هنگام بحث در مورد بازی تاج و تخت مهم ترین سوالی که پیش میآید این است که پایان داستان چگونه خواهد بود؟ آیا قهرمانانی را میبینیم که سوار بر اژدهایان خود به نبرد وایت واکرها میروند؟ حمام خونی روی پلههای منتهی به تخت آهنین؟ یا شاید زوزه بادهای زمستان بر فراز گورهای شخصیتهای اصلی؟!
معمولاً، بهترین راه برای پیشبینی پایان یک داستان، بررسی ژانر آن میباشد. در فیلم های اکشن قهرمانان برای فتح قلب معشوقشان میخواهند شخصیت منفی داستان را شکست دهند. در یک داستان عاشقانه، بسته به ظواهر رمان، پیوندی عاشقانه رخ میدهد یا یکی از عشاق به صورت نمادین میمیرد.
در مورد بازی تاج و تخت، نزدیکترین ژانر “فانتزی قهرمانانه” است، ژانر تالکین، ادینگز و جردن – و پیش از آن، افسانههای دوره آرتور و رمانهای قرون وسطایی. اما داستان نغمه پیوند چندان محکمی با این ژانر ندارد و درستپیش از عبور از مرز این ژانر تغییر مسیر میدهد؛ به آرامی آن را زیر و رو میکند و در خفا در آغوش میگیرد. فانتزی قهرمانانه تمایل دارد تا قوانین سفت و سختی درباره روند داستان و پایان آن داشته باشد. و نشان دادن این که آیا بازی تاج و تخت میخواهد از این قوانین پیروی کند، منتهی خواهد شد به پیشبینی پایان احتمالی داستان. . .
فانتزی قهرمانانه (اغلب “فوق فانتزی” یا “فانتزی حماسی” هم خوانده میشود، هرچند ممکن است تفاوتهایی داشته باشند.) شکل غالب ژانر وسیع فانتزی از اواخر دهه ۱۹۷۰ تا اواسط دهه ۱۹۹۰ بود، هنگامی که کتاب بازی تاج و تخت نوشته و منتشر شد. ۱۹۷۷ سالی بسیار حیاتی برای این ژانر بود؛ جنگهای ستارگان در تئاترها منتشر شد و “شمشیر شانارا” اثر تری بروکس یکی از پرفروشترینها بود. (جنگهای ستارهای شاید در ظاهر علمی تخیلی باشد، اما از استعاره های فانتزی و افسانهها اقتباس شده است).
شهرت این ژانر روز به روز بیشتر شد؛ در دهه ۱۹۸۰، تصور یک شمشیر جادویی بدون اثری نظیر “بلگاریاد” دیوید ادینگز ممکن نبود. در اوایل دهه ۹۰ بزرگترین عنوان این ژانر، چرخ زمان رابرت جردن بود – یک فانتزی سنتی بسیار عظیم، به خصوص در زمینه اشارات بیشتر در توصیف شخصیتها و تعداد بیشتر کتابهای مجموعه. همچنین، همزمان با محبوبیت بازیهای نقش محور در این دهه، این داستان الهام بخش بازیهای زیادی هم بود (هم بازیهای کاغذی و هم ویدیویی).
روال مرسوم این ژانر این گونه است: مرد جوانی حضور دارد*، و جدا از مراکز قدرت برگزیده شده است تا دنیا را نجات دهد. او تلاش میکند، به همه جا سفر میکند، همراهان مخصوص خود را پیدا میکند، در دام عشق میافتد، جادوی گمشده را مییابد، با آخرین اهریمن رو به رو میشود و آن را شکست میدهد، دنیا را به روال عادی خود برمیگرداند و اغلب به پاس فداکاریهای او در نجات دنیا مقام مهمی به او اعطا میشود. برخی از این اتفاقات ممکن است رخ ندهد (مثلا لوک اسکای واکر – از شخصیتهای جنگ ستارهای که عاشق نشد.)، اما رویدادهای کلی مرسوم ژانر همینگونه است. نسخه سادهتری از سفر قهرمان جوزف کمپبل.
*ذات مردانه ژانر تعمدی است؛ تقریبا همه فانتزیهای قهرمانانه روی مردها تمرکز دارند و بیشتر نویسندگان زن در این دوره به رمانهای کوتاهتر و در مقیاس کوچکتر تمایل داشتهاند. نزدیکترین نمونههایی که از آن دوره به یاد دارم، احتمالاً رمانهای مرسدس لاکی و به طور خاص سه گانه باد/طوفانهای جادویی(Mage Winds/Mage Storms ) با درخشش پرنسس السپث (Princess Elspeth) است. گرچه این روال با انتشار بازی تاج و تخت در سال ۱۹۹۶ تغییر یافت.
بازی تاج و تخت در روال کلی که اشاره شد، هم صدق میکند و هم نه. وارثان خونی تخت که به حاشیه رفتهاند، گذر زمان و پیدا شدن جادو در جهان – به طور مشخص دنریس تارگرین، اما استدلال محکمی هم برای جان اسنو میتواند بیان شود. طبق منطق فانتزی قهرمانانه، داستان بازی تاج و تخت با داستان این نوجوانها پیش میرود که به خودشناسی میرسند و سپس با کمک هم اهریمن جادویی باستانی را شکست میدهند. این پایان برای داستان یعنی: “وایت واکرها حمله میکنند و دنی و جان سوار بر اژدهایان میخواهند همه آنها را بسوزانند. آنها ازدواج میکنند و با قدرت و خردمندانه بر هفت پادشاهی حکومت میکنند و همه بازماندگان با خوبی و خوشی به زندگی ادامه میدهند.”
طبق روال فانتزیهای سنتی، پایان داستان همینگونه است و به نظر من این پایانی است که بیشتر طرفداران انتظار دارند، یا حتی میخواهند. این پیشبینی چندان هم بیاساس نیست، به خصوص پیشگوییها و سرنخهای ارائه شده در رمانها بیان میکنند که بازی اینگونه به اتمام خواهد رسید.
هرچند، پیشگوییها مثل باز و بسته کردن یک پرونده نیست. اول اینکه، جورج آر. آر. مارتین شفاف و با صراحت عدم تمایل خود به پیروی از فانتزی های سنتی را نشان داده است. تمایل او به کشتن شخصیت های کلیدی به ویژه ند استارک، میتواند (و احتمالا باید) به عنوان نشانه ای بارز از نقض روال فانتزی های سنتی ارزیابی شود. علاوه بر این برخی مصاحبه های مارتین نشان دهنده بی میلی او به پایانی زیبا و تالکینسکیو (Tolkien-esque – نوع نوشتاری تالکین) هستند:
تالکین میتونه بگه که آراگورن شاه شد و برای صدها سال حکومت کرد و اون باخرد و خوش قلب بود. اما تالکین این سوالات رو نمی پرسه: آراگورن چطور از مردم مالیات میگرفت؟ تونسته بود ارتش قدرتمندی تشکیل بده؟ موقع سیل و قحطی و خشکسالی چه کارهایی میکرد؟ و در مورد اورکها هم همینطور؟
دوم اینکه، قسمتی از مرحله “بازگشت به روال عادی” پایان فانتزی های قهرمانانه با اتفاقـ(ات) جادویی همراه است. در مورد تالکین این بخش کاملاً شفاف است، جایی که خود ارباب حلقه ها، پایانی است برای یک تراژدی فوق طبیعی طولانی و داستان با الفها و جادوگرانی که به عنوان بعد غیرواقعی سرزمین میانه تجسم شده اند، تمام میشود که سوار بر یک کشتی انسانها را ترک و صنعت و فناوری خود را پشت سرشان رها میکنند. در افسانه های دوره آرتور هم این مرحله به خوبی صدق میکند – معمولا اتفاق پایانی آن بازگشت شمشیر جادویی اکسکالیبور(Excalibur) بود. (این نوع پیوند توسط نویسندگان دیگری هم به کار برده شد تا استعاره های فانتزی قهرمانانه را به خوبی زیر و رو کنند؛ مه های آوالون (Mists of Avalon) ماریون زیمر بردلی نمونه ای از آنهاست.)
اما بازی تاج و تخت عمدتاً در خلاف جهت حرکت میکند. سحر و جادو به جای نابودی یا کنترل، به وستروس باز میگردد. (صحنه ای را به یاد آورید که پایرومنسر از تیریون میپرسد اژدهایی در دست و بال خود دارد یا نه؟! چون در حضور اژدهایان، آتش وحشی بسیار راحت تر ساخته میشود.) وایت واکرها هزاران سال است که دیده نشده اند و آنها اکنون بازگشته اند. جادوی خدای سرخ خودنمایی میکند؛ برن استارکی که بسیار قدرتمند از هر چیزیست که شنیده ایم؛ دایرولفها در جنوب دیوار دیده شده اند. در همین شرایط که آرامش در وستروس بعید به نظر میرسد، دنی هم به دنبال انقلاب است – و اژدهایان او هرج و مرج و خسارت به بار میآورند.
ساختار ضمنی نغمه ای از یخ و آتش کاملا در نظریه فانتزی قهرمانانه نمی گنجد. داستان جان و دنی، درست است اما این داستان برای تیریون، آریا، سانسا، جیمی و خیلی های دیگر هم صدق میکند. آیا نقش آنها همراهی قهرمانان داستان است؟ ممکن است، و برای چند تا از آنها بهترین جا همین است. با این همه، فرض کنید، سانسا استارک پیروز شود، آیا منطقی است که داستان او کاملا توسط داستان جان و دنی احاطه شود؟ بعید به نظر میرسد.
جمله آخر همان دلیلی است که باعث میشود من، به شخصه، نغمه یخ و آتش را به چشم فانتزی قهرمانانه نبینم. برای اینکه فرض کنیم در پایان پیروزی خیر بر شر(در اینجا نیروهای اهریمنی فوق طبیعی) اتفاق میافتد؛ کاراکترها و خط های داستانی محبوب و حیاتی از نظر من، باید نسبت به دیگر کاراکترهای اصلی، کم اهمیت تر تلقی شوند. این دو، در تضاد با اولویت های من و درکی که از روایت داستان داشته ام قرار میگیرد. در بازی تاج و تختِ من، سازشی غیرقابل پیشبینی نقطه اوج داستان است، نه یک اژدهاسوار باشکوه.
چیزی که پیچیدگی مسائل را دوچندان میکند، وجود مجموعه تلویزیونی بازی تاج و تخت در کنار رمان های نغمه یخ و آتش جورج آر. آر. مارتین است. از زمانی که در خبرها اعلام شد مارتین کلیات داستان را قبل از فصل سوم سریال به D+D گفته است، به دقت اتفاقات را پیگیری میکنم تا شاید سرنخی پیدا شود.
در نهایت، مقاله را با سه احتمال برای پایان مجموعه تمام میکنم:
- طبق روال فانتزی های قهرمانانه، اتحاد قهرمانان، اژدهایان و جادوگران برای شکست نیروی ماورالطبیعه و برقراری نظم یا …
- انقلابی در فانتزی قهرمانانه – ممکن است دنی وارث تخت آهنین باشد، اما تبدیل به یک ملکه وحشتناک شود یا …
- خروج از ژانر فانتزی قهرمانانه، فرصت دادن به سیاست های کثیف و اتفاقاتی نظیر عروسی خونین و تسلط آنها بر داستان و در نهایت پایان عمدی ناخوشایند.
قطعا همه ما نشانه های هر سه احتمال را در روال داستان دیده ایم، اما در یک مقطع مشخص مارتین باید تصمیم بگیرد که نیروهای ماوراالطبیعه چقدر اهمیت دارند، چه کسی روی تخت آهنین مینشیند و چه کسی میتواند زنده بماند یا موفق شود. پاسخ شما به هر یک از این سوالات، احتمالا بستگی به این دارد که شما نغمه یخ و آتش را تا چه حد در ژانر فانتزی قهرمانانه میبینید.
یه دیالوگ رمزی داره میگه :
“If You Think This Has a Happy Ending You Haven’t Been Paying Attention”
هر موقع داستان یه خورده گل و بلبل میشه با خودم تکرار می کنم. در مورد پایان نغمه هم مطمئن باشید همین صدق میکنه.
barristan selmyنقل قول
عالی بود ممنون
من به مارتین اعتماد دارم. مطمئنم یه پایان عالی مینویسه
aliنقل قول
هنوز که از شخصیت های اصلی سریال فرد خاصی کشته نشده. به شخصه منتظر تار و مار شدن مردم وستروس وسط وایت واکر ها هستیم.
محمدنقل قول
متاسفانه اونجور که مارتین تا حالا به شیوه ای عجیب و باورنکردنی از دنی حمایت کرده و حماقت هاش رو نادیده گرفته
باید منتظر یه هپی اندینگ و یه ملکه لوس و شیرین ( عقل ) باشیم.
Das Reichنقل قول
ممنون تحلیل خوب و متن زیبایی بود . خسته نباشید
aliنقل قول
ابتدا درباره مرگ ند استارک باید بگوییم که این یک اتفاق تکنیکی بود ،
او صحنه ماقبل شروع داستان بود ، یک مقدمه بر کتاب اصلی ،
اگر کمی به عقب بر گردیم ، مقدمه قدیمی تر ، قیام رابرت و انقراض تارگرین ها بود ،
و وقتی باز هم عقب تر می رویم تا می رسیم به تورمنت هارنهال .
انگار که ما با یک داستان عظیم روبرو هستیم و یکی از نقاط عطف این داستان گردن زدن ند است و یک مورخ (مارتین) از بخش سفر رابرت به وینترفل شروع به روایت این داستان کرده است .
در دنیای واقعی هم همیشه قبل از هر ابتدایی داستانی بوده و بعد از هر انتهایی هم باز قصه آدمیان ادامه دارد .
فرض کنید بخواهید در باره سلطنت آغا محمد خان قاجار بنویسید ، از کجا شروع می کنید ؟
از روز تاج گذاری او؟ از روز مرگ کریم خان ؟ از روز اسارت به دست کریم خان ؟ یا به دنیا امدن آغا محمد خان و نشان دادن قدرت پدرش محمد حسن خان در مازندران و ساری ؟
یک راه دیگر هم وجود دارد ، در ابتدای داستان ، روی سلطنت کریم خان زند تمرکز می کنیم ، همه بزرگی و نیکی او را به خواننده نشان می دهیم ، در میانه راه او با شورش قاجارها مواجه می شود ، با وجود شکست های اولیه سرانجام بر قجرها غلبه کرده و محمد حسن خان دشمن بزرگ سلطنت کشته می شود حتی با این وجود هم قصه شورش به پایان نمی رسد و اینبار پسر او به نام آغامحمد خان برای انتقام پدر دست به شورش می زند ، به هر حال او نیز دستگیر می شود و به عنوان اسیر به شیراز منتقل می گردد ، و ما در حالی که منتظر اوج داستان و هپی اندینگ کریم خانی هستیم ، او می میرد و آغامحمد خان با فرار خود سلسله ای را پایه گذاری می کند که ۱۳۰ سال دوام می آورد و معلوم می شود از ابتدا هم منظور نویسنده ما نشان دادن پایه گذاری سلطنت قاجار بوده ، نه سقوط حکمرانان قدیم .
—————————————————————–
درباره چگونگی پایان هم عکس اول این مقاله گویای همه چیز است ، طبق یک حدس منطقی ، دنریس تارگرین “باید” تخت سلطنت را پس بگیرد ،
نظر روستاییان و مردم عادی هم درباره حاکمان اصلا”مهم نیست ، آنها فقط ارباب قلعه و شهر خود را می شناسند و موظف هستند دربرابر هر اشراف زاده ای تعظیم کنند ، چه ند استارک باشد چه جافری بی احترامی به آنها ممنوع است .
و استارک ها در دورن همانقدر اشغالگر و دشمن خواهند بود که بولتون ها در وینترفل .
اما ما از اول داستان می دانستیم که در پس همه این دعواهای سیاسی ، موضوع مهمی زندگی همه را تهدید می کند ، زمستان و هرآنچه با خود خواهد آورد، درباره حق خونی سلطنت چیزی نخواهد پرسید و لردها در قلعه هایشان همانند رعیت ها خواهند مرد .
پس تخت سلطنت ، آنهم تختی که در فاصله دوری از دیوار قرار دارد و صد البته با کمک چندین شاه دیوانه ، بی عرضه ، بی فکر و هم اکنون بی اختیار به نابودی کشیده شده است .
و درست در همین لحظه است که داستان جذاب می شود ، اگر در برابر این نیروی اهریمنی ، حق خونی و اشراف زادگی مزیت محسوب نمی شود ،
پس هر کس که قدرت واقعی و شجاعت اینکار را دارد پا پیش می گذارد ، اما این افراد حاضرند با هم هم داستان شوند ؟
آیا جان اسنو یا حتی سنسا استارک حاضر می شوند با یک تارگرین متحد شوند ؟
یا افرادی مثل روس بولتون یا لیتر فینگر حاضر می شوند صحنه را برای رشادت قهرمانان خالی کنند ؟
سریال صحنه مهمی را بسیار زودتر از کتاب نمایش داد ، گفتگوی دنریس و تریون، اگر فرض کنیم نوع دیالوگ آنها در کتاب هم به همین صورت باشد ، کار دنریس برای قانع کردن دیگران زیاد سخت نخواهد یود ،
اما او با دو مشکل مواجه خواهد شد ، اول اینکه تریون به دنبال قهرمانی برای خدمت به او بود ، اما فردی مثل جان اسنو هم همین احساس را دارد ؟
(مرگ او در حال حاضر بسیار بی معنی است ، مگر اینکه مارتین به ناتوانی خود در ادامه دادن شخصیت او و حل تضادش با ماجرای آخر داستان پی برده و او را حذف کرده باشد)
مشکل دوم سنسا استارک است ! او امروز همان راهی را می رود که خود دنریس هنگام ازدواج با کال دروگو شروع کرده بود ، آیا می توانید تصور کنید به جای تریوین ، سنسا روبروی دنریس نشسته و با لحنی به نیشداری خود دنریس با او صحبت کند و در آخر با هم به تفاهم برسند؟(من فردی مثل ویکتاریون یا یورن را تهدید نمی بینم زیرا آزار آنها مثل روس بولتون و تایوین لنیستر است ، مطمئنا” برای پایان کار چیزی در چنته ندارند ).
magentaنقل قول
تنها کسی بر روی تخت مینشیند که قدرت او تا پایان مرگ او حکومتش را تضمین کند ( مهربانی / صلح / دوستی و اتحاد در این دنیای نغمه یخ و اتش گذراست )
Avishنقل قول
در مورد بخش پایانی
۱٫اگر ویکتاریون و یورن تهدیدی نبودند که چندین فصل مربوط به وقایع جزایر آهن و آهن زاده ها بیهوده است. اونها در روند داستان نقش مهمی ایفا می کنند.
۲٫شما روس بولتن رو با تایوین لنیستر مقایسه می کنید؟
اگر تیریون تایوین رو نکشته بود ( ای کاش جیمی زبونشو نگه می داشت ) نه دنریس جرئت می کرد پاشو تو وستروس بذاره، نه حکومت تامن اینقدر ضعیف می شد و نه آهن زاده ها جرئت حمله داشتند. بر چه اساسی بیان می کنید که تایوین برای پایان کار چیزی در چنته نداشت؟ ( ایکاش در دستشویی رو قفل می کرد :D: )
Das Reichنقل قول
چیزی که هست اینه که درسته مارتین علاقه داره شخصیت های اصلیش امنیتی که قهرمان های دیگه داستان های فانتزی دارن رو نداشته باشه و به طرق مختلف اون ها رو میکشه یا بهشون آسیب میزنه ولی دیگه روانی نیست که الکی این کارو بکنه…
مثلا در مورد مرگ ند استارک واقعا بیاین فرض کنیم ند اعدام نمیشد… دیگه قیام شمال شکل نمیگرفت و خیلی از اتفاقات داستان ممکن بود رخ نده. پس مرگ ند در جهت پیشرفت داستان بوده و بر اساس رابطه علت و معلولی کاملا منطقی بود…
مرگ راب هم در جهت نشون دادن این بود که اولا حماقت در دنیای واقعی مث حماقت شجاعانه راب بهایی داره… و دوما اینکه در فانتزی واقع گرایانه مارتین مفهوم خیانت باید نشون داده میشد تا خواننده ها کاملا دوزاریشون بیفته و بهتر از کشتن راب نمیشد اینو نشون داد. بعدم خداییش راب داشت تبدیل میشد به قهرمان الکی داستان…
با وجود این مرگ های منطقی من نمی تونم مرگ جان رو بگنجم! (اگه مرده فرضش کنیم)
مرگ جان نه باعث گره جدیدی در داستان میشه و نه زمینه ساز حرکت های قهرمانانه دیگه ای… از طرفی هزاران سوالی که درباره جان تو ذهن خواننده ها خود مارتین ایجاد کرده رو رو هوا میذاره.
Winterfell Princessنقل قول
در مورد پایان داستان هم اولا من مخالف این عقیده ام که تالکین پایان کاملا شیرین داره داستانش…
پایان کتاب های تالکین تلخ و شیرینه! همه با شادی و خوشبختی نمیرن سراغ زندگیشون و برای پیروزی نهایی گاهی بهای سنگینی پرداخت میشه
مثلا پایان خود ارباب حلقه ها در شایر و رفتن فرودو… یا مردن تورین در پایان هابیت
Winterfell Princessنقل قول
شما چرا اینقدر لجی با دنریس؟
Winterfell Princessنقل قول
بحث تلخ و شیرینی مطرح نیست. موضوع بحث ژانر فانتزی قهرمانانه هست که ارباب حلقه ها کاملا تو این ژانر قرار گرفته ولی در مورد نغمه نمیشه در این مقطع با قاطعیت این رو گفت.
محمودنقل قول
من فکر می کنم بزرگ ترین چالش برای مارتین این هست که بتونه طوری داستان رو جمع کنه که هیچ سوالی بدون پاسخ نمونده باشه چون اون قدر نقاط کور و مبهم در داستان هست که خیلی سخت بشه در دو تا کتاب جمع شون کرد اگه مارتین بتونه این کار رو انجام بده واقعا هنر کرده
great tom hanksنقل قول
من خودم تا اخر کتاب سوم احساس خاصی نسبت بهش نداشتم اما با خوندن کتاب پنجم ازش متنفر شدم فکر کنم دوستان دیگه هم بیش تر به خاطر کتاب پنج از دنریس بدشون میاد
great tom hanksنقل قول
با توجه به نگارش مارتین در تقابل یخ و آتش کدام برتری میآبد آتش انسانها یا سردی آدرها یا چیزی بین این دو.قطعا مارتین آدرها یا انسانها رو کاملا پیروز نمیکند باید منتظر پایانی بین این دو باشیم.مانند گذشته که دیواری کشیدند و جدا شدند شاید اینچنین پایانی باز تکرار شود
رستمنقل قول
بخوام توضیح بدم چند صفحه باید بنویسم :D:
طرفدارهای دنریس به طور معمول یا فمینیستن یا فقط سریالو دیدن ( تحت تثیر جلوه های بصری و کارهای خارق العاده ملکه خردمند )
من از همون کتاب سه ازش متنفر شدم! کارهای احمقانه زیادی می کنه ولی بلایی سرش نمیاد ( اگه استارک بود تا الان ده بیست بار مرده بود )
اگه حوصله دارید بخونید یه مقاله انگلیسی هست که تمام حرفهای دل من ( و شاید بقیه ) رو زده. نمیدونم سیستم نظرات لینک قبول می کنه یا نه، پس:
عبارت why i hate daenerys :D: رو گوگل کنید
اولین لینک مال سایت coolreciews هست که نویسنده کاملا دلایل نفرتش از دنریس رو توضیح داده.
راستی مهم ترین علتش رو اضافه کنم ( ویرایش ): دختره مدام تکرار می کنه من ملکه بر حقم… من اژدهام… من فلانم
به نظرتون شبیه افکار سرسی نیست؟؟؟ در ضمن اگه بحث حقانیت هست که استنیس شاه برحقه، نه دنریس.
افکار دنریس خیلی خامه و اصلا صلاحیت حکومت رو نداره.
( ایریس هم جوونی هاش علامتی از دیوانگی نداشت ولی… )
Das Reichنقل قول
در مورد طرفدارانش نظر خاصی ندارم…خودم تا حدی فمنیست هستم ولی اصلا طرفدار دنریس نیستم.
من دنریس رو اخیرا ازش بدم اومده و دلیلش این نیست که مرتب به خودش تلقین میکنه من اژدهام من وارث به حقم… به نظرم در شرایط حال حاضر وستروس وارث به حق اونیه که بتونه شرایط رو درست کنه نه که کسی خون برتری داره و قطعا اون شخص تا این لحظه دنریس نیست.
دنریس تمام عمرشو بین کسایی گذرونده که خودشو برتر از اونا میدونسته و اصلا به این موضوع واقف نیست که غرور خاندان خودش رو بقیه خاندان های وستروس هم دارن و یه جوری نسبت به نجیب زاده های وستروس نگاه میکنه انگار حمایت اونا اصن مهم نیست.
دقیقا هم تو سریال برمیگرده میگه که من میخوام چرخ خاندان ها رو بشکونم…یکی نیست بهش بگه دختر خوب تو بدون چرخ چجوری میخوای مملکت رو برونی…حتی رعیت ها هم بدون خاندان هاشون ازت حمایت نمی کنن
Winterfell Princessنقل قول
اصلا به طور کلی مارتین علاقه ی خاصی به دنی جون داره و نمی خواد بهش آسیبی برسونه . حالا بیشتر بگم شاید اسپویل شه . . .
محمدنقل قول
سلام ببخشید اینجا جاش نیست ولی میشه دیالوگ های زیبای تیریون لنیستر و همچنین بقیه دیالوگ های زیبا رو بذارید
البته بعضی از دیالوگ ها درباره ی خدا هست اگه میشه بذارید اونا رو تو ی سایتتون ممنون میشم
داریوشنقل قول
اگه به دیالوگ ها تیریون علاقه دارید کتاب خرد و ذکاوت تیریون رو میتونید از همین سایت دانلود کنید. کتاب ترجمه شده و دارای دیالوگ های زیبای تیریون از کتاب اول تا پنجم میباشد و توسط خود مارتین انتخاب شده اند. از بخش دانلود کتاب – کتاب های انگلیسی – کتاب های جنبی. کتاب رایگان هم هست و مشکلی برای دانلود ندارید.
http://winterfell.ir/download/novellas/novellas%20-%20PDF/The%20Wit%20&%20Wisdom%20of%20Tyrion%20Lannister.zip
barristan selmyنقل قول
منکه دوست دارم آخر سریال یکی مثل رمزی بولتون بیاد کلیسی رو اونقدر ب.ایه تا بمیره.. :D:
HAAAنقل قول
زنده باد استارک…….
HAAAنقل قول
مقاله انگلیسیه رو چرا ترجمه نمی کنید؟
احمدنقل قول
به نظر من تو این داستان کسایی هستند که ازمیانه داستان میان وبه یک اصل مهم تبدیل میشن درحالی که بزرگان داستان یکی یکی ازبین میرن.نمیدونم با مرگ جان اسنو نویسنده چطور میخواد پیروزی برادر هارو شیرین جلوه بده در حالی که بدون جان پیروزی هم چندان دلنشین نیست
سندور کلگیننقل قول
پایان داستان نه خوب خواهد بود و نه بد. بنظرم اتفاقای خوبی میوفته اما در عوضش مرگهای زیادی نصیبمون میشه.
در ضمن داستان اونقدر پیچیده و بزرگه که بنظرم تا بیست رمان هم میتونه ادامش بده. بنظر من این مجموعه بیشتر از هفت عدد خواهد بود
lord navid lannisterنقل قول
دوستااااااااان گمراه نشییییید. واقعا فکر میکنید پایان داستان به تخت آهنین مربوطه؟؟ این کوته فکریه محظه. همونطور که خود مارتین هم گفت پایان داستان تلخ و شیرینه و آقای محمود خان جورج مارتین صراحتا تمایل خودش رو به پایانی مانند ارباب حلقه های تالکین بزرگ اعلام کرده بود،( البته اینو بدونید که نه پایان فیلم ارباب حلقه ها بلکه پایان کتابش که متفاوت و تلخ و شیرین بود) شما چطور میگی مارتین تمایلی به پایانی به سبک تالکین نداره؟؟؟؟ پایانی که من فکر میکنم هیچ ربطی به تخت آهنین نخواهد داشت بلکه دنیا نابود خواهد شد و دیگر تخت آهنینی وجود نخواهد داشت، نبرد عظیمی بین یخ و آتش به راه می افتد و قهرمانان زیادی قربانی می شوند، در پایان انسان ها شکست می خورند و برای ادامه حیاتشان به مکانی دیگر می گریزند، مکانی که از دسترس دشمنان دور است. این بود پایانی تلخ و شیرین، واقع گرایانه و در عین حال فانتزی.(سبک مارتین)
Aryaنقل قول
دوست عزیز تک تک کلمات متن ترجمه هست و آخر پست اشاره شده به منبع و من غیر از ترجمه اظهار نظری نکردم و نمی کنم.
اگه متن رو کامل خونده باشین متوجه میشین که بحث تلخ و شیرینی داستان مطرح نیست و موضوع این مقاله بررسی این موضوعه که آیا نغمه تو ژانر فانتزی قهرمانانه هست یا نه؟!
لینک مصاحبه مارتین در مورد ارباب حلقه ها ذکر شده.
و اینکه من خان نیستم
محمودنقل قول
به نظرم جان اسنو نمرده چون اگه بمیره کل شخصیتای لکیشنه wallباید برن پی کارشون و خود دیوار هم اصلا کار خاصی نمیکنه و شاه آدر ها با یه دست اونو نابود می کنه میره
اصلا منطقی نیست من که فصل پنج سریالو که دیدم مخصوصا یه قسمتش که جان و آدر ها رو به رو می شن فکر کردم حداقل یه نبرد دیگه ای دارند
به نظرم جان حداقل واسه ی یه دلیل منطقی تر میمرد نه برای انتقام یه بچه ی یتیم
در مورد دنریس هم به نظرمن حقش اصلا نیست که روی تخت بشینه چون فقط اشتباه می کنه و یک هزارم هوش و سیاست تیریون و لیتل فینگر دو نداره اگه هم داره تو داستان میاد جلو به خاطر اینه که اژدها هاش باید وارد وستروس بشن تا نغمه یخ و آتش اتفاق بیفته و دیگه اینکه چون بازیگر جذابش تو سریال باعث جلب توجه می شه و بینندگانو بیشتر می کنه و می بینیم که تا الان هم بیشتر از همه nude scene داشته .به نظرمن بران استارک خیلی شخصیت تاثیر گذاریه کاش به اون بیشتر اهمیت بدند ولی در آخر این تیریونه که پیروز میشه
amirنقل قول
به نظر من جان وارگه و علاوه بر گرگش بعدها میتونه یه اژدها روهم کنترل کنه
چون هم استارک هم تارگرینه
و همون شاهزاده موعوده
ندنقل قول
فرهادنقل قول
نبرد اصلی تو نغمه بین واریس و لیتر فینگره. بقیه همه کاراکتر های حاشیه ای هستند.
محمدنقل قول
نه خداییش از کجا ب این نتیجه رسیدی؟!
جان تارگریننقل قول
ببخشید جان اسنو هویجه؟؟؟
و به نظر من مارتین آخرش همه رو خواهد کشت…
بعدش ممکنه یک فرد کم اهمیت که کلا نقش خاصی ندار بیاد مثل اگان فاتح بشه بعد کلا تخت آهنین رو نابود کنه و یه چیزی مثل تخت گل گلی اختراع کنه و بشینه روش و تا ابد حکومت کنه!!!!!
(خوب حتی این هم از مارتین بعید نیست ولی خوب یه پایان خوب هم به اندازه ی این اراجیف من بعیده… یه پایان خوش که توش جان اسنو به حق واقعیش (البته طبق تئوری R+L=J) برسه یا دنی با یکی از کسایی که دوسشون داریم متحد بشه یا حتی هیچ استارکی اعم از برن و آریا کشته نشن… به اندازه طلوع خورشید از مغرب بعیده…)
— حالا خوب میشه اگر پایانش فانتزی حماسی باشه!!! (من یه ضایع میشم اما خیلی دوست دارم اون روزی برسه که ته جلد ۷ من یک ضایع به تمام معنا باشم…)
سس گوجه فرنگینقل قول
کاش بدونم پایان عالی چیه
شاید پایانش بازگشت به اول باشه
تخت آهنین در آتش اژدها بسوزه
یه بار دیگه جادو بازگرده به صنعت دیوار نابود شه وهفت پادشاهی شکل بگیرند در این صورت
بهترین کتابی می شه که تاحالا خواندم
لرد اسنونقل قول
خب مرسی از مقاله
فقط یه سوال
مگه دنسریس خواهر ریگار نیست؟ خب پس میشه عمه جان دیگه البته اگه اشتباه نکرده باشم
من پیشبینیم بیشتر ازدواج جان با اریا یا سانسا ست تا دنسریس
سمیه _پروتینقل قول
حداقل دنریس راست میگه و مثل سرسی و جافری کثافت الکی ادعاش نمیشه
لوچیا آنانقل قول
آفرین به مارتین بین همه کارای وحشتناکش این یکی خوبه حالا هی میخوای هرس بخور
لوچیا آنانقل قول
به آرزودت نمیرسی چون رمزی و روس بولتون به درک واسل شدن
لوچیا آنانقل قول
کاملا موافقم
لوچیا آنانقل قول
در کل این داستان با کارهایی که مارتین کرده چه وحشتناک باشه و چه خوب به نظرم هیچ کدوم بی دلیل نبودن
حمایت از دنریس که آفرین بهش حال همه ی شماهایی که مرگش رو میخواهید گرفت من که کیفیدم :D: هرچند مارتین برای این کارم دلیل داره و منم اگه جاش بودم این دختر تارگرین را زنده نگه میداشتم
درمورد مرگ راب و ند هم همش دلایل منطقی! چون اولا ند هم به یه شکلی تاوان کاری که با آرتور دین را کرد پس داد و اگه نمیمرد مطمئنا داستان اصلا شروع نمی شد!! راب هم دیگه شرافتش بیش از عقلش شده بود و در آخر خودش خودشو به کشتن داد آخه من میگم تو واقعا به کسی که قبلا قول ازدواج با دخترشو دادی و بعد با یکی دیگه ازدواج کردی و به اون خیانت کردی،واقعا خیال کردی اون آدم به گرمی ازت استقبال میکنه اونم آدم پر ادعا و چندشی مثل والدر فری؟
درمورد مرگ جافری هم به نظرم خود مارتین هم احساس کرده بود که حضور این پسر داره غیر قابل تحمل میشه و فناش کرد و تایوین لنیستر که شما آرزو میکنید زنده بود اولا دنریس سعی داشت با ارتشش به وستروس حمله کنه و فرقی نداشت لرد هاش کی باشن چه برسه به پیرمرد خرفتی مثل تایوین!! و این که بالاخره در دنیای نغمه هم یکم مجازات الهی وجود داره دیگه و تایوین هم تاوان عروسی سرخ،تحقیر تیریون،قتل الیا و بچه هاش و خیلی چیزای دیگه رو داد اونم به مسخره ترین شکل توی توالت
حالا میبینید مارتین هر چی که هست ولی سیاستش واقعا بالاست و من اینو تحسین میکنم
لوچیا آنانقل قول
البته یک چیزی درمورد مارتین ناامیدم کرده
سانسا استارک: اون که به نظرم مضلوم ترین کاراکتر داستانه و از اول داستان تقریبا بیشتر از هر کاراکتری درد و رنج کشیده ولی تا الان کار خاصی انجام نداده!! آخه این همه سختی و بدبختی که بی دلیل نیستن! درهمه ی داستان ها چنین شخصیت هایی معمولا در آینده بسیار قدتمند میشن یا یکی از بزرگترین اهریمنان داستان ولی چرا سانسا این طور نیست؟
لوچیا آنانقل قول
جورج مارتین صراحتا گفته من بیست ساله میگم زمستان در راه است. زمستان یعنی تاریکی، یخ، سرما، مرگ و تبدیل ادم های خوب به بد. با توجه به افکار نویسنده او توانایی این رو داره که شخصیت های محبوب رو به طرز وحشتناکی ببره سمت تاریکی. فصل اخر به ما نشون میده که نهایتا چه اتفاقی می افته. طبق نظر ما باید همه متحد بشن تا بتونن با مردگان بجنگند. از طرفی فهمیدیم وقتی یک فرمانده مرده ها می میرد بقیه ارتش همراه او نیز میمیرد. بنابراین مشکل میتواند قابل حل باشد. چون ارتش مردگان چند فرمانده بیشترندارد و جان اسنو میتونه تمرکز خودشو بزاره روی کشتن فرماندگان ارتش مردگان که با از بین رفتن اونها کل ارتش نابود میشه. از طرفی جان اسنو یکبار مرده و زنده شده توسط خدای اتش. جورج مارتین با تالکین هم عقیده نیست در ارباب حلقه ها. مارتین میگه وقتی شخصی بهش ظلم میشه و مظلوم می میره و قتی دوباره زنده میشه نمیتونه انسان خوبی باشه ضمن اینکه اون مرده و توسط جادو زندست. درفیلم دیدیم بانوی سرخ که جان اسنو رو زنده کرد در ایینه پیرزنی زشت و فرتوت و بسیار سفید بود. سفید بودن ان پیرزن اشاره بر جاری نبودن خون در بدنش دارد که نظر نویسنده همین است. ایا نمیشه جان اسنو همانند بانوی سرخ از گذشته وارد داستان شده باشه؟؟ نمیشه جان استو خودش وایت واکر باشه که فعلا شخصیت اصلیش معلوم نشده و بار مرگ و دوباره زنده شدنش در فصل اخر مشخص بشه که فرمانده ارتش مردگان جان اسنو هست??????اگربه این فکرکنیم جان اسنو قدرت جهان را در دست میگیرد. هرگز شخصیت خوبی ازش نمیبینیم و فقط میتواند قلمرویی برای خودش درست کند. و انسان ها یا به سمت دریا بروند و تعداد اندکی حتی زنده بمانند و در جزیره ای که مردگان نتوانند از اب عبور کنند نهایتا زندگی کنند.پیش بینی های زیادی میشه کرد. ولی تخیل نویسنده این کتاب بیشتر تمایل داره که نشون بده اخر سر دنیا به دست مردم بدی خواهد افتاد و دنیای را تاریکی میگیره و تمام مردم منتظر ناجی هستن که اون هارو نجات بده. مارتین تمام داستان رو با استفاده از شخصیت های تاریخی نوشته. شوالیه های تاریخی رو انتخاب کرده. از تاریخ جنگ های صلیبی استفاده کرده. نویسنده یک یهودی است. او میتواند داستانش را با یک منجی به اتمام برساند ولی ان منجی کیست؟؟ شخصیتی که در فیلم اصلا توجه مارو جلب نمیکنه. شخصیتی که به ذهن ما خطور نمیکنه او میتوانسته ناجی باشد. . شاید پسر باقی مانده از پادشاه که کارش اهنگری و تراش شمشیر است همان منجی باشد. بلاخره مارتین برای چی شخصیت او رو اورده در داستانش؟؟؟?فی الحال منتظر می مونیم. اما فراموش نکنید دو کارگردان فیلم نویسنده نیز هستند. انها بر خلاف مارتین بسیاری از سکانس هارو خودشون نوشتن. مثلا در کتاب مارتین در عروسی خونین کتلین کشته نمیشه . نام او میشه بانوی انتقام. اما کارگردان ها صلاح ندیدن نقش بیشتری برای کتلین بزارن. پس دو کارگردان هم میتونن روال وقانون مارتین و نوشتن اونو بهم بزنن و پایان دیگه ای در نظر بگیرن. تا امروز این دو کارگردان برای اینکه کسی نتواند فصل هشت را پیش بینی کند ۵ پایان متفاوت رو در نظر گرفتن و فیلم برداری کردن تا اگر پایان داستان توسط یکی از عوامل لو رفت و یا هکر ها توانستند پیشاپیش به مردم پایان داستان را بگویند بلافاصله انها پایان بعدی را به نمایش میزارن. بنابراین مانور دو کارگردان برای فروش بیشتر و نمایش قدرت تخیل و نویسندگیشونو دست کم نگیرید. اشتباه تایپی داشتم ببخشید???
talaنقل قول
والا اگه به من بود آخر داستان میدادم وایت واکرها همرو شخم بزنن
فقط یه خدا وجود داره و اسمش مرگه
خدای جدید از درون گورها و قبرستان ها برخواهد خواست
حسیننقل قول
با این توضیح، شما کلا تمام شخصیت ها رو له کردی به جزء دنیریس. از لرد لنیستر خرفت و شرافت راب استارک و ند استارک که به نظرم من یکی از جالب ترین و پیچیده ترین نقش ها رو داشت. این توضیح شما حمایت بیش از اندازه دنیریس تارگارین هست و منصفانه نیست
و در ضمن توی این داستان اصلا مجازات الهی و تاوان کار های انجام شده اصلا معنایی نداره
BrM347نقل قول
نقش پیتر بالیش هم خیلی جالبه چون همه ی موضوع های وستروس و مرگ ند استارک از مرگ لرد آرین شروع شد و دقیق یادم نیست تو کدوم کتاب بود ولی قبل از پرت شدن لیسا تولی(تالی) توسط بالیش، لیسا گفت که تو از من خواستی جان آرین رو بکشم و دلیل قبول کردن لیسا رو من الان به یاد ندارم ولی نتیجه می گیریم که مسبب مرگ جان آرین، پیتر بوده و میشه بازی تاج و تخت رو در واقع بازی پیتر بالیش معنی کرد.
BrM347نقل قول
به نظرم فکوست بیشتر رو کتاب باشه تا اون سریال
BrM347نقل قول
واقعا فکر کردی جان تا این حد بی غیرته؟؟ سانسا و آریا یه عمر خواهراش به حساب میومدن. حالا شاید سانسا اینطور بشه چون رابطه خیلی خاصی با جان نداشت ولی نمیتونی این حرفو درمورد آریا بزنی
Ariaنقل قول
من به شخصه فکر میکنم سانسا نقش موثری در پایان کتاب داره و در آخر هفت پادشاهی رو متحد میکنه و بر اونا حکومت میکنه. پیشنهاد میکنم تئوری آشفورد رو بخونین که به سرنوشت سانسا در نغمه یخ و آتش اشاره داد
Ariaنقل قول
حسیننقل قول
راب استارک😐ند استارک😐😐جان اسنو😐😐😐
حسیننقل قول
به نظرم کشتن جان فقط واسه اینه که مخاطب جمع کنه،وگرنه هر کاری که جان انجام داده بود ارزشی نداره،اگه جان زنده نشه،جمع کردن مردم ازاد بیهوده بوده،و با اومدن وایت واکر ها من کسیو جز جان نمیبینم که بتونه همه رو متهد کنه تا مقابل وایت واکر ها بجنگن،شاید واقعا میلسندرا جان رو زنده میکنه،راجب هیچی نظر ندارم ولی راجب جان به احتمال ۹۹٪ مطمئن هستم که زنده میشه،مارتین خیلی تو غافلگیر کردن ماهره اول ند رو میکشه بعد راب یعنی این احتمال رو به مخاطب میده که ممکنه هر کسی بمیره و بعد که جان رو میکشه همه فکر میکنن که اینم مثل راب و ند تموم میشه داستانش که بعد مارتین جان رو زنده میکنه و میگه:سوپرایز
حسیننقل قول
چون زمانش نرسیده
حسیننقل قول
ببینین از لحاظ اینکه ببینیم آخر داستان چی میشه به نظرم معلومه که زمستان میاد و چند ۱۰ سال طول میکشه (حداقل)پس قطعا مرگ های بسیار زیادی شاهد هستیم ما موضوع تخت آهنین به نظرم یا هیچکس بهش نمیرسه یا یه تارگین به قدرت میرسه ولی امیدوارم اون تارگین دنریس نباشه چون واقعا حال به هم زن و تنفر برانگیزه و مطمئن باشین یه شخصیت عقده ای از آب در میاد ولی یه نظریه عجیب اگه همه چیز بر پایه تناسخ باشه اونوقت جالب میشه اول از همه چون اگان تارگین هفت پادشاهی رو متحد کرده پس یه تارگین مذکر وستروس رو متحد میکنه و همطوره چیز هایی یا یه مثال دیگه:کتاب در سر آغاز از جنگل های آزاد شروع شده وقتی آدر اا اون شاهزاده رو میکشن پس باید نبرد نهایی همون جا رخ بده در نهایت نتیجه گیری من اینه که تو کتاب شیش هفت پادشاهی متحد میشن و تو کتاب هفت خطر آدر ها برطرف میشه
هیچی!نقل قول
ببین مرگ جان متاسفانه منطقیه، توی سریال جان تبدیل میشه به قهرمانی که دنیا رو میخاد نجات بده، این در صورتیه که استنس مرده، اما تو کتاب استنس زندس و کسی که قراره قهرمانی باشه که در برابر وایت واکر ها از دنیا محافظت میکنه، دقیقا همون نقشی که جان توی سریال داشت، حالا که جاهاشون عوض شده دیگه نمیدونم جان برای چه دلیلی باید برگرده به دنیا
حسیننقل قول