مترجم: میستر امین
برخلاف بسیاری از کتاب خوانان ، مهمترین شخصیت محوری تاریخ معاصر وستروس یعنی ریگار تارگرین تا حدود زیادی برای سریال بینان ناشناخنه مانده است.حتی بعد از کشته شدن او به دست پتک رابرت براثیون در ترایدنت نقش او همچنان در طول این سالها منعکس شده و بر زندگی خاندان های مورد علاقه ما تاثیر میگذارد .برای آنان که تنها طرفداران سریال هستند هویت ریگار تارگرین و اعمال او در هاله ای از ابهام قرار دارد و نمام اطلاعات درباره او منحصر به اشارات دیگران می شود مانند توضیحات رابرت و خواهرش دنریس .
با یک کمک کوچک از کتاب، بیایید نگاهی عمیق تر به زندگی یکی از مهم ترین شخصیت های دنیای وستروس بیاندازیم.
ریگار در طول تراژدی سامرهال به دنیا آمد ، نخستین پسر پادشاه دیوانه آینده ایریس تارگرین و همسر-خواهر او رایلا تارگرین . سامرهال دقیقا به مانند اسمش بود : تفریحگاه تابستانی خانواده سلطنتی تارگرین ها . چزییات آنچه برای آن اتفاق افتاد مبهم هستند اما شایعه شده است که تارگرین ها در تلاش بودند با استفاده از نوعی جادو که با آتش زیادی همراه بود ، تخم های اژدها را
بارور کنند . هر چه که آنها قصد انجام آن را داشتند به طور وحشتناکی اشتباه بود . بیشتر سامرهال سوخت و ویران شد و تعداد زیادی از تارگرین ها را با خود به نابودی کشاند . در طول چنین فاجعه ای ، ریگار متولد شد .

تراژدی سامرهال
از دوران کودکی ، ریگار بسیار کتابخوان بود ، بسیاری به شوخی میگفتند که مادرش مطمئنا کتاب و شمع خورده بود وقتی ریگار در رحم او بود . ریگار در هر کاری که انجام میداد موفق بود ، چه آواز خواندن باشد چه سیاست و یا حتی در میدان نبرد . اگرچه او هیچ وقت علاقه ای به راه حل های نظامی نداشت با این وجود ، علاقه او به کتاب نهایتا به سمت جنگجو شدن پیش رفت . بعد از خواندن یک طومار ناشناخته ریگار به سمت استاد رزم در ردکیپ رفته و گفت: “من نیاز به یک شمشیر و زره دارم ، به نظر میرسد من باید یک جنگجو شوم .”ریگار از معدود لردهایی بود که همه دنیا او را دوست داشتند ، از آدم های معمولی تا اشراف زاده ها . بر طیق گفته باریستان سلمی به دنریس ، ریگار از گذراندن وقت با مردم عادی لذت میبرد و آزادانه در مناسبت های مختلف با آنها به سر میبرد .ریگار از نظر باریستان سلمی شخصی برتر از همه ، وظیفه شناس در قبال چه خانواده اش و چه مملکت بود .

صحبت های باریستان سلمی و دنریس در فصل پنجم درباره ریگار
ریگار اولین پسر پادشاه دیوانه ایریس تارگرین بود و بنابراین وارث تخت آهنین .حفظ انسجام و یکپارچگی زنجیره خانوادگی همیشه درجه اهمیت فراوانی در وستروس دارد و تا زمانی که تارگرین ها نوعا در درون خانواده خود ازدواج میکردند ، تارگرین دیگری در سن ریگار وجود نداشت که با او ازدواج کند ( حتی بعدا ویسریس همواره دنی را برای زودتر به دنیا نیامدن سرزنش میکرد ، چرا که اگر او زودتر به دنیا میآمد ریگار میتوانست عروس مناسبی داشته باشد ). تایوین لنیستر امیدوار بود که تا دخترش سرسی را به ازدواج ریگار درآورد اما ایریسپیشنهاد او را رد کرد و به جای آن ریگار با الیا مارتل از دورن ازدواج کرد ( خواهر بزرگتر پرنس اوبرین مارتل یا همان افعی سرخ ). ازدواج او با الیا یک ازدواج تعیین شده بود و شاید انها عاشق هم نبودند اما خوشبخت بودند .
در این زمان ، رابطه ریگار با پدرش بسیار متشنج شده بود و ریگار با با همسر جدیدش در دراگون استون زندگی میکرد ، جایی که او مجبور نبود هر روز با پدرش روبرو شود .نهایتا ریگار بعد از به دنیا امدن دخترش رایینیس خانواده اش را به قدمگاه پادشاه برگرداند .
الیا به ریگار همچنین یک پسر هم داد ، ایگان ، اما به آنها هشدار داده شده بود که فرزند سوم منجر به مرگ الیا می شود .فرزندان آنها بعدها توسط کوه ، گرگور کلیگان ، در طول غارت قدمگاه پادشاه کشته شدند .
” تو بهش تجاوز کردی ! تو کشتیش ! تو بچه هاش رو کشتی “
اینها جملاتی بود که اوبرین مارتل در طول نبردش با کوه فریاد میزد . بازی تلخ سرنوشت آنجا حس میشود که این ریگار بود که گرگور کلیگان را به مقام شوالیه ای مفتخر کرده بود .
بازگشت ما به گدشته به شروع شورش رابرت برمیگردد ، جایی که ایریس در حال سقوط به قهقرای دیوانگی بود . در همین زمان ها ، تورنمنت بزرگی در هرنهال برگزار شد . همانی که به وسیله لیتل فینگر در فصل پنجم اشاره شد هنگامی که با سانسا در مقبره خانوادگی استارک ها در وینترفل بودند .تئوری ای وجود دارد که این تورنمنت در واقع نقشه از پیش تعیین شده ریگار بود برای ملاقات با تمامی لرد های وستروس برای بحث پیرامون برکناری پدرش از تخت ار انجاییکه دیوانگی پادشاه پیشرفت کرده بود تصمیمات ضعیفش در حال صدمه زدن به مملکت بود .
در هر حال ، ریگار نهایتا در این تورنمنت قهرمان شد و لذا این افتخار به او داده شد که یکی از بانوان حاضر در حاضر را به عنوان (( ملکه عشق و زیبایی )) نامگداری کند . این کاملا یک عنوان تشریفاتی بود اما با وجود حضور همسرش الیا ، ریگار تاج را بر سر لیانا استارک گذاشت . شوک ساکت کننده ای به همه لرد های حاضر وارد شد . همانطوری که لیتل فینگر گفت ” لحظه ای که تمام لبخند ها مردند ”
هیچگاه گفته نشد که چرا ریگار اینکار را کرد اگرچه به گمان خیلی ها ریگار به اسانی اسیر زیبایی لیانا شده بود . همچنان که این لحظه برای تمام حاضرین خجالت آور و عجیب بود بعد ها بسیار اسیب رسان و مخرب تر نیز شد . آنچه بعدا در تورنمنت اتفاق افتاد چیزی نیست اما مدتی بعد از تورنمنت ریگار لیانا را ربود و او را به جایی ناشناخته برد .
مدتی کوتاه بعد از آن ، ریکارد و یرندون استارک توسط پادشاه ایریس کشته شدند . این اتفاقات محرک شورش رابرت شد که او خاندان های ارن و تالی را با خود و خاندان استارک همراه کرد تا تلاش کرده و پادشاهی تارگرین ها را نابود کنند . علی رغم این اشوب بزرگ علیه خانواده اش ، ریگار با لیانا به مدت نه ماه در برج لذت در دورن مخفی شده بودند .
سرانجام ریگار از مخفیگاه خود بیرون امد تا ارتشی از وفاداران تارگرین ها را در برابر شورشی که به طور اعجاب برانگیزی موفق بود رهبری کند و سرنوشت نهایی خود را در ابهای خروشان گذار یاقوت ترایدنت و در دستان رابرت براتیون ملافات کند .بعد از مرگ ریگار پیروزی شورشیان مسجل شد و شروعی بود بر پایان استیلای سیصد ساله خاندان تارگرین بر وستروس .
نبرد ریگار و رابرت در ترایدنت
حال چرا ریگار اینگونه شد ، مردی که توسط همه محترم و مورد علاقه همه بود ، ناگهان انتخاب میکند که ” تجاور کند و بکشد ” آن هم نامزد یک مرد دیگر را همانطوری که سانسا در مقبره وینترفل عنوان کرد . به مانند تمام بینندگان ، ما همه همان عکس العمل گیج و مبهم لیتل فینگر را نشان میدهیم و به مانند لیتل فینگر نمیدانیم که واقعا چه اتفاقی افتاده است و ما باید در نظر بگیریم که اینکه ریگار به لیانا تجاوز کرد و او را کشت به هیچ عنوان به اعمال گدشته و آوازه او مطابقت ندارد . ریگار احمق نبود ، او در حالی لیانا را دزدید که کاملا میدانست منجر به مرگ خودش میشود یا حداقل عواقب مستقیمی برای خانواده اش دارد .
با تمام این تفاسیر باید متوجه باشیم که داستان ریگار به این آسانی که به نظر میرسد نمی باشد .
مرسی از مقاله ی خوبتون
داستان خیلی پیچیده شده ، اصن نمی تونم تصور کنم قراره به کجا ختم بشه
یه خواهش هم داشتم اینکه اگه ممکنه ترجمه ی کتاب پنجم رو ادامه بدید لطفا چون ترجمه تون اونقدر روان و خوبه که دلم نمیاد ترجمه ی دیگه ای رو بخونم
ممنونم
The King in the Northنقل قول
بنظرم ریگار فک میکرد آزور اهای باید پسرش ایگان باشه اما وقتی نشانه هاش رو تو اون ندید
فهمید منجی از نسل آتش و یخ یعنی تارگرین و استارکه
اون به لیانا تجاوز نکرد تئوری هست که میگه شخصی تو این مقام حق ازدواج دوم داره
لیانا هم به رابرت علاقه ای نداشت و بنظرم با میل خودش جان رو دوتایی با ریگار پدید آوردن
خوب نیست بگیم تجاوز کرد و کشت
لیانا خودش هم مایل بوده دیگه اسم اینو نمیشه تجاوز گذاشت
اگه میخواست تجاوز کنه همونجا تو هارنهال اون کارو میکرد
اما اون بدنبال متولد شدن فرزندش از لیانا بوده با خواست خود لیانا نه تجاوز
King of the Northنقل قول
Jon will rise and whole world will bow to him
King of the Northنقل قول
ریگار به لیانا تجاوز نکرد بلکه لیانا با میل خودش رفت و بچه دار شد و اگه به رابرت می گفت تو رو نمیخام الان چه کسایی که زنده بودند
شرویننقل قول
ZASنقل قول
نطریه مهم اینه که ریگارچگونه لیاناردزدید؟مگه لیانا توی کوچه بازی میکرده که دزدیده شده
ریگارچگونه به وینترفل اومده و بدون دیده شدن لیانارو دزدیده
مردم از کجافهمیدن که لیانارو ریگار دزدیده؟
اینها سوالاتیه که مارتین جواب نداده
سندور کلگیننقل قول
ریگار اصلا حرکت درستی نکرده و رابرت باراتیون برخلاف اینکه همه ازش تصور یک مرد بیخیال و احمق دارن ولی یکی از بهترین مردان وشاید بهترین مرد این داستان رابرت هست که با پیلتنی و منش پهلوانی جنگید و انتقامش رو گرفت وبه مدت ۱۷ سال حکومتی درصلح و نعمت برای مردم انجام داد.
مسئله عیاشی رابرت هم دلیلش غم مرگ لیانا بود که ان رو تامرز دیوانگی کشید ولی وقتی عیاشی کرد که مطمئن بود دستش یعنی جان ارن داره سرزمین رو به خوبی اداره میکنه و این خودش خیلی بهتر از کل پادشاهان تارگرینی بوده
بعد ازمرگ جان هم اگه رابرت یک پادشاه بیخیال بود جیمی یا استنیس یا بقیه چاپلوسان دربار رو دست میکرد ولی شخصا پاشد رفت شمال اونطرف دنیا که مطمئن بشه مملکت در دست یک انسان باشرافت و عادل اداره بشه.
درکل رابرت اینقدر شهامت داشت که با انتخاب دست های باشرافت وعادل کمبود علم سیاسیش رو برطرف بکنه و اجازه بده هرجا حکومتش درست نیست اونها درستش کنن و نذارن کاراشتباه بکنه مثل جریان ترور دنریس که آخرش منصرف شد ولی شاهان تارگرینی هیچوقت حرف دستهاشون گوش ندادن ومخالفانشون کشتن امارابرت دشمنانش میبخشید.
سندور کلگیننقل قول
دوست عزیز شما این نظرات رو که گفتین بعد از خوندن کتاب بوده؟من نمیگم که شاه دیوانه خوب بود ولی رابرت برتیون هم خوب نبود.تازه بیشترین نقش رو پیروزی بر تارگرین ها ند استارک داشت ولی تاج رو خودش نخواست چون کلا سیستم شمالی ها فرق داره با بقیه شخصیت های داستان و شمال رو به همه چی و همه جا ترجیح میدن.رابرت با بدهی هایی که به ارث گذاشته بود و به خاطر غرق شدن تو عیاشیش حتی نفهمیده بود بچه هاش مال خودش نیستن و زنش چیکارست٬اجازه گنده شدن لنیستر هارو داده بود.شاهی که از تخت خودشو نمیتونه اداره کنه٬مملکت واسش زیاده!!
رابرت حتی بی خیال شمال دیوار شده بود.
کلا در اینکه تارگرین ها (جز ریگار ) در اواخر حکومتشون خوب نبودن شکی نیست ولی رابرت هم اون پادشاه خوبی که شما گفتی اصلا نیست
Mehdiنقل قول
اینکه رابرت عاقل و منطقی بود شکی نیست
عیاشی گری رابرت ۱۰۰% بخاطر لیانا بود چون سرسی به ند گفت شب اولم با رابرت اون اسم لیانا رو فریاد زد با اینکه سوار من بود این یعنی رابرت دیوانه لیانا بوده
اما ریگار
ریگار لیانا رو از هارنهال برداشت و دو نفری برای مدت زیاد پنهان بودن از گل گذاشتن سر لیانا هم معلوم شده بود که دوتایی با همن
حالا رابرت چون عاشق لیانا بود فکر میکرد لیانا هم عاشق اونه به ریگار تهمت زد که لیانا رو دزدیده اما از کجا معلوم که خود لیانا هم نمیخواسته از دست رابرت فرار کنه؟؟؟که هیچوقت معلوم نمیشه بنظرم
من تا حالا ندیدم مارتین کسی رو تعریف کنه اون شخصیت منفی باشه
همه به جز رابرت ریگار رو تعریف میکنن
اینطوری نمیشه گفت مارتین ریگار رو همچین شخصی جلوه بده بعد یه تجاوز بذاره رو شونه هاش که حاصلشم جان باشه
جانی که میبینیم چه شخصیتی داره
شبیه پدرش مردم دوست و آتشین شبیه مادرش beautiful و خونسرد
بنظرمن تجاوز نبوده
King of the Northنقل قول
طرفداران رابرت بدونن که همون میدونیم که رابرت به یه دختری توی ویل تجاوز کرده و یه بچه هم داره ازش.
وقتی لیانا این موضوع رو به ند میگه ند هم از جواب باز میمونه و میگه هرکس تو جوونیش از این کارا میکنه.
پس رابرت آدم خوبی نبوده البته فقط توی جنگ و تخت خوب بوده احتمالا
Rezaنقل قول
درسته همون دختری که با قاطر اینور اونور میره تو ویل حرامزاده رابرته
هم مثبت
رابرت با اینکه عاشق لیانا بوده اما اگه با اونم ازدواج میکرد بهش قانع نمیموند همونطور که ند به لیانا گفت
اما حدود ۱۶ سال صلح برقرار کرد چه خودش چه دستش جان ارین که اونم همش به لطف پول لنیسترا بود
در کل رابرت هم منفیه
اما ریگار ۹۹٫۹% مثبته
King of the Northنقل قول
سلام
درباره اخلاق رابرت :
رابرت مرد نیک سرشت ، بخشنده ، جنگجو و خوشگذرانی بود . عیاش بودن او ربطی به مسئله لیانا نداشت و زمان پیش از نامزدی با لیانا و زندگی در کنار جان ارن هم مشغول زنبارگی بود .
این رفتار البته بعد از پیروزی در جنگ و عدم بازگشت لیانا ( به گفته خود رابرت : یه پیروزی تو خالی ) تشدید شد و در ترکیب با پر خوری افراطی و باده نوشی مستمر از رابرت با شکوه و مبارز یک شاه عظیم الجسه همیشه مست ساخت که توی زره خودش هم جا نمیشد .
در باره لیانا : بنا به اطلاعاتی که خاطرات ند به ما میده ، لیانا جسور و مستقل بود . خون گرگ در رگهایش داشت و البته از بابت زنبارگی نامزدش دل خوشی نداشت .
این اطلاعات کم ابهامات زیادی دور تئوری مشهور عاشقی لیانا و ریگار ایجاد میکنه چون منطقی نیست دختری که بخاطر روابط جنسی بی تعهد نامزدش در دوران پیش از ازدواج از او دلخوره ، عاشق مردی متاهل ،مجهز به ۲ فرزند و متعهد به یک زندگی زناشویی رسمی بشه و با او فرار کنه .
درباره ریگار : شخصیت ریگار که مابین خاطرات و لفاظی کاراکترها با سایه هایی از آن آشنا میشویم ، مردی آرام ، فکور و اخلاق گرا جلوه میکنه . ازدواج ریگار و الیا مارتل هر چند یک ازدواج سیاسی ، ولی پیوندی سالم و نرمال بود و الیا به تصدیق اوبرین و سر باریستان زنی آرام ، باهوش ،مهربان و شیرین بود که به جز ضعف بدنی دائم ، ایراد قابل توجهی به او وارد نبود .
این زن علی رقم همین ضعف بدنی ۲ بار باردار شد و وارث بعدی سلطنت را هم به ریگار هدیه داد . گفته شده ریگار گرچه عاشق بی قرارش نبود ولی به او علاقه داشت .
شخصا عقیده دارم مارتین داستانی متفاوت با روایت مشهوری که میشناسیم را در پستو نهان کرده در کتاب آخر گره گشایی های شوکه کننده ای در مورد گذشته مدفون شخصیت ها خواهد داشت .
در کتابی که انتخاب های افراد و مسیر حرکتشان در زندگی بسیار مطابق با افکار و ویژگی های شخصیتی آنها نوشته شده ، ایجاد یک رومانس پر شور بین دختر مغرور و اخلاق گرای شمالی و پرنس نجیب و زن و بچه دار مملکت ، دور از حقیقت جلوه میکنه .
Jaehaerys Iنقل قول
ببخشید آقاى نوید لنیستر گروهى که تبلیغشو تو کانال گذاشتین حذف شده؟ نمیتونم وارد شم
Ehsanنقل قول
لینکش عوض شده، لینک جدید رو بزودی میزارم
نوید لنیسترنقل قول
به نظر من وقتی لیانا حاضر شده با ریگار فرار کنه که ریگار قانعش کرده باشه فرزند دوتاییشون همون منجی موعوده
اینجاست که همین دختر مغرور و ایده آل گرا حاضر شده حتی با ریگار ازدواج کنه
مارتین همیشه جان رو سورپرایزی میبره جلو
قضیه حرامزاده بودنش هم آخرش منتفی میشه فک کنم
جایی دیدم نوشته بود لب خونی اسم جان از دهن لیانا تو قسمت آخر نشون میده که میگه Jaehaerys اما ند مجبور بوده عوضش کنه به جان که ند بخاطر جان ارین این کارو کرده و شباهتش به اسم انتخابی لیانا
تو خاندان تارگرین شخصیت این اسم همیشه خوب بوده درست مثه جان
این نشون میده ممکنه جان دیگه اسنو نباشه
King of the Northنقل قول
فردی تو مقام ریگار میتونسته دوبار ازدواج کنه
البته یه نظریه ست
King of the Northنقل قول
اتفاقا اگه درست گوش بدین و دقت کنید میگه اگان.
و این شک رو بوجود میاره ک شاید اگان بچه ریگار و لیانا باشه نه ریگار و الیا
برننقل قول
یه سوالی در مورد رابرت در حین خوندن کتابا برام پیش اومد.
رابرت دقیقا کی و کجا لیانا رو میبینه که اینطوری عاشقش میشه؟؟؟
برننقل قول
فکر نکنم اگان قبلتر از جان به دنیا امد همه هم دیدنش بعدشم اگه اینطوره پس بچه لیانا کیه ؟ اگان هم که نیست تو سریال وقتی هم نمونده بیارنش
شرویننقل قول
نه، میگه جاهاریس
الینقل قول
لیانا توی توی سالهای پایانی زندگیش از رابرت ناامید شده بود…همونطور که به ند میگه رابرت کسی نیست که به من وفادار بمونه و اگه اشتباه نکنم توی کتاب اول بود که ند این گفته ی لیانا به خاطرش اومد…در ضمن من چند جا خودنم که لیانا عاشق ریگار شده بود…پس تجاوزی درکار نبوده چون با میل و رغبت خود لیانا بود…بعدم که جان به دنیا میاد اون موقعم لیانا در حال مرگه و به ند که بالای سرشه میگه نذار هیچکی بفهمه که جان پسر منه در غیر این صورت رابرت میکشتش…
همرازنقل قول
من یک مصاحبه از بازیگر نقش راب استارک دیدم که گفته بود “جاهاریس تارگرین” اسم و فامیل واقعیه جانه.
سعیدنقل قول
یک سؤال ازتون داشتم تعداد تارگرین های باقیمانده در کتاب و سریال دقیقا چندتاست؟.. و اینکه قصد ملکه دنیریس پس از به دست آوردن تاج و تخت چیست در حالی که می دونیم نمیتونه بچه ای به دنیا بیاره؟..
Lostنقل قول
اسپویل
توی ویکی وستروس نوشته شده که در سال ۳۰۰ اگان شیشم بر تخت می شینه!.. آیا تایید می کنید؟.. یعنی حداقل تکلیف کتاب معلومه دیگه؟.. سریال هم که دوستان می گن هالیوودی تموم میشه..
Lostنقل قول
ریگار وقتی فهمید اگان پسرش از الیا منجی نیست رفت دنبال لیانا
من اینجوری برداشت کردم از حرفای سلمی
King of the Northنقل قول
نظریه ای که من از فصل اول داشتم این بود که ریگار اهل کتاب خوندن بوده پس احتمالا در یک کتابی درباره آزورآهای و جادوی زمستان و این چیزا خونده. از روی نشانه ها متوجه شده که نقشی در آینده داره. پس دلیل اینکه یک دفعه تصمیم میگیره بره شمشیرزنی یاد بگیره و شوالیه بشه همین بوده. و بعدها باز هم از روی نشانه هایی که در اون کتاب دیده متوجه میشه باید حتما فرزندی از خون استارکها داشته باشه که بتونه با جادوی زمستان مبارزه کنه چون پادشاه شب یک استارک هست. پس جشن هارنهال رو ترتیب میده تا بهانه ای بشه که بتونه لیانا رو ملاقات کنه و درباره این موضوع باهاش صحبت کنه. شمالیها هم که ذاتن سرکش و ماجراجو هستن. لیانا هم حرفای ریگار رو قبول کرد و باهاش در این راه همراه شد. ریگار و لیانا میدونستن که از این ماجرا زنده بیرون نمیان.
تینا تینانقل قول
در قسمت پنجم فصل هفتم دختر همراه سمول از رو متن کتاب میخونه که استاد بزرگ قبلی شاهد بوده که شخصی به اسم راگار زنش رو طلاق داده و با زن دیگری ازدواج رسمی میکنه.
با توجه به سواد کم دختره راگار براحتی میتونه ریگار باشه و این نوشته سند حرامزاده نبودن جان میشه
اینطوری جان میشه وارث بر حق اژدها
رهانقل قول
نظر من اینه که همش زیر سر برن اگر یادتون باشه برن می تونه در زمان به عقب بره و پدرش صداش شنید ّشاه شب حتی گرفتش و حتی پادشاه دیوانه هم به نظرم زیر سر ایشون چون گفته شده پادشاه دیوانه یک صدای می شنیده که می گفته اتش بزن اتش بزن به نظرم برن که به قبل رفته و این پسرش هم احتمالا برن به دلایلی زیر گوشش زمزمه کرده نمی دونم این نظر من هست
:D:
وییینقل قول
دنریس عمه ی جان بوده؟ادم چطوری با عمش میخوابه؟!??
زهرااانقل قول
اولا که اینجور ازدواجا تو جهان نغمه بین تارگرین ها بوده و شاید اگه بفهمن هم مشکلی نداشته باشن البته بعید میدونم و اینکه برن تو قسمت اخر میگه که لیانا و ریگار عاشق هم بودن و همون لحظه که میگه این دوتا دارن همو نگا میکنن(جان و دنریس). با اینکه عمه و برادر زادن از همون اول دوس داشتم با همدیگه ازدواج کنن.
Behzad Targaryenنقل قول
به نظرم الان که سریال تموم شده بهترین فرصته برای اینکه این مقاله رو به روزرسانی کنید.
barzinنقل قول
دوست عزیز سریال منبع اطلاعات ما نیست و ما بر اساس کتابهای منتشر شده مطلب مینویسیم، در حالی که وقایع سریال مستقل از کتابهاست
م.م.استارکنقل قول
اقا من سریالو دیدم میخوام رمانو شروع کنم ولی نمیخوام از اول شروع کنم
سریال از کجا از کتاب جدا میشه؟
و لطفا اگه تا قبل اون رمان و سریال با هم تفاوتی دارن تو یه مقاله بررسی کنین
ممنون
ADBنقل قول
دوست عزیز به نظر من سریال از همون اول هم نصف پیچیدگی و تم سازی کتاب ها رو نداشته اگه میخوای بخونی از همون اول بخون اگه نمیتونی بدون نمیتونی کتاب ها رو بخونی چون خیلی پر جزییات و طولانی هستن.
Sam_Starkنقل قول
۱۷ سال حکومتی درصلح و نعمت؟
۱۷ سال کاری جز عیاشی و خالی کردن خزانه کشور که چشمه حیات یک حکومت حساب میشه و بالا آوردن بدهی های سنگین نداشت.
حکومت غیرمسئولانه رابرت بود که منجر به تمام شورش ها و جنگ داخلی بعد به قتل رسیدنش، شد.
درخصوص تارگرین ها هم ما در تاریخ شاهان مقتدر تارگرین داشتیم که به درستی سلطنت کردند و در دنیای گیم آف ترونز هم فراموش نکنیم دنریس هم دور خودش رو پر کرد از داناترین مشاورانی که میتونست داشته باشه و تا آخر به حرفشون گوش کرد.
بجز دو قسمت آخر از فصل من درآوری هشت که در اون هم تمام مشاوران معتمدش یا کشته شدن یا بهش خیانت کردن و رسما دنریس رو با تمام فداکاری هایی که برای خیر مردم و کشور کرده بود تنها گذاشتن(از عقب انداختن حملش به وستروس برای حکومت در میرین و مطمئن شدن از عدم بازگشت برده داری بگیر تا الویت دادن جنگ برای شمال و بشریت مقابل پادشاه شب بجای گرفتن تخت آهنین.)
دث ویسپرنقل قول