لحظهی درنگ سری مقالاتیست که از این به بعد به رمز و رازهای نغمهای می پردازد و هدف اصلی آن به چالش کشیدن ذهن خواننده با طرح سوالاتی پیرامون مبحث مورد نظر است. با ما همراه باشید با لحظهای درنگ.
ند رویای کهنهای را میدید، رویای سه شوالیه سفیدپوش و برجی که مدتها پیش سقوط کرده، و لیانا روی بستر خونینش…
آسمان به رنگ آبی چشمان مرگ بود، با رگههایی از سرخ، و طوفانی از گلبرگهای رز به هوا برخاست.
لیانا دوباره بلند گفت:«لرد ادارد»
ند زمزمه کرد: «قول میدم، لیا، قول میدم»
در مقاله قبل (که با چوب کاری دوستان همراه بود و انگیزهای دو چندان به این حقیر داد) به ابعاد شخصیتی ند پرداختیم، اما به اساسیترین نکتهای که شخصیت ادارد را به چالش میکشید، اشاره نشد تا به صورت اختصاصی در این مقاله به آن بپردازیم.
ادارد استارک، شخصی که در شرافت و صداقتش هیچ شکی نیست. چنانکه استنیس در مورد ند میگوید: “فقط یک احمق شرافت یا صداقت اون رو زیر سوال میبره”، کسی که به ندرت شراب میخورد و هیچگاه به شهوتپرستی شهره نبود. فردی که پایبندی به اخلاقیات و تعهداتش از هر چیزی برایش مهمتر بود، چنانکه میبینیم در آخر نیز جان خود را نثار همین افکار میکند؛ اما سوال اینجاست: چگونه چنین فرد با شرف و سردی میتواند با فرزندی نا مشروع به نزد نو عروس خود بازگردد؟ آیا این رفتار اثرات همین شرافت است یا دلیل دیگری در پشت آن وجود دارد؟
جواب این سوالات را شاید بتوان در کابوسهای ادارد جستجو کرد. کابوسهایی که همگی آنها به برج شادی ختم میشوند.
تاریک ترین و رمزآلودترین نقطه زندگی ند، در پای برج شادی رقم میخورد. جایی که به کابوسی برای زندگی ند تبدیل شد و همانند بختکی بر زندگی او سایه افکند. تنها اطلاعاتی که از برخورد مابین لیانا و ند میدانیم، مرگ لیانا و گرفتن قولی از ادارد است. طبق نظر بسیاری از نغمه دوستان این قول همان حفاظت از جان نوزادش یعنی جان اسنو است.
در اینجا به بررسی محتملترین تئوری ها (نه همه آنها) پیرامون نسب جان اسنو میپردازیم و نتیجهگیری را به دوستان واگذار میکنیم:
شایعاتی زیادی در مورد مادر جان وجود دارد، از میان آنها میتوان به فرضیهای اشاره کرد که رابرت در سریال مطرح کرد و مادر جان زنی به نام وایلا از خدمتکاران خاندان دین نامیده شد. اما به طرز برخورد ند دقت کنید “ند با سردی پاسخ داد: اسمش وایلا بود و من ترجیح میدم که ازش صحبت نشه …” کاملاً واضحه که در پشت این برخورد سرد رازی وجود دارد، اما چه رازی؟ آیا قصد او گمراه کردن رابرت نبوده است؟ آیا منظور ند مادر شیری (دایه) بوده است؟ آیا ندِ قدیس دروغ میگوید؟
با کمی دقت شاید بتوان جواب این سوالات را به صورت زیر داد و فرضیه دوم را بیان کرد:
این راز میتواند قولی باشد که ادارد به لیانا داده بود. یعنی محافظت از نوزادش.
رابرت موضعی بسیار خصمانه نسبت به تارگریانها دارد و در برخورد با قاتلین فرزندان ریگار بسیار بیتفاوت و به نوعی سپاسگذار بود. حتی پس از ۱۵ سال ما شاهد خشم او در سرداب وینترفل هستیم و عشق دیوانهوار رابرت به لیانا را مشاهده کردیم. پس کاملا واضح است ادارد تحت هیچ شرایطی نمیتوانسته هویت واقعی جان را فاش کند. با این دروغ گرچه لکه ننگی برای خود بوجود آورد، اما زندگی جان را حفظ کرد.
از دلایلی دیگر که ما را به مطرح کردن این فرضیه سوق میدهد، لحظه وداع جان از ادارد است:
در این صحنه ادارد صحبت پیرامون مادر جان را به دیدار آینده موکول میکند. اما چرا؟ اگر مادر جان فردی عوامزاده یا دونپایه باشد، چه دلیلی باعث پوشاندن این حقیقت به صورت رازی سر به مهر میشود؟ اگر به رفتار جان هم دقت کنید، هیچ گاه کاملاٌ خود را حرامزاده ی ند ندانسته و به نوعی در کش و قوس با این ادعاست. او گمشدهای در وجود خود احساس میکند و سردرگم است.
با کمی دقت در این گفتگوی کوتاه می توان به نکات جالبی رسید:
در دیدار بعد قطعا جان سیاهپوش است و این بدین معناست که دیگر نمیتواند انتقامی از شخص خاصی بگیرد و یا ادعایی نسبت به تاج و تخت داشته باشد. در حقیقت انگیزه هر گونه عمل احمقانه از جان سلب میشود و در صورت فاش شدن این راز، خطری او را تهدید نمیکند.
از دلایل دیگر میتوان به افکار ند در فصل ۳۹ کتاب “بازی تاج و تخت” اشاره کرد. جایی که او در ذهن خود مقایسه جالبی انجام میدهد:
“اگر در موقعیتی قرار بگیرد که باید بین زندگی بچهای ناشناس در برابر زندگی راب، سنسا، آریا، برن و ریکان یکی را انتخاب کند، چه خواهد کرد؟ بغرنجتر، اگر کتلین در برابر انتخاب بین زندگی جان و زندگی فرزندان تنیاش قرار بگیرد، چه خواهد کرد؟”
کاملا واضح است که کت زندگی فرزندانش را ارجح بر جان میداند، اما دلیل این مقایسه چیست؟ چرا ند حتی بیشتر از بچههای خود به جان توجه میکند؟ پس باید دلیل موجهی برای این همه توجه پیدا کرد.
اما مهمترین دلیل را میتوان با بررسی فصل ۴۸ کتاب “نزاع شاهان” صفحه ۶۹۲ (حاوی نکات امتحانی زیادیه!!) در تصاویری که دنریس توسط نامیرایان دید، جستجو کرد:
“از شکافی بر روی دیواری از یخ، گل آبی رنگی رویید” گل آبی به نوعی نماد لیاناست و این میتواند استعارهای از عضویت جان در نگهبانان شب باشد.
و این چنین است که به باور بسیاری از نغمه دوستان او فرزند
یخ(لیانا)وآتش(ریگار)است.
اما شایعات به اینجا ختم نمیشود؛ یکی از جدیترین آنها میگوید که آشارا داین (خواهر سرآرتور داین “شمشیر صبح”) مادر جان است.
در فصل ۶ کتاب “بازی تاج و تخت” کتلین آشارا را مادر جان میداند و در فصل ۳۹ شاهد آن هستیم که سرسی هم موضعی یکسان با کت دارد و این چنین آن را بیان میکند:
“خودت یه حرامزاده داری، من دیدمش. نمیدونم مادرش کی بود. یه دهقان دورنی که وقتی خونهاش میسوخت بهش تجاوز کردی؟ یهفاحشه؟ یا یه خواهر عزادار، لیدی آشارا؟ بهم گفتن که خودش رو به دریا انداخت. علتش چی بود؟ برادری کهکشتی یا بچهای که دزدیدی؟”
از دیگر دلایل میتوان به اواخر فصل ۲۴ کتاب “یورش شمشیرها” (ترجمه: شهریار) اشاره کرد که در آن میرا داستان مسابقه هرنهال در بهار دروغین را نقل میکند و پرده از رابطه عاطفی گرگ آرام(ند) نسبت به آشارا داین بر میدارد. اما دلایل به اینجا ختم نمیشود، و اگر به تشریح کت از اولین شب ازدواجشان نگاهی بیاندازیم؛ طبق نظر همسرش عشقبازیشان بیشتر انجام وظیفه بود تا اشتیاق. آیا روح ند جای دیگر و جسمش نزد کت بوده است؟
پس اگر این فرضیه درست باشد، دلیل پنهان نگاه داشتن نسب جان (در بالا اشاره شد) را میتوان دلیلی بر حفظ شرافت این بانو دانست.
اما این تئوری یک مشکل دارد:
چگونه راب که فرزند و دست پروردهی ند است، برای حفظ شرافت بانویی از خاندانی دونپایه با او ازدواج میکند و باعث رقم خوردن آن قتل عام مخوف میشود (ترجیح اخلاقیات به سیاست) اما ند اسطورهشرافت (و به نقلی حماقت) برخوردی این چنینی با آشارا داشته باشد؟ (عواطف را قربانی قدرت و سیاست کرده است)
سخن آخر:
گذشته از این شایعات به اصلی ترین نکتهای که در بیشتر مباحث پیرامون این موضوع توجه نمیشود، مرگ لیانا و آشاراست. جواب این دو مرگ (شاید هم خودکشی) میتواند رمز این سناریوی پیچیده باشد:
درگیری در پای برج شادی (کشته شدن سر آرتور داین) مرگ لیانا و قول گرفتن از ند، رفتن به مقر خاندان داین نزد آشارا برای تحویل شمشیر برادرش، خود کشی آشارا، بازگشت به شمال به همراه یک نوزاد.
دلایل بالا (در رابطه با رابرت) میتواند توضیحی برای مرگ لیانا باشد که دلیل این مرگ (به نظر من خودکشی) همان عدم برخورد با رابرت و به خطر انداختن جان کودکش است. مادر خود را قربانی نوزادی میکند که به خاطر نسبت خونی با تارگریانها میتوانست قربانی بازی کثیف قدرت شود.
اما:
در صورت درست بودن تئوریِ بالا، پس دلیل مرگ آشارا چیست؟
در صورت اشتباه بودن آن (یعنی آشارا مادر جان باشد) دلیل مرگ لیانا چیست؟
آیا اصلاً قولی که لیانا از ند گرفت به جان اسنو ارتباطی دارد و یا صرفاً حربه مارتین در منحرف کردن افکار مخاطبین است؟
و در آخر جان اسنو فرزند کیست؟ ( شایعه دوم و سوم بسیار محتمل مینماید، ولی با مسلک مارتین در داستان سرایی در تضاد است؛ منظور اینکه او ید طولای در قتل بدیهیات و خلق شگفتیها دارد)
“از شکافی بر روی دیواری از یخ، گل آبی رنگی رویید”
یخ(لیانا)وآتش(ریگار)است.
سلام تو جمله بالا گفتین یخ نشان لیاناست ولی چی جمله بالا رو به آتش که نشان ریگار ربط میده؟
shahryarنقل قول
اون قسمتش فک کنم مربوط به شاهزاده موعود باشه که گفته نغمه آتش و یخه!
در اصل این دو تا نشونه رو کنار هم گذاشته!!:D
Masoodنقل قول
نماد لیانا گل رز آبی زمستانیه
اون جمله فرزند یخ(لیانا)وآتش(ریگار)است صرفا یه استعارس از جایی دیگه و جایی توی کتاب هم ذکر نشده
و اصولا ما میگم زبان مادری،سرزمین مادری و بچه هم از بطن مادر به دنیا میاد پس توی این جمله “از شکافی بر روی دیواری از یخ، گل آبی رنگی رویید” احتیاجی نیس حرفی از ریگار و یا آتش زده بشه چون لیانا بیش از یک سال پیش ریگار بوده و اگه و اگه بچه دار هم شده باشه از اون بوده
البته جدیدا به نکات جالب برخوردم که میتونه کمک زیادی به این موضوع بکنه
ایشاالله به زودی شاهد مقالات جدید هستین
Ali.Aنقل قول
والا من هیچکدومو یادم نمیاد!!ن اشارا نه لیانا
فقط میترسم آخرش افشا نشه مادرش کی بوده
پریسانقل قول
اگر صبر کنید مارتین به اونجا هم میرسه. اما ظاهراً هیچ عجلهای نداره :roll:
م.م.استارکنقل قول
خسته نباشید بسی لذت بردیم
منم با نظر جان پسر لیانا موافقم البته از مارتین بعید نیست که همه رو شگفت زده کنه و چیزای دیگه ایی رو بشه بخصوص که جان موهای مشکی داره نه نقره ای
آنانقل قول
تو وبلاگم اینو گفتن! و منم گفتم که بچه ی بزرگ ریگار از الیای دورنی موهای مادرشو داشته!(قهوه ای)
Masoodنقل قول
توی کتاب خیلی داشتیم که سیاه ژن قالب هس
من توی یه مقاله راجب به ریگار خوندم که دنباله زنی از نژاد یخ بوده چون فهمیده بوده که خودش شاهزاده موعود نیست
به نظر من که لیانا به خاطر زایمان مرده نه خودکشی اشارا هم لابد خیلی داداششو دوس داشته چون مرده خودکشی کرده :mrgreen:
baharنقل قول
یه سوال.
توی سریال اونجا که ند و جان میخوان از هم خداحافظی کنن,ند به جان میگه تو یه استارکی,شاید اسم من روت نباشه اما خون من تو رگهات هست.
این دیالوگ تئوری های بالارو نقض نمیکنه؟
اگه نه,خب سریال رو که خود مارتین مستقیما توش نقش و حضور داره روی چه حسابی همچین دیالوگی گذاشته بودن؟
تایویننقل قول
اون دیالوگ که اصلا توکتاب نیست اما خوب این که اشاره به خون داره خوب لیانا و برندون هم استارک ان البته کلا از نظر من بهتره اصلا به مادر جان اسنو کاری نداشته باشیم چون همش حدسیات هست و هر چه قدر هم روش بحث بشه بازم به جایی نمیرسه چون که مجهولات خیلی زیاد و معلومات خیلی کمه بالاخره حالا یه روزی مشخص میشه دیگه
great tom hanksنقل قول
به نظر من ریگار همون آزور آهایه و از تبار آتش و خون و لیانا از تبار یخ و جان شاهزاده ی موعوده و در نهایت نمی دونیم بین این دوتا چی گذشته و جان کی به دنیا اومده ولی فکر نکنم مرگ لیانا خودکشی باشه یا سر زا رفته باشه و فک کنم بعد دنیا اومدن جان ریگار با کشتن لیانا شمشیر لایت برینگرو ساخته…
Anushkaنقل قول