دانلود فصل‌ها

دانلود فصل سوم؛ سرسی

با فصلی جدید در خدمت شما هستیم. فصلی که این بار شخصیتی آشنا اونو روایت می‌کنه، اما در عین حال تا الان داستان رو از نگاه اون دنبال نکردیم. سرسی شخصیتی نیست که کسی دوستش داشته باشه، و دنبال کردن داستان از نگاه یه شخصیت به شدت منفور تجربه‌ای جالب خواهد بود.

من فقط یه جمله بازم یادآوری کنم. ما همچنان منتظر داوطلبین جدید برای عضویت در گروه ترجمه هستیم. از لحاظ حق ترجمه هم بدونید که مبلغش راضی کننده است. پس اگه به انگیزه مالی هم شده به این کار کمک کنید. این حرف شامل ویراستاران هم میشه. پس ما همچنان منتظریم.

ترسی که قبلاً‌ هم اونو مطرح کردم اینه که مارتین بلای جیمی رو این بار با سرسی سرمون بیاره. یعنی مجبورمون کنه شخصیتی رو دوست بداریم که تا دیروز بسیار منفور بوده. فقط کافیه به کتاب اول و دوم مراجعه کنید. اون موقع که دلتون می‌خواست با دستای خودتون گلوی جیمی رو بچسبید و اونو خفه کنید. اما امروز کی پیدا میشه که جیمی رو دوست نداشته باشه؟ میشه روزی رو تصور کرد که با سرسی هم همدردی کنیم؟!!

باهم چند خطی از این فصل رو می‌خونیم.

خواب دید که بر تخت آهنین نشسته است، بالاتر از همه آنها.

درباریان موش‌هایی با لباس‌های پر زرق و برق در زیر پایش بودند. لردهای بزرگ و بانوان متکبر در مقابلش زانو زدند. شوالیه‌های جوان و بی‌باک شمشیرشان را در مقابلش قراردادند و تقاضای التفات داشتند، و ملکه از بالا به آنها لبخند می‌زد. تا اینکه کوتوله، در حالیکه به او اشاره می‌کرد و قهقهه می‌زد، به یکباره ظاهر شد. لردها و بانوها هم شروع به خندیدن با دهان بسته کرده و لبخندشان را در پشت دستانشان مخفی ‌کردند. فقط پس از آن بود که ملکه دریافت برهنه است.

وحشت زده تلاش کرد تا خود را با دستانش بپوشاند. وقتی که خم شد تا شرمگاهش را پنهان کند، خارها و تیغه‌های تخت آهنین در درون گوشت بدنش فرو رفتند. آن هنگام که دندان‌های آهنین کفل‌هایش را جویدند، خون سرخ از ران‌هایش جاری شد. وقتی تلاش کرد تا بایستد، پایش داخل شکاف یک کلاف فلزی لغزید. هرقدر بیشتر تقلا می‌کرد، تخت بیشتر او را در خود فرو می‌برد، گوشت سینه و شکمش را می‌درید، دست‌ و پاهایش را شرحه شرحه می‌کرد، تا اینکه سرخ و لیز و درخشان شدند.

و در تمام این مدت برادرش آن پایین پایکوبان می‌خندید و شادی می‌کرد.

وقتی که دستی به آرامی شانه‌اش را لمس کرد و ناگهان از خواب پرید، شادی برادرش هنوز در گوشش پژواک داشت. برای لحظه‌ای به نظر رسید آن دست قسمتی از کابوس است، و سرسی فریادی برآورد، ولی این سِنِل بود. صورت ندیمه رنگ پریده و وحشت زده می‌نمود.

ملکه فهمید، ما تنها نیستیم.


دانلود فصل سوم؛ سرسی


لینک کوتاه مطلب : https://winterfell.ir/?p=4425

درباره نویسنده

م.م.استارک

مدیر و مؤسس سایت و سرپرست گروه ترجمه

۱۶ دیدگاه

  • خوندم این فصل رو :ostad:
    من فصل بعدی رو می خوام :head: :head: :head:
    بجنبید بچه ها ترجمه کنید

      نقل قول

  • سلام. برای عضویت تو گروه ترجمه چیکار باید بکنیم؟ شرایطش چیه؟

      نقل قول

  • جناب استارک
    قبلا گفته بودم همچون هم بی طرفدار نیست سرسی :)))

      نقل قول

  • shahin:
    سلام. برای عضویت تو گروه ترجمه چیکار باید بکنیم؟ شرایطش چیه؟

    ایمیلت رو چک کن دوست من

    abdollah:
    جناب استارک
    قبلا گفته بودم همچون هم بی طرفدار نیست سرسی :)))

    واقعاً؟ باور نمی کنم. به چیش علاقمندی دوست من؟ :scratch:

      نقل قول

  • حالا که عبداالله گفت و مطرح شد این قضیه.
    خیلی قطعی می نویسی و از جانب همه نظر می دی کلاً. اصن به سرسی کاری ندارم. به این تاپیک هم کاری ندارم. کلاً نوشتارت اینجوریه.

      نقل قول

  • kei1:
    حالا که عبداالله گفت و مطرح شد این قضیه.
    خیلی قطعی می نویسی و از جانب همه نظر می دی کلاً. اصن به سرسی کاری ندارم. به این تاپیک هم کاری ندارم. کلاً نوشتارت اینجوریه.

    یادم نمیاد چنین کاری کرده باشم. :bl:
    نمونه بیاری بد نیست.
    ضمن اینکه خوب میدون فراهمه بیاید و نظر من رو رد کنید. وقتی آدم تنها باشه و باخودش حرف بزنه و کسی جوابش رو نده اینطوری میشه دیگه :-(

      نقل قول

  • سلام
    صبح همگی بخیر
    + میشه لطفا هر فصل جدید که میگذارید تعداد خرید فصل قبل رو هم بگید؟
    + من یکی که علاقه خاصی به افراد شرور از جمله سرسی دارم :cun: افکار و رفتارشون خیلی بیشتر میتونه آدم رو کنجکاو کنه :good:
    ضمنا بچه های گروه خسته نباشید :gol:

      نقل قول

  • opal: + من یکی که علاقه خاصی به افراد شرور از جمله سرسی دارم :cun: افکار و رفتارشون خیلی بیشتر میتونه آدم رو کنجکاو کنه :good:

    شرور باهوش نه سرسی!!!

      نقل قول

  • م.م.استارک: یادم نمیاد چنین کاری کرده باشم.
    نمونه بیاری بد نیست.
    ضمن اینکه خوب میدون فراهمه بیاید و نظر من رو رد کنید. وقتی آدم تنها باشه و باخودش حرف بزنه و کسی جوابش رو نده اینطوری میشه دیگه

    به قول خودت من حال ندارم جواب بدم حالا می گی برم بگردم نمونه بیارم؟ :D:
    مثلاً تو همین پست به جز سرسی راجع به جیمی از دو طرف به قطعیت نظر دادی. هم قدیم کسی پیدا می شد که متنفر نباشه از جیمی و هم الان کسی هست که بخواد سر به تنش نباشه.

    راجع به “جواب ندادن” هم نظرم رو با خودت مطرح کنم بهتره. (البته همون قضیه “حال” مطرحه ;-) )

      نقل قول

  • لذت خوندن این فصل بیشتر به خاطر به یاد آوردن مرگ تایوین بود مرگی شایسته یک پدر نالایق!

      نقل قول

  • بحث سر دوست داشتن یک آدم منفور نیست بحث اینجاست که مارتین – بر خلاف ما – یادش نمیره که انسان ها چند بعدی هستند و هر حرکت اونها نماشی از یک عمر تربیت و تجربه ست . مثلا اگه تایوین یه کمی مهربون تربود عاقبت بچه هاش این طوری میشد؟ یا برعکس اگر ادارد مرحوم اونهمه شرافت مند نبود مسلما راب یه چیزایی ازش یاد میگرفتکه اون بلا سرش نیاد.

      نقل قول

نظر شما چیست؟

:bye: 
:good: 
:negative: 
:scratch: 
:wacko: 
:yahoo: 
B-) 
:heart: 
:rose: 
:-) 
:whistle: 
:yes: 
:cry: 
:mail: 
:-( 
:unsure: 
;-) 
:head: 
:lol: 
:ostad: 
:faight: 
:ssad: 
:shame: 
:og: 
:shook: 
:sleep: 
:cheer: 
:tanbih: 
:mass: 
:snaped: 
:donot: 
:cun: 
:gslol: 
:winksmile: 
:secret: 
:stop: 
:bl: 
:respect: 
:sh: 
:shok: 
:angry: 
:noo: 
:han: 
:sf: 
:aa: 
:notme: 
:fight: 
:gol: