با مراجعه به آثار حماسی و افسانههای ملی تمدنهای بشری مختلف همچون ایلیاد و اودیسهی هومر، حماسه سرای یونان باستان و یا افسانهی آرتور و مرلین جادوگر و نمونههایی از این دست، میتوان این مسأله را به خوبی درک کرد که در ادبیات حماسی غرب و دیگر تمدنها در سرتاسر جوامع بشری، جادو و موجودات جادویی بخش اعظمی از جذابیت این حماسهها و افسانهها را برعهده دارند. در شاهنامهی فردوسی به عنوان عالیترین حماسههای ایرانی نیز با اینکه جادو نقشی فرعی و جانبی در روایت داستان را بازی میکند، اما میتوان نمونههای زیادی از جادو را در آن دید. به عنوان مثال سیمرغ نمونهای قابل توجه از موجودی جادویی در داستان است، دیوها در هفت خوان رستم، رویینتن بودن اسفندیار و ماردوش بودن ضحاک نیز نمونههای دیگری از حضور جادو در شاهنامه است.
جادو و موجودات مأورایی در بسیاری از حماسههای کلاسیک نقش پررنگی دارند، که این باعث جذابیت بیشتر این حماسهها گشته است. جادو به عنوان سمبل تخیلات هر جامعه همیشه جذاب و قابل توجه برای نویسندگان و شاعران این منظومهها بوده و هست، اما حضور جادو و قدرتهای مأورایی تنها در ادبیات کلاسیک خلاصه نمیشود. در ادبیات و آثار هنری و نمایشی امروز نیز حضور پررنگ این عنصر جذاب را میشود به وضوح دید. نمونهی عالی این حضور کتاب ارباب حلقهها نوشتهی جورج آر.آر تالکین است که برخی به حق به آن لقب حماسهی قرن بیستم را دادهاند، در ارباب حلقهها نیز تالکین به این امر توجه کافی داشته و از جادو به عنوان یکی از عناصر اصلی در جذابیتبخشی به داستان خود بهره برده است.
اما امروز ما با مجموعه داستانی به نام نغمهای از یخ و آتش به قلم جورج آر.آر مارتین روبرو هستیم که به عقیدهی نگارندهی این متن میتوان به آن لقب حماسهی قرن بیست و یکم را داد. بیشک این کتاب از نظر ادبی قابل قیاس با آثار کلاسیکی که تا به حال از آن نام بردیم؛ همچون شاهنامه، ایلیاد و اودیسه و یا حتی ارباب حلقهها نیست، اما از یک جهت به نظر این حقیر از این حماسهها گوی سبقت را میرباید، و آن نوع نگاه مارتین به جادو و موجودات جادوئی است.
در تمام آثار حماسی گذشته موجودات جادوئی وارد داستان میشدند، بیآنکه نحوهی به وجود آمدن آنها اشارهای شود، و یا حتی محدودهی قدرت آنها تعریف مشخص و منطقی داشته باشد؛ این سؤال مخاطب امروزی در این حماسهها همواره بیجواب مانده است که چگونه این موجودات به وجود آمدند، و یا چرا از نیروهای غالباً بیحد و حصر خود در ادامهی داستان بهرهای نمیگیرند. به عنوان مثال سیمرغ در شاهنامهی حکیم توس در مقاطع حساس زندگی شخصیت زال حضور مییابد و مشکلات حل نشدنی وی را حل مینماید، بیآنکه در سرتاسر شاهنامه به چگونگی پیدایش سیمرغ و یا محدودهی قدرت وی و سؤالاتی از این دست پاسخی روشن داده شود. و یا در کتاب هابیت که پیش درآمد ارباب حلقهها است شخصیت گندالف در موقعیتی بسیار حساس ناگهان به فکر فراخواندن عقابها برای نجات جان خود و دوستانش میافتد، تا سوار بر این عقابهای غولآسا به راحتی از مهلکه جان سالم به در برد، و این سؤال در ذهن مخاطب بیجواب میماند که چرا از ابتدای داستان گندالف از این قدرتش و یا قدرتهایی از این دست استفاده نمیکند تا شخصیتهای قصه مجبور به تحمل این حد از مشقت نباشند.
اما در نغمهای از یخ و آتش برای اولین بار در کتابی در این وسعت شاهد استفاده و حضوری منطقی از جادو هستیم. هیچ کدام از عناصر و موجودات مأورایی که تا به امروز وارد قصه شدهاند دارای قدرتی بیحد و حصر و بینقص نیستند. هیچ کدام از شخصیتهای داستان اجازهی در دست داشتن تمام نیروهای جادویی موجود در داستان را ندارند، به خوبی تا به اینجای داستان چگونگی پیدایش، نقاط ضعف و قوّت هر کدام از قدرتهای جادوئی و موجودات مأورایی تعریف شده و میتوان گفت موازنهی قدرت جادویی در داستان وجود دارد. کشمکشها و چالشهای دینریس و اژدهایانش به خوبی گواه این ادعاست.
البته این نقطهی قوت در داستان مارتین به نظر بنده به دلیل تغییر نوع نگاه مخاطب و منتقد گشتن مخاطب امروزی نسبت به مخاطب حماسههای گذشته به وجود آمده است، مخاطب امروز نسبت به هر اتفاقی در داستان حساس و پرسشگر است؛ در گذشته حماسهسرا میتوانست به راحتی عنصری جادوئی را وارد قصه کند تا پیام خود را بهتر به مخاطب منتقل کند و مخاطب نیز بیشتر به محتوا و پیام داستان توجه داشت تا چگونگی به وجود روابط علت و معلولی حوادث و عناصر داستان، اما امروز مخاطب همهی ارکان داستان را به چالش میکشد و گویا این چالش برای او جذابتر از خود داستان است.
برای درک بهتر این تفاوت دیدگاه مخاطب، پیشنهاد میکنم مثل نگارنده داستانی قدیمی را برای یک کودک خردسال امروزی تعریف کنید. داستانی همچون قصهی خاله سوسکه!
که از گذشتههای دور بزرگترها آن را برای کودکان قبل از خواب تعریف میکردند، و کودک هم بدون پرسش خاصی بعد از شنیدن قصه به خواب میرفت. اما امروز با نقل همین قصهی کودکانه برای کودکمان، با سیلی از سؤالات مختلف دربارهی داستان روبرو خواهید شد. مثل اینکه مگر میشود کفش یک نفر از پوست پیاز باشد!؟ و یا مگر میشود به یک سوسک عنوان خاله و یا عمه داد!؟
(دوستانی که مثل بنده بینندهی پروپاقرص برنامهی عروسکی کلاه قرمزی باشند، به خوبی با این مثال آگاهی دارند)
با دقت در رفتار و نحوهی برخورد خود و دیگر دوستان در برابر داستان نغمه، در مییابیم که مخاطب امروزی در برابر حماسهها نیز رفتاری شبیه به همان کودک در برابر قصهی خاله سوسکه دارد.
مارتین با درک درست همین تفاوت دیدگاه مخاطب، برای اولین بار در داستانی به این وسعت توانسته از جادو به بهترین شکل در پیشبرد روایتش استفاده کند. دنیای نغمه براساس منطقی خاص شکل گرفته و تا به امروز در هیچ جای کتاب منطق مخصوص داستان توسط مارتین برهم نخورده است، و این نقطهی قوت حماسهی نغمهای از یخ و آتش به حساب میآید، البته این منطق تنها دربارهی عنصر جادو صدق نمیکند، بلکه در روابط پیچیده قدرت و سیاست نیز شاهد چنین منطقی هستیم، که البته موضوع بحث این مقاله نبود.
جهت تاکید دوباره یادآوری میشود هدف این مقاله تنها قیاس کتاب نغمهای از یخ و آتش با حماسههای دیگر از نظر نوع نگاه خالقان این آثار نسبت به جادو بوده است. و واضح و مبرهن است که از نظر غنای ادبی و اخلاقی کتاب نغمه قابل قیاس با آثاری چون ایلیاد و اودیسهی هومر و به طور اخص شاهنامهی گرانقدر حکیم ابوالقاسم فردوسی نبوده و نیست.
نویسنده: امیر پالاش
سلام
قبول دارم که تو خیلی از افسانه (نزدیک به اکثرشون) وجود این موجودات جزو مفروضات داستانن و اصلا معلوم نیست کی و کجا و چطوری به وجود اومدن و بر اساس چه منطقی وجود دارن.
اما قطعا با این مخالفم که داستان مارتین (لااقل تا اینجا) از این عیب بری هست. این که ما تولد چند تا اژدها و بزرگ شدنشون رو ببینیم کمکی به فهم این که اژدها چیه؟ از کجا بوجود اومد؟ اولین بار کی دیده و شد و محدوده قدرتش چیه؟ نمی کنه.
داستان مارتین به خاطر شیوه روایتش اصلا نمی تونه این سوالا رو باز کنه. چون اولا شما از وسط یه داستان واردش میشی و به خاطر به وجود آوردن تعلیق و جذابیت نویسنده اصلا حاضر نیست اطلاعات زیادی به شما بده و عامدانه گذشته رو مگر در مواقع لزوم مخفی می کنه (که این اساس موفقیت این مجموعه بوده تا حالا) . ثانیا مارتین شدیدا به راوی هاش بی اعتماده. و سعی می کنه شما رو متقاعد کنه این ها هم آدم های عادی ای هستن که همه چیزو نمی دونن. و وقتی راوی ها نمی دونن جادو چیه و خاستگاه این موجودات کجاست مخاطب باید از کجا بفهمه؟
و اما درباره مثال نقض هاتون: از بین داستانا هری پاتر تو این زمینه موفق تر از خیلیا دیگه بوده صرفا به خاطر این که این نقصشو تا حدی با انتشار «جانوران جادویی و…» سعی کرده جبران کنه. اما قطعا موفق ترین حماسه تو این زمینه آثار تالکینه که از قبل از خلقت دنیاش تا بعد از ماجرای ارباب حلقه ها رو (حدود ۱۲-۱۳ هزار سال) تاریخ نوشته و سعی کرده همه چیزو (مخصوصا منشا گونه ها و موجودات مختلف و جایگاه و قدرتشون تو اون دنیا رو) مو به مو و با جزئیات توضیح بده و از این لحاظ قابل قیاس با هیچ کدوم از افسانه ها و حماسه هایی که خوندم نبوده.
همین.
SRHنقل قول
کل مجموعه ی حماسی نغمه بر همین شعار استواره و تمام :
blood for fire and fire for blood
Nimble dickنقل قول
همین ابتدا خدمت جناب استارک عارضم که اگر دیدید زمانی ! همچین مقاله ای را منتشر کردید و با وجود مهیج ، جالب و خوب بودن آن ، خبری از کامنت خوانندگان و طرفداران نیامد و خواستید دلسرد شوید لطفا”دست نگه دارید !
چون بعضی از مواقع ، مقاله منتشر شده اینقدر خوب هست و البته صحبت از آن و ادامه دادن بحث درباره آن سخت است که جز تایید کردن کار دیگری از دست ما بر نمی آید :D:
اما :
از دو منظر می توان بحث کرد :
۱:نوع برخورد مارتین با پدیده جادو چگونه و میزان هنرمندی او چقدر بوده است ؟
۲: بهترین فانتزی های معاصر کدامند ؟
هر دو سوال را می توان با یک رویه بحث کرد .
اگر قبول کنیم ارباب حلغه ها ، هری پاتر و دنیای نغمه سه شاخص اصلی دنیای فانتزی معاصر هستند باید بتوانیم با مقایسه بین این سه به خواسته های خود برسیم .
جالب اینکه این سه اثر در سه ژانر مختلف نوشته شده اند ، ارباب حلقه ها اسطوره است چیزی شبیه شاهنامه ، هری پاتر داستان است به معنای واقعی کلمه ، نغمه اما یک ماجرای بزرگ است !
می دانم بد نوشتم ،
اما منظورم این است که هری پاتر یک چیز خصوصی بود ، داستان پسری که هرچقدر هم آن داستان بزرگ شد ، باز هم اهمیت و تمرکز بر روی همان پسر بود طوری که ما هم دوست داشتیم آن اتفاقات برای وی نمی افتاد و زندگی عادی داشت ، خانه و خانواده خود را در گودریکز هالوحفظ می کرد و می توانست تابستانها دوستان صمیمی خود را به آنجا دعوت کند پس می توان گفت با یک روایط تقریا” اول شخص مواجه بودیم .
ارباب حلقه ها حماسه است ، اسامی ، مناظر ، رویدادها ، همه چیز حماسی است ، وقتی درباره عملکرد بازیگران می خوانیم حواسمان به این هست که وظیفه بزرگ به کجا می انجامد ، همه به دنبال یک هدف بودند و آن داستان به خاطر هدف بزرگش معنی داشت و ما با یک روایت سوم شخص دانای کل روبرو بودیم .
اما نغمه محیطی سرد دارد ، و همه چیز را تقریبا”هم سطح شامل می شود ، ما مجبوریم به شخصیت های بد ماجرا همانقدر نزدیک شویم که دوست داریم به قهرمانانمان بپردازیم و دشمن همانقدر مهم و قدرتمند است که طرف خیر ماجرا قوی است .
از این پازل بزرگ ماجرا به مقدار مساوی بین همه پخش شده و ما می دانیم که وسط تاریخچه دنیایی هستیم که هزاران سال قدمت داشته ، هزاران سال بعد هم خواهد بود و ما در حال خواندن بخشی از این تاریخچه هستیم ،
ما اینجا با یک سوم شخص گزارشگر طرفیم ! کسی که ناظر ماجراست و نه دانای آن .
درباره جادو هم به طور خلاصه بگویم که در ارباب حلقه ها جادو وجود ندارد ،
آنها نیروهایی الهی و اهریمنی هستند ، فرقه جادوگران مانند فرشتگان نگهبان جهان هستند و سائرون اهریمن دوران است ،
در هری پاتر جادو قدرت است ، یکی از مشخصه های افرادی خاص و نادر ، چیزی کاملا” بشری و البته ضعیف ، یعنی اصطلاحا” این قدرت زمین و زمان به هم ریز نیست و آن قدرت جادویی و چوبهای شگفت انگیز چیز بیشتری از فناوری های مادی ندارد .
در داستان نغمه ، جادو سرچشمه دارد یعنی جادو چیزی است جوشیده از طبیعت مانند اینکه افرادی که نخستین بار آتش ،آهن ، طلا و نفت را کشف کرده و قدرت آنها را مهار کردند افراد قدرتمندی شدند ، جادو در این دنیا وجود دارد و باید بگردی و پیدا کنی و همانطور که استاد اهنگری شدن یا قهرمان شمشیر زنی بودن تلاش می خواهد ، کنترل این جادو ها هم مستلزم داشتن مهارت است .
magentaنقل قول
با سلام خدمت دوستان
سیلماریلیون «تالکین» :
ایلوواتار (اِرو) خالق آردا آینوها«چیزی شبیه ایزدان در ایران باستان» الفها و انسان
ملکور ارباب ساورون احساس برتری نمود و به خاطر تضاد با دیگران ارباب تاریکی نام گرفت.
مانووی چیزی مانند همزاد ملکور و تقریبا هم قدرت ولی اندی ضعیف تر از او ولی قویتر از باقی آینوها پادشاه آردا و ساکن والینور
عقابشاههای ناجی گندالف مخلوقات و پیام رسانان آردا به مانوی بعد از گرد شدن زمین و مخفی شدن والینور از نسل انسان
برای لذت بیشتر به مطالعه کتاب سیـــلماریـــلیــون اثر بیرقیب تالکین مراجعه و تاریخ خلقت ابداعی او را بخوانند، زیرا هابیت و ارباب حلقهها جزواتی کوچک از این کتاب هستند.
باتشکز
S_BARنقل قول
به شدت موافقم ادم وقتی سلیماریون و فرزندان هورین رو می خونه تازه می فهمه دنیای تالکین خیلی
خیلی خیلی بزرگ تر از ارباب حلقه ها و هابیت هست
great tom hanksنقل قول
این رو هم اضافه کنم که کلی کتاب های ناقص هم به جا مونده اما دیگه مرگ
به تالکین اجازه نداد اون ها رو تکمیل کنه
great tom hanksنقل قول
ممنون از مقاله خوبتون، هنر مارتین اینه که جادو رو با عناصر دیگر داستان بخوبی در هم تنیده و نقش جادو رو نه خیلی پررنگش کرده و نه بی اهمیت. داستان طوری نوشته شده که صرفا بر پایه جادو نیست ولی رنگ و بوی آن را در تمام کتابها بخوبی می توان حس کرد.
با تشکر
Coldhandsنقل قول
سلام به استارک عزیز. مقاله رو خوندم اما متاسفانه با این صحبتها موافق نیستم. اتفاقا دنیای تالکین یکی از بی نقص ترین دنیاهای فانتزی هست که ساخته شده. تالکین از ابتدای آفرینش رو تا روز نهایی و نبرد روز واپسین ساخته و همه چیزش با منطق دنیاش میخونه.
تفسیر شما از کلمه منطقی چیه؟
این صحبتهایی که در این مقاله کردید در مورد منطق دنیای ما صادق هست نه منطق اون دنیای ساختگی! یک دنیای فانتزی کامل و بی نقص دنیایی هست که با قوانین خودش سازگار باشه. پس در ابتدا باید قوانینش مشخص باشه و در مرتبه دوم تمام قواعد و اتفاقات داستان بر اساس اون قواعد پیش بره.
دنیای مارتین قواعدش مشخص نیست. خدای دنیای مارتین کیه؟ خدای هفت؟ رلور؟ بز کوهور؟ خدایان قدیم جنگل؟ خدای مغروق؟ اینها چه توانایی هایی دارن؟ چه کارهایی از پسشون بر میاد؟
وقتی ملیساندره با بچه سایه وارش رنلی رو میکشه شما چه معیار و قانونی در دنیای مارتین داری که باهاش مقایسه کنی و ببینی که منطقی هست یا نه؟ وقتی توروس با یک بوسه میتونه بریک دانداریون یا لیدی استون هارت رو زنده کنه شما بر چه اساس و قانونی اینو منطقی میدونی؟
مشکل دنیای مارتین اینه که اصلا منطقی نداره که بخواد باهاش سازگار باشه. مردان بی چهره راحت میتونن هر کسی باشن. ملیساندره میتونه هر کس رو به شکل هر کسی در بیاره. با چندتا زالو چندتا شاه بکشه! کی میتونه بگه اینها منطقی هستن؟ و یا کی میتونه بگه منطقی نیستن؟ هیچ معیاری وجود نداره.
نمیدونم چقدر با آثار تالکین آشنا هستین اما اگه کتابها و مخصوصا سیلماریلیون رو خونده باشید میبینید که همه چیز براش قانون وجود داره و قانون صریح گفته شده. وقتی قانون نوشته شده باشه اونوقت میشه در مورد منطقی بودن یا نبودنش بحث کرد اما دنیای مارتین قانون نداره و از قدیم گفتم املای نا نوشته غلط نداره! مارتین هر کاری بخواد میتونه انجام بده و کسی هم نتونه بگه منطقی نیست و چیزی نقض شده! چون اصلا نقض در دنیایی که همه چیز درش امکان پذیره معنی نداره. شما فرض کنید توی کتاب ۶ ملیساندره توی شمال بره توی آتیش و توی دورن از یه آتیش دیگه بیاد بیرون. کسی میتونه بگه چیزی نقض شده؟
به نظر من دنیای مارتین به هیچ عنوان با دنیای تالکین قابل مقایسه نیست. تالکین بهترین دنیای فانتزی رو داره.
جوراموننقل قول
از لطف و توجه همه ی دوستان صمیمانه تشکر میکنم برای من باعث افتخار هست که به این متن توجه نشون دادید.
با کمال احترام در نظرات دوستان چند نکته بیان شده بود که سعی میکنم به اونها تا حدی پاسخ بدم.
اول: تاکید میکنم من دنیای مارتین رو از هر عیب بری نمیدونم بلکه در مقایسه با دیگر دنیاهای این چنینی اون رو در استفاده از جادو در روند داستان منطقی تر میدونم .
دوم : در مورد داستان هری پاتر باید بگم درسته که هری پاتر بیشتر از هر داستانی تا به حال به جادو پرداخته اما جادو عنصری در جذابیت داستان نیستش بلکه جادو همه چیز داستان رو تشکیل میده و در ثانی جنس داستان با داستان نغمه همخوانی نداره و این دو قابل قیاس با هم نیستن
سوم: استناد دوستان به کتاب سیلماریلیون برای رد ادعای متن درست نیست به این دلیل که این کتاب بعد از اتمام کتابهای هابیت و ارباب حلقه ها نوشته و پس از مرگ جناب تالکین منتشر شده است
نه قبل از این کتابها . تالکین ابتدا داستان اصلی رو مطرح و بعد تاریخچه ای مفصل برای دنیا و داستانش نوشته الحق در این زمینه کار بزرگی و ارزشمندی انجام داده و به هیچ وجه این ایرادی به تالکین نیست چون هر نویسنده ای باید با تخیلی آزاد به نوشتن داستانش بپردازه نه اینکه با نوشتن یک تاریخ یا یک کتاب قانون خودش رو محدود کنه قطعا مارتین هم بعد از اتمام کتاب اصلی شروع به انتشار تاریخچه هایی مفصل از دنیای خودش خواهد کرد چیزی که تا به حال هم تا حدی انجام شده فراموش نکنید داستان مارتین هنوز به انتها نرسیده بر ملا کردن بسیاری از اسرار گذشته در این زمان به معنی از بین بردن حس کنجکاوی مخاطب در مورد کتاب اصلی هست
چهارم: مساله شکل استفاده از جادو در پیشبرد داستان هست به قول یکی از دوستان هنر مارتین اینه که جادو رو با عناصر دیگر داستان بخوبی در هم تنیده و نقش جادو رو نه خیلی پررنگش کرده و نه بی اهمیت. داستان طوری نوشته شده که صرفا بر پایه جادو نیست ولی رنگ و بوی آن را در تمام کتابها بخوبی می توان حس کرد.
باتشکر
amirنقل قول
اول من یک عذر خواهی بکنم. اسم شما رو آخر مطلب ندیدم و فکر کردم این مطلب رو استارک نوشته و برای همین کامنت رو خطاب به جناب استارک نوشتم.
این صحبتی که میکنید اشتباهه. تالکین نوشتن سیلماریلیون رو از ۱۹۱۷ شروع کرد. در زمان نوشتن هابیت و ارباب حلقه ها شاکله و قوانین آردا تکمیل شده بود. در سال ۱۹۳۹ پس از اقبال زیاد نسبت به هابیت ناشر از تالکین میخواد که داستان دیگه ای رو برای چاپ به اونها بده و تالکین سیلماریلیون رو میده اما ناشر میگه این داستان فروش نمیکنه و ازش میخواد یه داستان دیگه رو بنویسه و اونم شروع به نوشتن ارباب حلقه ها میکنه. این یعنی سیلماریلیون قبل از نوشته شدن ارباب حلقه ها به شکل تکمیلی رسیده بوده و امکان چاپ داشته. درسته که تالکین تا زمان مرگش این کتاب رو منتشر نکرد اما پایه و اساس داستان ها از قبل از نوشتن هابیت و ارباب حلقه ها آماده شده بود.
همچنان میگم که دنیای مارتین کاملا بدون قانون و منطق هست.
حتی رولینگ هم که چندتا قانون برای خودش گذاشت(مثل اینکه کسی که مرده هرگز زنده نمیشه) و این قانون رو نقض نکرد اما بازم خیلی جاهاش بی قانون بود و خیلی استفاده های دم دستی از جادو کرد(مثل ساعتی که هرماینی داشت و زمان رو به عقب میبرد و کلی باگ به داستان اضافه کرد).
هنر نویسنده اینه که یه دنیای بی نقص و بی تناقض بسازه. اینکه هیچ قانونی نذاری و هرچی دوست داشتی بنویسی هنر نیست. هنر اینه که داستان رو در چهارچوب قوانین حاکم بر دنیای ساخته شده بنویسی.
جوراموننقل قول
ببخشید ولی من کتاب هابیت را خوانده ام و ماجرا در فیلم و کتاب یک جور نبوده مثلا اصلا گندلف به فکر این کار نیفتاده بود
monjiنقل قول
چه قدر عالی.واقعا عالی بود.
علینقل قول
بدون شک فیلم هابیت اثری بی نطیره اما اگرچه با انتقاد از جادو و گندالف موافقم اما در کتاب کنجکاوی عقاب فرمانروا
هابیتو نجات می ده نه جادوی گندالف
لرد اسنونقل قول
ما چیزی به معنای جادو (به اون صورت که شما فکر میکنید) نداریم که بخواد منطقی یا غیر منطقی باشه؛ مثل هیولا و… و نویسنده میتونه اونو به هر شکلی که میخواد به تصویر بکشه.
اما خود جادو: هیچ قدرتی به جز خدا وجود نداره و اکثر کارهایی که امثال طمطم هندی و… انجام دادند و میدهند واقعی نبودند… اینا بیشتر تصورات هستند، برای اطلاعات بیشتر میتونید به مقدمه کتابlemegeton – goetia مراجعه کنید. و خود جادوی واقعی هم اونقدرها قابل استفاده نیست:
world of magic is a mirror: who seeks mock, sees mock
متیننقل قول
خدایی بخوایم مقایسه کنیم تالکین یه قوانینیو وضع کرد ولی هری پاتر و نغمه خیلی خر تو خره
ملیساندر واسه خودش هر جادویی میکنه هر شاهی رو میکشه ببخشید بقیه جادوگران سرخ دستشون شکسته چلاقن کاری نمی تونن بکنن
اصلا این معبد رلور هیچ قانونی نداره هر کسی سر خودشو میندازه پایین و میره تا ناجی پیدا کنه و بهش خدمت کنه؟
یا ایننکه ای بوسه مرگ قضیش چیه یعنی مارتین هر وقت خواست حال خواننده رو بگیره باید یه شخصیت مهم رو بکشه بعد که دید هوا پسه بیاد با بوسه مرگ زندش کنه
توی کتابای تالکین تالار های ماندوس برای الف های درگذشته و به دستور ولار ها شاید بعضی ها به سرزمین های میانه بر میگشتن
و درمورد فرزندان جنگل هم اینا چه مرضی داشتن رفتن وایت ها رو به وجود اوردن چیز دیگه ای نبود که به وجود بیارن رفتن یه شیشه کرد تو قلب یه آدم بدبخت کردنش وایت این موجودات خرفت که بسیار باهوش در کتاب فرض شدن نمی دونستن که وایت ها نه تنها باعث از بین رفتن انسان ها نمی شن بلکه باعث فناناپذیر شدنشون میشن اصلا زمستون باعث یخ زدن درخت ها میشه و از رشدشون جلوگیری میکنه
یا اینکه این مردان بی چهره چه جور هیچ کسن و همه کسن و قضیه این خون جادویی چیه؟ اینا حتی صداشون هم تغییر می کنه
آگه آدر بزرگ آورنده زمستان سرد همه چی رو بخ تبدیل میکنه چرا در هاردهورد اون دریار به یخ تبدیل نمی کرد تا کشتی های جان اسنو گیر کنن بره همشون رو به وایت تبدیل کنه
یا اینکه دنریس چرا تو آتیش نمی سوزه کدوم قدرت باعث این قابلیت دنریس شدنه که دنریس بره توی آتیش و اژدها هاشو پدید بیاره
اصلا کی باعث این قدرتش شده؟یا قلب زن آزور آهای از چی ساخته شده که تا شمشیر و ازش بیرون کشید لایت برینگر ساخته شده؟
حالا بگین تالکین هم مث شاهنامه نوشته آخه توی این دنیای نغمه هر کی یا شب می خوابه خوابی می بینه یا چرت میزنه یا اون یکی هی میشینه روبروی آتش پیش گویی میکرد این همون کاری نیست که تو شاهنامه میکردن ضحاک خواب ندید که فریدون میاد قدرتشو از میگره؟ دنریس در رویا ندید اگه بره توی آتیش اژده هاش زنده میشن یا مث خواب دینیس رو یا بین یا پیش گویی درباره ولانکار سرسی؟ توی داستانای تالکین اختلاف نژادی وجود داشت هر قومی یه حد دو مرضی داشت قدرت خاصی داشت توی نغمه همه آدمن ولی با قدرت هایی که معلوم نیست از کجا اومدن نکته جالب توجه اینه که برای اومدنشون هم موعد تعیین می کنن
که آزور آهای در دوران نمک و اندوه میاد و یا پرنس وعده داده شده از نسل ریلا و ایریس هست
اصلا آقای میم استارک جادو مگه منطق می خواد ؟ اگه منظورتون قانون برای به اجرا درودن جادوست نغمه کدومشون رو رعایت کرده؟
در ضمن گندالف به عنوان یک ایستار اومده بود و مورد حمایت والار ها بود و پا فراتر از قوانین نمی گذاشت خودشو وقف پیش گویی نمیکرد و از خرد خودش بهره می گرفت کتاب هری پاتر هم چیزی که بیش از حد بزرگ انگاشتند و در حد نوستالژی دوران بچه مدرسه ای بودنه و نباید با آثار بزرگی چون آثار درخشان مارتین و تالکین مقایسش کرد
به نظرم مارتین توی رئالیسم قدرتمنده ولی از نظر فانتزی کم لطفی کرده و شایدم جبرانش کرد
ویسنیانقل قول
وقتی میگین فلانی چرا فلان کار رو نکرد مثل این میمونه که بگیم چرا فلان کشور که مارو تحریم کرده رو نمیریم نابود کنیم درحالی که سلاحش رو هم داریم. یا بگیم چرا فلان گروهک داره به فلان کشور ظلم میکنه پس چرا خدا نابودش نمیکنه :|
درمورد شاهنامه هم باید بگم قسمت های عجیب و غریب کم نداشته.مثلا رستم وقتی توسط توطئه ی برادرش میفته توی چاله، یه تیر به سمت برادرش پرتاب میکنه از درخت عبور میکنه
یا سیاووش که از آتش عبور میکنه و با زنده موندنش از تهمتی که بهش زده شده مبرا میشه
یا سیمرغی که هروقت زال بهش نیاز داره از راه میرسه.
یا ماری که از روی شونه های ظحاک با یه بوسه ی اهریمن سبز میشه.
یا افسانه ی ارباب حلقه ها مشکل اساسیش این بود که چرا فرودو رو سوار یکی از عقاب ها نکردند و نبردند به او کوه نابودی (درحالی که اخر داستان با اون عقابها تونستند برشون گردونن)
هرچیزی در نگاه اول ممکنه غیر منطقی بنظر بیاد اما باید ببینی فکر پشت اون داستان، اتفاق یا ماجرا چی بوده…
ولی ایلیاد و اودیسه تقریبا بی عیب بنظر میرسند. جز اینکه خداهاشون مشتی دیوانه ی روانی اند
coraنقل قول