قبل از شروع مطلب باید بگم که تا حدودی از میزان استقبال خوانندهها از بررسی فصلها جا خوردم. نمیدونستم که اینقدر دوستان علاقمند و پیگیر این نوشتهها هستن. این به من انگیزهی بیشتری میده که مطالب بهتری بنویسم، اما دوست دارم که گاهی هم شما دست به قلم ببرید و نوشتن بررسی یک فصل رو به عهده بگیرید. حتی میتونیم برای یک فصل چند بررسی داشته باشیم. پس شما هم امتحان کنید.
خب با بررسی اولین فصل از کتاب چهارم در خدمت شما عزیزان هستیم. این فصل مثل تمام فصلهای سرآغاز کتابهای قبلی، با راوی جدیدی مواجه هستیم که در سرتاسر کتاب فقط در همین یک فصل حضور داره. و مثل کتابهای قبلی با محیط و فضای جدیدی آشنا میشیم؛ اولدتاون، شهر مشهور اساتید. مقر سیتادل و سپت ستارهای. پایگاه باستانی علم و خرد. و این بار بر خلاف سرآغازهای قبلی، با رازی بزرگ مواجه هستیم. شخصیتهایی که در این فصل با اونها آشنا میشیم به طور مشخص افراد مهمی نیستن، اونا صرفاً روایتگر داستان و پیش برنده اون به حساب میان. ما از طریق اونها با شهر اولدتاون و سیتادل بیشتر آشنا میشیم و حال و هوای اونجا رو بهتر درک میکنیم.
این فصل سه بخش اصلی داره. بخش اول بحث پیرامون ظهور اژدهایان و دینریس طوفانزاد و قدرت گرفتن جادو در دنیای بعد از نبرد پنج پادشاهه. ما در خلال مکالمات شخصیتها متوجه میشیم که کم و بیش اخبار مربوط به پیدا شدن سه اژدها به وستروس رسیده، اما هنوز بسیاری به این اخبار اطمینان ندارن و اون رو قصهی ملوانان میدونن، اما به وضوح مشخصه که عدهی دیگهای اون رو باور و حتی ازش استقبال میکنن. ظاهراً حرفهای پادشاه گدا در خصوص وستروس و تمایل مردم به تارگرینها چندان هم بیراه نبوده. آشکاره که هنوز برخی مردم عادی تارگرینها رو دوست دارن. به خصوص تارگرینی سوار بر یک اژدها. پس میشه اینطور نتیجه گرفت که در صورت بازگشت احتمالی دینریس به وستروس، چندان تنها و بدون حامی نخواهد بود.
بخش دوم مربوط به دیدگاه و عقاید سیتادل و استادبزرگهای اداره کنندهی اون در خصوص اژدهایان و به طور کل جادو و علوم ماورائیه. همونطور که در مکالمات بین محصلین تازهوارد و کارآموزان میبینیم، همچون دنیای واقعی، اساتید اهل علوم تجربی و حسی چندان باور و تمایلی به مباحث جادویی و علوم غریبه ندارند. جز ماروین، سگ نگهبان، هیچکدام از اساتید حتی موافق گفتگو در این زمینهها نیستن و حتی متمایلین به این امور رو تقبیح میکنن. این دیدگاه از دو جهت قابل بحثه. از دیدگاه اول اینطور نتیجه گرفته میشه که اساتید هرچیزی خارج از علوم حسی و تجربی خودشون رو دروغ و افسانه میدونن و بر این اساس اژدهایان مرده و جادو متعلق به افسانههاست. اونها شمع اوبسیدین جادویی رو در حد یه نماد اخلاقی تقلیل دادن و نمیتونن رفتارهای یک استاد رو که علاقمند به کنکاش و تحقیق در این اموره بپذیرند. با چنین برداشتی میشه اینطور پیشبینی کرد که در آیندهای نه چندان دور که دنیا تحت تاثیر عمیق حضور اژدهایان و حتی آدرها قرار میگیره، سیتادل به حاشیه رفته و قدرت و نفوذش رو از دست میده.
دیدگاه دوم اینه که اساتید اعظم سیتادل باور عمیقی به قدرتهای جادویی دارن و برعکس اونچه که نشون میدن، به دقت اخبار و تحولات دنیا رو رصد میکنن. اما به طور قطع رواج جادو و قدرتهای ماورایی نمیتونه اتفاق مثبتی برای اساتید باشه. میشه مخالفت اونها با شخصی مثل ماروین رو در این راستا هم تفسیر کرد. حال اینکه عکس العمل اونها در باره خبرهای جدید از دینریس و اژدهایانش چی باشه، مسئلهایه که فعلاً برما پوشیده است. اینکه سیتادل همچنان به سنت گذشته بیطرف و بی اثر خواهد ماند یا نه. چیزیه که هنوز نمیدونیم. نظر شما چیه؟
و اما بخش آخر مربوط به اون شخص مرموز و اون کلیده. این شخص کیه؟ چرا دنبال اون کلیده؟ اون کلید چیه و چه فایدهای داره؟ بیاید اطلاعاتی که در متن اومده رو به خط کنیم. اون کلید متعلق به استادبزرگ والگریوه. اون یکی از چند نفریه که سیتادل رو اداره میکنن (یا لااقل یه زمانی بوده.) اونها بالاترین مقام رو در سیتادل دارند و به نوعی شورای رهبری فرقهی اساتید هستند. طبق گفتهی پیت فقط این افراد چنین کلیدی دارن و ظاهراً این کلید به همهی درهای سیتادل میخوره. صاحبان این کلید به دقت از اون مراقبت میکنن. پس میشه اینطور نتیجه گرفت که در سیتادل گنج ارزشمند یا رازی پنهانی وجود داره که این کلید از اون نگهداری میکنه. این راز یا گنج چی میتونه باشه؟ ثروتی عظیم یا ابزار یا دانشی قدرتمند؟ اون شخص به دنبال این گنج یا رازه، یا اینکه صرفاً میخواد برای هدفی خاص به درون سیتادل نفوذ کنه؟ مثلا برای کشتن کسی.
سوال بعدی اینه که این شخص باید به نوعی فهمیده باشه که پیت به استاد والگریو خدمت میکنه و این استاد کلیدش رو جایی پنهان کرده. پس باید اطلاعات زیادی از درون سیتادل داشته باشه، اما در عین حال عضوی از اون نیست. ضمن اینکه ظاهراً این شخص نوعی قدرت جادویی داره. اینو میشه از بلایی که در انتهای فصل سر پیت اومد فهمید. پس شاید بشه حدس زد که فردی غیر وستروسی باشه. گرچه چهرهاش جز زخم روی گونه نشانهی خاصی نداشت.
در هر حال در این فصل رازی عجیب و مرموز مطرح میشه و باب جدیدی رو در داستان باز میکنه. رازی که میتونه پای اساتید سیتادل رو هم به داستان باز کنه. گرچه باید خیلی منتظر بود تا دوباره فصلی در اولدتاون داشته باشیم. نظر شما چیه؟
به شدت می خوام ببینم دوستان نظرات و تئوری هاشون چیه و چقدر دقت کردن به این فصل.
بعد تبادل نظر جا داره تئوری هایی که حول این فصل شکل گرفتن هم یه تاپیک داشته باشن.
kei1نقل قول
سلام
یک احتمال هست که یارو یک بیچهره باشه
از تون جا که میگه
از اون جا که میگه یه غزیبه شاید هیچکس
یک نفر چهرش رو با چهره ی دومی که اریا از بیچهره ی توی هرنهال دید مقایسه کنه.
aaqنقل قول
چیزی که جالب هست کل راوی های پیش فصل ها می میرین
یا اون شخص دنبال یه نماد هست به نظر من که باعث در گیری بین استید میشه هست یا دنبال یه چیز جادویی باید باشه مثل همون شمع که از دید بعضی ها فقط نماد صبر و غیره هست و از نگاه بقیه یه شی جادویی
ehsanنقل قول
منکه فکرنکنم اساتید الدتاون بیکاربشینن تا قدرتشون رو ازشون بگیرن احتمال زیاد داره با دنریس واژدهایان مخالف باشن چون جادو با تولد اژدهایان دنریس قدرت گرفته به غیر ازسیتادل گروهای دیگه ای هم هستند که با جادو وقدرت گرفتنش مخالف هستند خیلی احتمالش زیاده که اساتید سیتادل بااین گروهها متحد بشن برای ازپیش رو برداشتن اژدهایان دنریس ومحو کامل جادو
wyman manderlyنقل قول
چهره ای که پیت از کیمیاگر توصیف میکنه دقیقا مشخصات چهره ای رو داره که آریا بعد از تغییر چهره ی جیکن هگار اونو می بینه (گونه های برجسته، موهای پرپشت و سیاه و دماغ عقابی با زخمی بر گونه ی راست)
خب اگه این فرضیه رو درست در نظر بگیریم هویت شخص کیمیاگر برامون مشخصه اما هدفش بازم نامعلومه. خب ما می دونیم جیکن یک بی چهره است که زمان اعدام ادارد استارک در King’s Landing زندانی بود ولی اگر ماموریت جیکن در Oldtown بوده چرا در شهر دیگه ای گرفتار شده بود؟
آیا اون شخص یا اون راز مخفی که هدف جیکن بوده اون زمان تو سرزمین پادشاهی بوده ؟؟
Starks Onlyنقل قول
این که بگم خیلی منتظر فصل بعدی ام که باعث تاسف و قدرنشناسی نیست که احیانا؟!
چون ذاتا ادم کم تحملی ام پس این کامنت فقط به منظور اطلاع رسانی بود
shimaنقل قول
از یک طرف کاملا”مشخص است که کار جیکن هگار بود ، از طرف دیگه مگر این بی چهره ها فقط همین یک نفر را دارن ؟
جیکن اینجا ، جیکن اونجا ، جیکن همه جا :D:
خیلی سعی کردم مثبت فکر کنم در باره این فصل اما نشد .
همه چیز عالی بود و از همه جذابتر ، مطرح شدن این نکته که شهر اساتید امن ترین جای وستروس هست و کسی متعرض آنها نمی شود ، نام گذاری میخانه ها هم خیلی با نمکه اما .
اما قضیه کلید و اینکه یک غریبه دنباله اونه و از همه مهمتر چگونگی مطرح شدن اون کمی ناامید کننده بود .
به بی مزگی اتفاقاتی که در سریال Vampire Diaries می افتد ،در چند دقیقه آخر یک قسمت ناگهان یک نفر یه چیزی می گه ، در قسمت بعذ معلوم می شود که همچین چیزی هم هست ، برای اینکه باور پذیرتر بشه یک خاطره از گذشته ای که تا به حال به اون اشاره نشده بود هم گفته می شود و اینگونه نهضت ادامه پیدا می کند !
magentaنقل قول
آقاmagenta سریال ومپایر رو خوب امودی ، دمت گرم
نوید لنیسترنقل قول
با شناختی که من از بیچهرهها دارم. (با توجه به همین کتاب و کتاب پنجم) این کیمیاگر نمیتونه از بیچهرهها باشه. چون بیچهرهها معمولاً وظیفهی دادن هدیهی مرگ رو به افراد دارن، نه دزدی این شخص ظاهراً برای دزدی یا کاری شبیه به این اومده.
البته هنوزم میتونه جیکن هیگار باشه. اما به شرطی که به عنوان یه بیچهره نیومده باشه.
ضمن اینکه یه نکته تو بررسی که نوشتم جا مونده. اونم نام کیمیاگره. این اسم از کجا اومده. این شخص که خودت رو هیچکس به پیت معرفی کرد. این نام چه مفهومی رو میرسونه؟
م.م.استارکنقل قول
شواهد و قراین که همه حکایت از حضور جیکن هگار در شهر کهن دارن اما در جواب اون یکی دو تا ایرادی به فرضیه وارده:
اولا در کتاب دوم متوجه میشیم که جیکن به عنوان یک بی چهره مهارت های به خصوصی برای کشتن افراد داره. مسلما این مهارت صرفا برای هدیه دادن مرگ نیست.
دوما تو کتاب اول تو جلسه شورای کوچک قصد دارن یه بی چهره رو برای قتل دنریس استخدام کنند اما پتایر میگه : “استخدام یه ارتش سرباز مزدور نصف هزینه استخدام یه بی چهره برای کشتن یه تاجره تازه کشتن یه پرنسس که خیلی گرون تره”
بنابراین مشخصه که استخدام بی چهره ها امری ممکنه اما به شدت گرونه
لقب کیمیاگر هم به نظر از اونجایی میاد که شخص موردنظر به پیت وعده نبدیل آهن به طلا رو میده (کلید اهنی در مقابل اژدهای طلایی)
Starks Onlyنقل قول
شاید هدفش شی ای مربوط به اژدها است.در وستروس تخم اژژژزدهایی باقی نمونده؟
حسامنقل قول
شاید شی ایی درباره اژزدهایان باشه.تو وستروس غیر از اژدهای یخی اژدهای دیکری هست؟
حسامنقل قول
دقیقاً درست میگی، به این نکته توجه نکرده بودم.
اما در هر حال اینم کمک بیشتری به دونستن قصد و نیتش نمیکنه.
ممکنه دنبال همون شمع شیشهای باشه؟ شمع اوبسیدین. چون انگار یه ربطی به اژدهاها داره
م.م.استارکنقل قول
آقا یکی جلو من رو بگیره، میخوام اسپویل کنم
میگم استارک، تو واقعا کتاب ۴ و ۵ رو خوندی و جواب این سوال ها رو نمی دونی یا داری خواننده ها رو ترغیب میکنی که تو بحث شرکت کنن؟
masoodنقل قول
من مجبورم که طوری بنویسم که برای خوانندهها اسپویل نباشه. وگرنه جواب برخی از این سوالات رو میدونم. گرچه جواب بعضی از این سوالا تو کتاب پنجم هم نیست.
اگه میخوای اسپویل کنی خب تو کادر اسپویل بذار بگو خلاص کن خودت رو
م.م.استارکنقل قول
* بی چهره ها از دراگون لرد ها و اژدها تنفر دارن؛ حتی گفته میشه اونا تو نابودی والریا دست داشتن. یعنی یه جور تنفر ریشه ای از والریا دارن. بی چهره ها از برده هایی که در والریا کار می کردن به وجود آمدن و هدیه رو هم در آغاز به ارباب ها تقدیم کردند
دیگه تحلیلش با خودتون!
* با توجه به مشخصاتی که آریا از جیکن هگار شرح داده، کیمیاگر خودشه. دلیل رفتنش به سیتادل پیدا کردن کتاب چگونگی کشتن اژدها هاست که فقط یکی ازش باقی مونده و تو سیتادل نگهداری میشه.
* شمع های شیشه ای خیلی جالبن و قابلیت های مهمی دارن. دلیل روشن شدن دوباره ی اونا بازگست جادو و نیرو های باستانی که جرقه ی اون رو دنریس زد.
masoodنقل قول
اونطوری که مسعود میگه نقش جادو داره پر رنگ و پر رنگ تر میشه
شاهیننقل قول
آدم احساس خطر مى کنه
این جریان اصلأ بوى خوبى نمى ده
parsaنقل قول
با سلام این پست من خیلی تاخیریه ولی در اتمام این کتاب برایم این سوال پیش آمد من تا اواخر کتاب فکر میکردم این کیمیاگر به چشم کلاغ مربوطه برای بدست اوردن شیپور جادویی و نابودی اژدهایان ولی وقتی فصل ۴۵ رو خوندم مشخص شد تاریخ این واقعه بعد از انتخاب چشم کلاغ است و پیت هنوز زنده است و یا ممکنه اصلا پیت نمرده باشه و در حال خدمت به ماروین باشه و یا شاید هم هدف خود شمع باشه چون قابلیتی شبیه به گوی های بلورین در ارباب حلقه داره و از وقایع نقاط دیگر فرد رو مطلع میکنه
ببخشید تئوریها زیاده و داستان هم پیچیده. همین هم جذابش می کنه
محمدنقل قول
این فرد ظاهرا بی چهره است و دنبال کتاب نابودی اژدهایانه.. تو فصل تیریون تو کتاب ۵ یه جا میگه تنها نسخهراین کتاب احتمالا در سردابه ای که درش قفله تو سیتادل پنهان شده
محمدنقل قول
آره احتمالا مردان بیچهره یه کاری با اژدهایان دارن چون این طور که از شواهد پیداست یورون یه قاتل بیچهره رو برای کشتن برادرش بیلون فرستاده و خب قیمت استخدام مردان بیچهره خیلی زیاده مخصوصا بسته به موقعیت و جایگاه فرد حالا چون بیلون پادشاه بوده یورون باید چیز باارزشی یه مردان بیچهره داده باشه یورون به ویکتاریون گفت یک تخم اژدها داشته بعد انداختتش دور ولی خب یورون احمق نیست که اینکارو بکنه پس احتمالا اونو به مردان بیچهره داده تا بیلون بکشه حالا این نظر منه ممکنه درست باشه یا نه.
پ.ن. راستی لطفا بگید کی فصل بعدی منتشر میشه یا اگه نمیشه و ترجمه متوقف شده بگید.
Sam_Starkنقل قول