نویسنده: آندریا تاورز
از زمانی که من کتاب «دنیای یخ و آتش» جرج.آر.آر.مارتین رو خریداری کردم، مثل یک بچه درشکلات فروشی در اون غرق شدم. اون منو به یاد زمانی میانداخت که جوانتر بودم و تونستم کتابی درمورد ساخت فیلم مورد علاقهام بخرم. تمام آخر هفته بجز خوندن اون کتاب هیچکاری انجام ندادم. کتاب قطور سیصد صفحهایی مارتین برای طرفداران پروپاقرص دنیای «بازی تاج و تخت» یک گنج واقعیه. من میتونم ساعتها صرف نگاه کردن به تصاویر یا خوندن قسمتهای خاص کتاب کنم. مارتین در مراسم (۹۲Y) بخش اعظم بعدازظهر به دیدن تصاویر خیرهکننده آن سپری شد، درحالی که مارتین درمورد اینکه هرکدام از آنها چطور لحظاتی خاص از تاریخچه «نغمهایی از یخ و آتش» را شرح دادهاند صحبت میکرد. دیدن تصاویر روی پردههای بزرگ حیرت انگیز بود. اما در اختیار گرفتن آنها برای نگاه دقیقتر و توجه به جزئیات و تجزیه و تحلیل حوادث آن بود که باعث شد من این کتاب رو خیلی بیشتردوست داشته باشم.
در واقع زمانی که متوجه شدم این تاریخچه رو مارتین خودش خلق کرده، خیلی شوکه شدم و احساسی که قبلاً به کاراکترها و خاندانها داشتم بیشتر شد. تمایل من همیشه به شخصیتهای منفی داستانهای دراماتیک جلب میشه، و علاقهام به لنیسترها (به ویژه سرسی و تایوون) از این قائده مستثنی نیست. یکی از جالبترین نکات در کتاب مارتین تعریف و شرح گذشته شاه دیوانه است که شامل تاریخ خانواده لنیستر ازآغاز نیز میشود. صحبت درباره همه این موارد در این پست ساعتها وقت میگیره، اما تازمانی که درمورد نکات پنهان درحکومت شاه دیوانه اطلاعات کسب کنیم، ما نیز مجذوب جزئیات خواهیم شد، این تضادهای شدیده که باعث جذابیت «بازی تاج و تخت» میشه.
دانستن نکاتی درمورد اعمالی که تایوون لنیستر قبل از زمان کتاب «بازی تاج و تخت» انجام داده و اینکه چطور کشت و تهدید کرد و زمانی که درجنگ ازش خواسته شد گروگانها رو عوف کنه، پاسخی به این درخواست نداد. (که این به نوبه خود منو به یاد عملکرد جیمی در خصوص سرسی در «رقص با اژدهایان» میندازه… مثل یه پدر، مثل یه پسر.) ما میفهمیم که اون در جنگ و درحال رهبری یک ضد حمله توسط یک زوبین مجروح شد و به ناچار نیمی از مردانش را رو به حال خودشون رها کرد تا کشته بشن. میفهمیدیم که هیچوقت مهربان نبوده و ما بخاطر این موضوعه که اون رو دوست نداریم. . . اما ما باید درک درستی از کاراکتر دورتر داشته باشیم حتی اگر چارز دنس بزرگ نمیتواند مارا در یک سریال هفتگی متقاعد کند.
قطعات برگزیده ایی مثل این باعث میشه که عاشق این کتاب باشم. من میتونم خودم رو در صفحات تاریخی مورد علاقهام غرق کنم. کتاب دارای تناقضاتی است که دوستشون دارم و منتظر کشف نکات دیگهایی هستم که از دنیای مارتین میتونم یاد بگیرم.
ترجمه: Phonix
همونطور که قبلاً بهش اشاره شد، این کتاب در دست ترجمه است. راستش رو بگم الان بیشتر منتظر یه ویراستاره که کار ویرایش اولش رو انجام بده. چون خودم که فرصت این کار رو ندارم. ایشالا هر وقت یه ویراستار خوب براش پیدا شد این کتاب هم فصل به فصل منتشر میشه.
عفو نه عوف خسته نباشید
لیلانقل قول
ازتون چند تا سوال داشتم؟
البته باید قبلش بابت ترجمه کتاب های قبلی ازتون تشکر کنم واقعا خسته نباشید:respect:
روال ترجمه کتاب های قبلی همینطور بوده؟یعنی هفته ای یه فصل؟
قراره تا اخر کتاب ترجمه به همین صورت پیش بره؟
aliنقل قول
خیلی خوب بود .
چگونگی آشنا شدن با یک کتاب خیلی مهم است ، آن هم وقتی تبلیغ زیادی درباره آن وجود نداشته باشه ، حجم کتاب هم زیاد باشه ، در دوران اوج کتابهای سطح پایین خون آشامی و فانتزی هم بوده باشیم .
و اگر فصل اول کتاب هم درباره موجوداتی فرازمینی در دل جنگلی برف گرفته هم باشد تصمیم به ادامه خواندن را سخت تر می کند .
این دقیقا” شرایطی بود که خودم در اولین برخورد با کتاب با آن رو برو بودم ،
اما چیزی که من را به خود جلب کرد ، سرعت عمل مارتین در پرتاب ما به وسط داستان بود ، یعنی همان چند صفحه اول ما با معمای رابطه رابرت و ند و صحبت غمبار آن دو از گذشته و حضور زننده لنیسترها مواجه می شویم و این برای کتابی هزار صفحه ای خیلی عالی است .
وجود راوی های مختلف در مکان های مختلف و البته دیالوگهای کتاب ، نمایش هوشمندانه روابط سیاسی و درباری باعث شد که باور کنم قراره این با بقیه فرق داشته باشد .
magentaنقل قول
روال کتاب قبلی گاعی به ۱۰ روز و حتی به ده روز حتی یک ماه هم کشیده. الان اما هفته ای نیست نیست دوست من. فعلا طرفای هر ۵ روز یک فصله. نیروی کافی داشته باشیم (که فعلا نداریم) میشه این فاصله رو تا ۴ روز کم کرد. کمتر از این دیگه به کیفیت کار لطمه میخوره. مگه اینکه حدواقل ۳-۴ تا مترجم خیلی خوب و به همین تعداد ویراستار خیلی خوب تر داشته باشیم. الان حدود ۷۰ درصد کار رو دارم به تنهایی انجام میدم.
حتی کمک های خیلی خوبی ه تو کتاب سوم داشتم، کسانی مثل علی و محسن و لرد مندرلی و ریگار و… رو هم حالا ندارم. خیلی بیشتر از اونی که فکرش رو بکنید دست تنمهام
البته افراد زیادی بودن که اعلام آمادگی کردن اما هر کسی از پس این کار برنمیاد.
م.م.استا کنقل قول
من شدیدا منتظر این کتابم.
فکر کنم این کتاب رو هم باید چاپ کنم
مازیارنقل قول