با دقت بر روند وقوع حوادث و یا شکلگیری شخصیتهای اصلی داستان نغمهای از یخ و آتش، به نکتهای بسیار ظریف و درعینحال تعیینکننده میرسیم. شاید بتوان آن را به شکل ساده اینگونه تشریح کرد: همانند دنیای واقعی، آنچه امروز شخصیت و روحیات و اخلاقیات و … شخصیتهای اصلی داستان را تشکیل میدهد، متأثر از حوادث و اتفاقاتی است که در گذشته افراد و به خصوص در خانواده آنها به وقع پیوسته است. اما مارتین چطوری به تأثیرات این عوامل پرداخته است؟
چند شخصیت اصلی داستان که اتفاقاً از محبوبترینها نیز به شمار میروند، روابط پیچیده و بعضاً غیرمتعارفی با خانواده و به خصوص پدران خود دارند. برای جان اسنو و راب استارک، شخصیتی بسیار بزرگ و ستودنی است. مرگ زودهنگام لرد استفون براتیون باعث شد که رابرت بیشازپیش به لرد اَرین وابسته شود. خانواده پرتنش و نامتعادل لنیسترها که چند نسل درگیر مشکلات است. مشکلاتی که شاید بتوان ریشه اصلی آن را تنفر تایوین لنیستر از حماقتها و بلاهتهای پدرش دانست. بزرگ خاندان کلگان که تنها پس از سوزانده شدن صورت پسرش کوچکترش توسط فرزند بزرگتر، به مالیدن ضماد و درمانهای سوختگی بسنده کرد. و هیچ مجازات خاصی گریبان برادر بزرگتر را نگرفت هیچ توجه خاصی نصیب برادر کوچکتر نشد. و همینطور الیآخر…
تمام پدران داستان نغمه و به خصوص تایوین لنیستر در نگاه فرزندانشان انسانهای بسیار بزرگی به نظر میرسند. سرسی، جیمی و تیریون هر سه در سایه نام و شهرت و اقتدار این پدر زیستند و البته هرکدام به شیوهای متفاوت عکسالعمل نشان دادند. اما نگاه شخص تایوین لنیستر به دنیا توسط پدرش لرد تایتوس شکل گرفته بود. تایتوس که بسر ارشد خانوادهاش نبود، به طوری ناگهانی به فرمانروایی رسید. او شخصی فرمانپذیر بود که همواره تلاش میکرد دیگران را از خود راضی نگاه دارد و به همین دلیل هدف مناسب برای باجخواهیها و انگیزهای کافی برای زیادهخواهیها و بلندپروازیهای لردهای سایر مناطق به شمار میرفت. تایوین لنیستر شاهد ازدواج خواهرش جنا با یکی از فرزندان لردی دون مایه چون فری به دستور پدرش بود و میدید که چطور اعتبار و غرور خاندانش به لجن کشیده میشود. چنین خاطرات و تجربیاتی بود که تایوین لنیستر را به چیزی که شد بدل کرد: انعطافناپذیر و به شدت بیرحم در حفظ اعتبار خاندان لنیستر. مکالمه جیمی و پدرش در سریال، نه از کتاب که از ذهن نویسندگان سریال بود. اما کاملاً با چنین الگوی رفتاری هماهنگ بوده و نشان میدهد که تمام رفتارها و خواستهای شخصی اعضای این خاندان در مقابل صلاح خاندان لنیستر هیچ ارزشی نخواهد داشت.
اما درعینحال تایوین لنیستر آسیبهای عظیمی به فرزندان خود وارد میکند. سرسی در کنار پدری رشد مییابد که شخصیتی بسیار کنارهگیر از فرزندان خود دارد و در ذهنش استانداردهای بسیار بالایی را بری سبک زندگی خود و فرزندان میپروراند. او در نظر دارد که دخترش ملکه شود و دست به هر کاری میزند تا این اتفاق بیافتد. اینکه سرسی نیز چنین خواستهای داشته و دارد بر کسی پوشیده نیست، اما خواسته دیگری نیز هست که بیش از آنچه به زبان آورده باشد، در رفتارش مشهود است. چیزی که او بیش از هر چیز خواستار آن است، همان چیزی است که جیمی از آن برخوردار است: آن نوع خاصی از احترام و حمایت که تنها یک پسر میتواند از آن بهره ببرد. سرسی به محض آنکه به اندازه کافی رشد کرد، دیگر نمیتوانست به مکانهایی رفتوآمد کند که جیمی جوان میرفت. او مجبور بود تن به سبکی از زندگی دهد که در آن لباسهای مجلسی و رقصها شاهانه بجای میدان نبرد و رقص شمشیر و تمرین نیزه حرف اول را میزد. به زبان دیگر جیمی مشغول به انجام کارهایی بود که در جامعه پدرسالارانه وستروس به معنای واقعی کلمه «مهم و قابلاعتنا» بودند. درحالیکه سرسی از چنین موهبتی محروم بود. از آن طرف جیمی قصد داشت که یک شوالیه بزرگ شود و چنین نیز شد. اما شوالیهای که هرگز نمیتوانست با استانداردهایی که تایوین لنیستر برای فرزند ارشد و جانشین خود تعریف کرده بود، زندگی کند. آیا تایوین لنیستری منعطفتر و مهربانتر و کمتر متوقع میتوانست مسیر زندگی جیمی و سرسی را تغییر دهد؟ بعید است که پاسخ خیر باشد.
شاید دوقلوها زخمهایی از تربیت پدر بر دل داشته باشند اما تیریون کسی بود که بیش از همه زخمهای پدر را پذیرفته است. تایوین با صدای خنده و استهزاء دیگران نسبت به پدرش بزرگ شده بود، و حالا پسری زشت و کوتوله دستآویز خوبی برای خندیدن به او به تمام مملکت داده بود. به علاوه مرگ جوانای عزیزش بر سر تولد این نوزاد ناقصالخلقه نیز بر خشم نفرت او نسبت به تیریون افزود. تیریونی که تمام عمرش را با حس مطرود بودن و غیرقابل دوست داشتن رشد کرده بود، تیریون آموخت که دانستههای خود را از میان انبوه کتابها دریافت کند و برای فرار از ناملایمات زندگی خود را غرق در آنها کند. تایوین با بیمیلی و از سر ناچاری حضور او را در میان خانهاش تحمل میکرد. نکته استهزاء آمیز این بود که به اعتراف جنا، خواهر تایوین، تیریون بیش از هر کسی از لحاظ خلق و خو و زرنگی و زیرکی به پدرش شباهت داشت و بههیچوجه جای تعجب نبود که تایوین از این حرف به شدت آزردهخاطر شده و به مدت یک سال و نیم ارتباط خود با خواهرش را قطع کرد.
جایگاه و موقعیت فعلی و اولیه هرکدام از این سه خواهر و برادر، ارتباط مستقیمی با اشتباهات فاحش تایوین به عنوان یک پدر دارد. اما باز هم نمیتوان او را «بدترین پدر تمام وستروس» نامید. چرا که این مقام تنها لایق کرستر است. کسی که با دخترانش ازدواج میکرد و پسرانش را قربانی آدرها مینمود. اما جز او، چه کسی میتواند پدر بدتری از تایوین باشد؟ نادیده گرفتنهای ظالمانه تیریون. غرور بیشازحد و جاهطلبیهای خودخواهانه در خصوص دوقلوها، همه اینها تلخ و ظالمانه بوده است. اما او دست کم سنجیدهتر رفتار میکرده است. این درست که او هرگز نبوغ تیریون را ندید اما او میتوانست از کنارش بگذرد. اما رندیل تارلی چه؟ شاید بشود گفت که بزرگترین ظلم او این است که تلاش میکرده سم را به خیال خود سرسخت و خشن کند و در نهایت در اوج بیرحمی با ظالمانهترین کلمات فرزندش را وادار به ترک خانه کرد. نتیجه نهایی عمل او پسری بود که از تمام دنیای اطرافش وحشت داشت و خود را در هر چیزی نالایق میدانست. او حتی به جایی میرسد که بارها خود را ترسو خطاب میکند. آنهم در جامعهای که شجاعت مهمترین خصوصیت اخلاقی در میان انسانها محسوب میشده است.
مثالهای دیگری نیز از این موارد میتوان زد. چت و پدر بددهن و زالو صفتش، شاه ایریس و عاقبت فرزندانش. در این کتاب پدران نقش اصلی را در سرنوشت بسیاری از شخصیتها ایفا میکنند. در برخی موارد مادران تقریباً نامرئی هستند. برخی از آنها سالهاست که مردهاند. یا به سادگی اشارهای به آنها نمیشود. اما این به آن معنی نیست که مادران در داستان نقشی ندارند. شاید کتلین را بتوان یکی از بهترین نمونههای شخصیتپردازی مادرانه در داستانهای حماسی – فانتزی دانست. و همینطور سرسی. اما این پدران هستند که آینده فرزندان خود را دستخوش تغییر قرار میدهند، حال چه بخواهند و چه نخواهند. شاید بشود گفت که این خود نیز انعکاسی از جامعه مردسالارانه این داستان باشد.
همه این حرفها بدان معنی نیست که همه پدران وستروسی ظالم بودهاند. پدرانی دلسوز و مهربان نیز در این داستان حضور دارند. از جمله لرد ادارد. باوجود تمام رازهای تلخ و شیرینش،او پدری دوستداشتنی و فداکار است. حتی اگر پنهان کردن راز جافری از سانسا در نهایت به ضرر او تمام شده باشد.
آیا واقعاً مارتین به عمد چنین روابط تیره و تاری را بین پدران و فرزندان به تصویر کشیده است؟
این خود آغاز بحثی دیگر است.
اتفاقا بدترین پدر ادارد بود که به خاطر شرافت و افتخارش و به خاطر دلسوزی برای سرسی و فرزنداش باعث بدبختی همه ی بچه هاش شد . راب و کتلین کشته شدند . آریا و سانسا و برن ریکان آواره شدند . وینترفل سوخت و حکومت شمال به دست بولتن افتاد فقط به خاطر اینکه شرافت لرد ادارد استارک خدشه دار نشه
طاهانقل قول
به نظرم من ادارد آدم خوبی بود ولی مثل همه آدما فقط شرافتش برای دیگران بود ولی وقتی پای خانواده وسط میومد ادارد هم مثل بقیه عمل میکرد مثالشم یکیش جان دومیش اینه که به خاطر خواهر و پدر و برادرش با تارگرین ها جنگید و در آخر هم موافقت کرد به خاطر دختراش و خانوادش موقع عدام به مردم بگه که خودش خیانتکاره و جافری پادشاه بر حقه از طرفه دیگه نه تایوین نه سرسی خواهان مرگ ند و جنگ با شمال نبودن تنها چیزی که باعث مرگش بود جافری بود که دستور اعدام داد بر خلاف انتظار همه!
البته این امکان که یکی جافری رو شارژ کرده باشه هم هست!ولی فک نمیکنم لنیسترها بوده باشن!
Shahryar Starkنقل قول
ادارد استارک به خاطر شرافت با تارگرین ها جنگید. به خاطر وضعی که تارگرین ها در مملکت ایجاد کرده بودن. ضمنا احتمالا جان حرومزاده ی ند استارک نیست من هم مثل بعضی های دیگه حدس میزنم جان فرزند لیانا و ریگار باشه. اگه کتاب رو خونده باشید دیدید که در فصل های ادارد چقدر به این جمله از زبان لیانا اشاره میشه : بهم قول بده ند.
فک کردید منظور این جمله چیه؟ چال کردنش تو سرداب؟؟ من فکر نمیکنم. به نظرم داشته از ند قول میگرفته که بچه رو نگه داره حالا در آینده معلوم خواهد شد.
ضمنا کتاب دوم فصلی که راجب برندون برادر ند استارک هست رو خوندید؟ و همینطور ریکار پدرش؟ دیدید ایریس چطوری اون ها رو به قتل رسوند؟؟ اون هم وقتی برندون برای خواهرش به بارانداز رفته بود؟؟
نمیتونید بگید شرافت ند استارک فقط در مورد خانوادش بوده! شرافتش بود که باعث شد به سرسی رحم کنه و اگه از نظر اون یکی دوستمون ترحم صفتیه که باعث تبدیل شدن یک نفر به آدم بده ی داستان میشه من دیگه نمیدونم ایشون چی رو صفت خوب میدونن!! مشکل اینه که توی دنیای نغمه انسان ها بد به پیروزی میرسن ولی از پیروز شدن آدم ها فاسد نمیشه نتیجه گرفت که دیگران بدن!
بله ادارد اعلام کرد که جافری پادشاه به حقه ولی چه کار دیگه ای از دستش برمیومد؟؟ تهدیدش کرده بودن که دخترهاشو میکشن و ضمنا فرض کنید ادارد استارک جای این حرف ها میومد میگفت جافری حرومزاده ی سرسی و جیمیه و پادشاه به حق نیست. کی حرفش رو باور میکرد؟؟ حرف کسی که به خیانت متهم شده؟؟ دو کلمه حرف میزد هم خودش و هم دختر هاش رو میکشتن بدون هیچ نتیجه ای. پس این هم منافاتی با شرافت ند استارک نداشت. نمیخوام از ادارد استارک بت بسازم ولی باید قبول کنیم بهترین شخصیت داستان بود و این چیزهایی که شما به خاطرش متهمش میکنید اصلا قابل قبول نیست!
Siavashنقل قول
بدترین پدر وستروس نه کرستر مرحوم بلکه لرد فریه پیرمرد روانی ………
یه نگاه به وضع خاندانش بندازید.
شاهیننقل قول
انسانی که این همه فداکاری میکنه واسه شرافت تو هیچ چیز بدترین نیست. بهترینه
Jon Snowنقل قول
خیلی مقاله زیبایی بود
محمد حسین جعفریاننقل قول
خوب من در جواب اون دوست اولمون که گفت ادارد بدترین پدره و به خاطر شرافت کاری کرد که این اتفاقا برای خودش و بچهاش بیفته جواب دادم و منظورم این بود که ادارد در مقابل همه با شرافت عمل میکرد ولی وقتی پای اعضای خانوادش به میون میومد حاضر به این بود که شرافتشو زیر پا بذاره مثل همه آدما!
حتی راب هم که پسرش بود و شباهت زیاد اخلاقی به هم داشتن هم همین کارو کرد منظورم اینه که خودش قولشو شکست و با زنی که عاشقش بود ازدواج کرد و بعد او یارو کاراستارک رو کشت چون دو تا لنیستر تو زندان کشت ولی با مادرش هیچ کاری نکرد!
البته نمیگم که باید مادرشو میکشت میگم استارک ها هم درسته که به راحتی شرافتشون زیر پا نمیذارن ولی اونام مثل همه آدما یه وقتایی این کارو شاید بکنن!
در مورد جان و ایریس و سرسی و بچهاش هم حرفتو قبول دارم!
در مورد ادارد باید بگم درسته با شرافت بود ولی قضاوتش رو آدما درست نبود مثالشم یکی در مورد طرز ضایع دستگیر شدنش که فقط کسایی با خودش از شمال برده بود طرفش بودن و بقیه همه بهش خیانت کردن!
دومی هم در مورد قضاوتش در مورد جیمی بود که با اینکه خودش با ارتش تارگرین ها جنگید ولی وقتی رسید کینگزلندینگ همین که دید جیمی ایریسو کشته از اون به بعد جیمی رو به خاطر اینکه پادشاهی که بهش قسم خورده رو کشته مقصر میدونست!
و البته تو کتاب نه ولی تو سریال وقتی ند تو فصل یک میره کینگزلندینگ و قتی جیمی رو تو تالار میبینه جیمی تعریف میکنه که ایریس چطوری پدر و برادرشو کشته و بعد ند میگه تو اونموقع وایسادی و نگاه کردی جیمی جواب میده من به همرا ۵۰۰ تا شوالیه از سراسر وستروس و تو تالار فقط صدای پدر و برادر و ایریس میومد که میگفت همشونو بسوزونین!
به هر حال من خودم همه استارکا رو دوست دارم ولی این دلیل نیست که همشون آدمای کاملی باشن و این خودش خوبی ای کتابه!
Shahryar Starkنقل قول
مردن ند کاملن تقصیر سنسا بود! اون رفت نقشه پدرشو به سرسی گفت!
Masoodنقل قول
بیشتر میشه گفت که ازش قول گرفته نگه جان یه تارگرینه!(از ترس جنایتای رابرت و تایوین!)
Masoodنقل قول
هیچ کس نمیگه ترحم بده اما از قدیم گفتن ترحم بر پلنگ تیز دندان جفاکاری بود بر گوسفندان . اگه ند به سرسی ترحم نمیکرد و همونطور که رنلی گفت قبل از اینکه جفری خودشو پادشاه اعلام کنه حقیقتو به همه میگفت و سرسی و جفری رو دستگیر میکرد نه جنگ و کشتار راه میفتاد و نه همه ی اتفاقاتی که میدونین . (البته اگه اونطوری میشد که داستان همون یکی دو کتاب اول تموم میشد) . البته با همه ی این ها شخصیتای مورد علاقه ی من ند و جان و راب و آریا هستن ولی اونایی که دوسشون داریم بعضی وقتا حسابی حرص آدمو در میارن :mrgreen: :mrgreen: :evil: :evil:
طاهانقل قول
من طرفدار استارکها هستم و به لرد ادارد استارک مرحوم هم ارادت دارم اما این آدم قرار بود فقط تحت فرمان برادر بزرگش زندگی کند و به هیچ وجه شایستگی رهبری را نداشت ، تهدید سرسی به لو دادن رابطه اش با جیمی چیزی فراتر از حماقت بود ، جدا شدنش از رابرت و تقدیم کردن پایتخت به لنیسترها هم اشتباهی بود که رابرت و وستروس را نابود کرد او به بهانه بچه کشی میدان را برای آنها خالی کرد .
یادمان نرود که درسالهای بعد از پادشاهی رابرت ،هیچ ارتباطی با پایتخت نداشت .
شکست کودتای احمقانه اش هم که گفتن ندارد .
اما درباره تایوین لنیستر ، به نظر من حق با او بود ، افتخارات بچگانه جیمی در گارد شاه هیچ ارزشی ندارد و در دنیای بیرحم وستروس خاناوده مهمترین چیز است ، بهترین مثال استارکها هستند ، امروز ۵ استارک زنده در مناطق مختلف وستروس حضور دارند اما خانواده استارکها از بین رفته .
آنها فقط وقتی باهم و در وینترفل باشند قدرت و اهمیت دارند وگرنه بدون خانه و خانواده هیچی نیستند .
magentaنقل قول
تحلیل قشنگی بود
م.م.استارکنقل قول
کاملا حق با مسعوده ، مرگ ند به خاطر سنسای بی عرضه هستش ، وای که چقدر از این موجود بدم می یاد
Maniaنقل قول
بهتره یه چیزی رو بگم که در هر حال قاتل ند کسی نیست جز((George R R Martin))
AAAنقل قول
(magenta
من طرفدار استارکها هستم و به لرد ادارد استارک مرحوم هم ارادت دارم اما این آدم قرار بود فقط تحت فرمان برادر بزرگش زندگی کند و به هیچ وجه شایستگی رهبری را نداشت ، تهدید سرسی به لو دادن رابطه اش با جیمی چیزی فراتر از حماقت بود )
مرسی از تحلیلات این دوستمون بسیار درست و زیبا و مرسی از همه دوستان
Cersei lannisterنقل قول
من به عنوان پدر به ند ۱۰ میدم درسته به خاطر ترحمش باعث شد بچه هاش آواره بشن اما بچه ها شو اونقدر درست و با شرافت بار اورده بود که با افتخار بجنگن و بمیرن چون پدرشون براشون الگو بود و عاشق پدرشون بودن چیزی که تایون لنیستر داشت عشق پدری به بچه هاش نبود بلکه عقده غرور بود و همین باعث شد بچه هاش به بدترین شکل باعث از بین رفتن غرورش بشن سرسی روبروش ایستاد و گفت میراثش چیزی جز دروغ نیست تایون به خاطر اینکه سرسی ملکه بود و چون تیریون ناقص الخلقه و سسب شکسته شدن غرورش میشد اونو محکوم به اعدام کرد
اینکه میگید تو داستان مارتین آدم بدا پیروز میشن من شدید مخالفم مارتین می خواد بگه حکومت تاریکی ترسناکه ولی تاریکی هم با طلوع خورشید فردا از بین میره حالا بهم بگید روس بولتون که خیانت کرد کجاست ؟ تایون که تمام عمرش برای غرورش جنگید توی مستراح مرد کجاست
که نزار سرسی تمام دودمانش رو به خاکستر تبدیل کنه از مارتین ممنونم
ویسنیانقل قول
گوه نخور بی پدر دیوس
مانتیننقل قول
گوه خوردی بی پدر
مانتیننقل قول