فصل پنجم سریال بازی تاج و تخت را به جرئت میتوان متفاوتترین فصل این سریال بزرگ تا بدینجا به شمار آورد. علت این تفاوت در اندازهی افتوخیزهایی است که GAME OF THRONES در فصل پنجم به خود دید. سریال در هیچ زمانی آرام و قرار نداشت و همواره در حال جستوخیز مابین اپیزودهای خوب و بد به سر میبرد. شاید اگر بتوان نموداری برای این فصل رسم کرد هیچ نظم خاصی در آن دیده نشود اما با نگاهی سادهتر بازهم میتوان شیب روبه بالای نمودار را درک کرد که به عقیدهی نویسنده در قسمت آخر فصل به اوج خودش رسید و کار را یکسره کرد. میخواهیم نگاهی داشته باشیم به فصل پنجم سریال GAME OF THRONES و دریابیم کیفیت کار سازندگان به چه شکل بوده و آنان چه هدفی را دنبال میکردند..
این متن داستان فصل پنجم را اسپویل میکند
به هر شکلی که بخواهیم به فصل پنجم سریال بازی تاج و تخت نگاه کنیم باید بگوییم که بخش زیادی از موفقیت این سریال به خاطر وجود یک پایان دردسر آمیز است. در هر اثری پایانش به یاد میماند و بازی تاج و تخت خوب حواسش هست که تمام طوفان فصل را در ۳ قسمت پایانی بگذارد تا بیننده با خاطرهای خوش به این فصل بدرود گفته و خود را برای فصل بعدی مهیا کند. در حقیقت به صورت نسبی و با کمی اغماض میتوان گفت ۶ قسمت اول فصل ۵ سریال، رسما حکم آرامش قبل از طوفان را دارند و قسمت هفتم با آن نمایش خوبش و نشان دادن جلوههایی که تا به امروز ندیده ایم پلی است میان بازهی ۶ قسمت ساده و ۳ قسمت بینظیر این فصل. در هر سریالی طبیعی است که همیشه داستان در اوج خودش نباشد و تمام قسمتها به یک اندازه جذاب نباشند، چرا که هر داستانی فراز و فرود و بخشهای جذاب و حوصله سربری دارد( با این تفاوت که انصافا نه سریال نه کتاب هرگز حصوله سربر نیستند و اگر بعضی مواقع برای ما جذابیت همیشگی ندارند علتش قدرت عجیب و غریب قسمتهای قبلی داستان است.) اما مشکل اصلی این است که سازندگان آرامش قبل از طوفان را زیادی طول میدهند اما برای دیوانه کردن بیننده طوفانی که جای بیشتر پرداختن را دارد در عرض سه قسمت حرکت میدهند. بدون شک چنان چیزی باعث جذب قویتر مخاطب برای فصل بعد خواهد شد اما آیا ارزشش را دارد که سازندگان رویدادهای مهمی را سریعا بگذرانند اما بخشهای قابل نشان دادن در قسمتهای کمتر را برای حجم بیشتر کش دهند؟ قطعا جواب خیر است. خواه یا ناخواه باید بگوییم سازندگان در عین حال که نمایشی خارقالعاده را با فصل ۵ به ما تقدیم کردند اما اصلا به داستان به کیفیت فصلهای قبل نپرداختند و به طور مثال محتوای ۵ قسمتی را در ۶ قسمت اول جا دادند. (البته بازهم جای شکر دارد! در سریالهای دیگر بعضا محتوای یک قسمتی در یک فصل به چشم میخورد!)
فصل پنجم سریال در ارائهی داستان شخصیتهایش اصلا توازن ندارد اما داستان تکتک آنها را در اوج و به زیبایی هرچه تمامتر روایت میکند. مشکل از جایی آغاز میشود که این نبود نظم در روایت داستان بعضی شخصیتها در بعضی مواقع حقیقتا آزاردهنده میشود و بیننده بیش از حد انتظار میکشد. مثلا برین از تارث! را در اوایل چندین و چند بار میبینیم در حالی که نه خودش نه همراهش برایمان هیچ جذابیتی ندارند اما تیریون را باید چند روز در کالسکه تماشا کنیم تا بالاخره به بخش محبوب داستانیاش برسیم. سریال در روایت داستان شخصیتها عیبی ندارد اما آنقدر آنها را بعضا بد کنار هم چیده که اصلا از جذابیت همان داستان بینظیر کاسته است.
اما جدا از این مشکلات، فصل پنجم در بعضی مکانها بینظیر و بدون هیچگونه نقص عمل میکند. درست است که در بعضی مکانها از آنچه در کتاب روی داده آزاردهنده میکاهد و مرگ جان اسنو رو با جذابیتی کمتر نسبت به کتاب نشان میدهد اما در بعضی سکانسها پایش را از کتاب مارتین هم جلوتر میگذارد و به جرئت میگویم در پایان قسمت ۸ جدا از خلق داستانی بینظیر برای جلوه دادن حقیقت ترسناک فصلهای بعد، چنان نمایشی به پا میکند که منصفانه است بگوییم در سطح فیلمهای برتر هالیوودی نیست و خواهشا کتاب خوانان هم نگویند که خلق چنین هیجانی در کتاب هم ممکن بوده است. همگان عاشق رمان بینظیر مارتین هستند و دنیایی که او خلق کرده قابل آوردن به صورت کامل به تلویزیون نیست اما بعضی سکانسهای سریال واقعبینانه قدمهایی فراتر از آنچه کتاب خلق میکند برمیدارند و به این دلیل واقعا باید در چنین مواردی به سازندگان آفرین گفت.
یکی دیگر از حسنهای فصل پنجم در این بود که چیزهایی را نشانمان داد که از آنها یا کاملا بیخبر بودیم یا آنها را درست میشناختیم اما تا به امروز ندیده بودیم. به طور مثال دیدن خود والریا در سریال به اندازهی کافی جذبمان میکرد که با نشان دادن آن مردهای پوستسنگی این نشان دادن کاملتر هم شد و اصلا تبدیل به یکی از علل جذابیت قسمت هفت هم شد. تفکرات سازندگان در خلق چنین صحنههایی کاملا بر این جهت که چیزهای بیشتری از وستروس را نشانمان دهند که البته در این نمایش موفق هم بودند و باعث شدند به شخصه بیشتر از پیش به سریال جذب شوم. البته به نظر میرسد که سازندگان در این فصل در حال امتحان کردن بعضی روشها برای ادامهی داستان هم بودند. مثال بارزش همان اولین و آخرین فلشبکی که تا به امروز در سریال دیده ایم که سرسی را در گذشتهی خاصش نشانمان داد آنقدر به یاد ماندنی بود که آن صحنههای حقارت کشیدنش در پایان فصل برایمان معنی دارتر از قبل جلوه مینمود. به شخصه از چنین چیزهای تازهای در سریال بسیار لذت میبرم و امیدوارم بازهم چنین کارهای تازهای از سازندگان در فصلهای بعد ببینیم.
سریال در داستان این فصل خود جدا از ادامه دادن قصه موفق شد شخصیتها را هم بیشتر برایمان معنا کند و یا به عبارت بهتر متفاوت شدن آنها را بهتر جلوه دهد. ما نسبت به جان اسنو شناخت کاملی داشتیم و از عشق او به خاندان استارک و وینترفل آگاه بودیم و بعد از مشاهدهی صحنههای عاشق شدن او، زمانی که استنیس به وی خارج شدن از حالت حرامزاده و دریافت نام لرد جان استارک پیشنهاد کرد چنان جواب “نه” محکمی را انتظار نمیکشیدیم و شاید چنین نشان دادن تصمیمگیری های شخصیتهایمان به نظرمان ضعفی در سریال تلقی میشد اما سریال خوشبختانه هر حرفی که از شخصیتهایمان شنیدیم را برایمان معنا کرد و کاری کرد تکتک آنها را باور کنیم. در حقیقت هر دیالوگ جدی که در اوایل فصل به گوشمان میخورد شبیه مقدمهای بود که شرحش را در چند قسمت بعد میخواندیم و به طور کامل آن را باور و درک میکردیم. این را شاید حتی بتوان از ویژگیهای برتر فصل پنجم نیز به حساب آورد چرا که به شخصه به یاد نمیآورم اینقدر توجه بر باورپذیر کردن شخصیتها در یک فصل انجام شده باشد. بعضی شخصیتهای دیگر مانند جان نبودند و روند تغییر آنها را نه به صورت پشت پرده بلکه به صورت کاملا مستقیم مشاهده کردیم، مانند سرسی و آریا که رسما انسانهای متفاوتی نسبت به قبل شدند اما روند این تکامل شخصیتی آنقدر زیبا در پس سخنان، چهره و حتی نگاه آنها موج میزد که وقتی پذیرفتن چنان ذلتی توسط سرسی را دیدم اصلا احساس ناهمخوانی پذیرش چنین کاری با شخصیت وی را مشاهده نکردم. همان چند شاتی که نگاههای سرسی را در تاریکی زندان نشان میدادند، آنقدر عالی بودند که برایم تحمل و اشک نریختن وی را معنا کردند. سرسی هرچه باشد زندگی را میخواست و چنین شد که چنین چیزی را پذیرفت.
اما بزرگترین تحول شخصیتی در وجود آریا دیده میشد، شخصیتی که مهربانی و معصومیتش در فصل اول مثال زدنی بود هر لحظه و هر ثانیهی این فصل نگاهش تاریکتر میشد، انگار تاریکی را هر لحظه میشد در رفتارش، چهرهاش، باورهایش حس کرد و گویا این ظلمات آرامآرام در نهادش فرو میرفت و چه حسنختام ویژه و خاصی که داستان که شالودهاش آلوده به تاریکی است با تاریکی کامل و خود را پیدا نکردن و کور شدن پایان مییابد. صدها بار باید آفرین گفت به سازندگان که چینن فضاسازیهای بینقصی را برایمان ساختند و کاری کردند متفاوت شدن شخصیتهایمان برایمان معنی داشته باشد. انگار هر شخصیت در پایان فصل قرار بود اتفاق مشخصی برایش رخ دهد و تمام فصل کار سازندگان فضاسازی عمیق بود برای درک کامل آن پایان و این دقت و توجه زمانی به اوج خودش رسید که همان فضاسازیها هم در نهایت جذابیت روایت شدند و هرگز خستهکننده نبودند. (بازهم تاکید میکنم که اگر احساس خستهکننده بودن در داستان شخصیت های اصلی کردید علتش نمایشهای خارقالعادهی فصل های قبلی است و نه ضعف داستانی این فصل سریال…)
متاسفانه وجود بعضی شخصیتها در فصل پنج حقیقتا سریال را بیمار میکرد و آزاردهنده میشد. گل سرسبدشان برین از تارث!(اسم از این مسخرهتر داریم؟) که حقیقتا احساس میکنم پرکنندهی دقایق خالی فصل پنج بود و هیچ حسی و هیچ جذابیتی از دیدنش به آدم دست نمیداد. یعنی تنفری که از این شخصیت به من دست داد تا حدی بود که آرزوی حذف شدنش در فصلهای آینده را دارد چرا که وجودش صرفا تبدیل به چیزی برای پرکردن دقایق بیخاصیت سریال شده است.
سریال نه تنها داستان شخصیتهایی که متفاوت با قبل شدند را خوب برایمان روایت کرد بلکه قصهی آدمهایی که خوب میشناختیم و قرار نبود تغییری در آنها ببینیم را نیز با دقت و به شکلی جذاب تعریف کرد. به طور مثال اگر روند کند حرکت تیریون به سوی داستان تازهاش را در نظر نگیریم روایتی که از وی انجام شد آنقدر عالی و پر از دیالوگهای جذاب بود که بینندگان را مات و بهوت خود میکرد. از آن سو نیز شخصیتی مانند پرنسس میرسلا که مدتهاست چیزی از آن نشنیدهایم آنقدر تحولات شخصیتیاش خوب در رخش جلوه کرده که بیننده خیلی سوال نمیکند چه شد که او به اینجا کشید چرا که قرار نیست سریال بندبند این چیزها را نشانمان بدهد، بلکه برای اینگونه افراد کافیست که نتیجه را آنقدر دقیق به نمایش بگذارد که همه چیز معنا شود. در رابطه با میرسلا نقطهی شگفتآفرینی نویسندههای سریال در آن جاییست که میرسلا با این که تحولات زیادی به شخصیت خود دیده اما بازهم ما را به یاد همان چیزهایی میاندازد که از آن به یاد داریم. به شخصه از این شکل روایت سازندگان برای تکتک شخصیتها لذت زیادی بردم.
فصل پنجم نقطهی اتکای خوبی را در پایان برای خودش خلق کرد. در حقیقت اقدام به ساخت پایانی زد که نه تنها رکوردهای تعداد بینندگان سریال را شکست بلکه کاری کرد نه چیزی از مشکلات قسمتهای قبلی یادمان بماند و نه این که بتوانیم تا یک سال دیگر با خیال راحت و با آرامش صبر کنیم. یک پایان دردسرآمیز مشکلات زیادی را میتواند داشته باشد ولی قسمت پایانی فصل ۵ به همه نکات توجه داشت و به این دلیل توانست خیلیخوب در دل مخاطب جا باز کند. هم مراقب بود که چیزی نشان ندهد که بعدا به کتاب نخورد و به همین دلیل صحنهی شبهمرگ استنیس را به طوری نشان داد که دستش برای ادامهای که مارتین در کتاب ششم دارد باز باشد. از طرفی دیگر، آنقدر هم همه چیز را برای بیننده مفهوم نکرد که سوال خاصی تا فصل بعد برایش باقی نماند. نقطههای قرمز رنگی را در ذهن بیننده کاشت که همانها برای کشیدن وی به پای تلویزیون در سال بعد کافیست. به طور مثال به دلیلی نامشخص بانوی سرخ به قلعه بازگشت و دیگر دیده نشد. سانسا از ارتفاع زیاد با ریک پرید و بین آسمان و زمین دوربین او را فراموش کرد. نقطهی اوج این قصه را هم همان لحظهای در نظر بگیرید که جان دادن جان اسنو با تکان خوردن از موسیقی همراه میشود و چشمهای وی حالت نسبتا عجیبی پیدا میکنند. قسمت آخر آنقدر عالی کارگردانی شده بود که هر قصه درست و صحیح روایت شد و در عین حال تا میخواستی به این فکر کنی اتفاق بعدی رخ میداد و با آن پایان دهشتناکی که روی داد این ماجرا به جایی رسید که سازندگان تو را تنها گذاشتند تا حالا این یک سال را خوب فکر کنی و انتظار بکشی. به هر بخش یا قسمتی از سریال که انتقادی وارد باشد باید گفت پایان فصل پنج به حدی فوقالعاده بود که نه جای حرفی گذاشت و نه حدیثی و کاری کرد تقریبا فراموش کنیم آنچه را که در اوایل فصل آزارمان میداد.
کلام آخر
فصل پنجم با جلوهای آزاردهنده از آرامشی قبل از طوفان آغاز شد اما در ادامه آنقدر خوب خود را پیدا کرد که دیگر کسی نمیتوانست به آن ایرادی وارد کند. بندبند داستانیاش را زیبا جلوه داد و کاری کرد که بیننده تا مدتها در حال بازکردن این کلافهای نخی از یکدیگر باشد و انتظارش برای فصل ششم پایان نپذیرد. بلایی که بر سر آریا آمد، اتفاق وحشتناکی که برای جان افتاد، حملهای “وایتواکرها” که نزدیک به نظر میرسد و سرسی که در ترسناکترین حالت خود قرار گرفته است، همه و همه به اندازهی کافی برایمان کافی بود اما فقط اینها نیست و آنهمه چیزهای خاص دیگری که در سریال دیده اید را هم که به یاد بیاورید و لحظهای فکر کنید سرنوشت دنریس و تیریون چه میشود و برن کی به داستان برمیگردد و غیره و غیره، این ها فقط این را برایتان ثابت میکنند که تمام فصل پنج خودش با آنهمه جلوهها طوفانی که داشت حکم آرامش قبل از طوفانی را دارد که در فصل ششم به وستروس و ایسوس خواهد رسید. طوفانی که امید است برایمان بهترین فصل دیده شده در تاریخ سریال را رقم بزند…
نظر شما چیست؟ فصل پنجم را دوست داشتید یا از آن راضی نبودید..؟
تهیه شده به صورت اختصاصی در وینترفل
عالی بود
شدیدا منتظر فصل بعد سریال و فصل های جدید کتاب هستم
ممنون
aliنقل قول
فصل پنج بهترین فصل بود چون اکثر خط داستانیها جالب بودند.
باهات موافقم در مورد بریین
sir navidنقل قول
فکر نمی کنم اینهمه تمرکز روی برین بی دلیل باشه، به نظر من برین از تارث یه نقشی در ادامه داره و فراموش نکنیم که یکی از معدود شمشیرهای والریایی وستروس الان تو دست برین از تارثه.
محمودنقل قول
شاید هم حق با شما باشه دوست عزیز اما حداقل در این فصل ما چیزی ندیدیم
محمدحسین جعفریاننقل قول
من برای ترجمه مقالات bookmark غنی و وسیع شما آماده ام.
s1378نقل قول
دستت درد نکنه عالی بود با بریین هم موافقم
AAAنقل قول
سلام و وقت بخیر
ممنون از نقد خوبتون
مطالب رو طوری نوشتید که انگار من قسمت هایی از فیلم رو خواب بودم یا اینکه اپیزود هایی که من دانلود و دیدم سانسور شده هستن!!!
مثلا زیر تصویری که کاور فصل پنجم هست نوشتین “به شخصه از اتفاق افتادن این رویارویی در والریا لذت فراوانی بردم” آیا واقعا چنین رویارویی بین اژدها و تیریون لنیستر افتاده؟
و همینطور “مثال بارزش همان اولین و آخرین فلشبکی که تا به امروز در سریال دیده ایم که سرسی را در گذشتهی خاصش نشانمان داد آنقدر به یاد ماندنی بود” در قسمت دهم من چنین فلش بکی رو ندیدم که به گذشته اش برده باش سرسی رو؟!!
یه خورده شکه شدم و یه حسی دارم که انگار سرم کلاه رفته و قسمت هایی از فیلم رو خوابم گرفته…
محمدرضا نوروززادنقل قول
سر نوید لنستر یه خبر خوب برات دارم زود برو تو این روستا مردم جمع کن دهنم سرویس شد تا این کوان احمق رو راضی کنم کاستامیر بهت بده اخه اون اون خرابه برا چیش بود نمی دونم حالا لردی مبارک اسمت و به lord navid تغییر بده :D: :D:
AAAنقل قول
واییی این سانسا دلیل بودنش چیه حالا فصل پنجم جرءت پیدا کرد فرار کرد ولی همیشه کوتاه اومده هی دس به دس شد
از نظر من داستانش تکراریه و خیلی کسل کننده
اوووف اگه جان دیگه مثه قبل نشه پس سانسا بدون شک سرپرست شماله و باید تحملش کنیم ولی شاید همین روندو ادامه داد.
در مورد سرسی چرا تامن کاری نکرد؟ ینی این همه سرباز حریف چنتا پیرمرد نمیشن گفتن سرباز ندارن اما دوتا ملکه رو گرفتن قابل قبول نبود که دس رو دس گذاشتن راب برا سانسا میخاست حمله کنه به وستروس اینا برا دوتا ملکه هیچکاری نکردن
والا من نمیدونم
امیرحسیننقل قول
خسته نباشی ولی من کاستامیر میخوام چیکار ؟
من سوگند یاد کردم نه خونواده و نه زمینی داشته باشم
ضمنا لنیستر هم نیستم
sir navidنقل قول
فصل ب
دی بود! بخصوص بخش استنیس! طرف دخترشو سوزوند به خاطر خدایی که واضحه اعتقادی بهش نداره و با حماقت محض در حالی که نصف سپاهش شب رفتن هیشکیم نفهمیده بدون آذوقه حمله کرده به مستحکم ترین قلعه ی وستروس برین هم دقیقا میاد و توو اوون جنگل استنیس رو پیدا میکنه خخخخ)) بعد اوون سمت سر جورا هر بلایی سرش میاد دنریس رو ول نمیکنه ؛) زن اوبرین حرف دوران رو گوش نمیده و میرسلا رو میکشه که قطعا منجر به به وجود اومدن اختلاف شدید بین جیمی و سرسی میشه رابطه مارتل ها و لنیستر ها رو هم از این بدتر میکنه ؛) در واقع همه چیز به طرز مضحکی برای دنریس آماده شده، این فصل بی تردید بدترین و شخمی ترین فصل این سریال بود و نبود مارتین کاملا حس شد من بعد از دیدن آخرین قسمت واقعا از سریال نا امید شدم
حیف از اوون داستان عالی تا انتهای فصل چهار و حیف از این کتاب فوق العاده که اینجوری نابود شد :)در مورد اسیر شدن دنریسم مطمعن باشین اونا هم به شیوه ی مسخره ای به ارتشش میپیوندن ؛))
فراز رسولینقل قول
تا الان خطّهای زیادی بریده شده! فک کنم فصل بعد خطّای جدید بیارن و امیدوارم حداقل ویکتاریون اونجا باشه!!
Masoodنقل قول
فلش بک از سرسی تو همون اولین سکانسه فصل اتفاق افتاد که با ملازمش پیش یه ساحره رفته بود
ملاقات اژدها و تیریون هم فک کنم منظورشون جایی بود که جورا داشت تیریون رو دس بسته میبرد پیش دنریس و اژدها از بالای سرشون پرواز کرد
mehdiنقل قول
بچه ها خواهشا جواب بدین برندون استارک داخل کتاب پنجم هیچ نقشی داره یعنی میخوام بدونم برگشتنش خیلی سادست یااینکه تبدیل به یکی از شخصیتای مهم کتاب پنجم میشه یا نه ؟
sayedنقل قول
داداش همونطور که میدونید همه ی سریالا برای جلو بردن داستانشون یه سری فرازو نشیب دارند.
درمورد این فصل قبول دارم مثله فصل های دیگه نبود اما سه قسمت اخر خدایی با داستان زیبا و جلوه های ویژه اش
هرکدوم از این داستانا اموزنده اس و میشه ازش درس گرفت استنیس همه چیشو فدا کرد تا بر تختش بشینه اشتباهات زیادی کرد و در اخرم شکست خورد اگه شما قسمت های استنیسو ببینی واقعا درس میگیری
درمورد جیمی لنیستر همه کاری کرد که به دخترش برسه از وقتی که با برین اشنا شده ادم شده و زندگیش فرق کرده
جان هم که به خاطر شرافتش له شد که حقش نبود فصل بعدی نیس ولی مطمءن باشید جنگ اصلی بینه دنریسه و وایت واکر ها که جان هم به نکایندگی از سرما باشونه اینو میشه از اسم کتابها تشخیص داد
امیرحسیننقل قول
سلام مثل من سریال رو میخرید آیا؟لینک دانلود میشه بزارید؟
Herنقل قول
@محمدرضا نوروززاد
سلام دوست عزیز. ممنون بابت نظرتون
اون فلشبک از سرسی در قسمت ۱ فصل ۵ روی داد.
در قسمت ۷ از فصل ۵ هم تیریون دید که “دروگون” از بالای سرش رد شد وقتی توی والریا بود.
محمدحسین جعفریاننقل قول
گذاشتن لینک دانلود سریال در سایت ممنوعه
م.م.استارکنقل قول
دوست عزیز سایتهای زیادی هستن که با مبلغ کمی میتونی اشتراک ماهانه شون رو بخری از اونا همه سریالها رو دانلود کنی اما خب لینک نمیشه گذاشت اینجا
هنگامه مدیرینقل قول
خیلی ببخشید ولی من الان میخواستم از سایتتون کتابهارو بخرم و متوجه شدم که هیچ ترتیب خاصی رو نمیتونم بین فصل ها مشاهده کنم.یه لطفی میکنید و ترتیب گذاری رو برای من روشن کنید؟
مهدی رحیمینقل قول
سریال رو میخوای دانلود کنی یا کتابارو؟
سه جلد اول این کتاب به رایگان ترجمه شده. اون بالا سمت راست دانلود کتابهای ترجمه شده روی عکس هر جلد کلیک کنی دانلود میشه. جلد چهارم هم تا فصل ۳۱ ترجمه شده و کافیه به فروشگاه سایت سر بزنی و خریداری کنی. لین فروشگاه هم در منوی بالای سایت هست
م.م.استارکنقل قول
به نظر من این فصل واقعا نسبت به فصل های قبل بدتر بود و در ۵قسمت اول همه چیز را حسابی طول می دادند.دلیل اصلی اینکه فصل ۵ در قسمت های آغازین خیلی بیننده از دست داد کش دادن موضوع سریال بود.و به نظرم قسمت آخرش هم به جز صحنه حقیر شدن سرسی بقیه سکانس هایش ضعیف بود چون بینندگان را بلاتکلیف رها کرد.به طور کلی من از این فصل اصلا خوشم نیومد امیدوارم در فصل های بعد قوی تر کار کنند.
هاموننقل قول
دقیقا موافقم من سریالو نمی بینم ولی همیشه همه چی خیلی تابلو و راحت واسه دنریس پیش میره!! من که ندیدم اون یه جا با تدبیر سیاسی موفق بشه همش شانس الکی و چرت!! فقط یه جا سره اژدهاش معامله ی قلابی کردو اویژه هارو به دست اورد بد نبود اونم که با قتل عامه برده دارا گند زد به ماجرا!! همه ی تارگرینا یه تختشون کم بود اینم مثه اوناس فقط خرشانسشونه!!!! والا!!!!
پارمیسنقل قول
نمیدونم ته داستان انگاری معلومه اگه قراره هر دوبعد قضیه قوی باشه یعنی هم جبهه اتش هم جبهه یخ قویترین خاندان شمال استارکه پس محبوبترین شخصیت شمال میشه جان و قویترین خاندان جنوبم تارگریان پس دنریس میشه شخصیت جنوب انگاری همه چی داره درست پیش میره خدایان شمال در مقابل خدایان جنوب اگه قرار باشم جان اسنو رو مقابل دنریس بزاریم باید حتما قدرتهاش برابری کنه پس مرگ و زنده شدن جان عجیب نیست و حتی تبدیل به ادر شدن شاید این ارزوی بزرگ مارتینم باشه که به بیننده این نگاه رو بده که کدوم طرف رو میخوان بگیرن جان یا دنریس بخاطر همینم اسم کتابشو گزاشته نغمه ایی از یخ و اتش ،هممون میدونیم شعری که از روی غم نوشته میشه رو نغمه میگن شاید پایان داستان هرجور که باشه بامرگ دنریس یا جان یه غم برای همست ولی این بهترین فصلی بود که دیدم ،سریال هر فصل داره یه پله بالاتر میره دلیل از دست دادن بیننده ها هم این بوده که واقعا بعد از چهار فصل مردم انتظار چیزی شبیه به سه قسمت اخر رو داشتن ولی سریال روی توی بهترین شکل تموم کردن ومرگ جان اوج کارشون بود
sayedنقل قول
کی گفته همه تارگرین ها یه تخته شون کمه؟ مرد افسانه ای بریندن ریورز یه سیاست مداره فوق العاده بوده جیهریس اول یه پادشاه عادل و سیاست مدار بوده پس خواهشا بدون تحقیق صحبت نکنید دوست عزیز
great tom hanksنقل قول
من گفتم الانم میگم من پادشاهه عاقل ندیدم حالا افراد خاندانو کار ندارم!!!
پارمیسنقل قول
سلام پایان فصل ۵،قسمت چندم از کتاب چندم هستش؟
ariyanنقل قول
منطور از یخ وایت واکره و اون به دیوار نزدیک بودن احتمالا جانو مثله خودشون میکنن و در اخر با دنریس میجنگن که احتمالا تارگاریان میبره
امیرحسیننقل قول
خب جیهریس اول پنجاه سال پادشاه بوده
میکار هم پادشاه بوده خود اگان سی و هفت سال پادشاه بوده به طور قطعی نمیشه در مورد یک خاندان حکم برید هر خاندانی هم ادمای شایسته داشتن هم بی لیاقت مثلا همین استارک ها هم همشون مثل ند باشرافت نبودن کلی جنگ های ناجور با مردم نک داشتن
great tom hanksنقل قول
نه دیگه تمام خاندانها رو میتونی زیر سوال ببری به جز خاندان استارکها از همون اولش تمام جنگهایی که خاندان استارک داشتن بخاط بهتر شدن وضعیت شمال بوده که متحدشون کنه اگه به خاندان گریجوری حمله کردن یا بولتون ها بخاطر اینکه قبلش سعی کردن همیشه نشون بدن که قویترین قبیله تو شمالن ولی استارکها وینترفیل رو نزدیکترین دژ به دیوار ساختن برای محافظت از دیوار وحتی در جنگی که علیه ریگار و پادشاه دیوانه داشتن استارکها برای خونخاهیه پدر وبرادر ند به جنوب حمله کردند و هیچوقت با اینکه قویترین قبیله در شمال بودند خواهان تخت پادشاهی نبودن و میشه گفت تنها قبیله ایی هم که هم تونست جلوی انسانهای اولیه و هم ادرها ایستادگی کنه استارکها بودن پس میشه گفت این یه قبیله توی سریال خاصه ولی خوب با حرف اون خانم هم موافق نیستم که همه تارگریان ها بد هستن ،ولی اینا مهم نیست کاش وضعیت برندون و ریکان رو هم تو فصل بعد نشون بده که ببینیم با فرزندان جنگل چکار میکنن
sayedنقل قول
اواخر کتاب پنجمه(رقصی با اژدهایان)
نویدنقل قول
فلش بک در قسمت اول این فصل بود دادا
سوفیانقل قول
نماد سریال شیر و گرگ و ازدها وگوزنه.ولی با مرگ استنیس دیگه گوزنی نیست.پس تو فصل۶ نماینده گوزن کیه؟؟؟؟؟؟
وایت واکر ایرانینقل قول
راستی میدونستید اسم یکی از پادشاهان هخامنشی استنیسه!!!!!!!!
وایت واکر ایرانینقل قول
کوروش، کمبوجیه، خشایار، اردشیر داریم
ولی استنیس نداریم!
Das Reichنقل قول
نوه اردشیر اول وپسر داریوش دوم.استانس است.
وایت واکر ایرانینقل قول
ولی پادشاه هخامنشی نبوده. اطلاعات خیلی کمی ازش موجوده که بیشترش مربوط به منابع یونانی هست. حتی سر اسمش هم توافق نیست
Das Reichنقل قول
یعنی واقعا این فصل حالمو بهم زد اینقد کشش داد ی نتیجه به درد بخورم نداد.سانسا که دق کشمون کرد.اون استنیس بی عرضه هم طبق معمول خراب کرد اون رمزی بولتون حروم زاده ام شکست ناپذیر کردن فقط واسه دق دادن بیننده چند تا پیرمردم پاشدن اومدن تاجو تحت پادشاهیو زیر سوال بردن.واقعا خوب بلدن ملتو سر کار بزارن ک تشنه تر بشن واقعا باید بیننده هاش بیاد پایین حقش نیس اینقد طرفدار یه صحنه نداشت که دل مخاطبو خنک کنه همش دق بود.دیگه ادامشو نمیبینم.
ارشنقل قول
دلمون خوش بود وحشیا با جان اسنو متحد شن بیان شمالو ازون بولتون حروم زاده بگیرن که اومد نصفشونو با وایت واکر کشت جان اسنو رو هم ازون ور کشت رمزی بولتونم کرد قهرمان.فقط فصل ۴ منو ارضا کرد واقعا با مرگ جفری اصلا شکه شدم حال کردم.فصل ۵ افتضاح بود
ارشنقل قول
فصل ۵ اصلا خوب نبود.
افت شدیدی داشت.
فیلمنامه به شدت ضعیف بود.
بخش جیمی لنیستر افتضاح بود! افتضاح! قسمت ۶ یکی از مسخره ترین سکانس های سریال رو داشت که منو یاد سریال های مسخره و ضعیف کره ای انداخت. جیمی لنیستر وارد واتر گاردنز میشه و همزمان هم مار های شنی وارد میشن و با هم میجنگن!! نه بابا!؟ توهین به مخاطب بود این!
بخش های جیمی, سانسا, برین, داووس و استنیس باید دست نخورده از کتاب نقل میشدن. خیلی جذاب تر بود اون شکلی. من موندم چرا استنیس رو اینقدر پلید نشون دادن تو سریال؟ آخه چرا؟ چرا؟؟؟؟!!!
پویاننقل قول
به نظرم از لحاظ فرم روایی، تناسب داستانک ها، اوج و فرودهای به موقع، ورود شخصیت های تاثیر گذار و ماندگار و اتفاقات غیرقبل پیشبینی اما منطقی، فصل چهارم از سایر فصل ها سرتره و در حقیقت بهترن فله این مجموعه بوده تا الان. هرچند فصل پنجم هم تا حد زیادی به دلایلی که اشاره کردی گیراست. یه مثال ساده بزنم: پرینس اوبرین! شخصیتی که تو فصل ۴ اضافه شد و اونقدر پخته بود که یکی از اوج های اصلی اپیزودهای پایانی رو یه تنه جلو برد. واقعا تو فصل پنجم چنین شخصیتی رو ندیدیم! یا مثال دیگه: هانت! شخصیتی که به شدت عمیق و قابل لمس و تا حدودی دوست داشتنی ارائه شده! کاراکتری که میشه بعنوان کلاس درس شخصیت پردازی خاکستری ازش نام برد. مرگ این شخصیت بسیار تاثیرگذار تر از مرگ استنیس در اومده! در کل به نظرم بهترین جمله همینه: فصل ۴ خودش به نوعی یک طوفان بود و فصل ۵ نشانه هایی از طوفان احتمالی فصل ۶ داشت. به هر حال The winter is coming!
میلادنقل قول
منکه عاشق سریال هستم . تک تک سکانسهاش رو نوشیدم و بارها دیدم .
amirنقل قول
یه سوال:تو قسمت۱ فصل ۵ میرسلا رفت پیش یه پیشگو پیشگو بهش گفت که ملکه میشه ولی تو سریال اونو تو حال مرگ نشون داد نظرتون در این باره چیه؟
آیدیننقل قول
دوست عزیز اونی که رفت پیش پیشگو سرسی بود زمان بچگیاش نه میرسلا
محمدنقل قول
هانت کیه ؟! کدوم فصل و کدوم قسمت بود ؟!
سپیدهنقل قول
به نظر من جان اسنو نمرده وتوسط بانوی قرمزکه چند دقیقه قبل از مرگش وارد دیوار شده زنده میشه.
اگر خاطرتون باشه وقتی میره تو گروه برادران بدون پرچم تا گندری حرومزاده رو برای استنیس ببره توروس که رئیس اونجا بوده یک مرد یک چشم به نام برین که تو مبارزه با سگ شکاری کشته شده رو برای بار ششم زنده کرده و بانوی قرمز میگه خدایان نور این قدرت رو بهش دادن که مرده زنده کنه.
و جان اصلا پسر ند استارک نیست بلکه پسر خواهرش الیا است که توسط تارگارین دزدیده شده بوده.
کاجنقل قول
قربونت برم قرار نیس هر شخصیتی ک شما نمیتونی باهاش ارتباط برقرار کنی بزنن بکشنش
برین از تارث هم اسمش فوق العاده س هم شیوه زندگی ک داره
یک شوالیه کاملا کلاسیک ک میخاد وفادار ب ارباب درستکارش باشه
جستجوی کسی ک بخاد بهش وفادار باشه و تلاشی ک برای وفادارموندن میکنه اونو بی همتا کرده
سر داووسنقل قول
خدایا منو بکش سرسی بود … اون که به اندازه ی میرسلا خوشگل نبود جوونیاش ، میرسلا خیلی خوشگل تره
تازه سرسی پیر میشه زشت میشه
علینقل قول
شاهزاده ایمون شوالیه اژدها و استاد ایمون رو یادتون رفت
سروشنقل قول
جلوی اندالها،استارک ها انسان اولین
سروشنقل قول