مقالات اختصاصی

زمان ؛ دشمن اجتناب ناپذیر تاریخ

هنگامی که به گذشته چشم میدوزیم، نمیتوان با اطمینان گفت که حقیقت را میبینیم. حقیقت؛ در ذهن انسانها موضوعی نسبی است که ممکن است برای هرکسی، باتوجه به پارامترهای مختلفی ( مانند اعتقادات، تفکرات و خصوصیات ارثی ) که دارد متفاوت از حقیقتِ بقیه باشد.

دراین مورد میتوان به یکی از اصول اعتقادی آیین های باستانی اشاره کرد که درنظر آنها فرشتگان و شیاطین، موجودات واحدی بودند و تفکیکی میان این دو نمیگذاشتند. چرا که معتقد بودند؛ فرشته ای که بر دشمنش غلبه میکند و جانش را میگیرد در چشم طرف مقابلش، جز شیطانی انتقام جو نیست و برعکس.

تاریخ نیز، که بزرگترین گنجینه اعصار را در قالب حقیقتی ملموس در خود جمع کرده، مستثنا ازین قاعده نیست. چرا که زمان و گذشت آن، مانند هر وجود دیگری، حقیقت گذشته را نیز به انحراف میکشاند و ممکن است قهرمان امروز، فردا به جنایتکار بزرگی در تاریخ تبدیل شود که پس فردا نتوان تشخیص داد حقیقت بین این دورا.

تاریخی که بدست امپراطوری خاصی نوشته میشود مملو از درخشش ها و پیروزی های آن امپراطوری میباشد ولی صدها سال بعد که دیگر اثری از فرمانروایی شان نمانده، زمان مسیر تاریخ را به آرامی تغییر داده و حقایق عوض میشوند.

timemachine

بعد از خواندن کتاب های چاپ شده رمان نغمه ای از یخ و آتش، تاریخ گسترده و و فوق العاده پرجزئیات دنیای نغمه اولین چیزی بود که توجهم را به خودش جلب کرد. یک شبیه سازی بینظیر از وقایعی که در دنیای فانتزی نغمه رخ داده و حاصل ذهن خلاق و قدرتمند نویسنده ای بی همتا بود. بعدها که در هر بخش ازین تاریخ مکتوب؛ از سپیده قرون گرفته تا عصر قهرمانان و از هجوم اندال ها گرفته تا سقوط خاندان تارگرین ها را بررسی کردم به نکات مبهم و جالبی دست یافتم که شاید به تنهایی به چشم نمی­آمدند ولی از یک نمای کلی، مانند تکه هایی ناجور در پازلی بزرگ دیده میشدند.

اولین موردی که بسیار به چشم می آمد، منبع اطلاعاتی این تاریخ کهن و گسترده دنیای نغمه بود. یعنی افرادی که درطول صدها و شاید هزاران سال گذشته به ثبت اتفاقات میپرداختند. ولی بعد با دقت در گفته های یکی از شخصیت های نغمه میفهمیم که این افراد نیز در بهترین و خوشبینانه ترین حالت ممکن، از هجوم اندال ها به بعد شروع به نوشتن و ثبت این حقایق کرده اند.

  قدیمی ترین داستان هایی که داریم زمانی که اندال ها به وستروس اومدن، نوشته شده. نخستین انسان ها فقط نوشته های مرموز روی سنگ ها رو برامون گذاشتن … 

– سمول تارلی به جان اسنو ( ضیافتی برای کلاغ ها، فصل ۵ )

همانطور که میبینیم، تاریخ ماقبل هجوم اندال ها به هیچ عنوان توسط شاهدین عینی قضیه ها به هیچ روش ممکنی برای انسان های فعلی دنیای نغمه ثبت نشده اند. یعنی ما دقیقا برهه ای خاص و پیچیده از گذشته این دنیارا که شامل نخستین انسان ها، فرزندان جنگل، نخستین بنیانگذاران خاندان های وستروسی یا همان قهرمانان، شب طولانی، ساخت دیوار و پادشاه شب میشود، از همین الان از دست داده و هیچ منبع موثقی برای اطلاع یافتن از اینها نداریم. از طرف دیگر هم مابقی برهه های تاریخ یعنی از هجوم اندال ها تا سقوط تارگرین ها اگرچه ثبت شده اند ولی از عامل انحراف توسط افراد درطول زمان هایی که گذشته در امان نبوده و مطمئنا دستخوش تغییراتی شده اند.

حال میرسیم به هدف اصلی این مقاله یعنی بررسی پیامدهای این عدم قطعیت در تاریخ مذکوری که از کتاب های نغمه ای از یخ و آتش چاپ شده اند، استنتاج شده است و خواهد شد.

یکی از مهمترین دلایلی که مارتین دست به چنین کاری زده، باز گذاشتن دست خودش در تغییر گذشته دنیایش است. به عبارت دیگر ما در این رمان با نویسنده ای فوق العاده تیزهوش طرفیم که طوری تاریخ دنیایش را انعطاف پذیر کرده که هر لحظه میتواند تمامی گذشته و به دنبال آن اتفاقات حال و مهمتر از همه احتمالات آینده را تغییر دهد. با اینکار وی میتواند هرلحظه ای که خواست بر روی دست نظریه پردازان دنیای نغمه بلند شده و همه تئوری ها، نظریات و پیشبینی هایی که توسط اتفاقات گذشته، پرورانده شده اند را در یک لحظه با خاک یکسان کند.

GOT506_111014_HS__DSC498811-630x419

بیایید با یک مثال موضوع را روشنتر کنیم. با توجه به سیر فعلی روایت های داستان و اسم آن، همه ما کم و بیش میدانیم که در پایان این مجموعه با رویارویی یخ و آتش، نیکی و بدی، تاریکی و روشنایی روبرو خواهیم شد. بطور اجتناب ناپذیری هریک از کسانی که با این دنیا در تماس بوده اند ( چه با خود رمان و چه با سریالش ) نیکی را متمایل به روشنایی و رلور و بدی را متمایل به تاریکی، سرما و آدر بزرگ حس کرده اند. از طرفی نیز برخوردهای اولیه ولی ناقص ما با آدرها و نوشته هایی که از تاریخ گذشته در دستمان بوده، باعث شده تا این اندیشه قوت گیرد که طرف بد ماجرا این موجودات یخی هستند. اما نکته اساسی اینجاست که جناب مارتین میتواند تنها با تغییر کوچکی در تاریخ گذشته ( با افشای آن توسط یکی از شخصیت های فرعی رمان ) همه نظریه های مربوط به این جبهه بندی میان یخ و آتش را طوری بهم بزند که آه از نهاد یک عده به اصطلاح نظریه پرداز، برخیزد.

دلیل دومی که کم اهمیت تر از دلیل قبلی این عدم قطعیت در اتفاقات گذشته نیست، عبارت است از موضوع الهام گرفتن و شبیه سازی حقیقت زندگی امروزی.

مطمئنا به دفعات دیده ایم که چگونه مارتین، تاریخ انسان های واقعی را به نوعی در دنیای مخلوق خود جلوه داده و شبیه سازی کرده است. از الگوبرداری استارک ها و لنیسترها از دو خاندان واقعی بریتانیایی در دنیای خود گرفته تا الگوبرداری دوتراکی ها از مغول ها. از طرفی وی به این نیز اکتفا نکرده و به شبیه سازی دقیق و جالب بعضی رویدادها نیز پرداخته است. یکی از همین رویدادهای فلسفی – اجتماعی دنیای ما نیز همین انحراف تاریخ با گذشت زمان میباشد که انگار در دنیای نغمه نیز به مثابه دنیای واقعی ما، توسط اصل عدم قطعیت، شبیه سازی شده است. به جرئت میتوان اذعان کرد که با این کار، وی قدمی فراتر نهاده و به جای خلق یک داستان دوبعدی و مرده، دست به آفرینش اثری چندبعدی و دینامیک زده است که بی تفاوت از تاریخ بشریت، عاری از انحراف نیست و نخواهد بود.

لینک کوتاه مطلب : https://winterfell.ir/?p=9591

درباره نویسنده

بابک هدایت

« بدون تاریکی؛ روشنایی مفهومی نخواهد داشت »

مسئول بخش تحلیل و نوشتار مقالات اختصاصی سایت

۱۵ دیدگاه

  • من هر وقت به تقابل آدرها و انسانها فکر می کنم یاد ناتارهای تراوین می افتم ،
    داستان این بود که قرار است نیروی عظیم ناتارها آزاد شود و اتفاقا”‌آنجا به جای دیوار ، یک برج باید ساخته می شد ،
    نکته اما اینجاست که اتحادهای بازیکنان آنقدر عظیم می شد که ناتارها بی اهمیت می شدند ،

    اگر در آینده چیز ویژه ای از آدرها نبینیم ، به نظر می رسد ، فقط ابزاری هستند برای نشان دادن دلاوری قهرمانان ،
    در آخر هم برنده پادشاه خواهد شد ،
    چیزی که من می فهمم ، این است که آدرها تعداد محدودی هستند ،
    قدرتشان در این وایت واکرهاست ، اما نکته اینجاست که اگر بشود آدرها را شکست داد ، این عروسک های بی اختیارشان از کارخواهند افتاد ،
    پس اینجاست که نیروی برن به کار خواهد آمد نه شمشیر جان یا آتش دنریس ،
    ضربه نهایی را جادو خواهد زد .
    هرچقدر هم که نویسنده خلاق باشد ، نمی تواند داستانی بنویسد که آدرها بر انسان ها پیروز شده اند ، در بهترین شرایط ، دوباره به روز اول داستان برمی گردیم ،
    که مثلا”‌جان اسنو با همسر و چندتا بچه در حال سوارکاری اطراف وینترفل هستند ،
    مثل سرنوشت شوم والریا ، کینگز لندیگ هم ویرانه باقی مانده و یک حکومت واحد ظاهری با مدیریت استارک ها تشکیل شده اما در واقعیت ، همه خاندان ها مستقل شده اند ،
    یک هپی اندینگ چندش آور ، این می شود پایان به سبک ارباب حلقه ها
    یا اینکه به سبک نولان ، خیر پیروز می شود اما دنریس بر می گردد به جایی که آمده بود ، جان هم بر می گردد به دیوار ،
    یادتان باشد ، مرگ یک قهرمان پایان تلخ نیست ، تلخی برنده شدن در جنگی است که در پایان احساس پیروزی نکنید ،
    تلخی در زندگی است ، نه در مرگ.

    و در آخر اینکه مارتین فاتح این دنیاست پس تاریخش را او می نویسد

      نقل قول

  • امیدرضا:
    منم تا بحال ندیدمتون اما قشنگ مینویسین دست گلتون درد نکنه

    خواهش میکنم دوست عزیز

    محسن:
    بسیار عالی. ممنون بابت این مقاله خواندنی

    ممنون بابت نظرتون

      نقل قول

  • magenta:
    من هر وقت به تقابل آدرها و انسانها فکر می کنم یاد ناتارهای تراوین می افتم ،
    داستان این بود که قرار است نیروی عظیم ناتارها آزاد شود و اتفاقا”‌آنجا به جای دیوار ، یک برج باید ساخته می شد ،
    نکته اما اینجاست که اتحادهای بازیکنان آنقدر عظیم می شد که ناتارها بی اهمیت می شدند ،

    اگر در آینده چیز ویژه ای از آدرها نبینیم ، به نظر می رسد ، فقط ابزاری هستند برای نشان دادن دلاوری قهرمانان ،
    در آخر هم برنده پادشاه خواهد شد ،
    چیزی که من می فهمم ، این است که آدرها تعداد محدودی هستند ،
    قدرتشان در این وایت واکرهاست ، اما نکته اینجاست که اگر بشود آدرها را شکست داد ، این عروسک های بی اختیارشان از کارخواهند افتاد ،
    پس اینجاست که نیروی برن به کار خواهد آمد نه شمشیر جان یا آتش دنریس ،
    ضربه نهایی را جادو خواهد زد .
    هرچقدر هم که نویسنده خلاق باشد ، نمی تواند داستانی بنویسد که آدرها بر انسان ها پیروز شده اند ، در بهترین شرایط ، دوباره به روز اول داستان برمی گردیم ،
    که مثلا”‌جان اسنو با همسر و چندتا بچه در حال سوارکاری اطراف وینترفل هستند ،
    مثل سرنوشت شوم والریا ، کینگز لندیگ هم ویرانه باقی مانده و یک حکومت واحد ظاهری با مدیریت استارک ها تشکیل شده اما در واقعیت ، همه خاندان ها مستقل شده اند ،
    یک هپی اندینگ چندش آور ، این می شود پایان به سبک ارباب حلقه ها
    یا اینکه به سبک نولان ، خیر پیروز می شود اما دنریس بر می گردد به جایی که آمده بود ، جان هم بر می گردد به دیوار ،
    یادتان باشد ، مرگ یک قهرمان پایان تلخ نیست ، تلخی برنده شدن در جنگی است که در پایان احساس پیروزی نکنید ،
    تلخی در زندگی است ، نه در مرگ.

    و در آخر اینکه مارتین فاتح این دنیاست پس تاریخش را او می نویسد

    نظر جالبی بود. ولی درهرصورت نباید مارتین را دست کم گرفت. در مورد آدرها هم اینکه تعدادشون محدوده، یا قدرتشون تعداد وایت هایی هستش که کنترل میکنن اطلاعاتی هستن که بیشتر توسط سریال منعکس شده و باید منتظر بود تا دید کتاب « بادهای زمستان » چه سورپرایزهایی برای ما خواهد داشت.

      نقل قول

  • magenta:
    من هر وقت به تقابل آدرها و انسانها فکر می کنم یاد ناتارهای تراوین می افتم ،
    داستان این بود که قرار است نیروی عظیم ناتارها آزاد شود و اتفاقا”‌آنجا به جای دیوار ، یک برج باید ساخته می شد ،
    نکته اما اینجاست که اتحادهای بازیکنان آنقدر عظیم می شد که ناتارها بی اهمیت می شدند ،

    اگر در آینده چیز ویژه ای از آدرها نبینیم ، به نظر می رسد ، فقط ابزاری هستند برای نشان دادن دلاوری قهرمانان ،
    در آخر هم برنده پادشاه خواهد شد ،
    چیزی که من می فهمم ، این است که آدرها تعداد محدودی هستند ،
    قدرتشان در این وایت واکرهاست ، اما نکته اینجاست که اگر بشود آدرها را شکست داد ، این عروسک های بی اختیارشان از کارخواهند افتاد ،
    پس اینجاست که نیروی برن به کار خواهد آمد نه شمشیر جان یا آتش دنریس ،
    ضربه نهایی را جادو خواهد زد .
    هرچقدر هم که نویسنده خلاق باشد ، نمی تواند داستانی بنویسد که آدرها بر انسان ها پیروز شده اند ، در بهترین شرایط ، دوباره به روز اول داستان برمی گردیم ،
    که مثلا”‌جان اسنو با همسر و چندتا بچه در حال سوارکاری اطراف وینترفل هستند ،
    مثل سرنوشت شوم والریا ، کینگز لندیگ هم ویرانه باقی مانده و یک حکومت واحد ظاهری با مدیریت استارک ها تشکیل شده اما در واقعیت ، همه خاندان ها مستقل شده اند ،
    یک هپی اندینگ چندش آور ، این می شود پایان به سبک ارباب حلقه ها
    یا اینکه به سبک نولان ، خیر پیروز می شود اما دنریس بر می گردد به جایی که آمده بود ، جان هم بر می گردد به دیوار ،
    یادتان باشد ، مرگ یک قهرمان پایان تلخ نیست ، تلخی برنده شدن در جنگی است که در پایان احساس پیروزی نکنید ،
    تلخی در زندگی است ، نه در مرگ.

    و در آخر اینکه مارتین فاتح این دنیاست پس تاریخش را او می نویسد

    به نظرم اگه یه نفر باشه که میتونه از پس آدرها بر بیاد اون جان هست نه جادوی برن.وظیفه ی جادوی برن تو این راه کمک به جان هست.وظیفه ی برن کشف راه و رمزهای دنیای نغمه هست که بتگنه به جان کمک کنه.اگه جان ناجی دنیای نغمه نبود پس خلق شخصیت سم هم از اول الکی بوده.به نظر من تمام شخصیت های مثبت تو این دنیا وظیفشون چه مستقیم چه غیر مستقیم چه بدونن چه ندونن کمک به جان هست.قسمت هشت فصل پنج سریال اونجا که رییس آدرها به جان میکنه رو تصور کن.کشته شدن جان٬زنده شدن دوبارش ٬ ایجاد وحدت بین وحشی ها و مردم این ور دیوار و …. همش دلیل بر این که فقط جان هست که میتونه اوضاع رو درست کنه.اینکه آخر سر چه مارتین میخواد چه بلایی سر جان بیاره معلوم نیست ولی شخصیت اصلی دنیای نغمه فقط جانِ

      نقل قول

  • چیزی ک مشخصه اینه ک تنها کسی ک میتونه جلوی ادرا رو واسه بار دوم بگیره و شب طولانی رو خاتمه بده فقط و فقط شخصیت ازوراهای و شمشیرش لایت برینگره. حالا باید ببینیم تولد دوباره این قهرمان تو جسم کدوم یکی از شخصیتای محبوبمون اتفاق میافته. ازوراهای رو میدونیم چجوری قیام میکنه. با تلاش زیاد و خستگی ناپذیری و همچنین توانایی گذشتن از عشقش و خانوادش برای خیر و صلاح بقیه انسانها.
    اینکه کی قراره ازوراهای دوباره متولد شده باشه حدس زدنش واقعن سخته. حتی یه تئوری هست ک دنریس رو این شخصیت میدونه و اژدها هاش رو لایت برینگر. باید صبر کرد و دید مارتین قراره به چه شکلی هممون رو سورپرایز کنه . من که با همه وجودم تو انتظار کتاب بادهای زمستانم :head:

      نقل قول

  • Mehdi: به نظرم اگه یه نفر باشه که میتونه از پس آدرها بر بیاد اون جان هست نه جادوی برن.وظیفه ی جادوی برن تو این راه کمک به جان هست.وظیفه ی برن کشف راه و رمزهای دنیای نغمه هست که بتگنه به جان کمک کنه.اگه جان ناجی دنیای نغمه نبود پس خلق شخصیت سم هم از اول الکی بوده.به نظر من تمام شخصیت های مثبت تو این دنیا وظیفشون چه مستقیم چه غیر مستقیم چه بدونن چه ندونن کمک به جان هست.قسمت هشت فصل پنج سریال اونجا که رییس آدرها به جان میکنه رو تصور کن.کشته شدن جان٬زنده شدن دوبارش ٬ ایجاد وحدت بین وحشی ها و مردم این ور دیوارو …. همش دلیل بر این که فقط جان هست که میتونه اوضاع رو درست کنه.اینکه آخر سر چه مارتین میخواد چه بلایی سر جان بیاره معلوم نیست ولی شخصیت اصلی دنیای نغمه فقط جانِ

    کاملا موافقم امادنریس وجان داستان عشقی نداشته باشن بهتره و بادنریس روبروبشه وجنگ بشه بین اونا وجان تنهایی برنده بشه قشنگتره یعنی دنریس یکی اژدهاهاشو از دست بده واز جنگ باآدرهاهم صرف نظرکنه وجان تنهابابعضی افراد شکستشو بدن

      نقل قول

  • محسن:
    چیزی ک مشخصه اینه ک تنها کسی ک میتونه جلوی ادرا رو واسه بار دوم بگیره و شب طولانی رو خاتمه بده فقط و فقط شخصیت ازوراهای و شمشیرش لایت برینگره. حالا باید ببینیم تولد دوباره این قهرمان تو جسم کدوم یکی از شخصیتای محبوبمون اتفاق میافته. ازوراهای رو میدونیم چجوری قیام میکنه. با تلاش زیاد و خستگی ناپذیری و همچنین توانایی گذشتن از عشقش و خانوادش برای خیر و صلاح بقیه انسانها.
    اینکه کی قراره ازوراهای دوباره متولد شده باشه حدس زدنش واقعن سخته. حتی یه تئوری هست ک دنریس رو این شخصیت میدونه و اژدها هاش رو لایت برینگر. باید صبر کرد و دید مارتین قراره به چه شکلی هممون رو سورپرایز کنه . من که با همه وجودم تو انتظار کتاب بادهای زمستانم

    مارتین ازلاک پشت هم کندتر پیش میره وآدمم کفری میکنه فقط موندم اگه دورازجون مارتین قبل ازکتاب آخرباوجود سنش بمیره چی میشه :rose:

      نقل قول

  • محسن:
    چیزی ک مشخصه اینه ک تنها کسی ک میتونه جلوی ادرا رو واسه بار دوم بگیره و شب طولانی رو خاتمه بده فقط و فقط شخصیت ازوراهای و شمشیرش لایت برینگره. حالا باید ببینیم تولد دوباره این قهرمان تو جسم کدوم یکی از شخصیتای محبوبمون اتفاق میافته. ازوراهای رو میدونیم چجوری قیام میکنه. با تلاش زیاد و خستگی ناپذیری و همچنین توانایی گذشتن از عشقش و خانوادش برای خیر و صلاح بقیه انسانها.
    اینکه کی قراره ازوراهای دوباره متولد شده باشه حدس زدنش واقعن سخته. حتی یه تئوری هست ک دنریس رو این شخصیت میدونه و اژدها هاش رو لایت برینگر. باید صبر کرد و دید مارتین قراره به چه شکلی هممون رو سورپرایز کنه . من که با همه وجودم تو انتظار کتاب بادهای زمستانم

    مارتین ازلاک پشت هم کندتر پیش میره وآدمم کفری میکنه فقط موندم اگه دورازجون مارتین قبل ازکتاب آخرباوجود سنش بمیره چی میشه

      نقل قول

  • امیدرضا: فقط بنظرتون کتاب ۴و۵ کجاتهیه کنم که سانسور نباشه

    کتاب ۴ اینجا کتاب ۵ هم اینجا اگه ادم صبوری نیستی کتاب ۵ رو از نشر اذر باد بگیر

      نقل قول

  • شروین: کتاب ۴ اینجا کتاب ۵ هم اینجا اگه ادم صبوری نیستی کتاب ۵ رو از نشر اذر باد بگیر

    کتاب ۴هنوز کامل نشده ونشر آذرپادم نمیدونم کجاش کتاب ۵دانلود کنم بازم ممنون که جواب دادین

      نقل قول

  • به نظر من مارتین تقریبا راهنماییهای زیادی درمورد ادامه داستان کرده و برای افراد باهوش فصل های آینده را لو داده که بیشتر اونها رو توی رؤیاهای شخصیتها(خوابهای برن وپیرزن پیر کنار چشم خدایان وبریین و خانه نامیرایان و رویاهای اداردو…) به صورت سر نخ نشون داده.ودر ادامه آدر ها دیوار رو خراب میکنن و تا کینگز لندینگ پیشروی میکنن همونطور که دنریس توی قصر نامیرایان دید که قلعه سرخ ویران شده و تخت آهنین زیر برف و یخ افتاده وچون هرچیزیکه دنی توی خانه نامیرایان دید اتفاق افتادن پس این اتفاق هم حتمیه. مثلا دنی توی یکی از اتاقها دید که مهمانی بزرگی هست و همه توی اون جشن به طرز فجیحی تکه پاره وکشته شدند و بالای مجلس شخصی با سر گرگ به دنی نگاه میکنه.اونجا هیچکس نفهمید جریان چیه درحالیکه دنریس اونجا
    عروسی خونین رو دیده بود ومرد با سر گرگ راب استار بود که سر گرگش را به بدنش دوختن البته سریال چیزایی که دنی تو خانه نامیرایان دیدو نشون نداد.
    درکل به دلیل اینکه جادوی دیوار از عبور مرده ها جلوگیری میکند راهی بجز تخریب آن توسط نایت کینگ نمیماند

      نقل قول

  • امیدرضا: کاملا موافقم امادنریس وجان داستان عشقی نداشته باشن بهتره و بادنریس روبروبشه وجنگ بشه بین اونا وجان تنهایی برنده بشه قشنگتره یعنی دنریس یکی اژدهاهاشو از دست بده واز جنگ باآدرهاهم صرف نظرکنه وجان تنهابابعضی افراد شکستشو بدن

    من نمی دونم چرا حس می کنم جان عاشق دنریس می شه با فرو کردن شمشیرش تو قلب اون لایت برینگر رو دوباره بدست می گیره:|
    می دونم کمی رویاییه ولی اینطوری داستان برای خیلیا از جمله خودم و دنی رو دوست دارم تلخ میشه

      نقل قول

نظر شما چیست؟

:bye: 
:good: 
:negative: 
:scratch: 
:wacko: 
:yahoo: 
B-) 
:heart: 
:rose: 
:-) 
:whistle: 
:yes: 
:cry: 
:mail: 
:-( 
:unsure: 
;-) 
:head: 
:lol: 
:ostad: 
:faight: 
:ssad: 
:shame: 
:og: 
:shook: 
:sleep: 
:cheer: 
:tanbih: 
:mass: 
:snaped: 
:donot: 
:cun: 
:gslol: 
:winksmile: 
:secret: 
:stop: 
:bl: 
:respect: 
:sh: 
:shok: 
:angry: 
:noo: 
:han: 
:sf: 
:aa: 
:notme: 
:fight: 
:gol: