بخش اول
گارد شاهی. در جهان شناخته شده، محافل مقدس بسیاری وجود دارد،سازمان نگهبانان شب شاید معروفترین و سر راست ترین مثال بر این موضوع باشد. اما بدون شک مهمترین و مقدسترین این محافل، گارد شاهی است… برخلاف نگهبانان شب که اعضایش از میان انواع و اقسام متخلف و جانی و خائن هستند و فقط به واسطه یک سوگند از اعمال گذشته خود اعلام پشیمانی میکنند(که در عمل چنین نیست و هیچکدام تا اخر عمر به سوگندهای خود کاملا وفادار نمی مانند جز موارد معدودی)
عضویت در گاردشاه، بالاترین افتخار برای یک شوالیه است… در این محفل عناوین مطرح نیست و اهمیتی ندارد،چه فرد شوالیه ای از خاندانی بزرگ و پر افتخار باشد چه حرامزاده ای از کوچه پس کوچه های فلی باتم، فقط و فقط لیاقت و شرافت اهمیت دارد. اما گاردشاهی چیست؟
تشکیل این محفل به سال ۱۰ بعد از فتح برمیگردد… هنگامی که در دومین دوره جنگ با دورن، یک قاتل دورنی سعی کرد در خیابانهای بارانداز پادشاه، اگان و ملکه اش ویسنیا را به قتل برساند. ویسنیا چون به صحنه نزدیکتر و مسلح بود قبل از انکه قاتل به مقصد شوم خود جامه عمل بپوشاند او را از میان برداشت و جان برادرش و اتحاد وستروس را رهایی بخشید. همین حمله مقدمه ای شد برای تشکیل گروهی از بهترین مبارزین که در هر شرایطی جان خود را سپر جان پادشاه و خانواده اش کنند و چون این پیشنهاد ویسنیا بود طبیعتا پادشاه اگان با این امر مخالفت و اعلام کرد محافظان کافی برای حفاظت از حریم شاه وجود دارد اما با اینحال به علت اصرار مکرر ویسنیا، فاتح موافقت ضمنی خود را اعلام و تمام پروسه تشکیل این گارد حفاظتی را به ویسنیا سپرد.
ویسنیا سوگندهای این محفل را از سوگندهای مقدس و باستانی نگهبانی شب الهام گرفت، یک شوالیه عضو گارد سوگند میخورد که تا زنده است همسری اختیار نکند، پدر هیچ فرزندی نشود و هیچ عنوان یا ملکی برای خود نداشته باشد… بدین شیوه فرد بدون هیچ دغدغه فکری و نگرانی های متفرقه کاملا بر روی وظیفه اش متمرکز میشد. همچنین به نشانه احترام به مذهب هفت، اعضای این گارد نیز متشکل از هفت نفر شد. اولین اعضای گاردشاهی نیز توسط خود ویسنیا انتخاب شدند: لرد فرمانده “کورلیس ولاریون” که بعدها درگذشت، سر “ریکارد روت”، سر “ادیسون هیل” که بعد از سر کورلیس لرد فرمانده شد(چنان که گفتیم درجه فرد اهمیتی ندارد… ادیسون حرامزاده خاندان سوییفت بود)، برادران سر “گریفیس” و “گرگود گود” و سر “همفری” هنرپیشه و عضو اخر سر “رابین دارکلین” ملقب به رابین سیاه، یکی از هفت دارکلینی که طی سلسله تارگرین جزوی از گارد اژدهایان تاجدار شدند. لازم به ذکر است دو تن از این افراد به هنگام دفاع از فاتح در سفرهایش(امپراتور اگان بسیاری از ۳۷ سال حکومتش را در سرتاسر وستروس سفر کرد تا پایه های سلسله تارگرین را مستحکم کند) به قتل رسیدند.
برخلاف نگهبانان شب که سوگندشان مبنی بر وقف جان خود برای نگهبانی دخالت آنها را در سیاست های جاری پادشاهی ها(سابقا) و هفت پادشاهی(اکنون) محدود میکند، اعضای گاردشاهی در طول تاریخ فعالیت های سیاسی گسترده ای داشته اند. لردفرمانده گاردشاهی، توسط شخص پادشاه انتخاب میشود. این شخص یک مقام ثابت در شورای کوچک دارد و به هنگام مرگش لردفرمانده بعدی جانشینش میشود،البته این حضور تا دوران زمامداری ایریس دوم هم به عنوان مشاور و هم دوره عملیاتی بود اما از انجا که طی شورش، سر باریستان بسیاری از دوستان رابرت را کشته بود و همچنین به علت وفاداری کم نظیر او به ایریس و سلسله تارگرین، با اینکه رابرت او را به عنوان لرد فرمانده گارد شاهی انتخاب کرد اما سمتش در شورا روز به روز بیشتر به حاشیه رانده شد. لازم به ذکر است نه فقط سمت لردفرمانده بلکه کل سیستم این محفل بعد از ایریس دچار انحرافی غم انگیز و وحشتناک شد.
اما قبل از اینکه به مطالب جذابتر این مجمع بپردازیم بهتر است نگاهی گذرا به وظایف و ویژگی های این گروه بیاندازیم:
چنان که گفتیم، اعضای گارد از میان شوالیه ها انتخاب میشوند(هرچند این رسم در زمان جافری زیر پا گذاشته شد) همچنین دوره خدمت آنها شامل تمام عمرشان میشود و این خدمت قراردادی و مدت دار نیست(این امر نیز در زمان سلطنت جافری نقض شد) شرایط انتخاب یک عضو جدید بسته به شرایط متفاوت است اما معمولاً،شوالیه در پیشگاه پادشاه زانو میزند و رو به او سوگندهایش را ادا میکند، سپس ردای سفید گارد را از دست پادشاه (نفر دوم در حکومت) و یا لردفرمانده گاردشاهی دریافت میکند. برخلاف نمودهای سریال که فقط به رنگ ردا اکتفا کرده بود، اعضای گارد زرهی کاملا سپید با تزئیناتی زیبا و پر جزئیات به تن دارند. شنلشان کاملا سپید و بست ها و سنجاق ها و گیره های شنل و زرهشان از نقره خالص ساخته شده است. کلاهخود این قشر نیز چنان بقیه موارد سپید رنگ است (البته در این مورد قانونی وجود ندارد و چندین بار دیده شده که عضوی خودی به رنگ یا به شکل دیگر دارد. برای مثال سر ایمون تارگرین،معروف به شوالیه اژدها که کلاهخودی با اژدهایی سه سر و طلایی به سر میکرد و یا جیمی لنیستر که خودی به شکل سر شیر و به رنگ طلایی داشت). اعضای گارد سوگند خورده اند حامی شاه و خانواده اش باشند، هنگامی که شاه از انها مشاوره ای میخواهد با او همفکری و مشورت نمایند، و همچنین هیچ گونه آسیبی به اعضای خاندان سلطنتی وارد نسازند.
با اینکه اعضا نمیتوانند زمینی یا ملکی به نام خود داشته باشند و باید به طور کل فاقد عناوین خاندانی باشند، اما دو مورد استثناء وجود دارد،اعضای گارد قانونا میتوانند به عنوان دست پادشاه انتخاب شوند(مانند سر ریام ردواین و یا سر کریستون کول) و یا میتوانند به عنوان محافظ قسمتی از قاره معرفی شوند و یا این عنوان را به ارث ببرند(رابرت جیمی را به عنوان محافظ شرق انتخاب نمود درحالی که ند به او گوشزد کرد که این مقام حق طبیعی رابرت ارن است و جیمی به وقتش عنوان محافظ غرب را به ارث میبرد که رابرت قبول نکرد)
همچنین شاه میتواند محافظت گارد را به دیگران نیز تفویض کند برای مثال دوستان یا اعضای شورای کوچکش یا حتی در برخی موارد مانند اگان چهارم حرامزاده ها و فاحشه ها و معشوقه هایش و همچنین سایر اعضای خاندان سلطنتی(مانند ملکه) میتوانند علاوه بر گارد شاه، گاردی از شوالیه های خاندان خود نیز به عنوان محافظ داشته باشند. نزدیکترین مثال برای این مورد، گارد رداسرخ ها است که متشکل از صد نفر و محافظین قسم خورده خاندان لنیستر بودند و برای محافظت از سرسی در قلعه سرخ حضور داشتند. عناوین مشابه گاردشاهی نیز وجود دارند مانند گارد ملکه و گارد رنگین کمان(گاردشاهی اختصاصی رنلی براثیون) و حتی گاردجنگ راب استارک که هرکدام از این موارد به نوبه خود توضیح داده خواهند شد.
مقر گارد، برج شمشیر سفید در قلعه سرخ است که متشکل از طبقات و هر طبقه اتاقیست که اعضا در آن ساکنند. از زمان اگان فاتح تا حال حاضر، اطلاعات و اعمال تمام اعضای گاردشاهی در کتابی به نام کتاب سفید(کتاب برادران نیز نامیده میشود) ثبت شده است. به روز نگاه داشتن اطلاعات درون کتاب وظیفه لردفرمانده گاردشاهی است… همچنین هرسال سه بار سپتونهایی از سپت جامع بیلور، برای رنگ امیزی و نقاشی صفحات جدیدا پرشده کتاب فرستاده میشوند. «توضیح کامل در مورد این کتاب در کانال تلگرام وینترفل»
متاسفانه، مارتین در نقل تاریخ جهان نغمه به این قشر کم توجهی کرده است. اعضای شورای کوچک هر پادشاه کاملا مشخصند اما در مورد گارد شاهی…انگشت شمار اشاره کاملی به اعضایش شده است و به همین علت عناوین در لیست این مقاله محدود است.
اما بعد
گارد شاهی محفلیست که در آن، شرافت و وظیفه برادر را مقابل برادر و دوست را برابر دوست قرار داده است و مثالهایی از این دست به سادگی یافت میشود. از اعضای گارد پادشاهی اینیس تارگرین، تنها ریمونت براثیون مشخص است، اما با توجه به دوره حکومت کوتاه مدت اینیس، میتوان حدس زد اکثرا همان اعضای گارد اگان بوده اند. البته بسیاری از این مقام ها به علت بحرانی بودن دوره حکومت اینیس و برادرش یا چندی خالی بوده اند یا به علت نبردهای فراوان، فرصتی برای شرح تاریخ آنها وجود نداشته است.
در زمان سلطنت میگور، اعضای این گارد متشکل از “اوون باش”، “داوس دارکلین”(دومین دارکلین در گاردشاهی) و “مالادون مور” بوده است. از چهار عضو دیگر نیز دونفرشان در نبرد گریت فورک توسط روپت فالول به قتل رسیدند و دونفرشان نیز بعد از ادعای حق سلطنت توسط جهیریس میگور را رها کرده و به او پیوستند. یکی از احتمالاتی که درمورد مرگ میگور وجود دارد، این است که او توسط یکی از اعضای گارد که توان تحمل جبر میگور را نداشته به قتل رسیده است،البته این مورد با وجود تبحر میگور در مبارزه به نوعی منتفی میشود و به احتمال بسیار زیاد، میگور خودکشی کرده است. هرچه باشد مرگ میگور همچنان راز سر به مهر تاریخ وستروس است.
از اعضای گارد شاهی در دوره جهیریس اول میتوان به لردفرمانده “ریام ردواین” معروف اشاره کرد که مدتی نیز دست پادشاه بود… هرچند ریام شوالیه ای متبحر و مبارزی چیره دست بود، اما دوره کوتاه صدارتش اثبات کرد که سیاستمداری بس به غایت افتضاح و ناوارد است. از دیگر اعضای این گارد نیز میتوان به “کلمنت کرب” و “لوکامور استرانگ” که سوگندش را شکست و به دیوار تبعید شد اشاره کرد.
دوران ویسریس اول، اولین ایستگاه کاملا سیاسی گاردپادشاهی بود زیرا دو حزب سبز و سیاه در زمان سلطنت او تشکیل شد و حتی گارد نیز وارد جبهه گیری های سیاسی شد. اعضای گارد در این دوره شامل لردفرمانده “ریام ردواین”(مرگ به سال ۱۰۵) لرد فرمانده “هارولد وسترلینگ”(مرگ به سال ۱۱۲)، لردفرمانده “کریستون کول”(در سال ۱۰۵جانشین ریام شد و پس از مرگ وسترلینگ به عنوان لردفرمانده منصوب شد)، همچنین دوقلوهای معروف و افسانه ای “کارگیل”، سر “اَریک و سر اِریک” و “ویلیس فل” ، “ریکارد ثورن” ، “استفان دارکلین” و “لورنت ماربرند” میشد. چهار تن از این افراد پس از مرگ ویسریس، به جبهه سبزها پیوسته و حامی پادشاه اگان دوم شدند و سه نفر نیز با رفتن به سوی سیاه ها به رینیرا سوگند وفاداری خوردند.
و اما رقص؛
سابقا گفتیم که عناوین مشابه گاردشاهی نیز وجود دارند. گارد ملکه نمونه ایست که اولین بار در جنگ داخلی تارگرین ها تشکیل شد. پس از مرگ ویسریس اول، تصمیم سراسر اشتباه و نابخردانه او مبنی بر ادامه ولایتعهدی رینیرا و جانشینی او توسط سر کریستون کول، لردفرمانده گارد پادشاهیش نادیده گرفته شد.(مقوله رقص جداگانه و به طور کامل در عنوانی دیگر بررسی خواهد شد)
با اینکه در ابتدا اگان زیربار پذیرفتن سلطنت نمیرفت، اما کول ترفند موثری برای این امر اجرا کرد. شبهات بسیاری در مورد فرزندان رینیرا وجود داشت که البته با توجه به ازدواج دوم او با دیمون و تولد دو فرزندشان اگان و ویسریس با قاطعیت میتوان گفت درست هستند، با توجه به اینکه ویسریس رینیرا را وارث خود اعلام کرده بود، علی القاعده جکریس ولاریون نیز جانشین او میشد. جکریس، لوکریس و جافری ولاریون سه فرزند اول رینیرا هستند. اما پدر آنها چه کسیست؟ جواب هم واضح و هم مبهم است! همسر اول رینیرا لینور ولاریون وارث دریفت مارک بود. زوایای شخصیتی و سرنوشت او در مقاله جداگانه رقص بررسی خواهد شد اما در همین حد لازم به ذکر است که بنابه گواهی تاریخ، لینور همجنسگرا بوده و کوچکترین علاقه ای به زنان نداشته است و سابقه دوری های متعدد او از رینیرا و گذراندن زمان بسیار کمی با او نیز گواهی بر این مدعاست؛ همچنین او مانند عموم ولاریون ها و تارگرین ها موهایی نقره ای و چشمانی بنفش داشته است.
همچنین، معشوقه رینیرا، هاروین استرانگ، که وارث هرنهال نیز بود، صاحب موهایی قهوه ای و چشمانی با همان رنگ بود. سه فرزند ادعایی رینیرا صاحب موهایی قهوه ای و چشمانی قهوه ای بودند… تولد فرزندانی موقهوه ای از والدینی کاملا والریایی مشخصاً اشکالاتی دارد. برخی برای توجیه این مورد نظریاتی مانند انتقال صفات ژنتیکی داده اند؛با توجه به اینکه مادر رینیرا، ایما آرن مو قهوه ای بوده، ادعا میشود که این صفت رنگ مو و چشم در رینیرا بروز نکرده اما به نسل بعد منتقل شده است…اما در این صورت باید اگان و ویسریس نیز مو قهوه ای میبودند که نیستند! آنهم در شرایطی که لینور و دیمون از صفات یکسانی برخوردار بوده اند.
ویسریس به این مورد کاملا بی توجه بود و اعلام کرد هرکس این شایعه را نقل کند زبانش را از دست میدهد، لینور نیز ابداً برایش اهمیتی نداشت چرا که او دل مشغولی های خودش را داشت و رینیرا نیز نورچشمی مملکت بود و تهمت حرامزادگی به فرزندانش برابر بود با مواجهه با قدرت لایتناهی خاندان تارگرین که فقط به نابودی طرف دوم می انجامید. حرامزاده بودن فرزندان رینیرا، بعدها باعث شد اگان سلطنتی را که رد میکرد بپذیرد. برگردیم به چند بند قبل…سر کریستون تاج را فقط با یک جمله از رینیرا به اگان منتقل کرد: تا زمانی که یه تارگرین زنده هست، هیچ استرانگی حق تکیه به تخت فاتح رو نداره.
در شورای کوچک نیز کریستون اعلام کرد باید از حق اگان برای سلطنت بنابه قانون ۱۰۱ دفاع شود و شش عضو نیز موافق این امر بودند اما، لرد لیمان بیزبری، از حق وراثت رینیرا دفاع کرد و گلویش توسط کول بریده شد. اولین خون رقص.
کریستون کول(در جنگی یک طرفه پس از جداشدن از ایموند در بوچربال با ۳۶۰۰نفر در مقابل بیش از ۷هزار نفر ایستاد و در اثر تیرهایی که به بدنش اصابت کرده بود کشته شد)، سر “اَریک”، “ریکارد ثورن” و “ویلیس فل” جبهه اگان را انتخاب نمودند و به همراه “مارستون واترز” و “جایلز بلگریو” گارد شاهی اگان را تشکیل دادند و کریستون با نهادن تاج فاتح بر سر اگان لقب شاه ساز را بدست اورد.
در جبهه مقابل، “استفان دارکلین”(اولین لرد فرمانده که به هنگام تلاش برای کنترل اژدها به لقاالله پیوست)، “لورنت ماربرند”(دومین لرد فرمانده که در آشوب پایتخت پس از تصرف آن بدست رینیرا کشته شد) و “اِریک کارگیل” به جبهه سیاه پیوستند و شبانه به دراگون استون گریختند؛ این سه به همراه “رولاند دارکلین”(جوانترین عضو گارد قبل از جیمی که یک ساعت پس از دریافت شنلش در نبرد اول تامبلتون کشته شد)، “گلندون گود”(سومین لرد فرمانده که درحمله به چاله اژدها کشته شد) و “لیونل بنتلی”(در هنگام دفاع از رینیرا پس از فرار او از پایتخت کشته شد)، “هارولد دارک”، “ادریان ردفورت” و “لوراث لنس دیل”(این سه همراه هم در حمله نفوذی های اگان به قلعه دراگون استون کشته شدند) در دوره های مختلف ۲ساله جنگ گاردملکه رینیرا را تشکیل دادند.
زیباترین صحنه های گارد شاهی در این جبهه گیری ها تقابل دوقلوهای کارگیل و سرنوشت جایلز است. اَریک و اِریک در دراگون استون دربرابر هم قرار گرفتند…شرافت و وظیفه برادر را مقابل برادر قرار داد؛ دو روایت مختلف در مورد این تقابل وجود دارد. یکی روایت سپتون یوستس که اظهار میکند، دوبرادر قبل از مبارزه عشق برادرانه خود را به همدیگر ابراز داشتند و سپس ساعتی به مبارزه پرداختند و در اثر جراحات وارده هردو کشته شدند(در برخی روایات در اغوش هم جان دادند.)
اما ماشروم روایت دیگری را نوشته است. او ادعا کرده خود شاهد تقابل دو برادر بوده و دیده که در آن ساعت پایان هیچ ابراز علاقه ای صورت نگرفته بلکه دو برادر همدیگر را با شدت تمام به خیانت مطلق متهم میکرده اند و سپس با خشم به همدیگر حمله کرده و یکدیگر را سلاخی نموده اند. که البته با توجه به شیوه فرار اِریک از پایتخت روایت دوم بیشتر به واقعیت شبیه است اما یاندل اظهار میدارد که روایت هیچکدام نیست و شاید مخلوطی از هردو باشد.(باتوجه به طبع لطیف یوستس و افراط و هرزگویی ماشروم)
اما سر جایلز؛ بسیاری اورا خائن مینامند اما دلایل اثبات کننده ای ندارند. عملکرد جایلز این اتهام زشت را رد میکند. پس از قتل اگان دوم بوسیله سم و سقوط بارانداز پادشاه و روی کار آمدن اگان سوم و به نام او لرد کرگان استارک ۲۲ نفر من جمله “کورلیس ولاریون” ، “لاریس استرانگ” و “جایلز بلگریو” را به اتهام قتل پادشاه بازداشت کرد. بیشتر این افراد تبعید به دیوار را برگزیدند جز دو نفر، “لاریس استرانگ” که بخاطر سقوط و مرگ پادشاهش کاملا خرد شد (خود او بود که اگان را در هنگام حمله نیروهای متحد رینیرا از پایتخت خارج کرده بود) و نتوانست حضور دشمنان پادشاهش در صدر قدرت تحمل کند و اعدام را برگزید و “جایلز” که اعلام کرد حال که پادشاهش مرده نمیخواهد بیشتر از او زنده بماند و بدین ترتیب دوران پر افت و خیز گارد پادشاهی در دوره دو ساله رقص اژدهایان پایانی بسیار غم انگیز و تراژیک داشت.
خوب بود
علینقل قول
در فاصله یک سال مانده به پخش فصل پایانی سریال «بازی تاج و تخت» بازار پیش بینی اتفاقاتی که قرار است رخ دهد حسابی داغ است. هر چند بسیاری از این پیش بینی ها را نمی توان جدی کرد اما بعضی از آن هایی که بر اساس نشانه های موجود در کتاب های جرج آر.آر. مارتین آمده تا حدی قابل توجه هستند.
به گزارش آیپیتیویگاید، در این گزارش هشت پایان قابل تصور و احتمالی این سریال را برایتان جمع آوری کرده ایم که احتمال به وقوع پیوستنشان زیاد است:
۱. پایان تریون و سانسا؛ شاید به نظرتان عجیب بیاید اما در کتاب ها کاملا نشانه هایی مبنی بر سلطنت تیریون و سانسا بر وستروس وجود دارد. به خصوص یک جایی در فصل معرفی تیریون در کتاب با افتادن سایه اش بر دیوار، مارتین قامت او را شبیه یک شاه توصیف می کند.
۲. پایان جادوگر شهر از؛ یک تئوری معروف پس از فصل هفتم می گوید که هر آنچه تا کنون در این سریال گذشته جزئی از رویای برن استارک بوده که تمام اعضای خانواده و دیگر افراد دخیل در سرنوشت آن ها را در داستانی از ندیمه پیر جا داده است. گرچه تئوری جالبی به نظر می رسد اما بعید است مارتین نابغه از این بازی ها خوشش بیاید.
۳. پایان عروس پرنسس؛ این یکی هم دست کمی از قبلی ندارد و در پایان بازی تاج و تخت، حضور ندیمه پیر را متصور می شود که در پایان یکی از طولانی ترین داستان هایش به بالین برن استارک می رسد.
۴. پایان همه چیز در مشت برن؛ باز هم یک تئوری دیگر که برن را در مرکز ماجرا قرار می دهد و می گوید او مسئول همه چیز، از ساختن دیوار، نفوذ در شاه دیوانه و حتی پادشاه شب بوده است. شاید این موضوع در صحبت از کتاب ها جای بحث داشته باشد اما در سریال زیرساخت چنین بنایی وجود ندارد.
۵. پایان به سبک ارباب حلقه ها؛ برخی معتقدند که تاثیرپذیری از مجموعه «ارباب حلقه ها» نقشی اساسی در پایان بازی تاج و تخت خواهد داشت. این دسته از طرفداران وجوه مشترک زیادی بین این دو داستان پیدا کرده اند و حتی تا بیان این موضوع پیش رفته اند که جهان هر دو مجموعه یکی است و بازی تاج و تخت هم در سرزمین میانه می گذرد. از نظر آن ها «نغمه آتش و یخ» یک دنباله غیررسمی بر ارباب حلقه هاست.
۶. نگهبانان شب؛ آن ها همان آورنده نور (Lightbringer) هستند پیشگویی آزور آهایی او را «پرنس موعود» خوانده که با شمشیر از جنس نواش واکرها و پادشاه شب را نابود می کند. این پیشگویی همخوانی بسیار خوبی با متن سوگند نامه نگهبانان شب دارد که در بخشی از آن آمده: «من نوری هستم که سحرگاه را می آورد.»
۷. پرنس موعود؛ درباره آزور آهای در فضای مجازی مفصل نوشته شده است. اما اگر این پرنس موعود نه کسی که باز می گردد، بلکه همان شخصی باشد که در قول معروف داستان که لیانا از برادرش ند می گیرد دخیل بوده باشد چطور؟
۸. پایانی بر اساس نامه مارتین به ناشرش؛ در ایده اولیه مارتین، او جان، دنریس، تریون، آریا و برن را تنها افراد بازمانده در پایان داستان قرار داده بود. البته این موضوع مربوط به زمانی بود که خود مارتین هم فکر نمی کرد ایده اش تبدیل به شش کتاب یا حتی بیشتر شود. به هرحال در این لیست سانسا غایب است که همین نکته حتی با وجود اعتبار کمی که امروز دارد موجب نگرانی برخی شده است.
ایتاچی اوچیهانقل قول