این مقاله پیرو نگاهی به شخصیتهای داستان نغمهای از یخ و آتش – آغاز و به قلم این حقیر (علی ادیبینیا)Ali.A است پس اگه کمی کاستی داره به پای ناشی بودنم بزارید.
دلنوشت:
گرچه گذر زمان هم نتوانست بود مرهمی بر زخمهایش باشد، اما استوارتر از همیشه در حال ریشه دواندن بدور از هیاهوی جنوب بود. “زمستان در راه است”.
باد پاییزی در حال بردن آخرین نشانه های تابستان بلند، از پیکر کرخت وستروس است. سرما با نوازش زخم های کهنه اش یادآور خاطرات نه چندان دور، از آتش وحشی و پادشاهی دیوانه تا غم برج شادی می شد. حاکمان جنوبی با تبرهایی از جنس ریا، تیشه به ریشه ی خاندانش زده بودند.
پس از سالیان دراز، نوایی آشنا از سرزمین های جنوبی به گوشش رسید، ندایی از دوستی قدیمی که ناگزیر باعث جدایی از خانه اش شد. از بدو جوانی قربانیه تنهاییست و اکنون با مرگ استادش تنهاتر از همیشه. همانند سنگریزه ای اسیر دست باد(همان دست تقدیر)در مسیر خود به حرکت در می آید. گر چه ما مسؤل اعمال خود هستیم اما عمل ما عکس العملی بر عمل سرنوشت است، حرکاتی وصل به افراد دیگر و شروع داستانی جدید مملؤ از خیانت و تزویر.
بازهم جنوب، وبازهم تنهایی.
سطح اسپویل: انتهای کتاب «بازی تاج و تخت»
پیشینه ی شخصیت:
برای نقد این شخصیت ابتدا به توضیحی مختصر از ۳۶ سال زندگی این کارکتر می پردازیم. کودکیه ند در کناررابرت براتیون، به سرپرستیه جان ارن در ویل گذشت. بیش از نیمی از زندگی ند در جنگ خلاصه می شود. جنگ هایی که با ربوده شدن خواهرش لیانا توسط شاهزاده ریگار و در پی آن کشته شدن افراد خاندانش آغاز گشت و بعدها به نام قیام رابرت یا جنگ غاصب(قیام سال ۲۸۲-۲۸۳) شناخته شد، اتفاقاتی که ناخواسته شخصیت ند را سخت تر، تودارتر و رفتارش را سرد تر کرد. با مرگ برادر بزرگ تر ند یعنی برندون استارک زندگی ند دچار چالش هایی جدید می شود، او به یکباره وارث شمال می شود و ازدواج با نامزد برادرش هم به گردن او می افتد. وظایفی که ند اصلاٌ در خود آمادگی بر عهده گرفتنش را نمی بیند.
ند در ابتدای شورش رابرت براتیون را بهترین دوست خود می دید اما هرچه به پایان جنگ نزدیک تر شویم شاهد بروز شکافی عمیق بین این دوست هستیم تا جایی که ند با دیدن حمایت رابرت از قتل فرزندان ریگار، او را در بارانداز شاه ترک می گوید و برای نجات لیانا و رفع محاصره ی استورمز اند به جنوب می رود. گرچه مرگ لیانا باعث بهبود روابط این دو دوست می شود اما پس از جنگ برای سالیان دراز از جنوب رخت بر می گیرد و به شمال می رود و ادامه داستان را همگی ما در سریال و کتاب دیده یا خوانده ایم.
نقد شخصیت:
“واریس:این قدر رذالت، ترانه غمگینی برای دوران ماست، آیا شرافت همراه پدرانمان مرده است ؟
Ali.A: شرافت با ند گردن زده شد”
لرد ادارد استارک ملقب به ند پرکارترین و محبوب ترین راوی(P.o.V) فصل ۱ که شروع سری رمان نغمه با خاتمه زندگیش همراه می شود ، قربانی بازیه تاج و تخت، کسی که مرگش گرچه دردآور بود اما کلیشه را هم قربانی کرد و با خونش، تشنه رگ های ژانر فانتزی را سیراب کرد.
ادارد استارک را می توان یک شمالی کامل از نسل نخستین انسانها و میراثدار آنها دانست. مردی سرسخت و خشن با صورتی آرام و معتقد به رسوم قدیمی، اما بارزترین خصوصیتش همان شرافت و سادگی اوست که وجه تمایز ند و خاندانش با جنوبی هاست. شخصیتی که شرافت را چون زره ای به تن کرده است. زره ای که به جای حفظ جان ،بلای آن شد. اصولاً کشیده شدن شخصیتی مانند او به بازی کثیف قدرت نتیجه ای جز مرگ برایش در بر نخواهد داشت. چنانچه می بینیم خود ند هم از زندگی در جنوب بیزار است اما توان مخالفت با دوستی که سفری طولانی بخاطرش انجام داده است را ندارد.
اولین نکته ای که با برخورد به این کارکتر با آن مواجه می شویم رد پای برادری مرده در زندگیه ند است. با یک سوال موضوع را مطرح می کنیم، علت بیزاری او از قدرت و فرمانروایی چیست؟ چرا همیشه از قدرت دوری می کند و در زمانی که به راحتی با کنار زدن جیمی و رقبا می توانست حکومت هفت پادشاهی را بدستآورد خود را کنار می کشد؟ جدای شخصیت و افکار منحصر به فرد ند تا حدودی جواب این سوال را سرسیدر سریال می دهد. ند برای اطاعت و سرباز بودن تربیت دیده بود و برادرش بریندون برای رهبری و حکومت. در جای جای این رمان هر گاه ند با بریندون مقایسه می شود همیشه در حاشیه قرار می گیرد. بریندون شخصیتی خوشروتر بلند بالاتر و خون گرم تری نسبت به ند بوده کسی که وارث شمال است. تفاوت ند با بریندون بی شباهت به استنیس و رابرت نیست برادر کوچکتر همیشه در سایه برادر بزرگتر قرار می گیرد گرچه دست تقدیر سرنوشت متفاوتی برای ند رقم زد.
با نگاهی دقیق به زندگی زناشویی ند در می یابیم باز هم ردپای بریندون دیده می شود، گرچه رفتار متقابل این زوج خوب است اما نمی شود ارتباط این دو نفر را مانند جیمی و سرسی عاشقانه بدانیم. کتلین بریندون را چون بتی می پرستید اما هیچ گاه سر زندگی که از بریندون بیاد داشت در ند ندید و باعث دلسردیه کت شد. به نوعی کت محبتی که در آغوش بریندون تجربه کرده بود در ند جستجو می کرد. مشکلات این زوج با بازگشت ند از جنگ به همراه جان اسنو عمیق تر شد. با بزرگتر شدن جان و شباهت بیشترش به ند نسبت به فرزندان کت، می توان شاهد حسادت شدید کت به این حرمزاده شویم گرچه دلیلی قانع کننده در شخصیت جان برای این برخورد نمی بینیم اما چرایی این دشمنی را می توان در نارضایتی کت از برخی رفتار ند دید وشاید سرمای ند وشمال.
از این بحث می گذریم. داستان برای ند با گردن زدن فراری از نگهبانان شب اغاز می شود. چرا لرد بزرگترین قسمت هفت پادشاهی برای گردن زدن یک فراری باید این همه زحمت بکشد؟
در این صحنه جدای نشان دادن عدالت ند و برخورد فلسفی که با قضیه مرگ می کند (همیشه به یاد مرگ بودن) شاهد احترام به قربانی و پایبندی به رسومات شمالی هستیم.
و جالبتر اینجاست که این احترام و رسومات تنها برای افرد (شمالی) نیست حتی توله گرگ دخترش از این لطف بهره مند می شود و به نوعی شمالی بودن گرگ را به رخ سرسی می کشد و مانع از دباغی گرگ و کامل شدن نقشه اش می شود که می توان این کار را جز معدود کار های زیرکانه ی لرد ادارد دانست. بله جز معدود کارها.
با تمام احترامی که برای لرد ادارد قائل هستیم نمی توانیم این شخصیت را شخصیتی با سیاست و زیرک بدانیم . نداشتن این دو صفت باعث وجود ضعف بزرگ تری به نام عاقبت اندیش نبودن هم می شود. شاید خلق و خوی شمالی و شاید سادگی ند عامل این نقطه ضعف باشد. به هر حال شخصیتی با این مقام باید در حد کفایت دارای سیاست باشد. اگر به اقدامات ند در زمانی که به عنوان دست در شورای پادشاهی فعالیت می کند دقت کنیم، در پی یک سری اتفاقات از حقیقت دربار که همان دورویی و عطش قدرت است آگاه می شود اما حتی با هشدارهای واریس و صحبت های لیتل فینگر باز به همان روش قدیمی خود(صداقت و شرافت) ادامه می دهد و درآخر چیزی جز نیرنگ عایدش نمی شود.(بعضی از کاراش حرص آدمو در می اُوُرد)
با نگاهی به فصل ۴۵ از کتاب “بازی تاج وتخت” اوج شرافت و صداقت ند را در جملاتی که با سرسی رد و بدل می کند می توان دید. ند بخاطر کودکان سرسی (از ترس برخورد رابرت با قضیه و ریختن خون آنها) به عامل فلج شدن فرزندش امان و فرصت فرار می دهد که تنها سود این کار جلو انداختن نقشه ی قتل رابرت و توطئه برعلیه خودش بود. چه تعبیر زیبایی “جنون ترحم” .حتی با کمی دقت می توان پایانی که ند را انتظار می کشد هم دید. جایی که سرسی خطاب به ند می گوید ” سرورم، در بازی پادشاهان یا می بری یا می میری. سرنوشت بینابینی وجود نداره” اما ند چه کرد؟ باز هم حماقت و غرور بی جا مانع از تغییر روشش می شود.
در خیال خود فکر می کرد چه فرصت هایی برای نجات، به سرسی داده اما بی خبر از این بود که خودش فرصت پشت فرصت را از دست داده است و زمانی با این حقیقت رو به رو شد که رقص شمشیرها در تالار سلطنتی را دید. جالب تر اینجاست برادران خونی رابرت از ترس جان اقدام به فرار از پایتخت می کنند و زنده بودن رو ارجح بر کسب آنیه قدرت می دانند با این وجود ند، باز هم مثل کبکی سر در برف، چشمانش را به حقایق دربار بسته است. اما چه چیزی باعث می شود ند از زیر بار این چنین سنگین شانه خالی نکند؟ طبق گفته ی واریس ۲ دسته افراد دست پادشاهانند، کسانی که به مملکت وفادارند و کسانی که به خودشان. قطعا احساس مسولیتی که در قبال مملکت می کند باعث پایانی
این چنین تراژدیک می شود.
سخن آخر:
ادارد قطعا از این بازی کثیف به تنگ امده بود و آرزویی جز بازگشت به شمال نداشت، جایی که به قول خودش” دشمن زمستان و وحشیهای پشت دیوار بودند”. گرچه از عاقبت پیش رویش در دربار ترس عمیقی داشتد اما طبق گفته خود ند ” این تنها زمانیه که یک نفر می تونه شجاع باشه ” گرچه فاصله ی شجاعت و حماقت مرزی باریک تر از یک مو است. ما این قضاوت را به دوستان واگذار می کنیم.
اما فراموش نکنیم :
The North Will ReMeMbeR
——————————————————————————————-
در ابتدای کار، در نگاه اول، شخصیت ند را دارای پیچیدگی خاصی ندیدم اما در پشت صورت آرام اش با نگاهی دقیق تر به نکته ای جالب دست یافتم و به این حقیقت پی بردم که در سکوت بسی رمز و راز نهفته است. در صورت استقبال از این پست، منتظر مقاله ای در این زمینه باشید.
دوست دار همیشگی شما Ali.A
حذف ند استارک در این سریال اشتباه بزرگ و فاحش این نویسنده بود
بعد ها متوجه میشه میتونست چه استفاده هایی از ند بکنه تا این سریالو محبوب ترین سریال حال حاضر کنه به نظرم واقعا اشتباه کرد
مرتضینقل قول
واقعا خیلی خیلی ناراحت شدم از مرگ ند ، خیلی غمناک بود و فکر میکنم خودش خودشو به کشتن داد با شرف ترین شخصیت این سریال بود. مرسی بابت مقاله و تقاضا دارم ک ادامش بدین.با تشکر از زحمات شما
Hamedنقل قول
عالی بود متنتون قابل توجه بعضیا که میگن در وجود ند استارک شرافت وجود نداشته (فقط سرسی ) اینم متن کامل شخصیت ند که میشه گفت بزرگترین تعبیری که ازش برداشت اینه که ند یک احمق نبود بلکه ساده بود زیرا شرافتی که در وجود خودش داشت باعث شده بود یک روح بی الایش و یکدست داشته باشه که ذره ایی تاریکی در وجودش نداشته باشه و این باعث شده بود چشماش کور بشه و غافل از اینکه کسی شبیه به خودش و بچه هاش تو دنیای وستروس وجود نداره که اینقدر پایبند به اخلاقیات باشه … مرسی ممنون
sayedنقل قول
آقا ی سوال گردن ند رو با شمشیر آیس میزنن ک مال خودش هست پس این شمشیر چطور بدست اونا میرسه؟؟ واقعا برام عجیبه.
Hamedنقل قول
دوست عزیز البته باید بگم که یک نفر خصوصیات اخلاقیش شبیه به ند استارک هست اونم جان اسنوست
Hamedنقل قول
بچه ها میخام نظراتونو بدونم کدام مرگ از همه دردناک تر بود به ترتیب بگین
ادارد. راب و جان
من اول جانو انتخاب میکنم چون برعکس بقیه ی استارکها با سیاست جلو رفت و بسیار زیرک بود ولی باز هم مثله بقیه شرافت کشتش کسانی که فکر میکردن برادراشن
خوب ادم برای انتخاب به فکر فرو میره که راب در رتبه ی بعد باشه یا ادارد
با اینکه با شخصیت اداردراحت تر بودم ولی به نظرم مرگ راب درذدناک تر بود چون از دو قسمت قبل از اعدام ادارد میشد حدس زد کارش تمومه ولی راب همه چیز یه دفعه عوض شد اگر به ان صحنه دقت کنید نمونه ی ان را هیجا نمیبینید من واقعا ماندم در ان صحنه به نظرم اشنا نبود خیلی سریع خیلی سریع بعد از دیدن چندبار ان صحنه فهمیدم طبیعی تر از مرگ های دیگر فیلم هاست
اگر بخاهم یک مرگ دیگرم جا بدهم به نظرم مرگ پیرمرده که به دنریس خدمت میکردا(شرمنده اسمشو فراموش کردم) اونو در رتبه ی بعد قرار میدم چون خیلی دوستش داشتم
امیرحسیننقل قول
به نظرم تفاوت های کوچیکی بین جان اسنو و ند هست که همونا شخصیت جان رو قدرتمندتر میکنه یک جان تو اکثر فصل ها نشون داد که حتما لازم نیست در بعضی مواقع کتابی عمل کرد و پایبند به قوانین از پیش نوشته شده باشه و سنتی فکر کرد بلکه ادم باید نسبت به موقعیت و اتفاقات دور و برش تصمیم گرفت ند کسی بود که شرافتش رو در یه زندان سربسته از قوانین اخلاقی نوشته شده انجام میداد وخارج از اونها نمیشد ولی جان کاملا متفاوت انجام میداد و همینه که جات رو کاملا با استارکهای دیگه متمایز میکنه برات مثال میارم یک در فصل اول جان برای کمک به برادرش رابرت حاضر شد قسمشو بشکنه و از قلعه فرار کنه و حتی زمانی که به قلعه برگشت مورمونت بهش گفت خداروشکر که شرافتت تورو برگردوند ولی جان گفت شرافتم نبود بلکه دوستانم بودن که منو برگردوند ،در فصل دو رابطش با ایگریت ،در صورتی که قسم خورده بودن که با زنها رابطه نداشته باشن ،سه میشه گفت بزرگترین قانون شکنی و جاه طلبی که حاضر شد تمامیه قوانین چندهزارساله نایت واچ رو زیر سوال ببره فقط برای سیاست و اونم نجات جون ادمهای اونطرف دیوار ،ولی همه فهمیدن که ند یک ادم کاملا کتابی و پایبند به قوانین بود و خارج از این حدود کارنمیکرد و همین باعث مرگش شد ،شباهتهایی زیادی بین جان و ند هست ولی تفاوتهای کوچیکشون اونارو از هم متمایز میکنه و جان رو قدرتمندتر از ند میکنه ویه تفاوت بزرگتر اینه که ند یه جورایی در فصل اول انگار داره با اغوش باز مرگ رو میپزیره و ترس از مردن نداشتن باعث شده بود فکرش درست کارنکنه انگار شعار زمستان در راه است زیاد تو گوشش نجوا شده بود همونطور که در فصل اول در دخمه واریس به ند میگه برای نجات جونت بخشش کن در صورتی که ند جوابشو میده میگه مردن برای من مهم نیست و دلیل بخشش هم فقط دخترهاش بود ،به نظرم جان یک سر وگردن از ند بالاتر بود ند انگاری خودشم فهمیده بود که عمرشو کرده تو اخرین نگاه قبل از اعدامش هم معلوم بود ولی جان تا اخرین لحظه امید به زندگی در وجودش بود فقط تنها عیبش دلرحمی جان بود که ایمون تارگریان هم بهش گفت بچه رو بکش شاید منظورش بچه درون جان بود …..
sayedنقل قول
به نظر من ند استارک یک فرد نظامی بود تا یک سیاستمدار او همیشه در میدان جنگ حضور داشته و در شورش رابرت هم بخوبی تونسته بوده که فرماندهی کنه
حسیننقل قول