در ابتدا میخواستم اینو به عنوان یه مینی مطلب بنویسم، اما حدس زدم که احتمالاً بیشتر از یه مینی مطلب بشه. تو بخش دوم کتاب دنیای یخ و آتش خوندیم که شب طولانی که مقدمه هجوم آدرها به وستروس شد، در سرتاسر دنیای شناخته شده آن زمان اتفاق افتاده بود. تصور شخصی خودم این بود که این تاریکی طولانی و پنهان شدن خورشید و زمستان طولانی مختص وستروس بوده، اما حالا با خوندن این کتاب متوجه میشیم که سرتاسر دنیا از جمله قاره اسوس هم تحت تاثیر این اتفاق بوده.
همونطور که استاد یاندل هم در کتاب هم بهش اشاره میکنه، به نظر میاد عامل اصلی این اتفاق یه پدیده طبیعی باشه. درست مثل اتفاقی که در والیریا پیش آمد، یا به زیر آب رفتن پل طبیعی بین اسوس و وستروس. اما چه واقعه طبیعی میتونه عامل پنهان شدن خورشید برای سالها بشه؟ خیلی ساده میشه حدس زد که زمستان طولانی و سخت هم نتیجه همین غیبت خورشید بوده. پس سوال اساسی همینه که چی میتونی خورشید رو برای مدتی طولانی پنهان کنه؟
تا جایی که من سراغ دارم دو سه واقعه طبیعی عظیم میتونه این کار رو انجام بده. همین حالا هم مناطقی در دنیا داریم که چندین ماه از سال محروم از خورشید هستند. یعنی مناطق نزدیک قطب، اما خب وستروس یا سایر قارهها نزدیک قطب نیستن. آیا میشه گفت پدیده تغییر قطبین زمین بر اثر حادثهای خاص به وجود اومده؟ به نظر خیلی بعیده که عامل شب طولانی چنین پدیدهای باشه. چرا که این اتفاق در تاریخ بسیار نادر بوده و اینطور نیست که هر چندصد سال یک بار اتفاف بیافته. ضمن اینکه میدونیم بعد از شب طولانی اوضاع آب و هوایی به وضع سابق برگشته. پس عملاً چنین گزینهای منتفیه.
حادثه دیگهای که ممکنه سبب پنهان شدن خورشید بشه یه فوران آتشفشانی خیلی عظیمه. فوران همراه با انفجاری که حجم عظیمی از گرد و غبار و خاکستر آتشفشانی رو تا کیلومترها به جو میفرسته و جلوی عبور نور خورشید رو میگیره. چنین پدیدههایی در تاریخ بشریت خیلی هم نادر نیستند. وقایعی که از آن به عنوان بیتابستانی یا سالهای بیتابستان یاد میشود. در این لینک در سایت ویکی پدیا توضیحات بیشتری در مورد یکی از مشهور ترین این وقایع در تاریخ آمده است.
سومین موردی که اون هم میتونه بیتابستانی به وجود بیاره، برخورد شهابسنگ با سطح زمینه. این مورد البته در تاریخ بشریت نادرتره، اما بسیاری عامل اصلی به وجود آمدن عصرهای یخبندان مهم در تاریخ زمین را همین برخورد شهاب سنگها میدانند.
به نظر میرسه که این دو احتمال اخیر به عنوان دلیل اصلی وقوع شب تاریک محتملتر باشند. اما در این بین سوال دیگری پیش میآید. حالا که بعد از هزاران سال دوباره آدرها در حال پیشروی به سمت جنوب هستند، این نشانهای از آغاز یک شب طولانی دیگر است؟ آیا این زمستان پیش رو قرنها به طول خواهد انجامید؟
در کتاب آمده که در همه داستانها و افسانههای دنیای نغمه، یک قهرمان توانسته بود شب طولانی را پایان دهد. به خصوص آخرین قهرمان مردان شمال که گفته میشه او با شکست آدرها شب طولانی را پایان داد. این مطلب با فرضیه طبیعی بودن این واقعه در تضاد است. نظر شما چیه؟ کدوم فرضیه قابل باورتره؟ نظر استاد یاندل در مورد حادثهای طبیعی، یا نظر افسانهها در مورد قدرتی اهریمنی؟
وقتی از مارتین پرسیدن چطوری ممکنه تابستان یا زمستان، هر کدوم سالها طول بکشن و حتی افرادی دنبال ایجاد مدل منظومهای براش بودن، مارتین خیلی ساده جواب داد: «جادو»
به نظر من، اگه این سناریوها رو هم به مارتین نشون بدیم، باز هم همین جواب رو میده
ولی گاهی اوقات چیزهایی که ممکنه یه جامعه قرون وسطایی جادو در نظر بگیره، توضیح علمی داشته باشه، یا شاید ناشی از تصادف باشه.
اگه مارتین یه مقدار خیامی فکر کنه، میتونیم اینطوری احتمال بدیم که در پس پرده ماجرای سادهای هست، ولی افراد خیلی کمی متوجهش میشن، و در نهایت، روایت نهایی از انتهای کتاب هفتم اون قدر متکثر خواهد بود، که هر کسی از ظن خودش یک بخشی از جادو رو به عنوان جواب در نظر میگیره.
به نظرم ما به عنوان خوانندههای داستان، دست آخر چیزی بیشتر از مجموع شخصیتهای قرون وسطایی داستات نخواهیم دونست. پس آخر سر، توضیح خاصی ته کاسمون رو نخواهد گرفت :دی
نریماننقل قول
ممکنه آدرا به خورشید رشوه داده باشن که بره مرخصی!!!!!
محتملترین احتمال همینه!! :D:
Masoodنقل قول
اول اینکه باید باور کنیم مارتین ، تالکین نیست !
در نتیجه آن غنای ادبی ، داستانی ، تاریخی و … تالکین تکرار نشدنی است ، پس باید قبول کنیم ، کتابهای نغمه با همه جذابیتشان هم ردیف ارباب حلقه ها نیستند .
در ادبیات فارسی هم خیلی ها دنباله رو راه رودکی و حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی شدند اما این ۵ ستون ادبیات فارسی تکرار نشدنی هستند .
پس نباید انتظار بیش از حد از نغمه داشت ،شاید آنجا زمین صاف است و خورشید هم گاهی وقت ها می آید و می رود ، آن هم با جادو !
دوم : آدرها موجوداتی جادویی هستند که باید در تاریکی و سرما زندگی کنند ، تاریکی و نه شب .
پس در وستروس شب و روز اتفاق نمی افتد بلکه این تاریکی و روشنایی هستند که وجود دارند ،
منظورم این است که در زمین ، حضور خورشید باعث روز است و نبودش شب می آورد ،
اما اگر در وستروس ، وقتی نور می رود ، شب می آید ، شب بخاطر نبود خورشید نیست بلکه خود یک پدیده مستقل است ، داستان می شود مثل آیین زرتشت .
در دین زرتشت و باور مانویان :
“اهورامزدا و اهریمن هردو زادهٔ زروان (خدای زمان) بودند و جهان عرصه جنگ این دو نیروی نیک و بد است ولی سرانجام چیرگی در پایانِ جهان با اهورامزداست و چون اهورامزدا پاکی مطلق است بدی در او راه ندارد . پس هر آنچه که بد است اهریمنی است.”
قبلا” مارتین درباره تاثیر پذیری از آیین زرتشت گفته بود .
پیروان رولور ، برای روشنایی دعا می کنند ، خدای آنها نور است ، این نور می تواند از آتش باشد یا از خورشید .
و چرخش قدرت بین خدایان نور و تاریکی باعث به وجود امدن فصل ها شده و قهرمانی که توانست تاریکی را شکست دهد مجهز به شمشیری بود که به وسیله آتشی مقدس تجهیز شده بود .
در واقع در ادبیات یونان باستان ، خدایان نیاز به پرستش و یاری مردمان دارند و این یک نیاز دو طرفه است .
وقتی هرکدام از خدایان روشنایی و تاریکی می خواهند قدرت یابند باید موجودات خود را بر جهان مسلط کنند و در نتیجه جنگ خدایان به جنگ موجودات نیز منجر خواهد شد .
تبصره : به دلیل همچین باورهایی بود که دین اسلام در معرفی خداوند بر بی نیازی او از آفریدگان ، و همچنین عدم قدرت شر تاکید دارد .
الله نه خدایان یونان است که نیاز به پرستش و معابد ما داشته باشد و نه مانند دوگانه زرتشتی ، اهورامزداست که رقیبی به نام اهریمن داشته باشد .
همیشه عاشق این بحث ها بودم :D:
magentaنقل قول
زیاد درست به نظر نمیاد دلایل دنیای واقعی رو ربط داد به دنیای مارتین .
وقتی بدون نظم طول فصلا تغییر می کنه خیلی بعید نیست یکی زیادی طولانی شه .
ariaنقل قول
همونجوری ک تو دنیای خودمونم هست زمستونا شبا بلند تر و روزا کوتاهتر میشه و از اونجایی که دنیای نغمه زمستونا هر از گاهی هفت هشت سال طول میکشه اخر ی شبی میاد که بسی زیاد طول میکشه
afiنقل قول
درود بر استارک و تیم وینترفل
دستت دردنکنه واقعا که زحمت زیادی میکشید .
این روزها سرم خیلی خیلی شلوغه اصلا نمیرسم به هیچ کاری برسم حتی به خوندن نغمه !
در مورد این که زمستان چطور میاد و میره خیلی جای بحث هستش . قبلا مارتین گفته که فصلای دنیای نغمه ربطی به این جهان نداره !
اصلا ما نمیدونیم مدار چرخش سیاره اونا چوریه ک بخوایم بیام زمساتان و تابستان رو تعریف کنیم .
یه جایی یکی میگفت . فکر کنم سم بود وقتی هوا سرد میشه آدر ها میان یا وقتی آدر ها میان هوا سرد میشه ! خودش خیلی جای بحث داره
توجه کنیم که دنیای نغمه داره بسوی جادو میره . چیزی که اول کتاب فقط افسانه ای بود . اما حالا داریم در جاهای مختلف اثرات جادو را میبینیم . درخت سخنگوی زیر دیورا ! عدم توانایی عبور کولد هند از دیوار ، نسخوتن دنیرس در آتش ، کیماگر، زنده شدن مرده ها توسط خدای نور و …
حتی استاد یاندل هم وجود آدر ها رو غیر قابل باور میدونه اما غیر ممکن هم نمیدونه . و بطور قطع رد یا قبول نکرده . اما ما میدونیم که وجود دارند و بوسیله شیشه اژدها از بین میرن
از نظر من تنها دلیل تاریکی و شب طولانی فقط میتونه جادوی آدرها باشه . اما این رو نمیدونم چرا آدرها باید ۶ یا ۸ هزار سال صبر کنن و تا الان خبری ازشون نبوده ؟ و چرا باید دیوار اینقدر بلند باشه !
جالب اینه که یه قهرمان با شمشیر آتشین و کمک فرزندان تونستن شب طولانی را به پیایان برسونن
و قابل توجه استارک بزرگ و عزیز
تغیر قطبین که هر از گاهی در زمین رخ میداده هیچ ربطی به اب و هوا نداره ! و فقط قطبها جاشون عوض میشده . و الان هم قطب نما دقیقا قطب جغرافیای را نشون نمدین و چندین کیلومتر اختلاف داره و این اختلاف داره هر ساله بیشتر میشه !
جاننقل قول
این تیکه رو بد توضیح دادم. منظور من از تغییر قطبین، تغییر قطبهای مغناطیسی نیست، تغییر زاویه محور چرخش زمین نسبت به خورشیده که گاهی بر اثر برخی عوامل پیش میاد. مثلاً برخورد یه شهاب سنگ بزرگ.
م.م.استارکنقل قول
محور چرخش زمین دور خودش نسبت به محور چرخش زمین به دور خورشید ۲۳٫۵ درجه اختلاف داره که این اختلاف در دوره ۴۰۰۰۰ بین ۲۲ تا ۲۵ درجه تغیر میکنه . و همین چند درجه تغیرات آب و هوایی شدید رو بوجود میاره . اما فکر نکنم شهاب سنگی باعث ایجاد این انحراف بشه !
حتی اگه شهاب سنگی آنقدر بزرگ باشه که بتونه روز چرخش زمین تغیری بده باعث خارج شدن زمین از مدار میشده . یعنی ببخاطر جرم خیلی بیشتر زمین نسبت به شهاب سنگ اتفاقی نمیافتاده . عصرهای یخبندان هم که میگن شهاب سنگ بدلیل ایجاد گرد و غبار و نرسیدن نور خورشید به زمین میدونن نه تغیر در محور زمین !
جاننقل قول
طرف زمین شناسه ها!! باهاش درنیوفت!!!
Masoodنقل قول
به نظرم منم درست نیست فصل های مربوط به یه دنیای خیالی به موجودات و عادات خیالی رو به دنیای واقعی ربط داد
و مطمئنا جادو تو این میون نقش خیلی مهمی داره
setareنقل قول
اولاً که تو همین کتاب وقتی راجع به فصول و تغییرشون بحث می شه مشخصه که این قاره ها بخشی از یک سیاره اند (یعنی گرد ه) و اخترشناسی وستروسی ها هم بسیار شبیه دنیای واقعی ه. (تو وستروس با جزئیات بیشتر بحث شده)
اما راجع به شب طولانی.
اصن فرض کنیم که یکی از این چیزا توضیح اصلی شب طولانی باشه. سوالی که مطرح می شه اینه که چجوری آدر ها پیش بینی می کننش؟ الان آدرها بوضوح فعالیتشون بیشتر شده و انگار دارن آماده می کنن خودشون رو. یعنی اگه قرار باشه اتفاقی بیافته در جریانش قرار دارن. پس این نتیجه که خودشون باعثش می شن منطقی تره.
kei1نقل قول
وقتی کیوان وارد یه بحثی میشه، پس قطعاً موضوع قابل اعتناست
یه نکتهای که دوستان به نظرم توجه نکردن همینه. خود استاد یاندل تاکید داره که بسیاری از حوادث به نظر افسانهای و جادویی تاریخ وستروس، در واقع حوادث طبیعی بودند. پس نمیشه به اون حرف منحرف کننده مارتین بسنده کرد و گفت «فقط جادو»
اما در مورد پیشبینی آدرها و تدارکشون. اینجا چنتا مطلب مطرح میشه:
اول اینکه اگه بخوایم قبول کنیم که آدرها خودشون آورنده سرما و تاریکی خورشید هستند، پس چرا باید شش یا به روایت دیگه هشت هزار سال صبر کنند تا دوباره به وستروس حمله کنن؟ البته یه احتمال میتونه باشه که قابل بحثه. شاید آدرها چیزی رو حس کردن و لازم دیدن که حمله کنند. بر فرض مثال ظهور مجدد اژدهایان (گرچه این فرضیه هم نواقصی داره)
دوم اینکه بیشتر به نظر میاد آدرها نقشی در آوردن زمستان و تاریکی ندارن، بلکه این دو بستر مناسب حضور و هجوم اونها هستند. اونوقت این سوال پیش میاد که یه زمستون باید چقدر سرد باشه تا آدها بیان؟ چون قطعا در چند هزار سال گذشته چندصد زمستان داشتیم. اما ظاهراً خبری ازشون نبوده.
سوم اینکه به نظر من لازم نیست آدرها بدونن که این شب یا این زمستان پیش رو طولانی هست یا نه. همینکه فعلاً شرایط پیشروی براشون فراهمه به نظرم کفایت میکنه. اینطور نیست؟
م.م.استارکنقل قول
در مورد فاصله چندین هزار ساله بالاخره هر چیزی حتی جادو محدودیت هایی داره. مثلاً جادوی فرزندان در مورد بازوی دورن و نک خیلی قدرتمند ه ولی جای دیگه بخاطر محدودیت هایی نمی تونه مانع شکستشون بشه. یا ماجرای روینارها تو همین کتاب که نمی دونم ترجمه رسیده بهش یا نه.
بحث گرد و غبار ناشی از آتشفشان یا شهاب سنگ و وقایع طبیعی دیگه منتفی ه پس، چون نمی شه پیش بینی شن و آدرها از الان فعالیتشون زیاد شده.
تو سری اصلی راجع به اینکه بعد تابستون طولانی زمستون طولانی می یاد و اینکه چنین تابستونی خیلی وقت بوده که دیده نشده حرف زده می شه. آیا رقمی هم اعلام میشه؟ کسی یادش هست؟
همین می تونه نشانه ای از یه زمستون کافی و مناسب باشه برای آدرها.
همین که یه زمستون سخت بستر رو براشون فراهم می کنه و خودشون هم بر شدت این زمستون می افزاین (حالا چجوریش معلوم نیست) به نظرم درست تره. وقتی آدرها قراره سر و کله شون پیدا شه همیشه سرمای شدید و عجیبی حس می شه قبلش. (همونی که سم میگه، رابطه علت و معلولیشون پیچیده است)
اگه می خواستن به “شرایط فعلی مناسب” بسنده کنن و پیشروی کنن تو اون چند صد زمستون گذشته هم یه کارایی می کردن. باز شاید چنین چیزی بوده و ثبت نشده توسط نگهبانان رو به زوال و بی توجه به اصل وجودیشون.
پ.ن: لطف داری محمد عزیز.
kei1نقل قول
من فکر می کنم برگشت آدرها و با تولد اژدهاهای دنریس و قدرت گرفتن دوباره ی جادو ارتباط مستقیم داره. البته که ” هرج و مرج” به نظر میرسه تاثیر به سزایی در زمستان و طول و شدتش داره. چراکه در زمستون هایی که قبل از این بوده حمله ای از جانب آدرها صورت نگرفته و به نظر میرسه که این آدر بزرگ نسبت به قدرت گرفتن رلور و هر دینی که با جادو سر و کار داره حساسه!
و نکته ی قابل توجه در پایان یافتن این شب طولانی اینه که تو بخش های مختلف دنیای شناخته شده و در افسانه هاشون شب با ظهور یه قهرمان خاتمه پیدا کرده یا شایدم همه ی این افراد در نقاط مختلف دنیا کاری رو انجام دادن که مجموعه این کارها باعث اتمام شب طولانی شده! نه فقط اعمال یه نفر!!
در ادامه چندتا داستان جالب و قابل توجه از افسانه هایی که درباره شب طولانی وجود داره و شباهت بعضیاشون به وقایعی هست که الان در وستروس و اسوس داره اتفاق می افته رو نوشتم:
* داستان اول در افسانه های یی تی زمانی که امپراطور آمتیست به مقام خدای روی زمین یا همون پادشاهی یی تی میرسه برادر کوچکترش بهش حسادت می کنه و اون رو سرنگون می کنه و علاوه بر این از دین اجدادیش برمی گرده و به پرستش یه سنگ عجیب سیاهرنگ روی میاره. در کنار اون جادوگری و آدمخواری انجام میده،مردمش رو به بردگی میگیره و هم چنین یه زن ببری می گیره… تو افسانه های یی تی ذکر شده این اعمال امپراطور سنگ خونین باعث آغاز شب طولانی میشه! (دقت کردین که چقدر شبیه به اومدن ملیساندره به وستروس و ترویج آیین رلور هست، قربانی کردن انسان ها در راه خدای ناشناخته و برده بودن ملیساندره و انجام شدن جادوی های مختلف از جمله جادوی خون توسط کاهنان این مذهب و … )
*درباره ی شب طولانی بین مردم یی تی یه داستان دیگه ای هم که جالب توجه این هست:
According to the inhabitants of Yi Ti, the sun hid its face for a lifetime, ashamed at something none could discover, disaster only averted by the deeds of a woman with a monkey’s tail.
این قسمتی که می خوام درباره ش بگم اسپویلره کتاب پنجمه کسانی که حساسن نخونن!
از اونجایی که تیریون demon monkey خطاب میشه و با توجه به حرف های ابرین راجع به شایعه های زمان تولد تیریون از جمله دم داشتنش احتمال دفع آدرها به دست دنریس تحت راهنمایی ها و مشاوره های تیریون خیلی بیشتر میشه!
*داستان دوم درباره یه قهرمان ناشناخته ست که به همراه چند نفر به آنسوی دیوار سفر می کنه که قبل از اینکه به فرزندان جنگل برسه و ازشون بخواد که مداخله کنن، اون افراد یا ترکش می کنن یا کشته میشن ( الان برن داره اینکارو می کنه)
*داستان سوم که جزو افسانه های روینار هم هست اینه که در زمان شب طولانی روین کاملا یخ زده بوده و پیرمرد رودخانه و شاه خرچنگ با هم در جنگ بودن تا اینکه یه قهرمانی ازشون می خواد که دست از مجادله بردارن و آهنگ مرموزی بخونن که شب طولانی خاتمه پیدا کنه! که می تونه با اسم مجموعه ارتباط داشته باشه A Song of Ice & Fire
*داستان چهارم که همه باهاش آشنا هستن درباره ظهور آزور آهای و لایت برینگر هست که در افسانه های آشایی اومده
من فکر می کنم همه ی این اتفاقات در راستای هم در شب طولانی رخ داده!
negar27نقل قول
اما بنظر من قیام ( کلمه خوبی فکر کنم ) آدرها به دلیل تولد اژدها نیستش !
چون قبلا هم اژدها بودن اما آدرها نیومدن ! زمان ایگان فاتح وبعد از اون پس نمیشه دلیلش رو تولد اژدها ها گذاشت . راستی همه دنباله دار سرخ فراموش کردیم . میتونه ربطی داشته باشه آیا ؟
بنظر من شاید دلیل این ۶-۸ هزار سال نبود آدرها اینه که یه چیز جادویی یا فیزیکی اونها را عقب نگه میشداته و اون چیز الان یا از بین رفته یا ضعیف شده که آدرها دارن قیام میکنن. من فکر کنم برادارن نگهابان شب چیزی باشن که آدرها بخاطر زیاد بودن اونها در طی این زمان حمله نکردن . تا جایی که میدونم الان بد ترین زمان برادران نگهابان شب هستش و در کمترین تعداد خودشون بسر میبرن . و تقریبا از هدف اصلیشون هم منحرف شدن.( توی همون قسمشون جادو هستش )
جالبه اینه که هم فرزندان سبزبین داشتن هم مردم مرداب
دقت کنیم دقیقا مثل فرزاندان جنگل هستن با قیافه انسانی و اگه درست یادم باشه وقتی جرجا و میرا اولین بار اومدن در مقالب لرد ادراد قسمی خوردن که یه تکش قسم به نغمه از یخ و آتش بودش. اولین باری که اسم نغمه ای از یخ و آتش اومد اونجا بود ! یعنی این دقیقه یه سرود هستش
سرودی که در جنگ برای طلوع خونده شده !
جاننقل قول
خو شاید مث ما یه قوم مایا داشته باشن که همه حوادثو تو تقویمشون ثبت کنن!!!! :D:
Masoodنقل قول
بیشتر کارهای مارتین اقتباسی از عالم و تاریخی که ما داخلش زندگی کردیم هست از افسانه ها گرفته تا واقعیت ها ،به نظرم دنیای مارتین هم یه جاجمنت دی یا همون روز قیامت داره که هر چند قرن یک بار اتفاق میوفته اگه دقت کرده باشین زنده شدن مرده ها ،عوض شدن جو هوا و رفتن خورشید و امدن شب و همینطور بزرگترین اقتباس مارتین از کتاب یهودیت که امدن چهار سوار مرگ که روی تپه بودن در قسمت هفت و جان اونها رو دید نشانه هایی از قیامت هستند و همیشه یک فرد موعود برای خاتمه دادن به جریان باید باشه یا همون ازور اهایی که مارتین نام برده پس اگه فرض بر جادو هم بزاریم به نظرم مارتین اومدن ادرها رو اقتباسی از قیامت میدونه
sayedنقل قول
این قضیه ۴ سوار مرگ چیه؟ من چیزی رو جا انداختم؟یادم نمیاد اصلا.
victarionنقل قول
نه عزیز اخر قسمت هفت زمان درگیری جان بالای تپه چهارتاسوار رو میبینه از ادرها که از نظر بنده عدد چهار تصادفی نیست ،میتونست تعداد رهبر بیشتر از چهار یا حتی کمتر از چهار بزار و حتی دلیلی هم نداشت که حتما اینقدر با وضوح در سریال سعی کنن که لحظه ایی رو به بیننده القا کنند که حتما جان اون چهارسوار رو بالای تپه ببینه چون تمام نشونه هایی که ادرها دارن همراه خودشون میارن از جمله ترس ،تاریکی ،سرما ،زنده شدن مرده ها کاملا به تعبیری نگاهی از جاجمنت دی یا همون قیامت در فرهنگ و ایین غربی هاست ،دلیل دیگه ماجرا هم اینه که به گفته خود نویسنده یعنی مارتین اکثر متن داستان اقتباسی از وقایع تاریخی و افسانه ایی دنیای ماست
sayedنقل قول
امسال من یه تحقیقی در مورد خدایان ایرانی و یونانی داشتم و توی کتابایی که داشتم میخوندم یه چیزی درمورد شب طولانی پیدا کردم
میگفتن که ایرانی های قدیم به یک دیو به اسم مهرکوشا معتقد بودن . مهرکوشا در یکی از نبرد های خدایان با اهریمن , میاد یک زمستون به طول چندین نسل به وجود میاره و در طی اون زمستان , خورشید ناپدید میشه
katnissنقل قول
کتاب نبرد خدایان
نوشته اقای امید عطایی
katnissنقل قول
کمی از کتاب رو خوندم، جالب بود . ممنون که معرفی کردین .
البته بعضی رویدادهای جهان رو زیادی به روایت های ایرانی مربوط دونسته .
Coldhandsنقل قول
سلام,جسارتن باید عرض کنم اگر به مارتین بگن ی سایتی در ایران هست که برای اتفاقات دنیای فانتزی ایشون ادله ی مستند به لینک ویکی پدیا ارائه میکنه نویسندگی رو میبوسه میذاره کنار,واقعن دلیل نویسنده این مطلب برای کشف رمز از شب طولانی اقای مارتین چی بوده؟مرد حسابی اتشفشانی که بتونه خاکستری تولید کنه با این عظمت که یک قاره رو در خاموشی فرو ببره و مانع از طلوع انوار رحمت خورشیدی بشه کره زمین رو جرواجر میکنه, شماها اینجا چی میزنین به ماهم بدین
مهدی صفانقل قول
اقا میگم شما بیخیال مباحث جغرافی شو و بزن به نجوم, روده هامو دیگه باید از کف اتاق جمع کنم, این تغییر زاویه ای که فرمودید گاهی بدلیل خوردن شهاب سنگ رخ میده اسمش ایجاد و تغییر فصول هست,وقتی مسکو مثلن تابستونه زاویه تابش که همون دست گل شما س که گفتید باشهاب سنگ گاهی رخ میده,اره زاویه تابش به عمود نزدیک تر میشه لذا فاصلهوخورشید با مسکو کم میشه نتیجه اینکه داغ میشه و تابستون میشه در همین زمان سیدنی که در نیم کره جنوبیه طبیعتن زاویه تابش از عمود دور شده که به عمود مسکو نزدیک شده دیگه,پس همون وقت که مسکو تابستونه در سیدنی خورشید رمق نداره چون دوره و زمستانه, حالا شما از کدام نشنال جئوگرافی یونیورسیتی فارغ التحصیل شدی که این جوک هارو تعریف میکنی خدا داند, اخوی اگه تصادفن ی قرمساقی اونور دنیا لطیفه شمارو ترنسلیت کنه حیثیت برای ایرانی نمیمونی, جان جان اسنو بیخیال کشف دنیای فانتزی مارتین شو, ثواب داره
مهدی صفانقل قول
ادم چه چیزایی که در این کامنتها نمیخونه,,,یکی فانتزی رو بصورت یک تاپیک معنا کنه,
مهدی صفانقل قول
ممنون دوست عزیز که یک مطلب تاریخی رو شخم زدین و بیرون کشید. خوشحال میشیم که خوانندگانمون کلیه مطالب سایت رو دنبال میکنن. فقط یک سوال. چرا شما کره ای که وستروس درش قرار گرفته رو دقیقا جای کره زمین قرار میدید و میخواید قوانین فیزیک پایه رو درش به اجرا در بیارید؟
Victarionنقل قول
البته کاش عوض اینقدر یک طرفه به قاضی رفتن و کوبیدن نظرات دوستان، به این هم توجه میکردین که تمام این موارد قبلا در انجمنها و سایتهای طرفداری انگلیسی زبان مطرح شده. حتی پیش خود مارتین. این نظرات که هیچی، حتی یک نفر یک منظومهٔ ۲ خورشیده طراحی کرده بود که بتونه وضعیت فصول رو با اون تشریح کنه!
از مارتین هم که پرسیده بودن چرا اینطوره و کدوم نظر درسته، گفته بود دلیلش جادوئه، چرا سختش میکنین
نریماننقل قول
یه نکته هست که میتونه توجیح خوبی باشه برای تغییر فصل در جهان نغمه
اونم تغییر شدت تابش خورشید به صورت دوره ایه وقتی زیاد بشه تابستون و وقتی کم بشه زمستون (و البته جادو هم ممکنه روش تاثیر گذار باشه) والبته ابر ها و تغییر غلظت دی اکسید کربن هم دخیل هستن
برای اینکه بهتر بدونید: اگر غلظت دی اکسید کربن به نزدیکی صفر برسه ممکنه زمین به طور کامل منجمد بشه در واقع این اتفاق حدود ۷۰۰ میلیون سال قبل و پیش از این که هر گونه حیات پیش رفته ای روی زمین وجود داشته باشه اتفاق افتاده و به زمین گلوله برفی معروفه اما طی یک پدیده ی زمین شناسی آتش فشان ها شروع به فعالیت میکنند و غلظت دی اکسید کربن دو باره بالا میره
mohammad _QAنقل قول
به نظرم درست نیست دنباله دلیل باشید برای همچین پدیده ای توی داستانه تخیلی!!
همانطور که از اسمش پیداست این یه تخیله واقعی نیست پس نرمش داره حالا هرجور بشه لازم نیست دنباله دلیلش توی دنیای واقعی بگردیم:|
اونایی که کامنت گزاشتنو بعد از خوندنه این اثر میگن ضعف داره داستان پس نیازی نیست فیلم تخیلی ببینن اصلا!
تخیل ینی همین!دلیله منطقی برای کارا وجود نداره
monaنقل قول
چرا ممکنه مثل حادسه ای که باعث برعکس چرخیدن ناهید شده
با اکثر صحبتت موافقم اما خدایان یونانی نیازمند پرستش نیستند اصلا تو اساطیرشون پنجاه بار شده پرستش نشن اما حسودن اگه عامل پرستش نشدن مثلا یا انسان باشه مثل پسوخه و ونوس اونا به انسانه حسودی می کنن و البته به هم دیگه بعد اهورامزدا کپی برابر با اصل آیین خدای روشنایی توی نغمهست و باهات موافقم اما پیوسته در جنگ بودن یه خورده زیارهرویه خیلی جاها اینو می نویسن ولی اگه داستان آفرینش رو بخونین اینه که اهورامزدا برای آسایش در آفرینش ۷۰۰۰ سال اگه اشتباه نکنم اهریمن تبعید می کنه ولی هر بار اخریمن با زاده های تاریکی برمی گرده اگه آیین زردشت که اتفاقا تو شاخه مزدکیتش زنو مرد برابرند شطرنج بود اهریمن ناپلئونی مات شده بود
:D: :D: :D:
لرد اسنونقل قول
خواستم برم یه چیزی به ذهنم رسید تگه دنیای نغمه نعلی شکل باشه چی این جوری به طور دورهای شب طولانی بهار دروغین تابستان بلند و کوتاه و زمستان کوتاه داریم!یه خورده تصور کنین متوجه می شین منظورم چیه فقط زمین مرکز بگیرین
لرد اسنونقل قول
خواستم برم یه چیزی به ذهنم رسید اگه دنیای نغمه نعلی شکل باشه چی این جوری به طور دورهای شب طولانی بهار دروغین تابستان بلند و کوتاه و زمستان کوتاه داریم!یه خورده تصور کنین متوجه می شین منظورم چیه فقط زمین مرکز بگیرین
لرد اسنونقل قول
سلام من فصل ۱ کتاب ضیافتی برای کلاغ ها رو خرید اینترنتی کردم ولی فایلشو دریافت نکردم راهنمایی کنید چیکار باید بکنم چون میخوام کل کتاب رو بخرم
Persianنقل قول
می دونم بحث بسته شده اما یه نکته به ذهنم رسیده که می خوام بگم
دوستان در مورد آدر ها بحث کردن که چطور بعد از چند هزار سال پیداشون شده و تا حالا خبری ازشون نبوده شاید شاه شب برای حمله نیاز به یک ارتش داره یه ارتش از آدر ها نه وایت ها شاید جادوی دیوار یا زاغ سه چشم یا هر مانع دیگه ای باعث شده که شاه شب قادر به حمله کردن فقط با استفاده از وایت ها نباشه و به همین دلیل هم پسران کرستر رو گرفته و تبدیل به همنوعان خودش کرده و به لطف اون تونسته یه ارتش درست کنه و حالا آماده برای حمله شده
نگارنقل قول
نظرجالبیه مگه کرستر چند ساله شه که این همه پسر داره ومگه زاغ های دیگه هم وجود داره
امیدرضانقل قول
منظورم زاغ دیگه نبود به طور کلی گفتم
کرستر یه پیرمرده که به طور همزمان چندین زن داره زمانی که گیلی پیش جان می یاد و ازش تقاضا می کنه که اونو فراری بده می گه “دالا مطمئنه که پسره اون ۶ تا داشته” فقط یکی از زن ها که احتمالا از گیلی خیلی بزرگتر نیست ۶ پسر به دنیا اورده فکر می کنی دخترهای کرستر نوه هاش و بچه های اونا سرجمع چند پسر به دنیا اوردند؟ منظورم از ارتش یه ارتش خیلی بزرگ نبود در مورد آدرها حتی ۱۰۰ نفر هم می تونه ارتش باشه
فقط یه سوال ذهن من رو خیلی مشغول کرده چرا فقط کرستر؟ صدها هزار وحشی اون سمت دیوار زندگی می کنند چرا آدرها فقط از کرستر پیشکش می گیرند؟ کرستر چرا فقط از دخترهاش بچه دار می شه و هیچ زن دیگه ای نمی گیره؟ چرا اصرار داره پسرانش کاملا از خون خودش باشن؟
نگارنقل قول
آخه اون زاغی که میگین احتمال زیاد برندون ریورزه واون فوقش ۱۵۰سال داشته منظورم قبلشه چون میگین جادوی زاغ سه چشم ودیوار ۸هزار ساله هستش اماآدرهاهم باکرستر کاری نداشتن نیت آدرهاهم هنوز مشخص نیست البته توی کتاب نگهبانانی که شورش کردند توسط آدرها کشته شدن
امیدرضانقل قول
زاغ سه چشم برندون ریورزه؟
من یه متن دیگه خوندم راجع به این که منبع اصلی جادوی فرزندان جنگل از درخت های روبند بوده و منبع همه درخت ها به یه درخت قلب وصل می شده که من حدس زده بودم اون درخت مربوط به زاغ سه چشم باشه
می شه بگین جریان برندون ریورز چیه؟ یا بگین کجا می تونم یه مطلب راجع بهش پیدا کنم؟
نگارنقل قول
توی ویکی وستروس سرچ کنید زاغ سه چشم یه اسپویل داره بزنین روی اون میاد ازاونجا که اون میگه مادرش اسمش رو برندون گذاشته واون نیز لردبوده واون میگه عضو نگهبانان شب بوده وبرندین ریورز مدتی فرمانده نگهبانان بوده اون میگه که زنی رودوست داشته که یک چشمش آبی واون یکی سبز بوده درست مثل خواهرناتنیش تی شاسی استار که برندون ریورز اونو دوست داشته وازیکی از برادران ناتنیش متنفربوده ویکی دیگه رودوست داشته واون یه زخم مادرزادی روی گردن وصورتش داره درست مثل برندین ریورز که برن بارها تو کتاب بهش اشاره میکنه مادرامادراون ملیسا بلک وود ازخاندان بلک وود ازنسل نخستین انسان هاست وازمعدود خاندان ها درجنوب نک که هنوز خدایان قدیم اعتقاد دارن
امیدرضانقل قول
خیلی ممنون لطف کردی
نگارنقل قول
خواهش میکنم وظیفه بود
امیدرضانقل قول
وقتی تو وستروس تابستونه اونوره دیوار زمستونه و وقتی که تو وستروس زمستون میشه اونوره دیوار تابستون میشه و آدرها باید یه جای سرد پیدا کنن پس مجبورن از دیوار رد بشن و به وستروس بیان تا زمستون بگذره چون اگه اینکارو نکنن باید به خواب طولانی مدتشون ادامه بدن که همه جای فیلم اشاره شده که اونا خوابن اگه مارتین نظر دیگه ای داشته باشه آدم احمقیه?
tairanنقل قول
تارگارینا جالبنا اول داستان فکر میکردیم تارگارینا نابود شدند اما یک هو سر و کله ویسریس و دنریس معصوم پیدا میشود گفتیم باشه یک هو دیدیم مستر امون یک تارگارینه گفتیم باشه و در اینده دیدیم اگان زنده است البته شاید بلک فایر باشد اما تا قطعی شدن تارگارین فرضش میکنیم حالا هم برندون ریوز تارگارین در میاید یک هو بیاید بگویید ریگار زنده ست و اون عمه اش بوده که کشته شده تازه جانم واسه ما تارگارین شده خلاصه تارگارینایی که همه فکر میکردن مردن و تموم شدن اعضای بیشتری ازشون نسبت به بقیه خاندان ها موندن این یه جوک نیست ؟
شرویننقل قول
این اتفاق برای کل داستان هم رخ داده است ،
ابتدا ما فکر می کردیم زندگی استارکها در وینترفل محور داستانه ، بعد گمان کردیم قیام رابرت موضوع اصلی است ، اما تا اینجا فهمیده ایم که تورمنت هارنهال فعلا” مهمترین کلید ماجراست .
که از قضا نیمی از آن ماجرا را هم استارکها نقش آفرینی می کنند ،
خیلی دوست دارم برخورد جان و دنریس را ب هم ببینم ، هرچند ترییون کلید رابطه خوب و اتحاد آنها خواهد بود ولی طبیعتا” حس غریبی به هم خواهند داشت چون نمی دانند باید از هم متنفر باشند یا دوست !
حتی اگر قضیه خویشاوندی ایندو را هم نادیده بگیریم ، بازهم موضوع عجیبی خواهد بود ،
پی نوشت : به نظر من رابطه ای که بین سنسا و جان در سریال نشان داده اند نمونه ای از چیزی است که قرار است بین جان و دنریس اتفاق بیافتد ، تضاد بین نقشه ها و البته باورهای دو طرف ، در سریال که بی خردی ادارد استارک در جان دوباره زنده می شود و خوشبختانه با آموزش های لیتل فینگر ، سنسا از مقام بی شعورتریناستارک به زیرکترین آنها مبدل می شود ،
اصولآ” استارکها در کنار هم وجوه مختلفی را تشکیل می دهند ، سیاست سنسا ، رهبری جان ، سنگدلی آریا و جادوی برن ،
شاید در میان درگیری تارگین و بلک فایر ، اینبار دایروف سه سر وارث واقعی تارگرین ها شود ،
magentaنقل قول
خوب اگان خیلیا وباتوجه به مدارک زیاد احتمالش زیاده که بلک فایر باشه وجانم هنوز توی کتاب مشخص نشده مارتینم اصلا تائید نکرده وحرفیم نزده که والدین جان کیان اما راست میگی اگه اینجور باشه حتی تعدادشون ازلنیستراهم بیشتره وبه نظر من قسمت مضحکش اینجاست که حکومتو بدست دوباره
امیدرضانقل قول
یه چیزی رو یادم رفت فقط فکر کنید تیریون و یا جیمی و سرسی تارگارین دربیایند
شرویننقل قول
دیگه چی پر جمعیت ترین خاندان ومسخره ترین داستان میشه اینطور مارتین داستانو به سمت نابودی کامل میبره یه جورایی مثل فیلم هندی میشه
امیدرضانقل قول
نکته جالب این قضیه اینه که به جز دینریس تارگرین بودن هیچ کس دیگه قطعی نیست
جان اگان یا احتمالا بچه های تایوین همه به عنوان فرزندان خانواده های دیگه بزرگ شدند در واقع با وجود نابود شدن خاندان تارگرین هنوز افرادی با این خون دارند به زندگی ادامه می دهند شرایط باعث شده که هویتشون مشخص نباشه مثل اتفاقی که در حال رخ دادن برای خاندان استارک هست در واقعیت به جز راب بقیه بچه های ند زنده هستند اما عملا آریا برن و ریکان از نظر مردم کشته شدند و سانسا هم به عنوان یک قاتل ناپدید شده شاید اگر داستان ۲۰ سال بعد از این تاریخ نوشته می شد ما از استارک شدن بعضی از شخصیت ها متعجب می شدیم مثلا ناگهان معلوم می شد ریکان یا آریا زنده بودند در حالی که مردم اونا رو مرده فرض کردند یا بعد از ناپدید شدن سانسا برای سال ها یه دفه پسر یا دخترشو (از ازدواجی بعد از تیریون) می دیدیم:shook:
نگارنقل قول
همواره گفته شده زمانی که تابستون طولانی باشه، زمستون پشت سرش هم سردتر و هم طولانی تر هستش، درسته؟
حالا اون زمانهایی که تابستون طولانی و گرمتره باعث میشه مناطق شمالی تر، هم زمین گرمتر بشه و یخها ذوب بشند، در نبرد قبلی آدر ها در فرار از دست انسانها به شمال پناه بردند، که حالا با وجود گرما فعالیتشون رو شروع کردن(میشه فرض کرد که ۸۰۰۰ سال پیش داخل یه دریاچه گیر افتادند و حالا با ذوب دریاچه میتونن خارج بشند).
واسه همینه که آدرها در طولانی ترین زمستانها که هزاران سال یه بار اتفاق می افته پیداشون میشه به دلیل تابستان گرم قبلی
احدنقل قول
بدون در نظر گرفتن جادو برای پوشوندن نقاط تردید و ضعف در مورد زمستان طولانی نمیشه نظریه آتشفشان رو درست در نظر گرفت. تو بخشی که به ویکی پدیا ارجاع دادین در مورد اون آتشفشان فکر کنم گفته شده بود که یکسال شب شده. درحالیکه تو کتاب بیان شده زمستان و شب طولانی یک نسل طول کشیده.اگه بخوایم مبنای داستان مارتین رو وقایع واقعی در نظر بگیریم، زمستان هسته ای از زمستان آتش فشانی گزینه قابل قبول تریه.چون میتونه سال ها طول بکشه.به نظرتون امکان فعالیت های هسته ای در قاره وستروس وجود داشته؟یا حتی یه چیزی که خودشون نمیدونستن ولی منجر به یه فاجعه هسته ای شده باشه؟
Z.sنقل قول