و حساب نیستند ، وریس و پیتر بالیش هم با همه مرموزیشان آنقدر وراج هستند که بفهمیم در ذهنشان چه می گذرد (البته بالیش کتاب مثل بالیش سریال علناً درباره رویای سلطنتش بر وستروس چیزی نگفته) . اما ما به عنوان خواننده کتاب ها تا به حال در ذهن هیچکدام از تایرل ها نبوده ایم و نمی دانیم آنها واقعاً چه هدفی را دنبال می کنند؟ آیا حاضرند به نفع تارگرین ها قیام کنند یا در واقع می خواهند خودشان به تخت پادشاهی دست پیدا کنند؟

    خوب زاغ سه چشم به برن گفته بود زنی را دوست داشته که چشمانش ناهمتا بوده درست مثل خواهرناتنیش تی شا سی استار واز یکی از برادرانش متنفرویکی دیگرا دوست داشته اون ازایگورریورز فولاد سرد متنفر بود و کسی نمیداند دقیقا کدام برادرش را دوست دارد وزمانی فرمانده نگهبانان شب بوده مثل برندین ریورز برن اونو بایک چشم قرمز توصیف میکند وبرندین ریورز یک چشمش را نبرد بلک فایر از دست داده ودقیقا هم معلوم نیست که زنده است یانه راستش بنظر من مارتین از اول نمیخواسته جان اسنو فرزند لیانا وریگار باشه وبعدا اینجورش کرده راجع تارگرین بودن جیمی وسرسی فقط حرف های عمش نیست خوب شایعه بوده که شب اول ازدواج تایون وجوانا آئریس بزور با جوانا همخوابه شده پس اینطور احتمال تارگرین بودن جیمی وسرسی بیشتره وعمش چرا همچین حرفی زده حتما چیزی میدونسته که بهش اشاره نشده البته فقط حدسن اما بیشترین دلایلی که میگن تریون تریون تارگرینه فقط وجودتوجودتارهای نقره ای بین موهاشه ورفتار تایون با تریون راستش تایون بخاطر کوتوله بودن تریون ومردن مادر تیریونه درهنگام تولد اونه که ازش متنفره وازش شرم میکنه راستش موهای تریون بلوند بی حالت مایل به سفیده نه نقره ای راتش اوبرینم تارهای نقره ای بین موهاش داره ولنیسترای لنیسپورتم فقط اگر کسی از لنیسترا نباشه

      نقل قول

  • امیدرضا: خوب زاغ سه چشم به برن گفته بود زنی را دوست داشته که چشمانش ناهمتا بوده درست مثل خواهرناتنیش تی شا سی استار واز یکی از برادرانش متنفرویکی دیگرا دوست داشته اون ازایگورریورز فولاد سرد متنفر بود و کسی نمیداند دقیقا کدام برادرش را دوست دارد وزمانی فرمانده نگهبانان شب بوده مثل برندین ریورز برن اونو بایک چشم قرمزتوصیف میکند وبرندین ریورز یک چشمش را نبرد بلک فایر از دست داده ودقیقا هم معلوم نیست که زنده است یانه راستش بنظر من مارتین از اول نمیخواسته جان اسنو فرزند لیانا وریگار باشه وبعدا اینجورش کرده راجع تارگرین بودن جیمی وسرسی فقط حرف های عمش نیست خوب شایعه بوده که شب اول ازدواج تایون وجوانا آئریس بزور با جوانا همخوابه شده پس اینطور احتمال تارگرین بودن جیمی وسرسی بیشتره وعمش چرا همچین حرفی زده حتما چیزی میدونسته که بهش اشاره نشده البته فقط حدسن اما بیشترین دلایلی که میگن تریون تریون تارگرینه فقط وجودتوجودتارهای نقره ای بین موهاشه ورفتار تایون با تریون راستش تایون بخاطر کوتوله بودن تریون ومردن مادر تیریونه درهنگام تولد اونه که ازش متنفره وازش شرم میکنه راستش موهای تریون بلوند بی حالت مایل به سفیده نه نقره ای راتش اوبرینم تارهای نقره ای بین موهاش داره ولنیسترای لنیسپورتم فقط اگر کسی از لنیسترا نباشه

    همانطور که گفتم همه اینها فرضیات خارج از کتاب است و تا دو تا کتاب آخر منتشر نشود نمی توان هیچ چیزی را اثبات کرد . بنده الان کتاب ها دم دستم نیست که عیناً توضیح دهم فقط آنچیزی که یادم هست را می گویم ، عمه خانم که به جیمی گفت تیریون پسر تاویون است منظورش از نظر هوش و زیرکی بود نه اینکه چیز خاصی بداند . جیمی و سرسی از نظر ظاهری کاملاً لنیستر هستند اما تریون شباهت چندانی به لنیسترها ندارد . تاویون تا مدتها بعد از به دنیا آمدن جیمی و سرسی به دوستیش با ایریس ادامه داد اما به نظر می رسد که از حدود زمان به دنیا آمدن تیریون و مرگ همسرش بوده که میانه اش با ایریس به هم می خورد و با ازدواج سرسی و راگار هم مخالفت می نماید . کلاً اخلاق تاویون بعد از به دنیا آمدن تیریون عوض شده و به قول معروف گوشت تلخ شده و قبل از آن بلد بوده بخندد!!! یکی دیگر از مواردی که طرفداران این فرضیه مطرح می کنند صحبت های تاویون با تیریون است که وقتی کوتوله از پدرش می خواهد حق قانونی او بر کسترلی راک را اعلام کند تاویون شدیداً مخالفت کرده و می گوید که خدایان می دانند تو پسر من نیستی اما نمی توانم ثابت کنم (یا تقریباً توی همین مایه ها!)

      نقل قول

  • یجا جیمی خواب مادرشو میبینه که، در اون مادرش بهش میگه همه ما رویای چیز های رو میبینیم که نداریم تایوین خواب میدید دخترش ملکه میشه و پسرش هم شوالیه بزرگی میشه خب جیمی و، سرسی که ملکه و شوالیه هستند پس چه چیزی تایوین نداره ؟؟ این که این دو تا بچه های خودش نیستند هرچند ممکنه این هم، یک نکته انحرافی باشه

      نقل قول

  • شروین:
    یجا جیمی خواب مادرشو میبینهکه، در اون مادرش بهش میگه همه ما رویای چیز های رو میبینیم که نداریم تایوین خواب میدید دخترش ملکه میشه و پسرش هم شوالیه بزرگی میشهخب جیمی و، سرسی که ملکه و شوالیه هستند پس چه چیزی تایوین نداره ؟؟ این که این دو تا بچه های خودش نیستندهرچند ممکنه این هم، یک نکته انحرافی باشه

    به نظرم در این مورد منظور ظاهر اسمی و واقعی تعاریف شوالیه و ملکه بوده . جیمی شوالیه شد اما تقریباً بلافاصله به گارد سلطنتی ملحق شد و تاویون از این بابت اصلاً راضی نبود . بعدش هم که جیمی به ایریس خیانت کرد و اون رو کشت ، و به عنوان کسی که سوگند خورده تا از افراد ضعیف و بیگناه حمایت کنه اون بلا رو سر برن آورد و در نهایت هم یک دستش رو از دست داد تا دیگر نتواند مثل یک شوالیه واقعی بجنگد! سرسی هم که فقط در ظاهر همسر رابرت بود و به او خیانت می کرد و حالا هم که فرصت حکومت پیدا کرده دارد گند می زند به آن و جالب این است که همه (از تریون تا بالیش) همین انتظار را از او دارند اما خودش اصلاً متوجه نیست که دارد همه چیز را خراب می کند!

      نقل قول

  • امین: همانطور که گفتم همه اینها فرضیات خارج از کتاب است و تا دو تا کتاب آخر منتشر نشود نمی توان هیچ چیزی را اثبات کرد . بنده الان کتاب ها دم دستم نیست که عیناً توضیح دهم فقط آنچیزی که یادم هست را می گویم ، عمه خانم که به جیمی گفت تیریون پسر تاویون است منظورش از نظر هوش و زیرکی بود نه اینکه چیز خاصی بداند . جیمی و سرسی از نظر ظاهری کاملاً لنیستر هستند اما تریون شباهت چندانی به لنیسترها ندارد . تاویون تا مدتها بعد از به دنیا آمدن جیمی و سرسی به دوستیش با ایریس ادامه داد اما به نظر می رسد که از حدود زمان به دنیا آمدن تیریون و مرگ همسرش بوده که میانه اش با ایریس به هم می خورد و با ازدواج سرسی و راگار هم مخالفت می نماید . کلاً اخلاق تاویون بعد از به دنیا آمدن تیریون عوض شده و به قول معروف گوشت تلخ شده و قبل از آن بلد بوده بخندد!!! یکی دیگر از مواردی که طرفداران این فرضیه مطرح می کنند صحبت های تاویون با تیریون است که وقتی کوتوله از پدرش می خواهد حق قانونی او بر کسترلی راک را اعلام کند تاویون شدیداً مخالفت کرده و می گوید که خدایان می دانند تو پسر من نیستی اما نمی توانم ثابت کنم (یا تقریباً توی همین مایه ها!)

    ماهم گفتیم که حدسه وهنوز مشخص نیست من به پدرت اینو گفتم والان پیش توهم میگم که فقط تریون فرزند تایونه واون شش ماه بامن حرف نزد اگه منظورش ازهوشه پس چرا باید شش ماه تایون باهاش حرف نزنه هرچقدرم ازتریون متنفر باشه ولی خوب بازم اونا دوتا پسرش بحساب میان پس چرا باید بدش بیاد شما ازلحاازلحاظ ظاهری میگین خوب حتی اگر فرزند آئریس باشن باز نصف شون لنیستره وتازه جان اگر پسره ریگاره پس چرا کوچک ترین شباهتی به اون نداره ودقیقا شبیه استارکهاست خوب لنیسترا موهای بلوند طلایی سبز دارن وتریون موهای بلوند مایل به سفید نه نقره ای وچشمان یکی سبز ودیگری سیاه وچشمان تارگرینا بنفشه تازه سرسی یکی ازتوانایی های تارگرینا مثل خواب هایی آینده بینی که جنبه پیشگویی دارن داره توکتابم هست این توانایی تارگریناست من میگم دنریس میخواد سرسی روبخاطر قتل مردم آتیش بزنه واون توی آتیشم نمیگیره تازه جافری به سانسا میگفت من هرکیوبخوام میتونم داشته باشم مثل گفته های آئریس به تایون این شباهتا تصادفی نیستن وسرسی خوشش ازآتیش زدن مردم میاد وتریون مثل تایون سیاست مدار خوبیه ودلیل رفتار تایون رفتار آئریس وکوچیک کردنش وهمینطور نقص تریون ومرگ جواناست دلیلش اینه خوب فقط میگن شب ازدواج تایون وجوانا آئریس بزور با جوانا همخوابه شده

      نقل قول

  • امیدرضا: ماهم گفتیم که حدسه وهنوز مشخص نیست من به پدرت اینو گفتم والان پیش توهم میگم که فقط تریون فرزند تایونه واون شش ماه بامن حرف نزد اگه منظورش ازهوشه پس چرا باید شش ماه تایون باهاش حرف نزنه هرچقدرم ازتریون متنفر باشه ولی خوب بازم اونا دوتا پسرش بحساب میان پس چرا باید بدش بیاد شما ازلحاازلحاظ ظاهری میگین خوب حتی اگر فرزند آئریس باشن باز نصف شون لنیستره وتازه جان اگر پسره ریگاره پس چرا کوچک ترین شباهتی به اون نداره ودقیقا شبیه استارکهاست خوب لنیسترا موهای بلوند طلایی سبز دارن وتریون موهای بلوند مایل به سفید نه نقره ای وچشمان یکی سبز ودیگری سیاه وچشمان تارگرینا بنفشه تازه سرسی یکی ازتوانایی های تارگرینا مثل خواب هایی آینده بینی که جنبه پیشگویی دارن داره توکتابم هست این توانایی تارگریناست من میگم دنریس میخواد سرسی روبخاطر قتل مردم آتیش بزنه واون توی آتیشم نمیگیره تازه جافری به سانسا میگفت من هرکیوبخوام میتونم داشته باشم مثل گفته های آئریس به تایون این شباهتا تصادفی نیستن وسرسی خوشش ازآتیش زدن مردم میاد وتریون مثل تایون سیاست مدار خوبیه ودلیل رفتار تایون رفتار آئریس وکوچیک کردنش وهمینطور نقص تریون ومرگ جواناست دلیلش اینه خوب فقط میگن شب ازدواج تایون وجوانا آئریس بزور با جوانا همخوابه شده

    دقیقا منم میخاستم مثال جانو بزنم هیچ شباهتی به ریگاری که کاملا قیافه تارگرینی داره نداره ولی فکر نکنم سرسی تو آتیش نسوزه چون بقیه تارگارینا تو آتیش سوختند ویسریس دوران رقص اژدها و …..

      نقل قول

  • شروین:
    یجا جیمی خواب مادرشو میبینهکه، در اون مادرش بهش میگه همه ما رویای چیز های رو میبینیم که نداریم تایوین خواب میدید دخترش ملکه میشه و پسرش هم شوالیه بزرگی میشهخب جیمی و، سرسی که ملکه و شوالیه هستند پس چه چیزی تایوین نداره ؟؟ این که این دو تا بچه های خودش نیستندهرچند ممکنه این هم، یک نکته انحرافی باشه

    احسنت. همین

      نقل قول

  • امین: همانطور که گفتم همه اینها فرضیات خارج از کتاب است و تا دو تا کتاب آخر منتشر نشود نمی توان هیچ چیزی را اثبات کرد . بنده الان کتاب ها دم دستم نیست که عیناً توضیح دهم فقط آنچیزی که یادم هست را می گویم ، عمه خانم که به جیمی گفت تیریون پسر تاویون است منظورش از نظر هوش و زیرکی بود نه اینکه چیز خاصی بداند . جیمی و سرسی از نظر ظاهری کاملاً لنیستر هستند اما تریون شباهت چندانی به لنیسترها ندارد . تاویون تا مدتها بعد از به دنیا آمدن جیمی و سرسی به دوستیش با ایریس ادامه داد اما به نظر می رسد که از حدود زمان به دنیا آمدن تیریون و مرگ همسرش بوده که میانه اش با ایریس به هم می خورد و با ازدواج سرسی و راگار هم مخالفت می نماید . کلاً اخلاق تاویون بعد از به دنیا آمدن تیریون عوض شده و به قول معروف گوشت تلخ شده و قبل از آن بلد بوده بخندد!!! یکی دیگر از مواردی که طرفداران این فرضیه مطرح می کنند صحبت های تاویون با تیریون است که وقتی کوتوله از پدرش می خواهد حق قانونی او بر کسترلی راک را اعلام کند تاویون شدیداً مخالفت کرده و می گوید که خدایان می دانند تو پسر من نیستی اما نمی توانم ثابت کنم (یا تقریباً توی همین مایه ها!)

    تایوین فکر میکرد اونا بچه های خودشن برای همین پیشنهاد ازدواج سرسی و ریگارو داد در ضمن اون دوست اریس نبود چیزی به عنوان وظیفه وجود داشت اونم خدمت لرد به پادشاه تازه اریس اون رو دست راست خودش کرده بود برای همین اونجا بود وگرنه وقتی اریس تو داسکندیل گیر افتاد تایون سریع میخاست اونجا رو به آتش بکشد و ایریس هم اونجا میمرد تا اینکه باریستان سلمی گفت میتواند او را نجات بدهد و داد اون چه دوستی بود که میخاست کل شهر رو به آتش بکشه در حالی که اون توئه ؟؟ حتی سعی نکرد با حمله کردن زنده ایریس رو بگیره اگر هم زمانی دوست بودند در ازدواج تایوین و جوانا وقتی گفت حیف که حق شب اول دیگر نیست به هم خورد وقتی قیافه سرسی جیمی رو دید گفت بچه های خودمن دیگر و تایوین در جنگ و سیاست عالی و بی نظیر و امور دیگر افتضاح بود

      نقل قول

  • شروین: تایوینفکر میکرد اونا بچه های خودشن برای همینپیشنهاد ازدواجسرسی و ریگارو داد در ضمن اون دوست اریس نبود چیزی به عنوان وظیفه وجود داشتاونم خدمت لرد به پادشاه تازه اریس اون رو دست راست خودش کرده بود برای همین اونجا بودوگرنه وقتی اریس تو داسکندیل گیر افتاد تایون سریع میخاست اونجا رو به آتش بکشد و ایریس هم اونجا میمرد تا اینکه باریستان سلمی گفت میتواند او را نجات بدهد و داد اون چه دوستی بود که میخاست کل شهر رو به آتش بکشه در حالی که اون توئه ؟؟ حتی سعی نکرد با حمله کردن زنده ایریس رو بگیره اگر هم زمانی دوست بودند در ازدواج تایوین و جوانا وقتی گفت حیف که حق شب اول دیگر نیست به هم خوردوقتی قیافه سرسی جیمی رو دید گفت بچه های خودمن دیگر و تایوین در جنگ و سیاست عالی و بی نظیر و امور دیگر افتضاح بود

    خودتو بزار جای تایون وقتی آئریس ازمقام دست پادشاه عزلت کنه درحالی که کارت خوبه ووفاداری وهمینطور حرف هایی که شب ازدواج به تایون زد تایون دید چاره ای برای نجاتش نیست بخاطر همین گفت آتیشش بزنید ولی دیگه باریستان نجاتش داد که پشیمونم شد تایون علاقه خاصی به ریگار داشت واگر میشد سعی در بتخت رسوندنش میکرد واگر این حدس درست باشه با جوانا همخوابه شده پس چطور بهش وفادار بمونه حالا خودت قضاوت کن

      نقل قول

  • امیدرضا: خودتو بزار جای تایون وقتی آئریس ازمقام دست پادشاه عزلت کنه درحالی که کارت خوبه ووفاداری وهمینطور حرف هایی که شب ازدواج به تایون زد تایون دید چاره ای برای نجاتش نیست بخاطر همین گفت آتیشش بزنید ولی دیگه باریستان نجاتش داد که پشیمونم شد تایون علاقه خاصی به ریگار داشت واگر میشد سعی در بتخت رسوندنش میکرد واگر این حدسدرست باشه با جوانا همخوابه شده پس چطور بهش وفادار بمونه حالا خودت قضاوت کن

    خب من که دارم میگم بخاطر همین چیز ها باهاش دوست نبود دیگه و احتمال همبستری اریس و جوانا بالا میره

      نقل قول

  • امین: اینکه بریندن کلاغ سه چشم همان بریندن ریوز باشد هنوز در حد فرضیه است هرچند استدلالات قابل قبولی درباره اش وجود دارد ، اما او و بنجن سیاه پوشیده اند یعنی که دیگر به خانواده شان تعلق ندارند! بنجن برخلاف سریال ، در کتاب دیگر دیده نشد و آن مرد سرد دست هم نمی تواند بنجن بوده باشد چون برن بنجن را در وینترفیل دیده بود و می شناخت! جان را هم برای این گفتم چون مطمئن هستم مثل سریال وقتی زنده شود استدلال می کند که دیگر پایبند سوگندش نیست (البته اگر زنده شود!) و در کتاب هم هنوز به تارگرین بودنش اشاره نشده . کلاً اگر می خواستیم براساس فرضیات و حدسیات خارج از کتاب دسته بندی کنیم که خیلی شیر تو شیر می شد! اما جیمی و سرسی مطمئناً لنیستر هستند! فرضیه تارگرین بودن تیریون ادله زیادی دارد ، اما اینکه بعضی می گویند شاید جیمی و سرسی تارگرین باشند ، فقط بخاطر حرف عمه خانم است! از لنیسترهای لنیسپورت هم فقط در حد یکی-دو بار اشاره کلی می شود و حتی نمی دانیم نام هایشان چیست؟

    اما یک نکته دیگر همین الان به ذهنم رسید ؛ اگر دقت کرده باشید از استارک ها ، لنیسترها ، باراتیون ها ، تارگرین ها ، گریجویی ها و مارتل ها ، کسانی بوده اند که در طول داستان در کتاب راوی اول شخص باشند ، آرین ها و تالی ها هم که در معرض انقراض قرار دارند و حساب نیستند ، وریس و پیتر بالیش هم با همه مرموزیشان آنقدر وراج هستند که بفهمیم در ذهنشان چه می گذرد (البته بالیش کتاب مثل بالیش سریال علناً درباره رویای سلطنتش بر وستروس چیزی نگفته) . اما ما به عنوان خواننده کتاب ها تا به حال در ذهن هیچکدام از تایرل ها نبوده ایم و نمی دانیم آنها واقعاً چه هدفی را دنبال می کنند؟ آیا حاضرند به نفع تارگرین ها قیام کنند یا در واقع می خواهند خودشان به تخت پادشاهی دست پیدا کنند؟

    میشه بگید در باراتیون ها چه کسی راوی بود ؟ رابرت که نبود رنلی هم نبود استنیس هم فعلا نیست شیرین هم نیست ما باراتیون دیگری نداریم

      نقل قول

  • شروین: میشه بگید در باراتیون ها چه کسی راوی بود ؟رابرت که نبود رنلی هم نبود استنیس هم فعلا نیست شیرین هم نیست ما باراتیون دیگری نداریم

    جندری هست ومیا استون توی کتاب هنوز هستن آره بین باریتون راوی نبود

      نقل قول

  • امیدرضا: جندری هست ومیا استون توی کتاب هنوز هستن آره بین باریتون راوی نبود

    حرام زاده های رابرت حساب نمیشن چون حروم زادن مگه اینکه یه کسی قانونیش کنه که بعیده

      نقل قول

  • این احتمال که هر سه فرزند تایوین در واقع تارگرین باشد چقدر است؟ تنفر تایوین نسبت به تیریون ممکن نیست به تصور خونی تایوین از تیریون مرتبط باشد؟ این که آیا واقعا این کوتوله از خون من است؟ او در قضیه مرگ جافری به تیریون گفت که موقعی که به دنیا آمد، فقط به خاطر اینکه در نزد مردم یک لنیستر است اجازه داده زنده بماند. اما در تمام این مدت واقعا از تیریون متنفر بود. به نظر میرسید تایوین جیمی را وارث خود می دانست و از آن مطمئن بود. اما علاقه سرسی و جیمی میان لنیسترها بی سابقه بوده ولی در میان تارگرین ها عادی بود. رابرت مرد و نفهمید که در واقع هیچ وارثی ندارد. هر چند ما می دانستیم اما خودش نفهمید. آیا حقایقی وجود دارند که نه خود شخصیت ها متوجه آن شوند و نه ما بتوانیم در حالت عادی آن را بفهمیم؟ مطمئنا تایوین جیمی و سرسی را فرزندان خود می دانست ولی تیریون را کمتر فرزند خود حساب می کرد. بیشتر ما هم هرسه را لنیستر می دانیم چون دلیل قطعی برای خلاف آن نداریم. حتی خود تایوین هم نمی توانست اثبات کند چه برسد به ما. واقعا وراثت چ ماجرای عجیبی دارد. و وقتی ندانی که واقعا فرزند کی هستی عجیبتر هم می شود (مثل جان). و وقتی که ندانی که نمیدانی واقعا فرزند کی هستی دیگر بسیار پیچیده می شود. مثل جافری که فکر میکرد که فرزند رابرت است و حقیقت را تا مدت ها نمیدانست. حتی در فرهنگ ما هم وجود دارند افرادی که به این ماجرای پیچیده اشاره کرده باشند. مثلا آنجا که سهراب سپهری می گوید : نسبم شاید به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد… برای ما ایرانیا ترسناکه و مو را بر تنمان سیخ میکند… هر چند تاریخ را خوانده ایم و میدانیم که به این سرزمین گروه زیادی حمله کرده و حمله آن ها فقط کشتن و شمشیر نبوده .. بله همه دوست داریم بفهمیم که مثلا پدر واقعی تیریون کیست.. اما شاید خودش دوست نداشته باشد… او از ما باهوش تر است … باید خودش زودتر بفهمد.. شاید هم او فهمیده و با آن کنار آمده… وقتی که موقع کشتن پدرش به او می گوید من واقعا پسر تو هستم .. و پدرش می گوید نه نیستی .. خیلی حرف ها را می شود فهمید.

      نقل قول

  • شروین: حرام زاده های رابرت حساب نمیشن چون حروم زادن مگه اینکه یه کسی قانونیش کنه که بعیده

    خوب منظورم نسلشونه تابحال دقت کردین تمام کسایی ادعای تخت وستروسو دارن همه غیر وستروسین یا اسم خاندانیو دارن که اصالتا وستروسی نیستن مثل تارگرین ها و بیلیش واریس اینا یعنی وستروسیا اینقدر بی اورضه ن که نمیتونن یکی خاندانی که از خودشون باشه روقبول کنن مثل لنیستر واستارک از خاندان های اصیل وستروسن ومطمعنا برای وستروس وزندگی مردمش ایده های بهتر دارن چرا اونا نباید روتخت بنشینن دراصل حتی خاندان هایی مثل بولتون وبلک وودم هرچند کوچیک اما حق بیشتری در وستروس دارن

      نقل قول

  • Blood & Gold:
    این احتمال که هر سه فرزند تایوین در واقع تارگرین باشد چقدر است؟ تنفر تایوین نسبت به تیریون ممکن نیست به تصور خونی تایوین از تیریون مرتبط باشد؟ این که آیاواقعا این کوتولهاز خون من است؟ او در قضیه مرگ جافری به تیریون گفت که موقعی که به دنیا آمد، فقط به خاطر اینکه در نزد مردم یک لنیستر است اجازه داده زنده بماند. اما در تمام این مدت واقعا از تیریون متنفر بود. به نظر میرسید تایوین جیمی را وارث خود می دانست و از آن مطمئن بود. اما علاقه سرسی و جیمی میان لنیسترها بی سابقه بوده ولی در میان تارگرین ها عادی بود. رابرت مرد و نفهمید که در واقع هیچ وارثی ندارد. هر چند ما می دانستیم اما خودش نفهمید. آیا حقایقی وجود دارند که نه خود شخصیت ها متوجه آن شوند و نه ما بتوانیم در حالت عادی آن را بفهمیم؟ مطمئنا تایوین جیمی و سرسی را فرزندان خود می دانست ولی تیریون را کمتر فرزند خود حساب می کرد. بیشتر ما هم هرسه را لنیستر می دانیم چون دلیل قطعی برای خلاف آن نداریم. حتی خود تایوین هم نمی توانست اثبات کند چه برسد به ما. واقعا وراثت چ ماجرای عجیبی دارد. و وقتی ندانی که واقعا فرزند کی هستی عجیبتر هم می شود (مثل جان). و وقتی که ندانی که نمیدانی واقعا فرزند کی هستی دیگر بسیار پیچیده می شود. مثل جافری که فکر میکرد که فرزند رابرت است و حقیقت را تا مدت ها نمیدانست. حتی در فرهنگ ما هم وجود دارند افرادی که به این ماجرای پیچیده اشاره کرده باشند. مثلا آنجا که سهراب سپهری می گوید : نسبم شاید به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد… برای ما ایرانیا ترسناکه و مو را بر تنمان سیخ میکند… هر چند تاریخ را خوانده ایم و میدانیم که به این سرزمین گروه زیادی حمله کرده و حمله آن ها فقط کشتن و شمشیر نبوده .. بله همه دوست داریم بفهمیم که مثلا پدر واقعی تیریون کیست.. اما شاید خودش دوست نداشته باشد… او از ما باهوش تر است … باید خودش زودتر بفهمد.. شاید هم او فهمیده و با آن کنار آمده… وقتی که موقع کشتن پدرش به او می گوید من واقعا پسر تو هستم .. و پدرش می گوید نه نیستی .. خیلی حرف ها را می شود فهمید.

    خوب تایون دیگه اینقدر پخمه نبوده اما خوب اگر خبر از همخوابگی اوناداشته ترجیح میداده باور کنه که تریون حرمزاده است وجیمی وسرسی از خودشن توی کتاب یک دقت کردین که میگه تریون وجیمی مثل جان وراب دونخود در یک قلاف نیستن خوب بچه نصفش از مادر ونصفش ازپدره وغلاف منظور نطفه پدریه مادیدیم که جان فرزند ند نیست وپس اگر این یه اشاره از مارتین باشه پس جیمی وتریون نصفشون یکیه ونصف دیگه فرق داره فقط یک حدس کوچیکه البته اما اگر جیمی وسرسی تارگرین باشن پس فرزندانشون وارث بحق تارگرینان خوب رابطه جیمی وسرسی باهم طبیعی نیست امکان داره مثل تارگرینا باشن

      نقل قول

  • امیدرضا: خوب تایون دیگه اینقدر پخمه نبوده اما خوب اگر خبر از همخوابگی اوناداشته ترجیح میداده باور کنه که تریون حرمزاده است وجیمی وسرسی از خودشن توی کتاب یک دقت کردین که میگه تریون وجیمی مثل جان وراب دونخود در یک قلاف نیستن خوب بچه نصفش از مادر ونصفش ازپدره وغلاف منظور نطفه پدریه مادیدیم که جان فرزند ند نیست وپس اگر این یه اشاره از مارتین باشه پس جیمی وتریون نصفشون یکیه ونصف دیگه فرق داره فقط یک حدس کوچیکه البته اما اگر جیمی وسرسی تارگرین باشن پس فرزندانشون وارث بحق تارگرینان خوب رابطه جیمی وسرسی باهم طبیعی نیست امکان داره مثل تارگرینا باشن

    اینطوری باشه اگر دنریس بفهمه شاید دیگه با جیمی بابت قتل آریس کاری نداشته باشه چون تنها کساییه که اون داره

      نقل قول

  • با عرض سلام مجدد .
    اول دو تا نکته رو بگم بعد بروم سر حرف اصلی ؛
    اول – ببینید آمار نظرات این متن چقدر بالا رفته . بنده مدیران اصلی سایت رو نمی شناسم اما فکر نمی کنم هیچکدام در این بحث شرکت کرده باشند و فقط ما هستیم که داریم با هم تبادل نظر می کنیم . این نشان دهنده ظرفیت بالایی است که این سایت می تواند در اختیار بگیرد اما این کار را نمی کند .
    دوم – در مورد اینکه باراتیون ها راوی ندارند تقریباً حق با شماست ، رابرت و رنلی زود حذف شدند اما آدم های مرموز و توداری نبودند و حرف هایشان را مستقیم به زبان می آوردند پس نیازی نبود وارد سرشان بشویم! در مورد استانیس هم مشاور ارشدش را داریم که بجایش راوی می شود و در واخر کتاب پنجم هم ملیسندر راوی اول شخص می گردد . خود استانیس را حالا که شما می گویید مطمئن نیستم اما کجا بود که به هلوی رنلی فکر می کرد؟!

    اما برگردیم سر بحث بچه های تاویون . بنده نمی دانم شما چه اصراری دارید احتمال تارگرین بودن تیریون را با آن همه ادله در برابر احتمال تارگرین بودن جیمی و سرسی قرار هید که حتی یک دهمش هم نیست!
    اصلاً یک موردی که هیچکدامتان نگفتید را مثال می زنم (در ضمن خیلی از شماها دارید کتاب و سریال را با هم قاطی می کنید!) ؛ تیریون در حالی که با یک بیمار پوست خاکستری گلاویز شده بود داخل آب های آلوده افتاد و جان کانیگتون او را نجات داد . از آن به بعد تیریون همیشه در وحشت ابتلا به این بیماری است و مرتباً خودش را آزمایش می کند اما هیچ علامتی که نشان دهنده ابتلا او به بیماری باشد بروز نمی کند (البته خودش از این وحشت دارد که بیماری در اعضا داخلی بدنش در حال رشد باشد) ، اما جان کانیگتون که فقط تماس خیلی کوتاهی با آن بیمار داشت و تیریون را با دستش از آب بیرون کشید ، مبتلا شده و بیماری به سرعت در حال پیشرفت در دستش می باشد . یادم نیست دقیقاً در کدام کتاب و کدام فصل بود ، اما یکجا اشاره شد که تارگرین های خون اژدها ، مبتلا به این بیماری نمی شوند!

    اما در مورد اینکه حق حکومت بر وستوروس متعلق به چه شخص یا خاندانی است ؛ تاریخ پر است از پادشاهان ضعیفی که همگی حکومت هایشان را از سلف خود ارث برده بودند ، اما هیچکدام از پادشاهانی که خود پایه گذار یک سلسله ، امپراتوری یا کشور بودند را نمی توان ضعیف نامید . کوروش کبیر نوه دختری آستیاک (آخرین پادشاه ماد) بود و تا جایی هم که می دانیم آستیاک پسری نداشت پس ظاهراً کوروش خودش وارث او می شد ، اما کوروش صبر نکرد و وقتی ظلم و ستم های پدر بزرگش را دید علیه اش به پا خواست و امپراتوری خودش را به وجود آورد (یا این چیزی است که مورخان یونانی برایمان نوشته اند!) . شاه اسماعیل صفوی هم نوه دختری اوزن حسن آق قویونولو بود (البته چیزی از حکومت آنها به ارث نمی برد) اما خودش حکومت خودش را ساخت . حتی شاه عباس صفوی هم با اینکه ظاهراً در میانه های دوره سلسله صفوی بوده ، در بین شاهزادگان مختلف این سلسله فقط یکی از مدعیان تاج و تخت بود که توانست به آن دست پیدا کند و مقتدرترین پادشاه این سلسله لقب بگیرد . حتی پادشاه ظالم و خونریزی مثل آقا محمدخان قاجار هم آنقدر قدرت داشت که کشور را دوباره متحد کند و اگر به آن وضع کشته نمی شد ، شاید می توانست روسها را هم شکست دهد!

      نقل قول

  • اگه واقعا جیمی و سرسی بچه های اریس باشند خیلی عجیب و خنده داره همه ما فکر میکنیم سرسی و بچه هاش غاصبن و حکومت حق یکی دیگه است ولی دراینصورت اتفاقا اونا به حق ترین هستند از لحاظ خونی به لیاقت کاری ندارم حالا نمیدونم ریگار بزرگتر بود یا نه اما اگر هم بود دیگه مرده بچه هاشم مردن مگه اینکه این اگان ششم واقعا بچه اون باشه اما اگه نباشه تامن واقعا پادشاه به حقه و تمام این مدت در حالی که اونا داشتند حقیقتو فریاد میزدند دروغگو و غاصب خطابشون میکردیم !!!! :lol: :lol: :lol: هرچند به شکلی کاملا عجیب غریب و این کار به مارتین میاد و داره به ریشمون میخنده و میگه همه تونو اوسکل کردم هاها هاها :mass: :mass: :mass:

      نقل قول

  • امین:
    با عرض سلام مجدد .
    اول دو تا نکته رو بگم بعد بروم سر حرف اصلی ؛
    اول – ببینید آمار نظرات این متن چقدر بالا رفته . بنده مدیران اصلی سایت رو نمی شناسم اما فکر نمی کنم هیچکدام در این بحث شرکت کرده باشند و فقط ما هستیم که داریم با هم تبادل نظر می کنیم . این نشان دهنده ظرفیت بالایی است که این سایت می تواند در اختیار بگیرد اما این کار را نمی کند .
    دوم – در مورد اینکه باراتیون ها راوی ندارند تقریباً حق با شماست ، رابرت و رنلی زود حذف شدند اما آدم های مرموز و توداری نبودند و حرف هایشان را مستقیم به زبان می آوردند پس نیازی نبود وارد سرشان بشویم! در مورد استانیس هم مشاور ارشدش را داریم که بجایش راوی می شود و در واخر کتاب پنجم هم ملیسندر راوی اول شخص می گردد . خود استانیس را حالا که شما می گویید مطمئن نیستم اما کجا بود که به هلوی رنلی فکر می کرد؟!

    اما برگردیم سر بحث بچه های تاویون . بنده نمی دانم شما چه اصراری دارید احتمال تارگرین بودن تیریون را با آن همه ادله در برابر احتمال تارگرین بودن جیمی و سرسی قرار هید که حتی یک دهمش هم نیست!
    اصلاً یک موردی که هیچکدامتان نگفتید را مثال می زنم (در ضمن خیلی از شماها دارید کتاب و سریال را با هم قاطی می کنید!) ؛ تیریون در حالی که با یک بیمار پوست خاکستری گلاویز شده بود داخل آب های آلوده افتاد و جان کانیگتون او را نجات داد . از آن به بعد تیریون همیشه در وحشت ابتلا به این بیماری است و مرتباً خودش را آزمایش می کند اما هیچ علامتی که نشان دهنده ابتلا او به بیماری باشد بروز نمی کند (البته خودش از این وحشت دارد که بیماری در اعضا داخلی بدنش در حال رشد باشد) ، اما جان کانیگتون که فقط تماس خیلی کوتاهی با آن بیمار داشت و تیریون را با دستش از آب بیرون کشید ، مبتلا شده و بیماری به سرعت در حال پیشرفت در دستش می باشد . یادم نیست دقیقاً در کدام کتاب و کدام فصل بود ، اما یکجا اشاره شد که تارگرین های خون اژدها ، مبتلا به این بیماری نمی شوند!

    اما در مورد اینکه حق حکومت بر وستوروس متعلق به چه شخص یا خاندانی است ؛ تاریخ پر است از پادشاهان ضعیفی که همگی حکومت هایشان را از سلف خود ارث برده بودند ، اما هیچکدام از پادشاهانی که خود پایه گذار یک سلسله ، امپراتوری یا کشور بودند را نمی توان ضعیف نامید . کوروش کبیر نوه دختری آستیاک (آخرین پادشاه ماد) بود و تا جایی هم که می دانیم آستیاک پسری نداشت پس ظاهراً کوروش خودش وارث او می شد ، اما کوروش صبر نکرد و وقتی ظلم و ستم های پدر بزرگش را دید علیه اش به پا خواست و امپراتوری خودش را به وجود آورد (یا این چیزی است که مورخان یونانی برایمان نوشته اند!) . شاه اسماعیل صفوی هم نوه دختری اوزن حسن آق قویونولو بود (البته چیزی از حکومت آنها به ارث نمی برد) اما خودش حکومت خودش را ساخت . حتی شاه عباس صفوی هم با اینکه ظاهراً در میانه های دوره سلسله صفوی بوده ، در بین شاهزادگان مختلف این سلسله فقط یکی از مدعیان تاج و تخت بود که توانست به آن دست پیدا کند و مقتدرترین پادشاه این سلسله لقب بگیرد . حتی پادشاه ظالم و خونریزی مثل آقا محمدخان قاجار هم آنقدر قدرت داشت که کشور را دوباره متحد کند و اگر به آن وضع کشته نمی شد ، شاید می توانست روسها را هم شکست دهد!

    با قسمت اول حرف هاتون موافقم فقط ابجی لیانا رو کم داریم که حسابی بحث را داغ کند اما دوم استنیس یک جا به سر داووس درباره هلوی رنگی میگه و اینکه ما تو ذهن هرکس باشیم نمیتونیم بفهمیم دقیقا تو فکر استنیس چی میگذره مثلا به چه چیزی اعتقاد داره در باره امور چه فکری داره و این که در زندگیش چه اتفاقی افتاده که ممکنه پنهان باشه یا در جنگ با بولتن ها دقیقا چی تو سرشه بعدش میخاد چی کار کنه آیا فکر مرگش و شکست خوردن کرده یا به خانواده اش میاندیشد و کلی چیز های دیگه که فقط با رفتن تو ذهنش میتوانیم بفهمیم و اما قسمت سوم حرفاتون تا حالا نشده بیماری خاصی گریبانگیر سرسی و جیمی شود مسموم کرده سرسی توسط تیریون فقط باعث شکم روشش شده بود که دنریس هم دچارش میشه تو فصل کتاب پنجم و اما قسمت چهارم ( ای بابا چقدر طولانیه ) درسته حرف هاتون اما بالاخره شخص بنیان گذار میمیره و دوست داره وارث بعدی از خون خودش باشه حتی کوروش هم همین طور بود حالا اگه اون پادشاه بعدی گند بزنه به پادشاهی پدرش یا پدربزرگش کاری نمیشه کرد تا بوده همین بوده

      نقل قول

  • امین:
    با عرض سلام مجدد .
    اول دو تا نکته رو بگم بعد بروم سر حرف اصلی ؛
    اول – ببینید آمار نظرات این متن چقدر بالا رفته . بنده مدیران اصلی سایت رو نمی شناسم اما فکر نمی کنم هیچکدام در این بحث شرکت کرده باشند و فقط ما هستیم که داریم با هم تبادل نظر می کنیم . این نشان دهنده ظرفیت بالایی است که این سایت می تواند در اختیار بگیرد اما این کار را نمی کند .
    دوم – در مورد اینکه باراتیون ها راوی ندارند تقریباً حق با شماست ، رابرت و رنلی زود حذف شدند اما آدم های مرموز و توداری نبودند و حرف هایشان را مستقیم به زبان می آوردند پس نیازی نبود وارد سرشان بشویم! در مورد استانیس هم مشاور ارشدش را داریم که بجایش راوی می شود و در واخر کتاب پنجم هم ملیسندر راوی اول شخص می گردد . خود استانیس را حالا که شما می گویید مطمئن نیستم اما کجا بود که به هلوی رنلی فکر می کرد؟!

    اما برگردیم سر بحث بچه های تاویون . بنده نمی دانم شما چه اصراری دارید احتمال تارگرین بودن تیریون را با آن همه ادله در برابر احتمال تارگرین بودن جیمی و سرسی قرار هید که حتی یک دهمش هم نیست!
    اصلاً یک موردی که هیچکدامتان نگفتید را مثال می زنم (در ضمن خیلی از شماها دارید کتاب و سریال را با هم قاطی می کنید!) ؛ تیریون در حالی که با یک بیمار پوست خاکستری گلاویز شده بود داخل آب های آلوده افتاد و جان کانیگتون او را نجات داد . از آن به بعد تیریون همیشه در وحشت ابتلا به این بیماری است و مرتباً خودش را آزمایش می کند اما هیچ علامتی که نشان دهنده ابتلا او به بیماری باشد بروز نمی کند (البته خودش از این وحشت دارد که بیماری در اعضا داخلی بدنش در حال رشد باشد) ، اما جان کانیگتون که فقط تماس خیلی کوتاهی با آن بیمار داشت و تیریون را با دستش از آب بیرون کشید ، مبتلا شده و بیماری به سرعت در حال پیشرفت در دستش می باشد . یادم نیست دقیقاً در کدام کتاب و کدام فصل بود ، اما یکجا اشاره شد که تارگرین های خون اژدها ، مبتلا به این بیماری نمی شوند!

    اما در مورد اینکه حق حکومت بر وستوروس متعلق به چه شخص یا خاندانی است ؛ تاریخ پر است از پادشاهان ضعیفی که همگی حکومت هایشان را از سلف خود ارث برده بودند ، اما هیچکدام از پادشاهانی که خود پایه گذار یک سلسله ، امپراتوری یا کشور بودند را نمی توان ضعیف نامید . کوروش کبیر نوه دختری آستیاک (آخرین پادشاه ماد) بود و تا جایی هم که می دانیم آستیاک پسری نداشت پس ظاهراً کوروش خودش وارث او می شد ، اما کوروش صبر نکرد و وقتی ظلم و ستم های پدر بزرگش را دید علیه اش به پا خواست و امپراتوری خودش را به وجود آورد (یا این چیزی است که مورخان یونانی برایمان نوشته اند!) . شاه اسماعیل صفوی هم نوه دختری اوزن حسن آق قویونولو بود (البته چیزی از حکومت آنها به ارث نمی برد) اما خودش حکومت خودش را ساخت . حتی شاه عباس صفوی هم با اینکه ظاهراً در میانه های دوره سلسله صفوی بوده ، در بین شاهزادگان مختلف این سلسله فقط یکی از مدعیان تاج و تخت بود که توانست به آن دست پیدا کند و مقتدرترین پادشاه این سلسله لقب بگیرد . حتی پادشاه ظالم و خونریزی مثل آقا محمدخان قاجار هم آنقدر قدرت داشت که کشور را دوباره متحد کند و اگر به آن وضع کشته نمی شد ، شاید می توانست روسها را هم شکست دهد!

    راستی دیدگاه های این پست که خوبه تو تئوری سازی قاتل سرسی به دویست و پنجاه خورد ای رسیده بود راستی دوستان حالا که بحث تاریخ و امپراطوری و پادشاهی هست یه سوالی هست جوابشو هیچ وقت نفهمیدم فرق امپراطوری با پادشاهی چیه ؟ تو نت توضیح درست حسابی ننوشته بودند

      نقل قول

  • شروین: با قسمت اول حرف هاتون موافقم فقط ابجی لیانا رو کم داریم که حسابی بحث را داغ کنداما دوم استنیس یک جا به سر داووس درباره هلوی رنگی میگهو اینکه ما تو ذهن هرکس باشیم نمیتونیم بفهمیم دقیقا تو فکر استنیس چی میگذره مثلا به چه چیزی اعتقاد داره در باره امور چه فکری داره و این که در زندگیش چه اتفاقی افتاده که ممکنه پنهان باشهیا در جنگ با بولتن ها دقیقا چی تو سرشه بعدش میخاد چی کار کنه آیا فکر مرگش و شکست خوردن کرده یا به خانواده اش میاندیشد و کلی چیز های دیگه که فقط با رفتن تو ذهنش میتوانیم بفهمیم و اما قسمت سوم حرفاتونتا حالا نشده بیماری خاصی گریبانگیر سرسی و جیمی شودمسموم کرده سرسی توسط تیریون فقط باعث شکم روشش شده بود که دنریس هم دچارش میشه تو فصل کتاب پنجمو اما قسمت چهارم ( ای بابا چقدر طولانیه )درسته حرف هاتون اما بالاخره شخص بنیان گذار میمیرهو دوست داره وارث بعدی از خون خودش باشه حتی کوروش هم همین طور بودحالا اگه اون پادشاه بعدی گند بزنه به پادشاهیپدرش یا پدربزرگش کاری نمیشه کرد تا بوده همین بوده

    تیریون که نمی خواست سرسی رو بکشه! فقط می خواست چند روزی نتونه توی حکومت داری دخالت کنه تا تیریون به نقشه های خودش برسه . به نظر بنده که در کل و با نشانه هایی که ذکر شده حتی شانس تارگرین بودن تیریون از جان هم بیشتره!!! درسته که توی سریال لو می ره ، اما بنده باز هم توی کتم نمی ره جان که هیچ مشخصه ظاهری و رفتاری از تارگرین ها رو نداره ، به همین سادگی فرزند راگار باشه!!!
    حالا که حرف تاریخ شد ، می دانستید یک سلسله پادشاهی در تاریخ داریم که قانون وراثت برایشان کشک بوده؟!!! سلسله مملوکان مصر توسط برده های جنگجوی ترکی تاسیس شد که از کودکی به خدمت در سپاه ایوبیان گماشته می شدند . آنها بتدریج قدرتمند شدند و با شورش علیه ایوبیان حکومت را بدست گرفتند . در این حکومت همیشه آن سرداری که قوی تر بود به تخت سلطنت می رسید . بعضی از آنها سعی کردند حکومت را برای فرزندشان مورثی کنند اما سرداران مملوک حاضر به قبول فرماندهی شازده پسرهای ناز پرورده نبودند و همیشه علیه این سلاطین نورس شورش و آنها را سرنگون می کردند ، بنابراین در طول تاریخ چند صد ساله حکومت مملوکان ، هیچ وقت سه نسل پشت سر هم به حکومت این سلسله نرسیدند! مملوکان بخاطر تربیت سفت و سخت نظامی که داشتند بزرگترین جنگجویان زمان خود بودند ، صلیبیون ، هلاکوخان و تیمور لنگ را شکست دادند!!! اما آنها در سیاست ضعیف بودند و شورش ها و جنگ های داخلی پیاپی در کنار شیوع بیماری های واگیردار (بویژه طاعون) مصر زمان حکومت آنها را به ویرانی کشاند . زمانی که عثمانی ها به مصر لشکرکشی کردند مملوکان حتی یک دهم آنها هم سرباز نداشتند اما باز هم در میدان جنگ ترسناک و دلیر ظاهر می شدند و اگر کثرت فراوان عثمانی ها نبود ، آنها را هم شکست می دادند . بعد از تسلط عثمانی بر مصر حکومت اسمی مملوکان ادامه یافت و چون دیگر قدرت نظامی نداشتند ، این حکومت اسمی مورثی شد و اصالت واقعی آنها از میان رفت . آخرین امیر اسمی مملوک در مصر توسط ناپلئون از حکومت خلع گردید و پس از شکست ناپلئون از عثمانی ، حکومت مصر به محمد علی پاشا سردار بزرگ عثمانی و فرزندانش اهدا شد .

    اما در مورد سئوال اینکه فرق امپراتوری با پادشاهی چی هست ؛ نمی توان توضیح دقیق و روشنی داد . عنوان پادشاهی (kingdom) عمدتاً در مورد قلمروی کاربرد دارد که توسط یک سلسله مورثی با مشخصات حکومت سلطنتی اداره می شود و فرقی نمی کند این قلمرو چقدر کوچک یا بزرگ باشد . اما عنوان امپراتوری معمولاً در مواردی کاربرد دارد که یک قلمرو وسیع با مردمی از ملیت های مختلف را شامل می شود .

      نقل قول

  • امین: تیریون که نمی خواست سرسی رو بکشه! فقط می خواست چند روزی نتونه توی حکومت داری دخالت کنه تا تیریون به نقشه های خودش برسه . به نظر بنده که در کل و با نشانه هایی که ذکر شده حتی شانس تارگرین بودن تیریون از جان هم بیشتره!!! درسته که توی سریال لو می ره ، اما بنده باز هم توی کتم نمی ره جان که هیچ مشخصه ظاهری و رفتاری از تارگرین ها رو نداره ، به همین سادگی فرزند راگار باشه!!!
    حالا که حرف تاریخ شد ، می دانستید یک سلسله پادشاهی در تاریخ داریم که قانون وراثت برایشان کشک بوده؟!!! سلسله مملوکان مصر توسط برده های جنگجوی ترکی تاسیس شد که از کودکی به خدمت در سپاه ایوبیان گماشته می شدند . آنها بتدریج قدرتمند شدند و با شورش علیه ایوبیان حکومت را بدست گرفتند . در این حکومت همیشه آن سرداری که قوی تر بود به تخت سلطنت می رسید . بعضی از آنها سعی کردند حکومت را برای فرزندشان مورثی کنند اما سرداران مملوک حاضر به قبول فرماندهی شازده پسرهای ناز پرورده نبودند و همیشه علیه این سلاطین نورس شورش و آنها را سرنگون می کردند ، بنابراین در طول تاریخ چند صد ساله حکومت مملوکان ، هیچ وقت سه نسل پشت سر هم به حکومت این سلسله نرسیدند! مملوکان بخاطر تربیت سفت و سخت نظامی که داشتند بزرگترین جنگجویان زمان خود بودند ، صلیبیون ، هلاکوخان و تیمور لنگ را شکست دادند!!! اما آنها در سیاست ضعیف بودند و شورش ها و جنگ های داخلی پیاپی در کنار شیوع بیماری های واگیردار (بویژه طاعون) مصر زمان حکومت آنها را به ویرانی کشاند . زمانی که عثمانی ها به مصر لشکرکشی کردند مملوکان حتی یک دهم آنها هم سرباز نداشتند اما باز هم در میدان جنگ ترسناک و دلیر ظاهر می شدند و اگر کثرت فراوان عثمانی ها نبود ، آنها را هم شکست می دادند . بعد از تسلط عثمانی بر مصر حکومت اسمی مملوکان ادامه یافت و چون دیگر قدرت نظامی نداشتند ، این حکومت اسمی مورثی شد و اصالت واقعی آنها از میان رفت .آخرین امیر اسمی مملوک در مصر توسط ناپلئون از حکومت خلع گردید و پس از شکست ناپلئون از عثمانی ، حکومت مصر به محمد علی پاشا سردار بزرگ عثمانی و فرزندانش اهدا شد .

    اما در مورد سئوال اینکه فرق امپراتوری با پادشاهی چی هست ؛ نمی توان توضیح دقیق و روشنی داد . عنوان پادشاهی(kingdom) عمدتاً در مورد قلمروی کاربرد دارد که توسط یک سلسله مورثی با مشخصات حکومت سلطنتی اداره می شود و فرقی نمی کند این قلمرو چقدر کوچک یا بزرگ باشد . اما عنوان امپراتوری معمولاً در مواردی کاربرد دارد که یک قلمرو وسیع با مردمی از ملیت های مختلف را شامل می شود .

    ممنون بابت اطلاعتت مملوکان شباهتی به دوتراکی ها دارند طرف قوی رو میگیرند اگه پسر کال قبلی قوی باشه با همونه اما اگه نه یه قوی خودشو کال اعلام میکنه بقیه هم میرن

      نقل قول

  • امین:
    با عرض سلام مجدد .
    اول دو تا نکته رو بگم بعد بروم سر حرف اصلی ؛
    اول – ببینید آمار نظرات این متن چقدر بالا رفته . بنده مدیران اصلی سایت رو نمی شناسم اما فکر نمی کنم هیچکدام در این بحث شرکت کرده باشند و فقط ما هستیم که داریم با هم تبادل نظر می کنیم . این نشان دهنده ظرفیت بالایی است که این سایت می تواند در اختیار بگیرد اما این کار را نمی کند .
    دوم – در مورد اینکه باراتیون ها راوی ندارند تقریباً حق با شماست ، رابرت و رنلی زود حذف شدند اما آدم های مرموز و توداری نبودند و حرف هایشان را مستقیم به زبان می آوردند پس نیازی نبود وارد سرشان بشویم! در مورد استانیس هم مشاور ارشدش را داریم که بجایش راوی می شود و در واخر کتاب پنجم هم ملیسندر راوی اول شخص می گردد . خود استانیس را حالا که شما می گویید مطمئن نیستم اما کجا بود که به هلوی رنلی فکر می کرد؟!

    اما برگردیم سر بحث بچه های تاویون . بنده نمی دانم شما چه اصراری دارید احتمال تارگرین بودن تیریون را با آن همه ادله در برابر احتمال تارگرین بودن جیمی و سرسی قرار هید که حتی یک دهمش هم نیست!
    اصلاً یک موردی که هیچکدامتان نگفتید را مثال می زنم (در ضمن خیلی از شماها دارید کتاب و سریال را با هم قاطی می کنید!) ؛ تیریون در حالی که با یک بیمار پوست خاکستری گلاویز شده بود داخل آب های آلوده افتاد و جان کانیگتون او را نجات داد . از آن به بعد تیریون همیشه در وحشت ابتلا به این بیماری است و مرتباً خودش را آزمایش می کند اما هیچ علامتی که نشان دهنده ابتلا او به بیماری باشد بروز نمی کند (البته خودش از این وحشت دارد که بیماری در اعضا داخلی بدنش در حال رشد باشد) ، اما جان کانیگتون که فقط تماس خیلی کوتاهی با آن بیمار داشت و تیریون را با دستش از آب بیرون کشید ، مبتلا شده و بیماری به سرعت در حال پیشرفت در دستش می باشد . یادم نیست دقیقاً در کدام کتاب و کدام فصل بود ، اما یکجا اشاره شد که تارگرین های خون اژدها ، مبتلا به این بیماری نمی شوند!

    اما در مورد اینکه حق حکومت بر وستوروس متعلق به چه شخص یا خاندانی است ؛ تاریخ پر است از پادشاهان ضعیفی که همگی حکومت هایشان را از سلف خود ارث برده بودند ، اما هیچکدام از پادشاهانی که خود پایه گذار یک سلسله ، امپراتوری یا کشور بودند را نمی توان ضعیف نامید . کوروش کبیر نوه دختری آستیاک (آخرین پادشاه ماد) بود و تا جایی هم که می دانیم آستیاک پسری نداشت پس ظاهراً کوروش خودش وارث او می شد ، اما کوروش صبر نکرد و وقتی ظلم و ستم های پدر بزرگش را دید علیه اش به پا خواست و امپراتوری خودش را به وجود آورد (یا این چیزی است که مورخان یونانی برایمان نوشته اند!) . شاه اسماعیل صفوی هم نوه دختری اوزن حسن آق قویونولو بود (البته چیزی از حکومت آنها به ارث نمی برد) اما خودش حکومت خودش را ساخت . حتی شاه عباس صفوی هم با اینکه ظاهراً در میانه های دوره سلسله صفوی بوده ، در بین شاهزادگان مختلف این سلسله فقط یکی از مدعیان تاج و تخت بود که توانست به آن دست پیدا کند و مقتدرترین پادشاه این سلسله لقب بگیرد . حتی پادشاه ظالم و خونریزی مثل آقا محمدخان قاجار هم آنقدر قدرت داشت که کشور را دوباره متحد کند و اگر به آن وضع کشته نمی شد ، شاید می توانست روسها را هم شکست دهد!

    دلیل اولی عدم میل ورغبت دستم درکارانه سایته چون دیگه حال وحوصله سایت راندارن وگر نه سایت مخاطبان زیادی داره
    دوم درسته رنلی و رابرت زود حذف شدن واستینس تاالان زنده است وداووس تا الان راوی داستان بوده واونم باریتون نیست بهشون خدمت میکرد
    سوم یک مثال راجع این چیزی که درباره بیماری گفتین توی بیماری ابولا در آفریقا خیلیا مبتلا شدن وبعضی هاهم به طرز عجیبی باوجود زندگی دربین اونا مبتلا نشدن درحالی که بعضیا که از کشور هایی مثل فرانسه آمریکا بایک بار سفر کردن به اونجا بعد ازبرگشت به این بیماری مبتلا شدن پس قضیه تریونم میشه گفت یک خشانسیه مارتینیه مارتین با احتمال زیاد دلایلیو برای رد گم کردن میزاره شما اصلا تابحال دقت کردین که سرسی یکی ازتوانایی های تارگرینا مثل خواب هایی آینده بینی که جنبه پیشگویی دارن میبینه توانایی که دختر یکی از تارگرین هایی که (اسمش یادم نیست) توی والریا بود که سالها پیش از نابودی والریا خوابشو دیده بود ومیان اکثر تارگرین هاهم بوده وسرسی این توانایی را دارد مدارک فقط به حرف های عمه جیمی محدود نمیشه وتریون هیچ ظاهر تارگرینی نداره

    چهارم خوب دراکثر مناطق اینطور بوده که اسم فامیلی ازپدر وحق سلطنت بخاطر اراده قوی بامردبوده تابقیه ازاون اطاعت کنن ودرتمامی ادیان ابراهیمی رسم بوده با وجود رابطه خونی برابر ودر مورد جنگ باروس ها شاید روس هارا شکستشان میداد یا یک مثال دیگه ما در دوره ساسانیان زمان خسرو پرویز که دیگر وسعت امپراتوری هخامنشیان را دوباره داشت احیا میکرد وروم روتقریبا به زانو درآورده بوداما باتوطعه پسرش بیشتر بخاطر تخت وشیرین شاهزاده خانم ارمنی کشته شد اختلافات زیادی بین کشور وخاندانشان پیش آمد به طوری که درطی چهار سال ۱۲تا پادشاه عوض شد وکشور روبه زوال رفت بعد اعراب به ایران آمدن وساسانیان را درزمان یزدگرد سوم شکست دادن مطمئنا اگر خسروپرویز باتوطعه ی پسرش مواجه نمیشد قدرت شان روبه زوال نمیرفت وشاید اعراب راشکست میداد یا حتی شایدبه ایران حمله نمیشد درست مثل آقا محمد خان وعباس میرزا که روس ها راشکست میداد خوب ما درطول تاریخ پادشاهان ضعیف زیادی بوده که باعث ضعیف شدن کشور شدن درحالی که اجداد بااراده وقدرت مندی داشتن اما خوب توی سایت جای این حرفا نیست

      نقل قول

  • شروین:
    اگه واقعا جیمی و سرسی بچه های اریس باشند خیلی عجیبو خنده دارههمه ما فکر میکنیم سرسی و بچه هاش غاصبن و حکومت حق یکی دیگه است ولی دراینصورتاتفاقا اونا به حق ترین هستنداز لحاظ خونی به لیاقت کاری ندارمحالا نمیدونم ریگار بزرگتر بود یا نه اما اگر هم بود دیگه مرده بچه هاشم مردن مگهاینکه این اگان ششمواقعا بچه اون باشهاما اگه نباشهتامن واقعا پادشاه به حقهو تمام این مدت در حالی که اونا داشتند حقیقتو فریاد میزدنددروغگو و غاصب خطابشون میکردیم !!!! هرچند به شکلی کاملا عجیب غریبو این کار به مارتین میاد و داره به ریشمون میخنده و میگه همه تونو اوسکل کردم هاها هاها

    منم همینو میگم

      نقل قول

  • شروین: با قسمت اول حرف هاتون موافقم فقط ابجی لیانا رو کم داریم که حسابی بحث را داغ کنداما دوم استنیس یک جا به سر داووس درباره هلوی رنگی میگهو اینکه ما تو ذهن هرکس باشیم نمیتونیم بفهمیم دقیقا تو فکر استنیس چی میگذره مثلا به چه چیزی اعتقاد داره در باره امور چه فکری داره و این که در زندگیش چه اتفاقی افتاده که ممکنه پنهان باشهیا در جنگ با بولتن ها دقیقا چی تو سرشه بعدش میخاد چی کار کنه آیا فکر مرگش و شکست خوردن کرده یا به خانواده اش میاندیشد و کلی چیز های دیگه که فقط با رفتن تو ذهنش میتوانیم بفهمیم و اما قسمت سوم حرفاتونتا حالا نشده بیماری خاصی گریبانگیر سرسی و جیمی شودمسموم کرده سرسی توسط تیریون فقط باعث شکم روشش شده بود که دنریس هم دچارش میشه تو فصل کتاب پنجمو اما قسمت چهارم ( ای بابا چقدر طولانیه )درسته حرف هاتون اما بالاخره شخص بنیان گذار میمیرهو دوست داره وارث بعدی از خون خودش باشه حتی کوروش هم همین طور بودحالا اگه اون پادشاه بعدی گند بزنه به پادشاهیپدرش یا پدربزرگش کاری نمیشه کرد تا بوده همین بوده

    ولکن کن حال وحوصله داری هرموقع میاد جواب های غیرمنطقی میده ووقتی باهاش بحث میکنی سه روز سردرد میگیری هرکاری میکنه تا حرف خودشو به کرسی بشونه اما راجع استنیس اون حتی توی سریالم گاهی بابت کشتن رنلی عذاب وجدان میکشید هرموقع در بارش حرف میزد توی چهرش معلوم بود وتوی کتابم راجع هلوی رنلی فکر میکرد وعذاب میکشید

      نقل قول

  • امین: تیریون که نمی خواست سرسی رو بکشه! فقط می خواست چند روزی نتونه توی حکومت داری دخالت کنه تا تیریون به نقشه های خودش برسه . به نظر بنده که در کل و با نشانه هایی که ذکر شده حتی شانس تارگرین بودن تیریون از جان هم بیشتره!!! درسته که توی سریال لو می ره ، اما بنده باز هم توی کتم نمی ره جان که هیچ مشخصه ظاهری و رفتاری از تارگرین ها رو نداره ، به همین سادگی فرزند راگار باشه!!!
    حالا که حرف تاریخ شد ، می دانستید یک سلسله پادشاهی در تاریخ داریم که قانون وراثت برایشان کشک بوده؟!!! سلسله مملوکان مصر توسط برده های جنگجوی ترکی تاسیس شد که از کودکی به خدمت در سپاه ایوبیان گماشته می شدند . آنها بتدریج قدرتمند شدند و با شورش علیه ایوبیان حکومت را بدست گرفتند . در این حکومت همیشه آن سرداری که قوی تر بود به تخت سلطنت می رسید . بعضی از آنها سعی کردند حکومت را برای فرزندشان مورثی کنند اما سرداران مملوک حاضر به قبول فرماندهی شازده پسرهای ناز پرورده نبودند و همیشه علیه این سلاطین نورس شورش و آنها را سرنگون می کردند ، بنابراین در طول تاریخ چند صد ساله حکومت مملوکان ، هیچ وقت سه نسل پشت سر هم به حکومت این سلسله نرسیدند! مملوکان بخاطر تربیت سفت و سخت نظامی که داشتند بزرگترین جنگجویان زمان خود بودند ، صلیبیون ، هلاکوخان و تیمور لنگ را شکست دادند!!! اما آنها در سیاست ضعیف بودند و شورش ها و جنگ های داخلی پیاپی در کنار شیوع بیماری های واگیردار (بویژه طاعون) مصر زمان حکومت آنها را به ویرانی کشاند . زمانی که عثمانی ها به مصر لشکرکشی کردند مملوکان حتی یک دهم آنها هم سرباز نداشتند اما باز هم در میدان جنگ ترسناک و دلیر ظاهر می شدند و اگر کثرت فراوان عثمانی ها نبود ، آنها را هم شکست می دادند . بعد از تسلط عثمانی بر مصر حکومت اسمی مملوکان ادامه یافت و چون دیگر قدرت نظامی نداشتند ، این حکومت اسمی مورثی شد و اصالت واقعی آنها از میان رفت .آخرین امیر اسمی مملوک در مصر توسط ناپلئون از حکومت خلع گردید و پس از شکست ناپلئون از عثمانی ، حکومت مصر به محمد علی پاشا سردار بزرگ عثمانی و فرزندانش اهدا شد .

    اما در مورد سئوال اینکه فرق امپراتوری با پادشاهی چی هست ؛ نمی توان توضیح دقیق و روشنی داد . عنوان پادشاهی(kingdom) عمدتاً در مورد قلمروی کاربرد دارد که توسط یک سلسله مورثی با مشخصات حکومت سلطنتی اداره می شود و فرقی نمی کند این قلمرو چقدر کوچک یا بزرگ باشد . اما عنوان امپراتوری معمولاً در مواردی کاربرد دارد که یک قلمرو وسیع با مردمی از ملیت های مختلف را شامل می شود .

    آره خوب توی سلسله مملوکیان همیشه هرقوی تر بوده به تخت میرسیده ودربین عثمانیاهم هیچ تضمینی نبوده که پسر بزرگ تر به تخت برسه واکثر مواقع فرزندان بعدی به تخت میرسیدن و بقیه وارثانون به قتل میرسوندن راجع پادشاهی امپراتوری امپراتوری مجموع چندتا پادشاهی که مستمره اون امپراتوری مرکزی بودن میشدن مثل پادشاهی مجارستان وساکسونی که زیر مجموعه امپراتوری اتریش بودن

      نقل قول

  • امیدرضا: ولکن کن حال وحوصله داری هرموقع میاد جواب های غیرمنطقی میده ووقتی باهاش بحث میکنی سه روز سردرد میگیری هرکاری میکنه تا حرف خودشو به کرسی بشونه اما راجع استنیس اون حتی توی سریالم گاهی بابت کشتن رنلی عذاب وجدان میکشید هرموقع در بارش حرف میزد توی چهرش معلوم بود وتوی کتابم راجع هلوی رنلی فکر میکرد وعذاب میکشید

    یک نکته ای در مورد ایشون این بود که وقتی داستانو تازه شروع کرده بود تا آخرشو خونده بود و میگفت میدونستم این اتفاق میفته فلان چیزی میگفتن از این حرف ها :wacko: :wacko:

      نقل قول

  • شروین: یک نکته ای در مورد ایشون این بود که وقتی داستانو تازه شروع کرده بود تا آخرشو خونده بود و میگفت میدونستم این اتفاق میفته فلان چیزی میگفتن از این حرف ها

    ایشون خیلی یه دنده ان فقط به نف تارگریناقضاوت میکنن وهمه جانبه به داستان نگاه نمیکنن طرف میگیرن

      نقل قول

  • امیدرضا: دلیل اولی عدم میل ورغبت دستم درکارانه سایته چون دیگه حال وحوصله سایت راندارن وگر نه سایت مخاطبان زیادی داره
    دوم درسته رنلی و رابرت زود حذف شدن واستینس تاالان زنده است وداووس تا الان راوی داستان بوده واونم باریتون نیست بهشون خدمت میکرد
    سوم یک مثال راجع این چیزی که درباره بیماری گفتین توی بیماری ابولا در آفریقا خیلیا مبتلا شدن وبعضی هاهم به طرز عجیبی باوجود زندگی دربین اونا مبتلا نشدن درحالی که بعضیا که از کشور هایی مثل فرانسه آمریکا بایک بار سفر کردن به اونجا بعد ازبرگشت به این بیماری مبتلا شدن پس قضیه تریونم میشه گفت یک خشانسیه مارتینیه مارتینبا احتمال زیاد دلایلیو برای رد گم کردن میزاره شما اصلا تابحال دقت کردین که سرسی یکی ازتوانایی های تارگرینا مثل خواب هایی آینده بینی که جنبه پیشگویی دارن میبینه توانایی که دختر یکی از تارگرین هایی که (اسمش یادم نیست) توی والریا بود که سالها پیش از نابودی والریا خوابشو دیده بود ومیان اکثر تارگرین هاهم بوده وسرسی این توانایی را دارد مدارک فقط به حرف های عمه جیمی محدود نمیشه وتریون هیچ ظاهر تارگرینی نداره

    چهارم خوب دراکثر مناطق اینطور بوده که اسم فامیلی ازپدر وحق سلطنت بخاطر اراده قوی بامردبوده تابقیه ازاون اطاعت کنن ودرتمامی ادیان ابراهیمی رسم بوده با وجود رابطه خونی برابر ودر مورد جنگ باروس هاشاید روس هارا شکستشان میداد یا یک مثال دیگهما در دوره ساسانیان زمان خسرو پرویز که دیگر وسعتامپراتوری هخامنشیان را دوباره داشت احیا میکرد وروم روتقریبا به زانو درآورده بوداما باتوطعه پسرش بیشتر بخاطر تخت وشیرین شاهزاده خانم ارمنی کشته شد اختلافات زیادی بین کشور وخاندانشان پیش آمد به طوری که درطی چهار سال ۱۲تا پادشاه عوض شد وکشور روبه زوال رفت بعد اعراب به ایران آمدن وساسانیان رادرزمان یزدگرد سوم شکست دادن مطمئنا اگر خسروپرویز باتوطعه ی پسرش مواجه نمیشد قدرت شان روبه زوال نمیرفت وشاید اعراب راشکست میداد یا حتی شایدبه ایران حمله نمیشد درست مثل آقا محمد خان وعباس میرزا که روس ها راشکست میداد خوب ما درطول تاریخ پادشاهان ضعیف زیادی بوده که باعث ضعیف شدن کشور شدن درحالی که اجداد بااراده وقدرت مندی داشتن اما خوب توی سایت جای این حرفا نیست

    با سلام مجدد و تشکر از بابت پاسخگو بودنتان .
    اما بنده باز هم تارگرین بودن سرسی را نمی توانم باور کنم ، به نظرم اگر مارتین این مسیر را در پیش بگیرد ، به طرفدارانش خیانت کرده است . در مورد خواب دیدن هم ، همه خواب می بینند ، همه برایشان پیش می آید خوابی ببینند که فردایش یا چند روز بعدش برایشان تعبیر شود ، حتماً برایتان پیش آمده! برای بنده هم پیش آمده ، پس آیا ما تارگرین هستیم؟ تازه یک چیز جدید یادم آمد ، برن ، ریکان و جان هر سه خواب مشترکی می دیدند که نشانه رسیدن خبر مرگ ادارد بود . آیا برن و ریکان تارگرین هستند؟ یا اصلاً جان که فکر می کنیم پسر ند نیست ، چرا باید این خواب را ببیند؟!

    در مورد تاریخ هم باید بگویم ، هدف از مطالعه تاریخ درس گرفتن از آن است ، نه حسرت خوردن از وقایعی که اتفاق افتاده یا می توانسته اتفاق بیافتد . خسروپرویز پادشاه ظالمی بود و اگر به دست پسرش کشته نمی شد ، یکی دیگر این کار را می کرد . یک حکایتی یکجا خواندم که خیلی دوستش دارم ؛ می گویند یک روز خسروپرویز با همسرش در حیاط قصر قدم می زد . خسرو گفت : حکومت چیز خوبی است اگر دائمی بود . همسرش جواب داد : اگر دائمی بود به تو نمی رسید!

    چند سال پیش که تازه پخش سریال حریم سلطان از ماهواره شروع شده بود و بعضی از کارشناسان فرهنگی درباره محبوبیت زیاد سریال های تاریخی کره ایی و ترکی حرف می زدند ، بنده به یکی از این عزیزان (از طریق سایتش) پیشنهاد دادم که می شود در ایران هم سریالی درباره سال های پایانی حکومت ساسانیان ساخت که خیلی جذاب تر هم باشد ، اما آن بنده خدا موافق نبود و می گفت این سوژه خیلی حساسی است ، از یک طرف ممکن است آنهایی را که سنگ ملی گرایی به سینه می زنند برنجاند و از آن طرف مذهبی ها بخاطر نحوه نشان دادن نزدیک شدن تهدید اعراب مسلمان صدایشان در بیاید! به هر صورت گذشت تا پارسال که بنده در یکی از سایت های خبری خواندم یکی از کارگردانان جوان و البته مشهور به مذهبی بودن فیلمنامه ایی درباره همین دوره تاریخی نوشته و دنبال تدارک ساخت آن است ، اما هنوز خبر دیگری درباره آن نشنیده ام!

      نقل قول

  • امین: با سلام مجدد و تشکر از بابت پاسخگو بودنتان .
    اما بنده باز هم تارگرین بودن سرسی را نمی توانم باور کنم ، به نظرم اگر مارتین این مسیر را در پیش بگیرد ، به طرفدارانش خیانت کرده است . در مورد خواب دیدن هم ، همه خواب می بینند ، همه برایشان پیش می آید خوابی ببینند که فردایش یا چند روز بعدش برایشان تعبیر شود ، حتماً برایتان پیش آمده! برای بنده هم پیش آمده ، پس آیا ما تارگرین هستیم؟ تازه یک چیز جدید یادم آمد ، برن ، ریکان و جان هر سه خواب مشترکی می دیدند که نشانه رسیدن خبر مرگ ادارد بود . آیا برن و ریکان تارگرین هستند؟ یا اصلاً جان که فکر می کنیم پسر ند نیست ، چرا باید این خواب را ببیند؟!

    در مورد تاریخ هم باید بگویم ، هدف از مطالعه تاریخ درس گرفتن از آن است ، نه حسرت خوردن از وقایعی که اتفاق افتاده یا می توانسته اتفاق بیافتد . خسروپرویز پادشاه ظالمی بود و اگر به دست پسرش کشته نمی شد ، یکی دیگر این کار را می کرد . یک حکایتی یکجا خواندم که خیلی دوستش دارم ؛ می گویند یک روز خسروپرویز با همسرش در حیاط قصر قدم می زد . خسرو گفت : حکومت چیز خوبی است اگر دائمی بود . همسرش جواب داد : اگر دائمی بود به تو نمی رسید!

    چند سال پیش که تازه پخش سریال حریم سلطان از ماهواره شروع شده بود و بعضی از کارشناسان فرهنگی درباره محبوبیت زیاد سریال های تاریخی کره ایی و ترکی حرف می زدند ، بنده به یکی از این عزیزان (از طریق سایتش) پیشنهاد دادم که می شود در ایران هم سریالی درباره سال های پایانی حکومت ساسانیان ساخت که خیلی جذاب تر هم باشد ، اما آن بنده خدا موافق نبود و می گفت این سوژه خیلی حساسی است ، از یک طرف ممکن است آنهایی را که سنگ ملی گرایی به سینه می زنند برنجاند و از آن طرف مذهبی ها بخاطر نحوه نشان دادن نزدیک شدن تهدید اعراب مسلمان صدایشان در بیاید! به هر صورت گذشت تا پارسال که بنده در یکی از سایت های خبری خواندم یکی از کارگردانان جوان و البته مشهور به مذهبی بودن فیلمنامه ایی درباره همین دوره تاریخی نوشته و دنبال تدارک ساخت آن است ، اما هنوز خبر دیگری درباره آن نشنیده ام!

    ممنون خواهش میکنم لطف داری خوب راجع خواب های سرسی که جنبه پیشگویی دارن میبینه توانایی که دختر یکی از بزرگان والریا به اسم اینار تارگریان دختری داشت که توانایی خواب هایی که جنبه پیشگویی دارن میدید اون ۱۲سال پیش از نابودی والریا خوابشو دیده ودرهمین موقع اینار تارگرین خانواده خود را به دراگون استون که از ممالک والریا در غرب بود منتقل کرد واین یکی از توانایی های ذاتی تارگرین هاست که اکثر اونا این توانایی رودارن اگه میخواین توی ویکی وستروس سرچ کنید اونجا هم هستن دیگه نیاز نیست کل کتابو به دنبالش بگردین اما راجع برن وریکان وجان اسنو خوب برن وریکان اونا همه توی رویاهاشون کلاغ سه چشمو دیدین که اونا رو به سمت آرامگاهخانواده گیشون برد وکلاغ سه چشم وقتی برن به اونجا رفت بهش میگه که من همش مراقبتون بودم خوب کلاغ سه چشم کیه اون به احتمال زیاد برندین ریورزه فرزند اگان تارگرین چهارمه اما راجع خواب های خودمان خوب خواب چیزیه که ما وقتی درحالت خواب هستیم به چیز هایی که فکر میکنیم اونا رو مثل توی میبینیم که خودمون دراونیم اما راجع خواب هایی هم که اتفاق میوفتن انسان ذهنیتی وحسی داره که ممکنه گاهی چیزهایی که میبینه با فرداش اتفاق بیوفتن اما نه طور کامل واین خواب هایی که اونا توکتاب کامل بودن خوب من اول قبول نداشتم که جان فرزند ریگاره وهنوزم توی کتاب درحاله ای از ابهام قرار داره خوب بگذریم

    اما خسرو پرویز اونم مانند هرپادشاه دیگری خوبی ها وبدی های خودشو داشته متاسفانه بیشتر تاریخ نویسان ایرانی فقط جنبه های بدیشو به تصویر میکشن وبرای ایران خوبی هاییم داشت وبحثم تاسف خوردن سر حمله عراب برام مهم نیست گذشته هاها گذشته فقط مثال زدم اما متاسفانه مابه تاریخ وسینما اهمیت نمیدیم وفیلم هایی دربارهی تاریخ ایران باستان نمیسازیم که پر از شکوه وعظمت ایران زمین بوده مثلا به قول خودتون کشور هایی مثل ترکیه به تاریخ خود اهمیت زیادی میدن وبا ساختن سریال هایی مانند حریم سلطان حتی اونا روبه تصویر میکشن وحتی ظاهر سازی هم میکنن وخودشونو بزرگ جلوه میدین مثلا شخصیت محبوب این سریال سلطان سلیمان کوچک ترین واقعیتی با تصویر واقعیش نداشته ویک فرد خونخوار ومستبد بوده که محبوب ترین پسرای خودشو به قتل رسونده هرچند اونا روتوی سریال به تصویر کشیده اما بازم سعی در بزرگ کردنش این شخصیت داشتن هیچ میدونستین که همین سلطان سلیمان درواقعیت دستور قتل هزاران ایرانی شیعه بیگناهودرخاک خودش داده وهمین امر باعث شده تا مردم ایران بیشتر به سمت چنین سریال هایی رفته وسریال های تاریخی کره ای اکثرا تاریخ سازی میکنن درحالی که تاریخ ایران پر افتخار وشکوهو عظمته خوب مثلا یه فیلمی درباره هخامنشیان کورش میساختن خیلی خوب میشد اماخوب اینکار انجام نمیشه حتی باعث شده درخارج فیلم هایی علیه تاریخ ایران بسازن بگذریم اینجا جای این بحثا نیست بهترین کار اینه که این بحثا رو نکنیم چون جاش اینجا نیست واین سایت فقط درمورد نغمه یخ وآتشه وازمسئولین سایت هم معذرت میخوام چون این بحثا رو کردیم

      نقل قول

  • یه چیز دیگه داداش امین راجع تارگرین بودن جیمی وسرسی یا تیریون بهترین کار اینه که سر این موضوع بحث نکنیم چون نه شما قانع میشین ونه بنده پس
    بی فایده است بهتره که صبر کنیم کتاب ها وفصل های جدید از سریال بیان شاید اصلا هرسه تا فرزند خود تایون بودن والکی سرشون تئوری میساختیم

      نقل قول

  • با سلام دوباره .
    بله حق با شماست . فعلاً مارتین همه ما را سر کار گذاشته . فقط با عرض پوزش از مدیران سایت دو نکته رو بگم و این بحث رو تمام کنم ؛
    بنده هم به ترکها ، هم به کره ایی ها ، هم به یونانی ها ، هم به آمریکایی ها و … حق می دهم که بخواهند فرهنگ و تاریخ خود را بزرگتر از آنچیزی که هست نشان دهند . ایراد کار خود ما هستیم ، تک تکمان . همین سریال حریم سلطان که از ماهواره پخش می شد ، کسانی که آن را دوبله کرده بودند برای جلوگیری از ریزش مخاطب و از دست دادن درآمدشان تقریباً همه مواردی که به ایران و ایرانی و پادشاهی صفوی مربوط می شد را در دوبله سریال تغییر داده بودند ، اصلاً انگار که آن زمان ایرانی وجود نداشته!!!
    در مورد این هم که چرا درباره تاریخ باستان خودمان فیلم نمی سازیم ، باز ایراد از خودمان است! آقای علی معلم چندین سال دنبال نوشتن فیلمنامه کوروش کبیر بود ، وقتی کار تمام شد آن را برای دریافت مجور فرستاد تایید نکردند و گفتند یک نفر دیگر زودتر از شما فیلمنامه ایی با این موضوع را ثبت کرده . حالا چندین سال آقای معلم و طرف مقابلش (که اسمشان را به خاطر ندارم) ، درگیر جنگ حقوقی هستند و هیچکدام فعلاً نمی توانند برای ساخت فیلمشان اقدام کنند!

      نقل قول

  • بنظر من دنریس یه فاحشه کثیفه این مارتین داعشی الکی قهرمانش کرده بااین ریشای داعشیش دنریس با این دوست پسرای دوتراکیش وستروسو به گند میکشن اصلا تارگرینا همه مفت خورن وغاصب کاش جافری نمیمرد جافری فاحشه کش میزد،دنرسو،میکشت،اصلا،بگو مارتین وقتی تالکین کتاب مینوشت تو دستمال کاغڎی بودی

      نقل قول

  • sahar:
    بنظر من دنریس یه فاحشه کثیفه این مارتین داعشی الکی قهرمانش کرده بااین ریشای داعشیش دنریس با این دوست پسرای دوتراکیش وستروسو به گند میکشناصلا تارگرینا همه مفت خورن وغاصب کاش جافری نمیمرد جافری فاحشه کش میزد،دنرسو،میکشت،اصلا،بگو مارتین وقتی تالکین کتاب مینوشت تو دستمال کاغڎی بودی

    دیگه زیاده روی کردی. جافری باید میمرد و هیچکس از مرگش ناراحت نشد غیر از مادرش اتفاقا اون بیشتر وستروسو به گند میکشید و در مورد تارگارینا درمورد همه شون صدق نمیکنه ریگار رو چه استارک چه لینستر چه ارن چه مارتل چه تایرل قبول داشتن بهترین و کاملترین آدمی بوده که تو این داستان بوده غیر از رابرت که معلومه چرا بعدشم این داستان دیگه است ارباب حلقه ها داستان دیگه ای بود با این که ارباب حلقه ها پدر فانتزی است اما از همون اولاش راحت میشد حدس زد آخرش چی میشه اما در مورد این کتاب نمی دونیم تو کتاب شش چی میشه چه برسه به آخرش و به چیزی یادم رفت بگم جافری فاحشه کش نیست کی بود که به سانسا گفت بعد این که با مارجری عروسی کنم هنوز هم مال منی ؟؟ اتقاقا اون به کسی که فکر میکرد باباشه رفته

      نقل قول

  • شروین: دیگه زیاده روی کردی.جافری باید میمردو هیچکس از مرگش ناراحت نشد غیر از مادرشاتفاقا اون بیشتر وستروسو به گند میکشید و در مورد تارگارینا درمورد همه شون صدق نمیکنهریگار رو چه استارک چه لینستر چه ارن چه مارتل چه تایرل قبول داشتنبهترین و کاملترین آدمی بوده که تو این داستان بوده غیر از رابرت که معلومه چرا بعدشم این داستان دیگه است ارباب حلقه ها داستان دیگه ای بود با این که ارباب حلقه ها پدر فانتزی است اما از همون اولاش راحت میشد حدس زد آخرش چی میشه اما در مورد این کتاب نمی دونیم تو کتاب شش چی میشه چه برسه به آخرشو به چیزی یادم رفت بگمجافری فاحشه کش نیستکی بود که به سانسا گفت بعد این که با مارجری عروسی کنم هنوز هم مال منی ؟؟اتقاقا اون به کسی که فکر میکرد باباشه رفته

    من ازجافری خوشم نمیاد مردن حقش بود وستروسو به گند کشید اما اگه یه پدر و مادری مثل ندوکاتلین داشت شاید حتی ازجان اسنو هم بهتر میشد یا حتی رابرت اگه اونو ازنوزادی که اثری ازسرسی نبود پیش ند می فرستاد مثل تیون اما دنریسو خدایی کجای دلم بزارم مگه خودش کاری کرده چیکار کرده از یه مفت خور بیشتره راستش مارتین وتهیه کنندگانم دارن داستانو به گند میکشن با این همه بالوپر الکی به دنریس میدن آخرم دنریس ملکه ی هفت اقلیم با جان اسنو ازدواج خواهد کرد وبر هفت اقلیم حکومت میکنند از این همه فوش حمایت نمیکنم اما خدایی اینطور خوبه فقط یه آدم الاف مثل لیانا خانوم از دنریس وتارگرینا حمایت میکنن راجع تارگرینا اونا درواقع غاصبن وبیشتر باکمک اژدهاها تختو بدست آوردن درحالی که خودشون به رابرت غاصب میگفتن رابرت هرچی هست ریشه خاندانش وستروسیه اونم مثل تارگرینها البته شخصیت های خوبم بینشون خیلی کم بوده از بین اونا هم فقط یک نفرشون به تخت میرسه بقیه اکثرا یا ظالم یا نالایق بودن تنها خوباش فقط جهیریس دانا یکم که تنها آدم خوب بین تارگرینا بود که به تخت رسید ودیمون بلک فایر که سلطنت درواقع حقش بود واستاد ایمون وریگار که همه قبولش داشتن البته خوبی وبدی خودشو داشته اما تنها بدیش حمایت از کارای پدرشه وراجع داستان ارباب حلقه ها داستان خوبی بود اما پیچیده گی های مارتینیو نداره آخرشم معلوم بود پیروزی قطعی خوبی بر بدی وجدایی کامل خوبی وبدی وبیشتر جنبه رستاخیزی داشت ویکی ازدلایل پیچیده گی دنیای مارتین نوشتنش درعصر حال و جدا نبودن خوبی وبدی وخاکستری بودن تمام شخصیت ها اما خود مارتینم الهامش برای خلق داستان ازتالکین گرفته بود وشاید اگه تالکین نبود مارتین هیچ وقت به فکرنوشتن داستان نغمه یخ وآتش نمیوفتاد اما داستان تالکینم خیلی خوب بود وجافری خدایی جافری میتونست با خیلیا رابطه داشته باشه اما نمیخاست ازخوبیشم نبود اما مگه بعدش باسانسا کاری داشت بیچاره حتی نرسید با مارجری باشه تامنم به ماجری رسید اما جافری نه وفقط برای نشون دادن قدرت وخودنمایی میگفت تومال منی وهمه به من تعلق دارن قدرتنمایی میکرد البته تنها چیز خوب جافری که اونم از سنگ دلیش بود این بود که حوس باز نبود

      نقل قول

  • امیدرضا: من ازجافری خوشم نمیاد مردن حقش بود وستروسو به گند کشید اما اگه یه پدر و مادری مثل ندوکاتلین داشت شاید حتی ازجان اسنو هم بهتر میشد یا حتی رابرت اگه اونو ازنوزادی که اثری ازسرسی نبود پیش ند می فرستاد مثل تیون اما دنریسو خدایی کجای دلم بزارم مگه خودش کاری کرده چیکار کرده از یه مفت خور بیشتره راستش مارتین وتهیه کنندگانم دارن داستانو به گند میکشن با این همه بالوپر الکی به دنریس میدن آخرم دنریس ملکه ی هفت اقلیم با جان اسنو ازدواج خواهد کرد وبر هفت اقلیم حکومت میکنند از این همه فوش حمایت نمیکنم اما خدایی اینطور خوبه فقط یه آدم الاف مثل لیانا خانوم از دنریس وتارگرینا حمایت میکنن راجع تارگرینا اونا درواقع غاصبن وبیشتر باکمک اژدهاها تختو بدست آوردن درحالی که خودشون به رابرت غاصب میگفتن رابرت هرچی هست ریشه خاندانش وستروسیه اونم مثل تارگرینها البته شخصیت های خوبم بینشون خیلی کم بوده از بین اونا هم فقط یک نفرشون به تخت میرسه بقیه اکثرا یا ظالم یا نالایق بودن تنها خوباش فقط جهیریس دانا یکم که تنها آدم خوب بین تارگرینا بود که به تخت رسید ودیمون بلک فایر که سلطنت درواقع حقش بود واستاد ایمون وریگار که همه قبولش داشتن البته خوبی وبدی خودشو داشته اما تنها بدیش حمایت از کارای پدرشه وراجع داستان ارباب حلقه ها داستان خوبی بود اما پیچیده گی های مارتینیو نداره آخرشم معلوم بود پیروزی قطعی خوبی بر بدی وجدایی کامل خوبی وبدی وبیشتر جنبه رستاخیزی داشت ویکی ازدلایل پیچیده گی دنیای مارتین نوشتنش درعصر حالو جدا نبودن خوبی وبدی وخاکستری بودن تمام شخصیت ها اما خود مارتینم الهامش برای خلق داستان ازتالکین گرفته بود وشاید اگه تالکین نبود مارتین هیچ وقت به فکرنوشتن داستان نغمه یخ وآتش نمیوفتاد اما داستان تالکینم خیلی خوب بود وجافری خدایی جافری میتونست با خیلیا رابطه داشته باشه اما نمیخاست ازخوبیشم نبود اما مگه بعدش باسانسا کاری داشت بیچاره حتی نرسید با مارجری باشه تامنم به ماجری رسید اما جافری نه وفقط برای نشون دادن قدرت وخودنمایی میگفت تومال منی وهمه به من تعلق دارن قدرتنمایی میکرد البته تنها چیز خوب جافری که اونم از سنگ دلیش بود این بود که حوس باز نبود

    نمیشه گفت جافری فقط برای نحوه بزرگ شدنش این طوری شد پس چرا تامن و میرسلا اینجوری نشدن ؟؟ در مورد دنیریسم حق با شماست مثل اگان فاتح که با، سه اژدها فتح کرد دنیریسم همین طوره در سریال حتما اما در کتاب بزار ببینیم چجوری از دست دوتراکی ها خلاص میشه در ضمن باراتیون ها دست نشانده اگان فاتح هستند که اون لردشون کرد پس نسبت به تارگارینا حقی ندارند و یه چیزی وجود داره به اسم حق فتح که تو تاریخ هم بوده در این صورت زمانی هخامنشیان که ایران خیلی بزرگ بود در حقیقت غاصب بودیم و تارگارینا والاریایی بودند که قبل از نابودی شون بیشتر اون شهر های آزاد غیر از براووس رو گرفته بودند اگان فاتح هم به همین منظور آمد وستروسو گرفت

      نقل قول

  • بیشتر خاندان های وستروس اصیل نیستند یعنی زمانی که اگان فاتح آمد پادشاه نبودند غیر از استارک ها و مارتل ها های گاردن مال خاندان دیگه ای بود نه تایرل ها براتیون ها هم که گفتم دست نشانده آگان فاتح اند تالی ها هم نبودند اون موقع اون جا مال هارن سیاه دل بود که هارن هال رو ساخت کسترلی راک هم که اسمش روشه اول مال خاندان کسترلی بود که لینستر ها بعدا آمدند پس تارگارینا آنچنان غاصب نیستد استارک ها هم فقط حق پادشاهی شمال رو دارند و مارتل ها هم مال دورن رو

      نقل قول

  • اصلا هیچکس حق پادشاهی نداره چون اول اولش اون فرزندان جنگل تو کل وستروس بودند بعدا انسان ها آمدند :D: :D: :D هر: :D: هرچند انسان ها تونستند اون ها رو شکست بدهند و فتح کنند

      نقل قول

  • شروین: نمیشه گفت جافریفقط برای نحوه بزرگ شدنشاین طوری شد پس چرا تامن و میرسلا اینجوری نشدن ؟؟ در مورد دنیریسم حق با شماستمثل اگان فاتحکه با، سه اژدها فتح کرد دنیریسم همین طورهدر سریال حتما اما در کتاب بزار ببینیم چجوری از دست دوتراکی ها خلاص میشهدر ضمن باراتیون ها دست نشانده اگان فاتح هستند که اون لردشون کردپس نسبت به تارگارینا حقی ندارندو یه چیزی وجود داره به اسم حق فتحکه تو تاریخ هم بودهدر این صورت زمانی هخامنشیان که ایران خیلی بزرگ بود در حقیقت غاصب بودیمو تارگارینا والاریایی بودند که قبل از نابودی شون بیشتر اون شهر های آزاد غیر از براووس رو گرفته بودند اگان فاتح هم به همین منظور آمد وستروسو گرفت

    خوب سرسی روی جافری چون که پسر بزرگ تر بود وبه تخت میرسید ومیخواست روش نفوذ داشته باشه واونو قربانی خواسته های خودش کرد هیچ بچه ای بد جنس به دنیا نمیاد ووقتی دید که چه هیولاییو به وجود آورده دیگه تو تربیت تامن ومیرسلا دقت کرد همین جان اسنو راب یا هرکس دیگه ای جای جافری بود همینطور میشد وجافری خودتو بزار جاش فکر میکرد که بچه رابرته وند استارک میخواد تختشو غصب کنه

      نقل قول

  • شروین: نمیشه گفت جافریفقط برای نحوه بزرگ شدنشاین طوری شد پس چرا تامن و میرسلا اینجوری نشدن ؟؟ در مورد دنیریسم حق با شماستمثل اگان فاتحکه با، سه اژدها فتح کرد دنیریسم همین طورهدر سریال حتما اما در کتاب بزار ببینیم چجوری از دست دوتراکی ها خلاص میشهدر ضمن باراتیون ها دست نشانده اگان فاتح هستند که اون لردشون کردپس نسبت به تارگارینا حقی ندارندو یه چیزی وجود داره به اسم حق فتحکه تو تاریخ هم بودهدر این صورت زمانی هخامنشیان که ایران خیلی بزرگ بود در حقیقت غاصب بودیمو تارگارینا والاریایی بودند که قبل از نابودی شون بیشتر اون شهر های آزاد غیر از براووس رو گرفته بودند اگان فاتح هم به همین منظور آمد وستروسو گرفت

    خوب آریایی ها اول جنگجو نبودن کشاورز ودام دار بودن ووقتی به ایران اومدن اقوام متمدنی مثل کاسیا وایلامی وگوتها واول به صورت قبایل صلح طلب اومدن اما بعد هرچ ومرج پیش اومد وباهاشون درگیر شد وآریایی ها برای دفاع از خودشون قلعه های مرتفع ساختن ازاینورم اقوام آشوری ازغرب وآریایی وتوی این جنگ ازخودشون دفاع کردن ودر این بین نسل این اقوام تقریبا ازبین رفت وتعداد کمی ازاونا موند اونا هم به مرور زمان درمیان آریایی ها حل شدن وپارسها ابتدا درصلح با همسایه های غربی شون ایلامی ها زندگی میکردن ووقتی آشوری ها به ایلام حمله کردن مردمشو قتل عام میکردن وپارساهم برادفاع ازخودشون بعدا ایلامو تصرف کردن واکثر نسل ایلامی ها هم ازبین رفته بود وقبایل پارس به اونجا هم مهاجرت کردن و بعدا هم که تحت حکومت مادها قرار گرفتن وبعدا کوروش که درواقع دورگه ماد وپارس بود ووارث پدر بزرگش آستیاگ بود ومیدید که مردمو داره زجر میده به اونجا حمله کرد وهمینطور بابل که مردمش خیلی زجر کشیده بودن ازدست حاکمش و پادشاهانش حتی میخواستن به کوروش زور بگن اونم بهشون حمله کرد وهمه مردم ازش استقبال کردن اون فرمان آزادی یهودیا رو داد وبقیه هم به همین صورت جز مصر که در اثر جنگ فتح توسط کمبوجیه فتح شد وکوروزس پادشاه لیدی که پسر دایی مادر کوروش غرب ترکیه امروزی که درواقع مال اونا بود لیدی ها بود بعدا رومیها شدن صاحبش وخودشون وارث زاتی اونجا میدونستن وبعد کوروش حکومت به داریوش پسرعموی کوروش به شرط ازدواج با دختر کوروش رسید وبعد از اونم خشایار که از خون خود کوروش بود به تخت رسید درست مثل دیمون بلک فایر که سلطنت تارگرینا درواقع حقش بود ونوه ی اگان سومم بود اما متاسفانه اون به تخت نرسید وبرادرش دیرونو شاه کردن درچنین صورتی اونا غاصب نیستن امل اگان فاتح همینجوری اومد نظم هفت پادشاهیو به هم زد وخاندان گاردنر که پادشاهان ریچ بودنو نابود کرد وآخرین گاردو کشت وباریتونها ازنسل آوروس باریتون که برادر ناتنی اگان بود اما خاندان باریتون با ازدواج اون با دختر آخرین پادشاه طوفان که تنها کس ازنسلش بود شکل گرفت وتمام باریتون ها از نسل اونن اما فقط اوروس باریتون توسط اونا به مقام لردی رسید

      نقل قول

  • شروین:
    بیشتر خاندان های وستروس اصیل نیستند یعنی زمانی که اگان فاتح آمد پادشاه نبودند غیر از استارک ها و مارتل ها های گاردن مال خاندان دیگه ای بود نه تایرل ها براتیون ها هم که گفتم دست نشانده آگان فاتح اند تالی ها هم نبودند اون موقع اون جا مال هارن سیاه دل بود که هارن هال رو ساخت کسترلی راک هم که اسمش روشه اول مال خاندان کسترلی بود که لینستر ها بعدا آمدندپس تارگارینا آنچنان غاصب نیستد استارک ها هم فقط حق پادشاهی شمال رو دارند و مارتل ها هم مال دورن رو

    خوب درسته هیچ کدوم پادشاه نبودن اما سرزمین رودخانه بارها بین خاندان های اون منطقه دست به دست شده وتالی ها یه زمانی به مدت هزار سال به اونجا حکومت کردن اما نه بعنوان پادشاه وتایرلا چرا اونا هم توسط تارگرینا حاکم اونجا شدن وچیزیو جاانداختی خاندان آرن خوب آرن هاهم اندالن وپادشاه بودن هرچند اوناهم پادشاهیو بدست آوردن لن زیرک جدشون خاندان کسترلی رو با زرنگی از اونجا بیرون کرد وخودش وخانوادش تا اندال ها بعد یکی ازماجراجویان اندال با آخرین نسل اون ازدواج کرد وخاندان لنیستر شکل گرفت وتا زمان اگان پادشاهان صخره بودن

      نقل قول

  • شروین:
    اصلا هیچکس حق پادشاهی نداره چون اول اولشاون فرزندان جنگل تو کل وستروس بودندبعدا انسان ها آمدند :D هر:هرچند انسان ها تونستند اون ها رو شکست بدهند و فتح کنند

    منم همینومیگم توی دنیای واقعیم همینه اما تارگرینا وبقیه طرفداران این مجموعه خیالی میگن سلطنت بروستروس حق ذاتی تارگرینهاست اما تارگرینا درواقع یه خاندان ساده در حد خاندان فری توی والریا بودن ودرسته سلطنتو بدست آوردن اما نتونستن اونو نگه دارن ورابرتم اونو مال خودش کردهرکی تونست اونو بدست بیاره ولی اگه توکتابم دنریس ببره واینطور بشه هیچ وقت نمیبخشمش

      نقل قول

  • امیدرضا: منم همینومیگم توی دنیای واقعیم همینه اما تارگرینا وبقیه طرفداران این مجموعه خیالی میگن سلطنت بروستروس حق ذاتی تارگرینهاست اما تارگرینا درواقع یه خاندان ساده در حد خاندان فری توی والریا بودن ودرسته سلطنتو بدست آوردن اما نتونستن اونو نگه دارن ورابرتم اونو مال خودش کردهرکی تونست اونو بدست بیاره ولی اگه توکتابم دنریس ببره واینطور بشه هیچ وقت نمیبخشمش

    مارتینو نمیبخشی ؟ یا دنریسو نمیبخشی ؟ اگه مارتینو نمیبخشی خب نویسنده حق داره هرجور دلش میخاد داستانو تموم کنه براش هم مهم نیست کی چی میگه من و تو رو که اصلا آدم حساب نمیکنه و راه خودشو میره اگه دنریسو نمیبخشی منم هم همین طور به چه جرئتی به وستروس نگاه میکنه ؟ مگه خودش چی کار کرده ؟ این که پدر بزرگ هاش کی بودن مهم نیست این که خودش چی کار کرده مهمه این جمله رو منس ریدر گفته که باعث شده ازش خوشم بیاد . … :rose: اگه اولش دنریس اژدهایان رو نداشت که اونا هم بخاطر پدر بزرگاش بهش رسیدن الان این بود ؟ تو صحرای سرخ مرده بود اگه خوشانس بود اگه نبود یه کالی پیداش میکرد میسپرد به افرادش یه کاری باهاش بکنند بعد میکشتش پس کسی هیچی از خودش نداره چطوری هنوز نرسیده به وستروس دو تا از هفت قلمرو رو در اختیار داره مارتل ها و تایرل ها نصف گریجوی ها رو ه حساب کنید نتونستم درک کنم یکی بیاد منو روشن کنه

      نقل قول

  • برا همینه دلم میخاد استنیس پادشاه پیروز باشه اگه اون نبود رابرت بجای این که روی تخت آهنین بنشینه سر قطع شدش بالای تخت آهنین داشت می پوسید و کار هایی که دنریس تو خوابم نمیبینه مظلوم واقعی اونه نه دنریس

      نقل قول

  • شروین: مارتینو نمیبخشی ؟ یا دنریسو نمیبخشی ؟ اگه مارتینو نمیبخشی خب نویسنده حق داره هرجور دلش میخاد داستانو تموم کنه براش هم مهم نیست کی چی میگه من و تو رو که اصلا آدم حساب نمیکنه و راه خودشو میرهاگه دنریسو نمیبخشی منم هم همین طوربه چه جرئتی به وستروس نگاه میکنه ؟ مگه خودش چی کار کرده ؟این که پدر بزرگ هاش کی بودن مهم نیست این که خودش چی کار کرده مهمه این جمله رو منس ریدر گفته که باعث شده ازش خوشم بیاد . … اگه اولش دنریس اژدهایان رو نداشت که اونا هم بخاطر پدر بزرگاش بهش رسیدن الان این بود ؟ تو صحرای سرخ مرده بود اگه خوشانس بود اگه نبود یه کالی پیداش میکرد میسپرد به افرادش یه کاری باهاش بکنند بعد میکشتشپس کسی هیچی از خودش نداره چطوری هنوز نرسیده به وستروس دو تا از هفت قلمرو رو در اختیار داره مارتل ها و تایرل ها نصف گریجوی ها رو ه حساب کنید نتونستم درک کنم یکی بیاد منو روشن کنه

    جفتش مارتینو کاریش ندارم هیچکیو آدم حساب نمیکنه کاریم نمیکنیم سر آخر مجبوریم احترام بگذاریم اما زورم میاد سه سال شایدم بیشتر منتظر کتاباش وسریالش بمونم خودمو علاف کنم آخرش یه همچین پایانی داشته باشه دنریس وجان روتخت آهنین هرچند جان وتریون جز اولین شخصیت های موردعلاقه من اما یه پایان پیچیده میخوام راستش منم از همون اول از منس خوشم میومد والله حاضرم رمزی بولتون روتخت آهنین بشینه همه رو شکست بده پوست بکنه پرنس موعودم خودش باشه البته تو کتاب چون تو سریال مرده ولی دنریس شکست بخوره وبه تخت نرسه دنریس هرچی داره از پدربزرگاش نداره از مارتین داره اگه پایانم به نفع دنریس وتارگرینا باشه اصلا اونقدراهم پیچیده مرموز واسرار آمیز نبوده الکی این صفتارو بهش دادیم به نظرمن جی کین رولینگ از مارتین پیچیده تره مثلا آخر سر مشخص شد که پسر برگزیده که ولدمورتو از پایین میکشه ونابود میکنه هری پاتر نیست ونویل لانگ باتومه اگرچه هری بیشتر کارارو انجام داد اما مارتین ازاول مشخص بود که جان فرزند ند نیست وپسر ریگاره همه میدونستن مثلا من جاش بودم قضیه رو تااینجا میبردم بعد یه کاری میکردم که برن پدر جان باشه وبه گذشته رفته سلامتی پاهاشو بدست بیاره ومجبور شده برای به وجود اومدن جان با عمه لیانا باشه وخودش نخواسته به یه طرز اسرار آمیز به شکل ریگار درآمده باشه وآدرها تاوینترفل بیان بعد مشخص بشه طرف منفی رلور واژدهایانه نه آدرها اگان پسر ریگار زنده باشه اما نه اگانی که واریس میگه اونا جداباشن واونو دنریس بخوان تمام خاندان های وستروس که برعلیه شون وکلا همراه بارلور جبهه یخو ازبین ببرن و نبرد نهایی بین جان واگان باشه تریونم به دنریس بخاطر کشتن خانوادش خیانت کنه یورونم با تریون متحد بشه وسر آخر با جان متحد بشه وآخر سرم همه ازبین برن وتریون تختو بدست بگیره

      نقل قول

  • شروین:
    برا همینه دلم میخاد استنیس پادشاه پیروز باشه اگه اون نبود رابرت بجای اینکه روی تخت آهنین بنشینه سر قطع شدش بالای تخت آهنین داشت می پوسید و کار هایی که دنریس تو خوابم نمیبینهمظلوم واقعی اونه نه دنریس

    با اینم موافقم واگر استینس هم نبود رابرت عزل خداحافظیو میخوند مثل اینکه مارتین عاشق دنیه به خاطر همین اینقدر به نفش کار میکنه

      نقل قول

  • امیدرضا: جفتش مارتینو کاریش ندارم هیچکیو آدم حساب نمیکنه کاریم نمیکنیم سر آخر مجبوریم احترام بگذاریم اما زورم میاد سه سال شایدم بیشتر منتظر کتاباش وسریالش بمونم خودمو علاف کنم آخرش یه همچین پایانی داشته باشه دنریس وجان روتخت آهنین هرچند جان وتریون جز اولین شخصیت های موردعلاقه من اما یه پایان پیچیده میخوام راستش منم از همون اول از منس خوشم میومد والله حاضرم رمزی بولتون روتخت آهنین بشینه همه رو شکست بده پوست بکنه پرنس موعودم خودش باشه البته تو کتاب چون تو سریال مرده ولی دنریس شکست بخوره وبه تخت نرسه دنریس هرچی داره از پدربزرگاش نداره از مارتین داره اگه پایانم به نفع دنریس وتارگرینا باشه اصلا اونقدراهم پیچیده مرموز واسرار آمیز نبوده الکی این صفتارو بهش دادیم به نظرمن جی کین رولینگ از مارتین پیچیده تره مثلا آخر سر مشخص شد که پسر برگزیده که ولدمورتو از پایین میکشه ونابود میکنه هری پاتر نیست ونویل لانگ باتومه اگرچه هری بیشتر کارارو انجام داد اما مارتین ازاول مشخص بود که جان فرزند ند نیست وپسر ریگاره همه میدونستن مثلا من جاش بودم قضیه رو تااینجا میبردم بعد یه کاری میکردم که برن پدر جان باشه وبه گذشته رفته سلامتی پاهاشو بدست بیارهومجبور شده برای به وجود اومدنجان با عمه لیانا باشه وخودش نخواسته به یه طرز اسرار آمیز به شکل ریگار درآمده باشه وآدرها تاوینترفل بیان بعد مشخص بشه طرف منفی رلور واژدهایانه نه آدرها اگان پسر ریگار زنده باشه اما نه اگانی که واریس میگه اونا جداباشن واونو دنریس بخوان تمام خاندان های وستروس که برعلیه شون وکلا همراه بارلور جبهه یخو ازبین ببرن و نبرد نهایی بین جان واگان باشه تریونم به دنریس بخاطر کشتن خانوادش خیانت کنه یورونم با تریون متحد بشه وسر آخر با جان متحد بشه وآخر سرم همه ازبین برن وتریون تختو بدست بگیره

    این که رمزی پیروز بشه خوشم آمد قشنگ پایانی غیر منتظره غیر گل و بلبلی و مارتینی و پر فحش و فرض کن دنریس به دست اون اسیر بشه :lol: :lol: :lol: قشنگ تلافی اون همه شانس اضافه و اعصاب خوردی رو در میاره اما بیا واقع بین باشیم بزار ببینیم میتونه از دست استنیس جون سالم به در ببره یا نه

      نقل قول

  • امیدرضا: جفتش مارتینو کاریش ندارم هیچکیو آدم حساب نمیکنه کاریم نمیکنیم سر آخر مجبوریم احترام بگذاریم اما زورم میاد سه سال شایدم بیشتر منتظر کتاباش وسریالش بمونم خودمو علاف کنم آخرش یه همچین پایانی داشته باشه دنریس وجان روتخت آهنین هرچند جان وتریون جز اولین شخصیت های موردعلاقه من اما یه پایان پیچیده میخوام راستش منم از همون اول از منس خوشم میومد والله حاضرم رمزی بولتون روتخت آهنین بشینه همه رو شکست بده پوست بکنه پرنس موعودم خودش باشه البته تو کتاب چون تو سریال مرده ولی دنریس شکست بخوره وبه تخت نرسه دنریس هرچی داره از پدربزرگاش نداره از مارتین داره اگه پایانم به نفع دنریس وتارگرینا باشه اصلا اونقدراهم پیچیده مرموز واسرار آمیز نبوده الکی این صفتارو بهش دادیم به نظرمن جی کین رولینگ از مارتین پیچیده تره مثلا آخر سر مشخص شد که پسر برگزیده که ولدمورتو از پایین میکشه ونابود میکنه هری پاتر نیست ونویل لانگ باتومه اگرچه هری بیشتر کارارو انجام داد اما مارتین ازاول مشخص بود که جان فرزند ند نیست وپسر ریگاره همه میدونستن مثلا من جاش بودم قضیه رو تااینجا میبردم بعد یه کاری میکردم که برن پدر جان باشه وبه گذشته رفته سلامتی پاهاشو بدست بیارهومجبور شده برای به وجود اومدنجان با عمه لیانا باشه وخودش نخواسته به یه طرز اسرار آمیز به شکل ریگار درآمده باشه وآدرها تاوینترفل بیان بعد مشخص بشه طرف منفی رلور واژدهایانه نه آدرها اگان پسر ریگار زنده باشه اما نه اگانی که واریس میگه اونا جداباشن واونو دنریس بخوان تمام خاندان های وستروس که برعلیه شون وکلا همراه بارلور جبهه یخو ازبین ببرن و نبرد نهایی بین جان واگان باشه تریونم به دنریس بخاطر کشتن خانوادش خیانت کنه یورونم با تریون متحد بشه وسر آخر با جان متحد بشه وآخر سرم همه ازبین برن وتریون تختو بدست بگیره

    جفت نویسنده ها پیچیدگی های خودشونو دارن مثلا در هری پاتر کتابو نخونده معلوم بود که خوبه کی بده و آخرش تقریبا چی میشه اما در مورد نغمه راست و دروغو نمیشه تشخیص داد چه برسه به تشخیص جبهه بد و خوب

      نقل قول

  • آره واقع چی میشه حال میکنم این دنریس اینجور دست رمزی بیوفته دلم خنک میشه این همه چی خوری میکرد خون اژدها نمیدونم زاده طوفان همش حرف بوده ودوست دارم اون لحظه کامنتای لیانا خانوم وبعضیا دیدنیه اما استینس ببینیم چی میشه اما پیچیده گی مارتین متاسفانه تابحال پیچیده گی چندانی نداشته سریالم معلومه چی میشه دنریس وجان عاشق میشن با اژدهاها آدرها نابود میکنن وروی تخت میشینن واز اون کارا باهم میکنن حالا خداکنه کتاب اینجور نشه ولی تابحال فعلا پیشرفت چندانی نداشته حالا تاجایی من خوندم نمیدونم تو سریال همون جور که همه میگفتن جان پسر ریگارولیانا حالا کتاب شاید اینطور نباشه معلوم نیست

      نقل قول

  • من که به مارتین حق میدم البته بهتر بود که بد قولی نکنه ولی خوب خوندن داستان به این درازا خودش یه وقت زیادی میخواد چه برسه به نوشتن و خلقش
    (من میترسم یه وقت خدایی نکرده با این سنش بمیره بعد داستانشم با خودش بمیره)

      نقل قول

  • لیانا: عمر اون بنده خدا که دست ما نیست به خاطر یه کتاب وادارش کنیم زنده بمونه یا نه ولی این داره بدجور لفتش میده معلومه! کتاب توی ۲۰۱۱ شروع شد همون طور که سریال توی۲۰۱۱ شروع شد. توی پنچ فصل تونست همه ی کتاب رو تموم کنه ولی مارتین سه ساله که داره لفت میده!! البته تغصیر کارگردانا هم هست!می تونستن به جای رقابت کردن به با مارتین همه ی کتاب رو موبه مو در سریال نشون بدن تا این طوری انقدر سرعت سریال از کتاب بالاتر نره و ماجراهاش مثل آدم نشون داده بشن! الان بزرگترین دلیلی که من از سازنده ها شاکی ام حذف کاراکتر هایی مثل آریانه،آریو،آریس،ادریک و…است.تازه تو کتاب شخصیت ها تا دلتون بخواد خواب میبینن از گذشته و آینده و همین طور درمورد از دست رفتگانشون! اما توی سریال حتی شاهد تصورات یک نفر هم بودیم؟

    مارتین نوشتن کتاب رو از ۱۹۹۱ شروع کرد و بازی تاج و تخت رو سال ۱۹۹۷ منتشر کرد نه سال ۲۰۱۱٫ در واقع الان بیست سال از انتشار اولین کتاب و ۲۶ سال از زمانی که خودش شروع به نوشتن کرد میگذره :/

      نقل قول

  • شروین: منم فکر میکنم سال ها با دنیای واقعی یکیه چون در این صورت سانسا باید هجده سالی داشته باشد ولی تیریون اون رو هنوز بچه میبینه در حالی که دیگر در این سن باید کامل باشه نه؟؟

    سانسا در کتاب وقتی با تیریون ازدواج کرد ۱۳-۱۴ ساله بود

      نقل قول

  • امیدرضا: تارگرینا برگردن حتی پیتر بیلیش بهتر ازاوناست

    راست میگی؟ :donot: فکر کنم تنها اسمی که از میون پادشاهان تارگرین میشناسی ایریسه دومه :donot:تو کل سیصد سال حکومت تارگرین ها فقط میگور و ایریس هیولا بودند :ostad بقیشون اکثرا معمولی بودند و بعضیاشون آنقدر وضع مملکت خوب بود که آدم اعصابش خورد میشد.نمونه تارگرین خوب:خود اگان اول که هر کس تسلیم شد رو بخشید.کسانی که تسلیم نشدند باهاشون جنگید و حتی کسانی که از جنگ پشیمون شدند رو بازم بخشید.اگان میتونست کل
    هایگاردن،اولد تاون، استورمز اند،کسترلی راک رو نابود کنه ولی بهشون رحم کرد.سیاست جنگ اینه که اگه کسی شمشیر کشید تو هم باید باهاش مقابله کنی.😞تازه حکومت با درایت و منطقی هم داشت.بازم نمونه خوب میخوای :
    جهیریس،آلیسان،ویسریس اول( البته با سیاست هاش اصلا موافق نیستم چون باعث رقص اژدهایان شد)بعدش اگان سوم که آدم افسرده و رنجور بود که به خاطر مرگ مادرش جلوی چشماش بود در کمال تعجب آسیب های رقص اژدهایان رو برطرف کرد.پسرش دیرون چهارده ساله( همسن راب استارک)دورن رو فتح کرد ولی خیلی زود تو جنگ با شورشی ها دورنی کشته شد.بیلور مقدس که محبوبترین پادشاه تاریخ وستروسه.ویسریس اول که تو دوره های قبلی خیلی به مملکت خدمت کرد. دیرون دوم معروف به شایسته.بریندن ریورز که
    تمام شورش های بلک فایر رو خنثی کرد،بیماری بزرگ بهاری رو کنترل کرد،خشکسالی و مشکل
    قیمت های زیاد ناشی خشکسالی رو حل شورش آهن زادگان رو سرکوب کرد.حتی با وجود منفور بودنش به خاطر کشتن برادر ناتنی اش بین مردم.ایریس اول.میکار،پدر استاد ایمون(که متاسفانه به طور ناخواسته برادرش رو کشت) خود استاد ایمون.اگان پنجم، جهیریس دوم،ریگار مرحوم.موارد دیگه ای هم هست ولی
    بدون مطالعه در باره یه خاندان اظهار نظر نکنید :respect: :good:
    پ.ن:تو هر خاندانی آدم خوب و بد هست ولی
    هیچ خاندانی خونش رنگین‌تر نیست و هیج کس نمیتونه بگه ما پاکیم و شرافتمند و از این جور حرف ها :tanbih:

      نقل قول

نظر شما چیست؟

:bye: 
:good: 
:negative: 
:scratch: 
:wacko: 
:yahoo: 
B-) 
:heart: 
:rose: 
:-) 
:whistle: 
:yes: 
:cry: 
:mail: 
:-( 
:unsure: 
;-) 
:head: 
:lol: 
:ostad: 
:faight: 
:ssad: 
:shame: 
:og: 
:shook: 
:sleep: 
:cheer: 
:tanbih: 
:mass: 
:snaped: 
:donot: 
:cun: 
:gslol: 
:winksmile: 
:secret: 
:stop: 
:bl: 
:respect: 
:sh: 
:shok: 
:angry: 
:noo: 
:han: 
:sf: 
:aa: 
:notme: 
:fight: 
:gol: