در هفتههای قبل فرصت نشد بررسی فصلها رو بنویسم. حالا فصل بریین هیچی، اما فصل جیمی ارزش یه بررسی داشت. حالا که گذشته، اما یه مطلب تو اون فصل بود که دلم نیومد ازش رد بشیم. این بخش از فصل ۸ جیمی رو باهم بخونیم:
شاهزاده ریگار سرش را تکان داد. «اعلیحضرت پدرم بیشتر از عموزادهمون رابرت، از پدر تو میترسه. تو رو نزدیک خودش میخواد تا لرد تایوین نتونه آسیبی بهش برسونه. تو این موقعیت جرات ندارم این مایهی تسلی رو ازش بگیرم.»
جیمی عصبانی شده بود. «من مایهی تسلی نیستم. من شوالیهی گارد پادشاهم.» سر جان دری به او تشر زد: «پس از پادشاه محافظت کن. وقتی اون ردا رو پوشیدی، قسم خوردی که اطاعت کنی.»
ریگار دستش را روی شانهی جیمی گذاشته بود. «وقتی این نبرد تموم شد، میخوام شورایی تشکیل بدم. تغییراتی انجام میشه. خیلی وقت پیش قصد انجامش رو داشتم. اما. . . خب صحبت از کارهای نکرده فایدهای نداره. وقتی برگشتم صحبت میکنیم.»
این شورا نکته خیلی عجیبی بود. ریگار شاهزاده دراگوناستون بود، اما بازم پادشاه نبود. چه تصمیمی قرار بود توی اون شورا گرفته بشه؟ این تصمیم حکومتی میبود یا چیز دیگه؟ تصمیم ریگار برای تشکیل این شورا به خاطر حوادث اخیر و قیام رابرت بوده یا از مدتها قبل تصمیمش رو داشته؟
خیلی دوست دارم نظر دوستان رو در مورد این قضیه بدونم. باور کنید خودم هم بیشتر چیزی نمیدونم. حدس شما چیه؟
احتمال داره که ریگار جنون پدرش رو مشاهده کرده بوده، و قصد داشته از اختیارات سیاسی پدرش کم کنه، اما به خاطر حماقت های پدرش چنان به سرعت شورش ها اتفاق می افتن که گرفتن حکومت از پدرش مساوی می شده با آشوب های بیشتر تو مملکت.
سینانقل قول
یه نکته ای که اینجا گنگه اینه که ریگار لیانا استارکو دزدیده! بعد چرا رفته به قصر و بعدش به جنگ رابرت!!؟
Masoodنقل قول
دقیقا”
به طور طبیعی باید بپذیریم که به شهادت خیلی از افراد ، ریگار دیوانه نبوده ، خیلی هم آدم با کملاتی بوده ، حالا می خواست پدرش رو برکنار کنه .
اما همه اینها وقتی معنی داره که لیانا رو از یاد ببریم .
حتی جان ارن هم نمی گوید که دست از سر آن دختر بردار؟
یا شاه خطر شورش را پذیرفت برای حفظ معشوقه پسرش ؟
اگر فکر می کردیم که جریان لیانا مخفی بوده قابل تحمل بود ، اما در اون لحظه همه مملکت فهمیده بودند .
مگر اینکه فکر کنیم دزدیدن لیانا نقشه ای بود برای ایجاد شورش علیه پدرش تا بعد بتواند خودش شاه شود ،
اما پس چرا خودش را بدنام کرد ؟
چیز جالبی هم که وجود داره ، قیافه عاقل اندر سفیهی است که به خودش گرفته !!
“ریگار دستش را روی شانهی جیمی گذاشته بود. «وقتی این نبرد تموم شد، میخوام شورایی تشکیل بدم. تغییراتی انجام میشه. خیلی وقت پیش قصد انجامش رو داشتم. اما”
اما و مرض ، پدر و بردار معشوقه ات را به کشتن دادی ، حالا هم کار ناتمامت ، نامزد و برادر کوچکتر لیاناست ،
شورا بعد از جنگیدن با نصف مملکت ؟
این احتمالا”به مرحوم جافری بیشتر شبیه بوده تا پدرش ،
کل نظریه هام رو پس می گیرم ، نظری در این باره ندارم اصلآ” :D:
magentaنقل قول
برای من زیاد گنگ نمیومد … ریگار کور که نبود می دید وضعیت پدرشو . از یه طرف دیگه تارگارینا این اواخر شاه دیوانه زیاد داشتن شایدم برای این یه فکرایی داشت ( این احتمالش کمتره )
ariaنقل قول
خوب ریگار خیلی قبل به فکر تغییراتی بوده ، علتش هم رفتارهای جنون آمیز پدرش بوده او بخوبی فهمیده بوده که پدرش به مرور داره تصمیمات اشتباهی میگیره از کشتن کل خانواده های شورشی تا حسودی علنی بر علیه تایوین لنیستر ولی احتمالا تورنمنت هرن هال و آشنائی با دختر شمالی او را مشغول کرده و از پی آن تصمیمات اشتباه پدرش کار را خراب کرده و کنترل امور از دست خاندانش خارج شده است البته یه نظر دیگه هم اینه که با وجود واریس در دربار و وفاداری به آیریس احتمالا نقشه های ریگار به گوش پدرش هم رسیده بوده که تو تصمیمات جنون آمیزش دخیل بوده است
amirنقل قول
ریگار از بچگی خیلی عاشق کتاب خوندن بود، واسه همین همه می گفتن یه بیلور دیگه پیدا شده!
تا اینکه یه روز طوماری پیدا می کنه که سرنوشت اون رو عوض می کنه. معلوم نشد اون طومار چی بود ولی بعد از خوندن اون طومار از کتاب خوندن دست کشید و تصمیم گرفت که جنگجو بشه.
احتمالا قضیه مربوط میشه به موضوع اژدها سه سر داره. ریگار تا اون موقع دو بچه داشت ولی چون الیا دیگه نمی تونست بچه دار بشه، باید دنبال زن دیگه ای می گشت ولی چرا لیانا رو انتخاب کرد دقیقا معلوم نیست. ولی قطعا دلیل بسیار محکی برای اینکار داشت، چون سه تا از بهترین شمشیرزن های مملکت رو به جای بردن به جنگ برای محافظت از لیانا گذاشت. شوالیه هایی که تنها وظیفه اونا محافظت از خاندان شاهی هست. اون شوالیه ها حتی بعد از کشته شدن ریگار و ایریس به دنبال ویسریس و دنریس نرفتن و باز هم مراقب لیانا بودن ولی چرا؟ جز اینکه لیانا و احتمالا فرزند همراهش در نظر ریگار از هر چیزی مهم تر هستن. (اشاره به نغمه یخ و آتش، شاهزاده موعود و… )
اون می خواست ایریس رو برکنار و خودش رو تا زمان بزرگ شدن سه فرزندش ( سه سر اژدها) شاه کنه و هفت پادشاهی رو در برابر خطر اصلی یعنی آدر ها آماده کنه.
masoodنقل قول
آقا مسعود این حدسیاتت اینقدر دقیق و به نظر منطقیه که بیشتر احتمال میدم اسپویل باشه تا حدس. بنابراین تو پوشش اسپویل قرارش دادم.
اما خودم رو شدیداً به فکر فرو برد.
این حرف رو از کجا میزنی؟
م.م.استارکنقل قول
به م.م.استارک:
هیچ کدوم از حرف هام اسپویل نیست، تک به تک اونا در کتاب ذکر یا اشاره شده؛ منظورم تا قسمت های ترجمه شده هست.
قصدم اسپویل نبود ( اسپویلی هم نکردم ). شما گفتی نظر بده، منم نظر دادم.
قضیه اژدهای سه سر و موضوع های مرتبط که در خانه نامیراها در کتاب دوم مطرح شده.
چیزی هم که از برنامه های ریگار پیشبینی کردم. همه در حد قسمت های ترجمه شده و حدس های خودم هست، در اصل پیشبینی بود، نه اسپویل.
البته چیز های بیشتری هم میشه گفت ولی خیلی حوصله می خواد تا با موبایل بنویسم.
موضوع سه شوالیه گارد شاهی هم که در کتاب اول ذکر شده. و اما این قسمتی که شما در خواست کردی.
تو کتاب سوم وقتی دنریس از باریستان می خواد درباره ی ریگار بهش بگه، باریستان میگه:
As a young boy, the Prince of Dragonstone was bookish to a fault. He was reading so early that men said Queen Rhaella must have swallowed some books and a candle whilst he was in her womb. Rhaegar took no interest in the play of other children. The maesters were awed by his wits, but his father’s knights would jest sourly that Baelor the Blessed had been born again. Until one day Prince Rhaegar found something in his scrolls that changed him. No one knows what it might have been, only that the boy suddenly appeared early one morning in the yard as the knights were donning their steel. He walked up to Ser Willem Darry, the master-at-arms, and said, ‘I will require a sword and armor. It seems I must be a warrior.
masoodنقل قول
من همه مدارکت رو میدونم و قبول دارم. اما نتیجهای که گرفتی خیلی برام جالب بود. واقعاً با عقل جور در میاد. اما آخه چرا لیانا؟ یعنی تو این هدف مقدس دختر دیگهای جوابگو نبود؟ یا ریگار عشقش رو هم تو این هدف دخالت داد؟ چرا ریگار خودش و دو فرزندش رو سه سر اژدها در نظر نگرفت؟ یا خودش و برادر و خواهر در شرف تولدش؟ خیلی ابهامات دیگه هم هست. وای چقدر بحث جالب شد؟
م.م.استارکنقل قول
اومدم که یه حسی هم من بزنم ولی دیدم دکمه اسپویل نیس بیخیال شدم
s.a.sنقل قول
باور میکنی تازه الان متوجه شدم که دکمه اسپول نداریم؟!
درستش میکنم
م.م.استارکنقل قول
دکمه اسپویل اضافه شد. با یه ctrl+F5 دکمه اسپویل برمیگرده.
م.م.استارکنقل قول
التبه حدس خودم نیست، قبل از این که شروع کنم به خوندن کتاب از دوستم شنیدم که حدس می زد :
جان پسر ریگار از لیاناست
البته بعد خوندن کتاب خودم به این نتیجه رسیدم.
و به نظرم شاهزاده موعود همون جانِ ولی ملیساندر به اشتباه فک میکنه که استانیسِ
s.a.sنقل قول
خوبه که هنوز داستان اینجا ادامه داره :D:
آقا یک سوال ، به نظرتون چی می شه اگه با فرض اینکه شاهزاده موعود یک نفره اما اژدها سوارها سه نفر هستند ، اون سه نفر موعود شامل جان و استارکها باشند ، نه جان و دنریس ، حتی می شه یک مبارزه برسر حق مالکیت اژدها بین اونها به راه انداخت !.
یک سوال مهمی که ذهن من رو مشغول کرده ، ماهیت اژدها در این داستانه .
منظورم اینه که اژدها موجود مقدسی نیست که بخواهیم منتظرش باشیم ، و تارگرین ها هم اکثرا” حاکمان ظالمی بودند که با سواستفاده از قدرت اژدها بر مردم حکومت می کردند و به راحتی و به طرز تحقیر آمیزی شکست خوردند ، حتی این جناب ریگار هم به وسیله رابرت که چندان هم اسطوره ای نبود شکست خورد .
دلیل حقانیت تارگرین ها چیست ؟
چرا ما منتظر هستیم که یک تارگرین دنیا رو نجات بده ؟
مگر اینکه بگوییم یا افراد دیگری می خواهند به داستان وارد شوند که هنوز از آنها خبر نداریم .
مثل برن و ریکان و آریا که همه فکر می کنند مرده اند اما ما می دانیم هنوز زنده اند ، حالا شاید افرادی هم باشند که برای ما هم مخفی هستند .
یا اینکه دنریس را هم مثل این استارکها بی خاندان بدانیم .
ریگار وارث تارگرین ها بود و راب وارث استارک ، هر دو نفر و البته ارتش آنها از بین رفتند .
حالا دنریس و سنسا در یک تلاش بیهوده برای بازگرداندن خاندان سابق خود هستند ،
غافل از اینکه وقتی زمستان بیاید ، فقط قدرت های جادویی رهبران واقعی خواهند بود .
magentaنقل قول
خواهشا یکی جواب بده…ام.ام استارک….
دوستان فیلم که تموم شه،ینی پایان فصل هفت بالاخره همه چی مشخص میشه؟میفهمیم ننه بابای واقعی جان کی بودن؟ اصلا ماجرا از چه قرار بوده؟
یا نه؟ با توجه به اینکه رمان ها موجوده ولی هنوز کسی از حقیقت آگاه نیست..
دؤمین سوالم اینه که ممکنه فیلم های فرعی بسازن که توش همه چی مشخص میشه؟.. ممنون میشم یکی کامل جوابمو بده
علیینقل قول
اولا سریال هشت فصله بعدش مشخص نیست معلوم میشه یا نه اما به احتمال زیاد میشه رمان ها هم. هنوز دو کتاب اخر نیومده پس معلوم نیست سریال فرعی هم موضوعش به احتمال زیاد خیلی عقب تره مثل دوران قهرمانان یا والریا و ….. پس صبر کنید تا پایان سریال و کتاب. اینم ممکنه أصلا مشخص نشه. و مارتین به ریشمون بخنده
شرویننقل قول
مشکل من با آنتی تارگرین ها اینه که همه تارگرین ها رو ظالم و ستمگر معرف میکنن.😠تو ۳۰۰ سال حکومت خاندان تارگرین فقط میگور ظالم بود.ایریس بعد اسارتش دیوانه شد. اکثر پادشاهان تارگرین معمولی بودند.یعنی نه خیلی عالی و نه خیلی بد.😞
تارگرین به خیلی از خاندان ها قدرت دادند.تالی ها تا قبل جنگ فتح چی بودند.باراتیون ها وجود خارجی نداشتند. تایرل ها ملازم گاردنر ها بودند. هر کدوم از خاندان ها میتوانستند اژدها رام کنند. وحشی میشدند. مطمئن باشید اگه دورنی ها اژدها رام میکردند رو سر ریچی
ها خراب میشدند و دونه دونه شون رو نابود میکردند.آهن زاده ها به کل وستروس حمله میکردند.استورم کینگ ها رو سر دورنی ها و ریچی ها خراب میشدند.استارک های با شرافت فکر میکنید اگه اژدها رام میکردند به باقی مناطق حمله نمیکردند( خواهشا نگید به اژدها درس شرافت یاد میدادند.)😑در کل اگه بخوام منظور خودم رو کلی بگم متاسفانه بعضی فکر میکنند استارک ها امامزاده و پیامبر هستند که منبع خوبی در دنیا اونان و تارگرین ها شیطان هستند. در حالی که نمیدوند همین استارک ها از اول مالک شمال نبودندو با کشتار اهالی واقعی اونجا شمال رو تصرف کردند خواهشا بدونید هم خاندان ها سر و ته یه کرباس اند.
بیتر استیلنقل قول