تسلیم نشده، زانو نزده، شکست نخورده
این شعار خاندان باستانی مارتل است. ادعایی گزاف که بعید است خاندان دیگری شهامت بر زبان آوردنش را داشته باشد. جنوبیهای وستروس همانند خاندانهای شمال از نژاد اندالها نیستند. نژادی که سایر مردم وستروسی از آن هستند. دورن سرزمینی است که از لحاظ آداب و فرهنگ تفاوتهای قابل توجهی با سایر بخشهای وستروس دارد. بالاخره در این فصل پای داستان کتاب به سرزمینهای جنوبی باز شد. جایی که قدرتی مخفی پنهان است. دورنیها تنها قلمرویی هستند که در مقابل ایگان فاتح و اژدهایانش تسلیم نشدند. و این غرور و تمایز در تمام ۳۰۰ سال گذشته به خوبی حفظ شده است.
ما در این فصل با شخصیت بسیار مهم دورَن مارتل، ارباب خاندان مارتلها آشنا میشیم. گرچه علیل زمینگیر است، اما به طور قطع یکی از قدرتمندترین مردان وستروس به شمار میرود. او سالهاست که این خاندان رو با قدرت مدیریت کرده و قدرتش رو حفظ کرده. ما در این فصل درمییابیم که او شخصیتی هوشمند و دوراندیشه که تلاش میکنه هر قدمش رو با احتیاط برداره. گرچه تقریباً از طرف همه به بزدلی و ترس محکوم میشه.
طبق اونچه که از گفتگوها میفهمیم، دورَن مارتل لردی عاری از احساس و عاطفه نیست. همین که سالها با وجود بیماری بر مسند قدرت باقی مونده نشون میده که انسان بیکفایت یا بزدلی هم نیست، اما کمی عجیبه که چرا در مورد مرگ اوبرین عزیز اینطور دست به عصا عمل میکنه؟ علت این همه ترس و واهمه از اقدامات تند و تلافیجویانه چیه؟ این درسته که هنوز خبر کشته شدن لرد تایوین به گوش دورنیها نرسیده، اما آیا قدرت حکومت مرگزی و ترس از خشم اون باعث شده که لرد مارتل تا این احتیاط و محافظهکارای برخورد کنه؟ این نشانهی ضعف قدرت دورنه؟ یا ضعف دورَن؟ یا دلیل دیگه؟
این احتیاط کاری دورَن تا به حدی پیش میره که حتی قصد داره فرزندان برادر مرحومش رو زندانی کنه تا از تحریک مردم و اقدام بر خلاف خواسته خودش جلوگیری کنه. یعنی ممکنه که مارهای شنی برعلیه دورَن اقدام کنند؟ سوال من اینه که دورَن از اقدام اونها بر علیه خودش نگرانه، یا از برافروخته شدن آتش جنگ؟ البته ما هنوز خاندانهای دورنی رو به خوبی نمیشناسیم و نمیدونیم که تا چه حد به خاندان اصلی وفادارند و از ارباب خودشون حرف شنوی دارن. اما اونچه که مشخصه همه اونها در یک چیز اشتراک دارند: در دورن همه دیوانهوار عاشق افعی سرخ بودند و حالا از مرگش خشمگین هستند. خشمی که ممکنه اونها رو حتی به شورش بر علیه اربابشون بکشونه. اما چرا؟ راز محبوبیت افعی سرخ در چیه؟
قطعاً نمیتونه بابت هوسرانیهای عجیب و غریبش باشه! از نظر من اوبرین بیش از هر چیزی برای مردم دورن یک جنگجوی همیشه قهرمان بود. کسی که میشد او را تبلور واقعی شعار خاندان مارتل به جساب آورد. تولد دوبارهی نایمریای دورن. جسارت و شهامت و قدرت بینظیر اوبرین اون رو بزرگترین امید مردم برای غلبه دائمی بر رقیب همیشگی دورن، یعنی هایگاردن کرده بود. شاید بشه گفت که اوبرین اولین قدم در تبدیل شدن به قهرمان اول دورن رو با علیل کردن ویلاس تایرل برداشت. بعد از اون با دلاوریهای فراوانی که در مقاطع مختلف نشون داد خودش رو بیش از پیش محبوب مردمش کرد. اما چرا باید چنین قهرمانی عاقبتی اینچنین پیدا کنه؟
دنیای نغمه دنیایی بیرحم با قوانینی و خشک و سختگیرانه است. در این دنیا حرکت بر اساس میل و احساسات و بدون احتیاط، تاوان سختی به دنبال داره. چه لرد استارک باشی و بر اساس دلسوزی و شرافت عمل کنی، چه جیمی باشی و غرق در غرور. چه اوبرین باشی و حس انتقام و عشق به خواهر انگیزهی اعمالت باشه. در هر حال عاقبتی خوش در انتظارت نخواهد بود. اوبرین و جیمی (قبل از بریده شدن دستش) شباهتهای فراوانی با هم دارند. همونطور که قبلاً در بررسی فصل ۶۲ جیمی از کتاب سوم گفتم، زندگی برای اینگونه اشخاص که غرق در شهرت و محبوبیت و مسلح به سلاحهایی چون تهور و جنگآوری و زیبارویی هستند، قواعد و قوانینی بسیار ساده و سر راست داره. از زندگی لذت ببر. چطور و به چه قیمتی چندان مهم نیست. بازی تاج و تخت قطعاً میدان خوبی برای این افراد نیست. چون هیچ شمشیری به تنهایی نمیتونه در این نبرد پیروز بشه. شباهت جالب دیگهای که میشه در مورد این دو نفر بهش اشاره کرد، عشق و علاقه وافر اونها به خانواده است. در مورد جیمی به تفصیل صحبت کردیم. اوبرین هم عاشق و برادر و خواهرش بود. گرچه از برادر بزرگترش محبوبتر بود، اما همیشه تحت امرش باقی موند و از فرمانش سرپیچی نکرد. و شاهد بودیم که چطور عشق فراوان به خواهر که شعلهی انتقامش تا آسمان زبانه میکشید، روح و جان خودش رو هم بلعید. نقطه تفاوت بین این دو شخصیت که میشه بهش اشاره کرد این بود که این دنیای بیرحم به جیمی فرصتی دوباره داد تا چشمانش رو باز کنه و ببینه، اما سهم اوبرین از این آگاهی تلخ مشتی زره پوشیده و پولادین بود.
بیاید به مارهای شنی بپردازیم. به خصوص سه خواهری که در این فصل با اونها آشنا شدیم. اُبارا، نایم و تیین. سه خواهری که هرکدوم با ایدههای مختلفی برای انتقام پدر،به عموی خودشون مراجعه کردند. اوبارا هجوم سراسری به اولدتاون و سپس هایگاردن و در نهایت قدمگاه پادشاه رو پیشنهاد کرد. چیزی که شاید بیش از همه از مردم دورنی انتظار انجام رو میشه داشت. پیشنهاد نایم کاملاً متفاوت بود. اون معتقد بود که انتقام باید خیلی آرام و بیسر و صدا و بدون هیچ گونه تلفات جانبی گرفته بشه. در آخر هم پیشنهاد تیین رو داریم. تاجگذاری میرسلا و کشوندن نیروهای پایتخت به قتلگاه دورن. شما با کدوم یک از این سه پیشنهاد موافقید؟ یا شایدم با دورَن اتفاق نظر دارید؟
و در آخر باید پرسید که بعد رسیدن خبر مرگ تایوین لنیستر به جنوب، اقدام دورن چه خواهد بود؟ آیا ممکنه که بالاخره دورَن احتیاط رو کنار بگذاره و با استفاده از فرصت به وجود اومده به سمت شمال لشکر بکشه؟ یا شایدم دورنیها همین رو کافی بدونن و دیگه نیازی به انتقامگیری نبینند؟
در مورد دورن حرفهای گفتنی بسیاره، اما تا فصل بعدی از دورن صبر میکنیم تا به تدریج اون بحثها رو هم مطرح کنیم. گرچه برخی از اونها به تنهایی میتونن دستمایهی مقالاتی چند قسمتی باشند.
نظر شما چیه؟
گذاف گزاف
کوئنتین مارتلنقل قول
بدم نبود یه نظری هم میدادی لااقل میفهمیدیم که متن رو کامل خوندی
م.م.استارکنقل قول
همه اونایی که تو عمرشون با یه جنگ بزرگ معاصر بودن و یا تاریخ رو خوب خونده اند میدونند که هرچند همه جنگ ها یک فاتح ظاهری داره ، اما فاتح اصلی در جنگ فرهنگ ها و سنت های پدید آمده در حین جنگ هستند بعد و در حین هر جنگی فرهنگ ها و سنتهای زیادی در هم میشکنند و غالب و مغلوب با هم آمیخته میشن و ارزشهای قبلی از بین میرن و سنت ها و فرهنگ جدیدی بین هر دو طرف جنگ پیدا میشه به نظر من شاهزاده دورن ترجیح میده همیشه یک قدرت بازدارنده در بین مرزهای خودش بمونه و از جنگی که میتونه سنت ها و فرهنگ ظریف دورنی را به سمت ناپایداری ببره ، استقبال نمیکنه
مهیننقل قول
من به شخصه معتقدم پرنس دورن با اینکه خودشو بی تفاوت و آروم نشون داد ولی نحوه رفتارش به یه سیاستمدار خبره بیشتر شبیه بود تا یه آدم ترسو یا بی کفایت.
اون میشینه و به حرفای برادرزاده هاش که تا حدی تهدید و توهین هم توشون دیده میشه گوش می کنه ولی بازم در اوج آرامشه در حالیکه اگر ترسو یا احمق بود فورا به این رفتارها واکنش نشون میداد ولی فوق العاده با سیاست و پدرانه رفتار کرد انگار چیزی میدونه که بقیه نمیدونن از قدیمم میگن “از آن نترس که های و هوی دارد از آن بترس که سر به توی دارد”
در هر صورت با وجود علاقه شدیدی که به این بخش وستروس دارم بعید میدونم مسیر اصلی داستان از دورن بگذره چون مشخصا مرگ اوبرین نوعی دودستگی در دورن ایجاد کرده (بین عموم مردم و پرنس دورن به عنوان نماد حاکمیت) و این دو دستگی در شرایط حاد به مردم علیه مردم و ضعف کلی دورن منجر میشه. نغمه یخ و آتش داستان استارک ها و تارگرین هاست نه تایرل، مارتل یا لنیسترها
پ.ن: استارک ایمیل تو هم مشکل پیدا کرده ؟ آخه ایمیلا رو دیروز ج ندادی الانم که کلا ایمیل خودمم باز نمیشه |:
Starks Onlyنقل قول
درباره مطالبی که گفتی حرف دارم اما صبر میکنم دیگران هم نظر بدن.
اما در مورد ایمیل. من ایمیلی از شما دریافت نکردم دوست من، که پاسخ بدم
م.م.استارکنقل قول
دوران مارتل خطرناکتر از ابراینه این علفه که افعی رو از دید دشمناش مخفی میکنه
کوئنتین مارتلنقل قول
مطمئنی نرسیده ؟ آخه تو ایمیلای من هر سه تاش تو فرستاده شده هاست راجع به ترجمه فصل سموئله
Starks Onlyنقل قول
این که مارهای شنی زندانی بشن یعنی این که قصد انتقام گیری فعلاً وجود نداره ولی به نظر من بعد از رسیدن احتمال تاجگذاری میرسلا در دورن از بقیه بیشتر می شه. مخصوصا که تو دنیای نغمه کسانی مثل ابارا که فقط به فکر شمشیرن هیچ وقت پیروز نبودن
مهدینقل قول
گوشه گیری دورن تا حالا هیچ ثمری براش نداشته و توی دوتا از بزرگترین اتفاقات بی طرف مونده(قیام رابرت و جنگ ۵ پادشاه ) شاید باعث سده هیچ آسیبی به دورن نرسه ولی در کل باعث شده از دید کل وستروس کم اهمیت بیشین وسیاست وقتی خوبه که بدون هیچ آسیبی قدرت خودسون رو نسون بدین برای همین دورن ابتدا باید قضیه مرسلا رو تبلیغ کنه و از خاندانهای بزرک حامی پیدا کنه و سر تامن رو زیر آب کنه
ehsanنقل قول
اولا مرسی استارک جان
اخیش
بنظر من دورن مارتل یه همتای تایوین لنیستره
شاید تنها همتای قابل!
تمام تصمیمگیری های دورن نشان از وجود یک آدم سیاس و به شدت دوراندیش رو میده دقیقا همانطور که تایوین لنیستره علاقه مند به خاندان و شکوه و عظمت رفتار میکرد
زندانی کردن مارهای شنزار یعنی این که خوده دورن تصمیماتی داره که نمیخاد با حرکت شتابزده ی اشخاص دیگری بر هم بخوره
بنظرم توی مغز یک آدمی مثل دورن تمام آدم های دیگر، مشتی بی دقت هستند که نیازمند وجود یک رهبر خونسرد مثل خودش هستند
یک رهبر کاریزماتیک، خونسرد،عاقبت اندیش و البته باهوش
اوبرین مرد، درسته
افعی سرخ دورن، جنگجوی بنام دورن و و و
هیچ کدام از این القاب ذره ای از مردن اوبرین کم نمیکنه
اون به همون شدتی که دیدیم مرد
اما….
اما حضور اوبرین و دورن کنار هم خطرناک ترین ترکیب برای دست زدن به هر کاری بود
بنظرم مارتین میدوننست که قدرت زیادی تو این دو کاراکتر گنجانده
یکی باهوش و مدبر
یکی باهوش و زهرآلود
به همین دلیل جدا از هم قرارشون داد و مرگ اوبرین رو رقم زد
درسته فعل و انفعالات اتفاق افتاده یک رویه ی کاملا منطقی رو طی کردن اما من هنوز معتقدم قدرت این دو برادر یک اتحاد (با یک خاندان به نسبت مهم) رو کم داشت تا اینکه حتی کاملا قدرت رو در وستروس جابجا کنند
اوبرین مارتل…
افعی سرخ
تنها مار دوست داشتنی
آسوده بخواب….
کوه به مجازات خودش رسید
اروم بگیر، انتقام الیا رو گرفتی
obryn the red viperنقل قول
یکی از خوبی های کتاب های نغمه همین نکته است که زیاد می شه درباره اون صحبت کرد ، ما هم که پر حرف :D:
استارکها با غروری به سردی سرمای زمستان
لنیستر ها به سختیه کوههای شان و البته به رنگ طلائی
کراکن هایی به خشونت سیل و طوفان با مزه نمک دریا !
دورنی هایی که تابش نور آفتاب بر زرهشان را دلیل برتری خود می بینند فرق آنها با دوتراکی ها فقط یکجا نشین بودنشان است وگرنه همان قدر وحشی هستند .
و تارگرین هایی که تمام قدرتشان در گذشته و حسرتشان در این اواخر جانوران جادوییشان بود ، آتش و خون که البته فقط خون ریزی این شعار به عهده خودشان بود و جنون تنها قدرتشان .
قدرت اگر دو چهره داشته باشد که یکی سخت است و دیگری نرم و اگر قدرت سخت همان زور بازو تعداد نفرات و سلاح باشد ، اما قدرت نرم هم دو چهره دارد یکی همان سیاست و دسیسه و دیگری توهم !
اما توهم همان چیزی است که به آن افتخار و تاریخ فرد و خاندان گفته می شود.
واقعیت این است که اگر بزرگترین ارتش برای شما باشد شما نجیب ترین شخص هستید و دیگران یا با زانو زدن در برابر شما جزو نجیب زادگان می شوند یا سرپیچی کرده و سر خود به باد می دهند و اگر این لرد یاغی توانست شما را شکست دهد نشان می دهد که از شما دیگر آن نجیب زاده بزرگ نیستید بلکه مقام خود را به دیگری واگذار نموده اید !
خلاصه اینکه من برای یک کالاسار دوتراکی بیشتر احترام قائلم تا ند استارک ، استنیس براتیون ، تایوین لنیستر یا دورَن مارتل ، زیرا او تا وقتی که می تواند بر روی اسبش بنشیند محترم است و همچنین اسم پدرش برای وی بزرگی نمی اورد .
آنچه در شمال و جنوب و دریا دیدیم حقارت انسانهایی است که اسیر قدرت طبیعت هستند اما درست وقتی که در میان برف و دریا و نور خورشید گرفتارند این عوامل بدبختی را نشان افتخار خود کرده اند .
شاید در توجیه این رفتار به یاد افسانه سیزیف بیافتید اما باور کنید به رفتار اینها می گویند حماقت .
بحث تا همین جا بماند تا بعد
magentaنقل قول
تشکر فراوان از استارک عزیز به خاطر تحیلی های بسیار قوی و زیباشون
به نظر من هم نقشه سوم یعنی تاجگذاری میرسلا و کشوندن نیروهای پایتخت به قتلگاه دورن، بهترین راه حله است هم خاندان مارتل به قدرت اول تو وستروس میرسن هم در داخل دورن میتوانند انتقام سختی از لنیسترها بگیرن بدون دادن تلفات و هزینه های سنگین
Mehdiنقل قول
من عاشق دورن و خاندان مارتل ام متن خوبی هم بود به امید پیروزی دورن بر های گاردن تسلیم نشده مثل همیشه زنده باد دورن
mehtirنقل قول