۷فاز: دخلش را آوردند. به نحوی که شایستهاش باشد. تصویر پایانی این اپیزود هدیهای به تماشاگران بود. آنجور که خون از صورتش سرازیر شده بود و چهرهاش به زردی گراییده بود. شکل مضحک مرگش درست زمانی که خبیثانهترین رفتار ممکن را در مقابل تیرین لنیسترِ محبوب از خویش نشان میداد، یک جور باج دادن بیواسطه به تماشاگری بود که هنوز داغِ سرِ بریده ادارد استارک در تمام این سه سال بر دلش سنگینی میکرد. برای چنین پایانی بر سرنوشت جافری بخش اعظم این قسمت به نمایش عروسی ارغوانی اختصاص یافت. یک صحنهپردازیشکسپیری با یک موقعیت مرکزی پرالتهاب در اختیارِ دو شخصیت داستان؛ جافری و تیرین. در میانه جمعی از شخصیتهایِ دیگر نمایش که دوتاییهای هر کدام در آستانه سرنوشت جافری، درباری را به تصویر میکشد که کینه بین آدمهایش به نقطه جوش رسیده و هر کدام از آنها انگیزه توطئه بر علیه شاه را دارند. کنایه پر از نفرت دیالوگهای بین تایوین لنیستر -اوبراین تایرلو سرسی – استاد پایسل. و البته جیمی و سر لوراس در کنار سرسی و برین تارث. که اگرچه شکل قرینهسازی این گفتگوها برای راندن رقیب از عشق نامشروعشان در مقایسه با گفتگوهای کنایی دیگر قسمتهای سریال سادهپسندانه به نظر میرسد اما این پرده از نمایش آنقدر اصرار بر دیده شدن به عنوان یک قطعه مستقل دارد که توجیهش قانع کننده است.
جافری تمهید ساده بازی تاج و تخت بود برای پرورش یک قطب نفرتانگیز در میان طیف وسیعی از شخصیتهای پیچیده که نه میشد کاملا دوستشان داشت و نه از جذابیت شرورانه شخصیتشان چشم پوشید. جافری خیال تماشاگرِ تلویزیونی را برای نفرت ورزیدن راحت میکرد. او ترسو، سادیستیک، بیرحم و نادان بود. او نه پیچیدگی تایوین لنیستر، نه شرافت ند استارکو نه رندی رابرت باراتیون را داشت. و حالا به نظرم خالقین سریال با حذف جافری برخلاف تصور اولیه این یادداشت، نه تنها هدیهای به تماشاگر ندادهاند که هدیه را از او گرفتهاند. جملهای در میان طرفداران سریال در روزهای اخیر نقل میشد که دلم برای متنفر شدن از جافری تنگ میشود. هرچند که در آستانه نابود کردن جافری ، آنها شخصیت منفی دیگری را برای معرفی پرورش دادهاند.
رمزی اسنو. حرامزادهی روس بولتون. به شقاوت جافری اما بسیار باهوشتر. او از تئون گریجوی که خیلی زود مکافات خیانتش به استارکها را داد، یک سگ اخته دستآموز ساخته. اپیزود دوم با نمایش تفریح رمزی اسنو از تماشای تکه تکه شدن دختری توسط سگی وحشی آغاز میشود. روس بولتون حکم فرمانروایی شمال را بر عهده گرفته. پاداش خدمت به لنیسترها و شراکت در قتل عام استارکها در عروسی خونین. او رمزی را به فتح موت کیلین میفرستد.جایی که برای تسلط بر شمال، خاندان گریجوی را در مقابل خود میبیند. و باقیمانده مرداناستارک را. جان اسنو و البته برن استارک.
این قاعده بازی تاج و تخت است. هرچقدر به مرزهای شرقی و شمالی وستروس نزدیک میشویم گویی به سرزمین اسطورهها میرسیم. به جولانگاه اژدها و وایتواکرها. از شهر، از مقر پادشاهی و از سیاست و شخصیتهای خاکستری فاصله میگیریم و به ساحت افسانهها نزدیک میشویم. برن استارک بر طبق همین قاعده، گویی به جایی که به آن تعلق دارد فراخوانده میشود. دست بر درخت مقدس میگذارد و بر او الهام میشود که به سوی شمال برود. او که میتواند در جسم گرگها و کلاغها حلول کند با همراهانش به سمت شمال خواهد رفت. سرزمین رازآلودی که قدرت او را بارور خواهد کرد.
در سویی دیگر از وستروس، استانیس باراتیون وضعیت رقتانگیزی را میگذراند. او که به همراه ملیساندرا-بانوی قرمزپوش- نمایندگی جناح ایدئولوژیک مذهبی قدرت را دارد، پس از شکست در نبرد کلیدی بلک واتر در مقابل لنیسترها حالا به کافرسوزی مشغول است و ملیساندرا به بسط آموزههای مذهبی خویش در باب ثنویت. آنها معتقدند فراموش کردن خداوند روشنایی در بلک واتر موجب شکستشان بود. این آمادهسازی مذهبی میتواند آنها را به قدرت برساند؟ یا استنیس کماکان در حاشیه خستهکننده داستان باقی میماند؟
بازی تاج و تخت کماکان بخش زیادی از انرژی جذاب خودش را از روابط بین لنیسترها میگیرد. بین تماشاگران بالای سی سالِ سریال تیرین لنیستر محبوبترین شخصیت است. وقتی در اولین پرده معرفی تیرین در سریال او را در حال شرابخواری و عیاشی دیدیم باورش سخت بود که مسیر طوفانی داستان او را به سمت رنج کشیدن پیش ببرد. او وداع تلخی با محبوبهاش دارد. از همسر ناخواستهاش بیتوجهی میبیند در حالیکه برای حفظ جان و تکریم حرمتش تلاش خود را میکند. جافری برای اثبات قدرت پوشالیاش او را تحقیر میکند و او را همردیف کمدینهای کوتوله نمایش مسخرهاش در عروسی ارغوانی (که به شکل رندانهای روایت احمقها از تاریخ را نشان میدهد) میداند. و بالاخره توسط سرسی به ترورِ شاه متهم میشود. در حالیکه در بین تمام مدعوین عروسی تنها اوست که از نگاه ما بیشک دخالتی در این ماجرا نداشته. شاید رشد یافتن دوباره رابطه برادری تیرین و جیمی برای رهایی از مصیبتهای هر دونفرشان شکل گرفته.تیرین، جیمی را به تمرین شمشیرزنی با دست ضعیفش ترغیب میکند. توسط چه کسی؟ بران. شخصیت بامزه و کلبی مسلکی که به پرنسیبهای سلحشوران بیاعتناست و کنایهآمیز است که باید در کنار جیمی لنیستری قرار بگیرد که در پی یافتن شرف از دست رفتهاش به عنوان یک مبارز است.
نویسنده: کاوه اسماعیلی
خوب بود!
Masoodنقل قول
من یه چیز می دونم اونم اینکه ملسندرا گفته دیر یا زود استنیس پادشاه میشه و پادشاه هم میشه میشه
AAAنقل قول
خیلی حیف شد مرگ جافری خیلی سریع و خوب بود دوست داشتم با رنج و درد بمیره
میم. تالینقل قول