به روز رسانی: اونقدر عجله و مشغله داشتم که فراموش کردم تصویرسازی زیبایی که سینای عزیز زحمتش رو برای این فصل کشیده بود توی فایلش بذارم. حالا تصویر در فایل قرار گرفته. اونایی که فصل رو خریدن فقط کافیه که دوباره دانلودش کنن.
میدونم که این روزا شرایط اصلاً مساعد نیست. سایت هنوز دچار مشکله و درست نشده. منم به شدت درگیر کارهای آخر سال شغلی و زندگی شخصی هستم و خیلی کم فرصت میکنم که به کارهای سایت برسم. این مشکل اخیر برای سایت و درماندگی در رفعش به شدت روحیهام رو پایین آورده، اما بالاخره با هر جون کندنی بود، به کمک نریمان این فصل رو هم آماده انتشار کردیم. فصلهای آریا همه خواندنی و جذاب هستند. این فصل هم قطعاً از این قائده مستثنا نیست.
در فصل قبلی آریا خوندیم که اون در سرای سیاه و سفید پذیرفته شد و به خدای خدای بسیار چهره دراومد. البته هنوز معلوم نیست که سرنوشت اون رو در این مکان نگه میداره یا نه. پس با ادامه داستان همراه باشید:
هر شب قبل از خواب، زیر لب دعایی رو به متکایش زمزمه میکرد. با «سر گرگور» شروع میشد، «دانسن، رف عزیز دردونه، سر ایلین، سر مِرین، ملکه سرسی.» اگر اسم فریهای گذرگاه را میدانست، آنها را هم زمزمه میکرد. به خودش گفت، یه روز میفهمم و بعد همهشون رو میکشم.
هیچ پچپچی آنقدر آهسته نبود که در خانه سیاه و سفید شنیده نشود. مرد مهربان روزی گفت: «فرزند، این اسمها که شبها زمزمه میکنی چی هستن؟»
گفت: «من اسمی زمزمه نمیکنم.»
مرد گفت: «دروغ میگی. همه مردم وقتی میترسن دروغ میگن. بعضیا دروغای زیادی میگن، بعضیا فقط چندتا. بعضیا فقط یه دروغ بزرگ دارن که اونقدر تکرارش میکنن که تقریباً خودشون هم باورشون میشه. . . با وجود اینکه بخش کوچیکی ازشون همیشه میدونه که اون هنوز یه دروغه و اون رو توی صورتشون نشون میده. درباره این اسمها بهم بگو.»
لبش را به دندان گرفت. «اسمها مهم نیستن.»
مرد مهربان پافشاری کرد، «مهمن. بهم بگو، فرزند.»
او شنید، بهم بگو، یا میندازیمت بیرون. «اونا افرادین که ازشون متنفرم. میخوام بمیرن.»
«در این سرا خیلی از دست این دعاها میشنویم.»
آریا گفت: «میدونم.» جِیکن هْگار قبلاً سه تا از دعاهایش را مستجاب کرده بود. همه کاری که باید میکردم، زمزمه کردن بود . . .
مرد مهربان ادامه داد، «این دلیلیه که اومدی پیش ما؟ هنرمون رو یاد بگیری تا بتونی اون افرادی که ازشون متنفری رو بکشی؟»
آریا نمیدانست چگونه جواب بدهد. «شاید.»
«پس به جای اشتباهی اومدی. کار تو نیست که بگی کی باید زنده بمونه و کی بمیره. این هدیه به اوی بسیار چهره تعلق داره. ما فقط خادمانش هستیم که سوگند خوردیم اراده وی رو اجرا کنیم.»
«اوه.» آریا نگاهی به مجسمهها انداخت که در امتداد دیوارها ایستاده بودند و پایین پایشان شمع سوسو میزد. «کدوم خداس؟»
راهب ملبس به سیاه و سفید گفت: «آه، همگیشون.»
دانلود فصل بیست و دوم؛ آریا استارک
انصافا دست مریزاد !
Morنقل قول
سلام بر همه اول بگم ممنون از استارک و خسته نباشید
دوم اینکه من فردا امتحانم تموم میشه و دیگه راحت میشم …کلی فصل نخونده دارم
دنریسنقل قول
دنریسنقل قول
تبریک بابت درست شدن سایت رو در پست خودش خدمتان عرض کردیم اما برسیم به آریا خانوم !
مهم نیست کتابها چند هزار صفحه باشند ، مهم نیست شخصیت های اصلی چقدر زیاد شده یا بشوند ، مهم این است که خاندان استارک مهمترین نقش را در کتاب دارند ، چه با گله ، چه تنها ،
کتلین ، جان ، برن ، آریا ، سنسا و حتی ریکان (اگر قرار بود نقشی نداشته باشد ، به دنیا نمی آمد !)
حتی ند و راب هم با اینکه نیستند اما تراژدیک ترین مرگهای کتاب را رقم زدند.
من برای خواندن این فصل ، دوباره برگشتم فصل ۶ و این دو فصل را با هم خواندم ، فوق العاده بود ، نقش جدید آریا هم فوق العاده است ،
کنجکاوی من درباره آینده آریا حتی از جان و برن هم بیشتره ، چون هیچ حدسی نمی زنم که او قرار است به کدام طرف برود یا چه کاری انجام دهد ، اما مطمئنم وقتی مادرش با آن وضعیت زنده ماند ، اوی بی چهره قرار نیست بمیرد ، اما می توان مطمئن بود آن هویت مستقلی را که مرد مهربان از او می خواهد به دست خواهد آورد ، یعنی روزی می رسد که جان اسنو و بقیه استارکها برای او اهمیتی نداشته باشند .
هرچه فکر می کنم ، فقط سرنوشت و ماجرای تلخ برای او به ذهنم می رسد.
فکر کنید اگر مامور به کشتن مادرش شود چه کاری خواهد کرد ؟
نکته :به نظر نمی رسد با قصه هایی که از والریا شنید و با سابقه ای که تارگرین ها در اسارت و کشتن خانواده اش داشتند ، او هم به سرنوشت منحوس زانو زدن مقابل دنریس دچار شود .
نکته شماره ۲ :این خطر هم وجود دارد که برای کشتن دنریس اعزام شده ، در آنجا متحول شود و به او بپیوندد :D:
magentaنقل قول
اول می خواستم بگم خدا رو شکر مشکل سایت حل شد و این که صحبت های مرد مهربان در مورد گذشته ی مردان بی چهره جالب بود به خاطر اعتقادشون به این که مرگ هدیه است و این که اینا گروه خفنی به حساب میان حتی این شک رو به وجود میاره که شاید اینا تو نابودی والریا دست داشتن اریا هم بعیده بتونه گذشته اش رو فراموش کنه به خاطر پیوندی که با دایر ولفش داره و این حس انتقامی که تو وجودش هست در کل فصل جالبی بود
پی نوشت: این بخش چهارم دنیای نغمه کی میاد
great tom hanksنقل قول
ممنون و خسته نباشید
amirنقل قول
دستتون درد نکنه . من فصل رو امشب دانلود میکنم . ممنون از زحماتتون . برا خوندن یه فصل جدید دارم هلاک میشم :)
در ادامه این کتاب اصلا تیریون فصلی داره ؟
parsaنقل قول
واقعا ممنون و خسته نباشید چون تازه شروع کردم به خرید کتاب چهارم درجریان نیستم که ایا زمان بندی خاصی در ارائه فصل ها دارید یا خیر؟؟؟میشه توضیح بدید؟؟؟و سوال اخر اینکه فصلی برای تیون گرجوی در کتاب چهارم هست؟؟؟
هانا استارکنقل قول
واقعا ممنون و خسته نباشید چون تازه شروع کردم به خرید کتاب چهارم درجریان نیستم که ایا زمان بندی خاصی در ارائه فصل ها دارید یا خیر؟؟؟میشه توضیح بدید؟؟؟و سوال اخر اینکه فصلی برای تیون گرجوی در کتاب چهارم هست؟؟؟
هانا استارکنقل قول
نمی دونم این فصل یه جور دیگه بود اصلا نمی خواستم تموم بشه مثل یه سکوت قبل از طوفان و اطلاعاتی در مورد بی چهره ها
ehsanنقل قول
با سلام خدمت دوست گرامی…تیریون رفت تا فصل اول کتاب پنج…با داستانی واقعا زیبا
Victarionنقل قول
سلام بر شما هانا خانم. در مورد تیون نمیشه چیزی گفت… توی این کتاب که نگاه کردم چیزی نبود. شما با استارک ما نسبتی داری؟
Victarionنقل قول
ویکتاریون عزیز پس اون ایده ایی که قرار بود همزمان کتاب ۴و ۵ ترجمه بشه تا از شخصیتهای دیگه بیخبر نمونیم کلا کنسل شد؟؟
Darkfireنقل قول
عالی بود وقتی به پایان فصل رسیدم باورم نمیشد تموم شده اگر ادامه داشت میتونستم تا روزها این فصل رو بخونم! من واقعا شیفته ی شخصیت آریام و همینطور دنیای این مردان بی چهره. امیدوارم فصل بعدی آریا خیلی دور نباشه
Darkfireنقل قول
وااای بلاخره خیلی منتظر بودم بریم سراغ آریا…
تو کتاب ۳ زیاد با فصل های آریا حال نمی کردم اما الان تو کتاب ۴ خوشم اومده از ماجراش
Winterfell Princessنقل قول
راستی در رابطه با مشکل سایت من آشنا زیاد سراغ دارم که خودم ازشون سایت گرفتم و دارم باهاشون کار می کنم…اگه کمک لازم بود خوشحال میشم کمکتون کنم
Winterfell Princessنقل قول
والا خوشبختانه مشکل سایت رفع شد و الان بدون ایراد داره کار میکنه. اما ممنون از پیشنهادتون.
این آشناها چقدر آشنان؟ چقدر حرفهای هستن؟ برای کار دیگهای میپرسم
م.م.استارکنقل قول
تصویرسازی جالبیه، با خودت میگی کاش بیشتر بود تعداد تصویرهاش از این فصل :D:
نریماننقل قول
سلام
من الان خلاصه این فصل را خوندم و خوب اصلا احساس نکردم دارم یک کتاب از مارتین را می خونم !
کلا سبک مارتین تو این کتاب عوض شده یا …؟
moonyنقل قول
تشکر برای ترجمه خوبتون
Coldhandsنقل قول