خب همونطور که وعده داده بودم فصل جدید هم خیلی زود آماده شد.
نمیدونم چرا برخی دوستان قدیمی کمپیدا شدن. کمتر کامنت میذارن و یه خورده سایت سوت و کور شده. بازدیدها کم نشده. تعداد خریدها کمتر نشده، اما بازم یه خورده سایت سرد شده. امیدوارم دوستان این مایه دلگرمی رو از ما نگیرن.
بی حرف اضافه دیگه بریم سراغ فصل جدید
لرد تایوین لنیستر سوار بر یک نریان وارد شهر شده بود، زره لعاب کاری شده سرخش جلا خورده بود و از برق جواهرات و طلاکاری میدرخشید. او شهر را درون ارابهای بلند، مزین به پرچمهای سرخ و در معیت شش خواهر صامت که کنار استخوانهایش میراندند، ترک کرد.
صفوف تشییع کنندگان از دروازه خدایان که عریضتر و باشکوهتر از دروازه شیر بود، قدمگاه پادشاه را ترک کردند. به نظر جیمی انتخاب اشتباهی بود. پدرش یک شیر بود، هیچکس نمیتوانست این را انکار کند. اما حتی لرد تایوین هم هیچگاه ادعای خدایی نکرده بود.
یک گارد افتخار متشکل از پنجاه شوالیه در حالی که پرچمهای سرخ بر فراز نیزههایشان در اهتزاز بود ارابه لرد تایوین را در احاطه دشتند. لردهای غرب با فاصله کمی پشت سر آنها حرکت میکردند. باد به پرچمهایشان میخورد و نمادهایشان را به رقص و لرزش وا میداشت. زمانی که جیمی به جلوی صف میتاخت از کنار گرازها، گورکنها، سوسکها، یک تیر سبز، یک گاو سرخ، تبرزینهای ضربدری، نیزههایی ضربدری، یک گربه وحشی، یک توت فرنگی، یک آستین بلند زنانه و چهار خورشید با رنگهایی دو به دو متضاد عبور کرد.
لرد براکس نیمتنهای به رنگ خاکستری روشن، با چاکهایی از پارچهای نقره بافت پوشیده بود و یک تک شاخ از لعل بنفش بالای قلبش سنجاق شده بود. لرد جَست زرهی از فولاد سیاه رنگی به تن داشت که صفحه سینهاش با سر طلایی سه شیر مزین بود. با توجه به ظاهرش شایعه مرگش خیلی هم دور از واقعیت نبود. جراحات و حبس کشیدن تنها سایهای از آن مردی که زمانی بود به جای گذاشته بودند. لرد بینفورت نبرد را بهتر از سر گذرانده بود و به نظر میرسید هر لحظه آمادهی بازگشت به میدان جنگ است. پلام بنفش پوشیده بود، پرستر خز قاقُم و مرلند خرمایی و سبز، اما تمامشان ردایی از ابریشم سرخ به احترام مردی که به خانه مشایعت میکردند، بر تن داشتند.
پشت سر لردها صد زوبیندار و سیصد سرباز میآمدند که رنگ سرخ از شانههای آنها هم آویخته بود. جیمی احساس کرد با ردا و زره لعابدار سفیدش در میان آن رود سرخ رنگ جایی ندارد.
عمویش هم باعث نشد احساس بهتری پیدا کند. سر کوَن وقتی جیمی در سر صف در کنارش میراند گفت: «جناب فرمانده. علیاحضرت امر دیگهای با من دارن؟»
«به خاطر سرسی اینجا نیستم.» یک طبل پشت سرشان به صدا در آمد. آهسته، شمرده و محزون. انگار میگفت، مرده، مرده، مرده، مرده. «برای وداع اومدم. اون پدرم بود.»
«و پدر اون.»
خیلی عالی
واقعا خسته نباشید
استارک جان و تیم ترجمه . کارتون حرف نداره !
خداییش من هر ۳-۴ فصل با هم میخونم. بخاطر شرایط سخت زندگی :D:
سپاس
راستی از بقیه دوستان وینترفل خبری نیست ! کجان . ریگار قبلا مطالب خوبی میزاشت !
جاننقل قول
ممنون جان عزیز
اگه از دوستان دیگه خبردار شدی به منم بگو. فعلاً که داریم با همینها کار میکنیم با هر ضرب و زوری هست.
م.م.استارکنقل قول
خداییش خیلی دوس دارم تو ویرایستاری کمکت کنم اما اصلا وقت ندارم
میدونم گرافتاری و درک میکنم بخدا ! یکم پستای تعاملی و بررسی فصل بزاری خیلی خوب میشه ! :D:
نتیجه نظرسنجی رو هم بزار یکم رو اون بحث کنیم !
جاننقل قول
winter is coming به همین علت سایت سرد شده
jonنقل قول
با تشکر از ترجمه خوبتون، یه مسئله ای ذهن منو درگیر کرده که دوست دارم نظر شما رو هم راجع بهش بدونم. در چند فصل اخیر، مرتب به وقایع سالت پنز و یورش وحشیانه سندور کلگین اشاره شده، با توجه به شناختی که در کتاب های گذشته از شخصیت سندور پیدا کردیم و اتفاقاتی که براش رخ داده بعید نیست یاغی شده باشه، حتی غارت هم ازش بعید نیست، اما تجاوز و قتل زن ها و بچه های شیرخوار اصلاً با این آدم سازگار نیست. قبلا هم نمونه هایی داشتیم که در وستروس، شایعات پخش شده از یک واقعه با اصل موضوع فاصله ی زیادی داشته، به نظر شما خبرهایی که در این مورد به قدمگاه پادشاه میرسه هم همینطوره و یا واقعیت داره؟
مسئله دیگه اشارات فراوانی هستش که این چند فصل به شخصیت “سر کریستون کول” داشته، به نظر می رسه باید منتظر باشیم تا به زودی شخص دیگری این نقش تاریخی رو در دنیای نغمه تکرار کنه، خیلی دور از ذهن نیست که این واقعه در دورن رخ بده.
Drogonنقل قول
بستگی به این داره که چه کسی به “سر کریستون کول” علاقه داشته باشه .
یا قراره مارتین یک رقص اژدهای دیگه راه بیاندازه ،
یا سر جیمی آرزو داره حداقل به عنوان تاجبخش شناخته بشه نه شاهکش .
چیزی که خیلی خوشم می آید این نکته است که بعد از چند هزار صفحه داستان ، هنوز دنریس کوچکترین جایگاه و تاثیری در تصمیم گیری های سیاسی وستروس نداره .
ولی وقتی بالاخره اولین پرچم اژدها وارد وستروس شود همه بازی های سیاسی در مقابل آن رنگ خواهد باخت .
magentaنقل قول
سلام خسته نباشید
ممنون بابت فصل جدید عالی بود
دنریسنقل قول
چقد حماسی گفتی!در عجبم که چطور خبر اژدها به دیوار و قدمگاه پادشاه نرسیده.البته اشاراتی شده ولی انقد سطحی و نامعتبر بودن که کسی بهش توجه نکنه درحالی که بعضی اخبار نسبتا بی اهمیت تر انقد زود پخش میشه
پریسانقل قول
این قضیه دو دلیل داره.
اول اینکه احتمال بازگشت مجدد اژدهایان اونقدر بعیده که برای وستروسیها باور به چنین مسئلهای واقعاً سخته. بنابراین اون رو به حساب داستان ملوانان میذارن
دوم اینکه وستروسیها اصولاً اهمیت زیادی واسه اونور دریا قائل نیستن. یه جورایی مثل غربیهای امروزی شرقیها رو عقبتر و کم اهمیتتر از اونی میدونن که به وقایع و اخبار اونطرف دریای باریک اعتنای زیادی بکنن. این نوع دیدگاه رو میشه در دیدگاه یکی از بزرگترین مردان تاریخ وستروس یعنی لرد تایوین به عینه دید. خوب یادمه که وقتی وریس توی شورای کوچک اخبار ظهور اژدهایان و تحرکات دینریس رو مطرح میکنه، لرد تاوین اصلاً اهمیتی نمیده و از زبان تیریون میخونیم که ارباب لنیستری کلاً خیلی اونا رو داخل آدم نمیدونه
م.م.استارکنقل قول
و جناب رابرت هم معتقد بود کسی اینقدر احمق نیست که در برابر دوتراکی ها صف ارایی کنه ولی وقتی پشت دیوار قلعه ها پناه بگیریم آنها هیچ غلطی نمی توانند انجام دهند . (نقل به مضمون :D:)
یعنی زمانی که می دانستند ملکه برحق وستروس یک لشگر عظیم و وحشی داره این قضیه رو بی اهمیت می دانستند ، چه برسه به حالا که صحبت از یک دختر زیبا با اژدهایانی افسانه ای می شود .
و البته یادمان باشد که حضرات لیتل فینگر و لرد واریس دیگه در حال خدمت رسانی نیستند و اخبار دست اول به مراکز قدرت نمی رسد .
magentaنقل قول
فصل انگار یهویی تموم شد!
مهیننقل قول
به نظر منکه احتمالن کلاخود اونو دارن نه خودشو!!
Masoodنقل قول
عزیز سرم شلوغه وگر نه بیشتر سر میزدم. یه تشکری هم بکنم از زحمت همه دوستان.
barristan selmyنقل قول
تشکر از زحماتتون
هرچند تا الان هیچ فصلی رو دانلود نکردم
چون کتابو خوندم نمیخوام فصلا رو یکی یکی بخرم
انشاالله وقتی تموم شد همه رو یکجا دانلود میکنم و یه بار دیگه میخونم
از سرد شدن سایت هم ناراحت نشید بچه ها همه مشغله دارن
از بس هیچ جا برف و بارون نیومده آدم فکر میکنه سردی هوای کشور به داخل سایت منتقل شده
عرفاننقل قول
به نظر من یه دلیل دیگه هم می تونه داشته باشه این سردی سایت!
این کتاب همونجوری که خودتونم گفته بودین نسبت به کتابای قبل تا حدود زیادی یکنواخت شده و با اسمای جدید و شخصیتای نو آدمو گیج می کنه!
تقریبا تمام فصلهایی که تا الآن خوندم همه مثل پیش درآمد می مونن و خیلی سرد و بدون ماجرا هستن!
وقتی آدم یه اتفاق هیجان بخش می خونه دوست داره در موردش حرف بزنه و بشنوه اما این کتاب هنوز یه همچین شرایطی رو نساخته!
در رابطه با تاج بخش هم باید بگم به نظر من بیشتر داره شرایط رو واسه تاج گذاری میرسلا فراهم می کنه و شوالیه محافظ میرسلا بیشتر به کسی که می تونه سرکریستون کول امروزی باشه نزدیکه!
metelonنقل قول
اتفاقا به نظرمن آریا هم میتونه به اندازه دنریس توی معادلات نقش داشته باشه به خصوص با اون جای عجیب وغریبی که رفته همینطوربرندون که میتونه با قدرتهایی که داره جریان داستان رو عوض کنه
هنگامه مدیرینقل قول
سلام خسته نباشید،
برخلاف همیشه تو خرید این فصل مشکل دارم.کوپن اعمال نمیشه.مشکل از کجاست؟
Herنقل قول
به جای اعمال کوپن کد کوپن رو تو بخش درج کوپن وارد کنید. گاهی جواب میده
م.م.استارکنقل قول
راستش من اصلا نمیدونم چیکار کنم ، منتضر بمونم تا فصل جدید سریال شروع بشه یا شروع کنم به خواندن کتاب چهارم ، راستش خوب با سریال بیشتر حال میکنم ولی فکر میکنم باید صبر کنم.
Bronnنقل قول