خیلی زودتر از اونکه انتظارش رو داشته باشین فصل تازهای از کتاب پنجم از راه رسید. شاید کسایی اعتراض کنن به جای این کارا کتاب چهارم رو منتشر کنید. باورکنید دخالت من تو آمادهسازی این فصل در حد روخوانی و چند تا نظر بوده. باقیش رو دوستان زحمت کشیدن و من دخالتی نداشتم. فصل جدید کتاب چهارم هم در راهه. چند روز گذشته درگیر جذب نیروهای تازهنفس بودم که به امید خدا با اضافه شدن این دوستان سرعت و کیفیت کارمون تغییر محسوسی میکنه. البته از اون وعده هیجانانگیزی که مدتی قبل دادم، یه بخش دیگه باقی مونده!
به قول نریمان بعد از ۱۶ ماه با یه فصل تازه از برن در خدمت شما هستیم! آخرین فصل از این شخصیت در ۳۱ فروردین ۹۳ منتشر شد و برن به عنوان اولین شخصیت از کتاب سوم کنار رفت. از اون روز تا به حالا در داستان نبود.
اینکه چرا مارتین داستان برن رو اینقدر کند و گزیده نقل میکنه جای بحث داره. اما در این فصل ما با نکات جالبی به خصوص در مورد شخصیت مرموز کلدهندز آشنا میشیم. شاید بشه با سرنخهای این فصل پازل هویت اون رو حل کنیم. بعد از خودن فصل نظرتون رو با ما درمیون بگذارید.
برن هیچگاه این کلمات را بلند نگفت، گرچه اغلب اوقات هنگامی که گروه ژندهپوششان به زحمت از میان درختزارهای باستانیِ بلوط و کاجهای سنتینل قد برافراشته خاکستری-سبز عبور میکرد و از کنار کاجهای سربازِ تیره و محزون و شاهبلوطهای قهوهای عریان رد میشد، این حرف بر لبانش بود. وقتی هودور به سختی از یک سربالایی سنگی بالا میرفت یا درون شکافی تاریک سرازیر میشد که تودههای باد آورده برف کثیف زیر پایش خِرِچ خِرِچ میکرد، پسرک در این فکر فرو میرفت که، نزدیکیم؟ هنگامی که گوزن شمالی بزرگ در گذر از جویی نیمه منجمد آب را به اطراف میپاشید، میاندیشید، چقدر مونده؟ چقدر دیگه؟ خیلی سرده. کلاغ سه چشم کجاس؟
وقتی تابخوران در سبد حصیریش بر پشت پادوی درشت جثه از زیر شاخه بلوطی گذشتند، پسرک قوز کرد و سرش را دزدید. باز هم برف میبارید، نمناک و سنگین. هودور با چشمی بسته از یخ، قدم برمیداشت. ریش انبوه قهوهایش مجموعه درهمگوریدهای از سرماریزه و قندیلهایی از انتهای سیبیل پرپشتش آویزان بود. یک دست دستکشپوشش هنوز شمشیر آهنی زنگزدهای را که از سردابهای زیر وینترفل برداشته بود، محکم میفشرد و هر از چند گاهی به شاخهای ضربهای میزد که مقداری برف را در هوا میافشاند. با دندانهایی که از سرما بهم میخورد، زیر لب میگفت: «هووودووور.»
ممنون خسته نباشید
aliنقل قول
ممنون بابت فصل جدید,
.
.
دلم برای این شخصیت تنگ شده بود
s.a.sنقل قول
در گذشته های بسیار دور ، وقتی انسانها توانستند شب طولانی و هجوم آدرها را پشت سر بگذارند تصمیم گرفتند تا با ایجاد یک دیوار جادویی ، صورت مسئله شمال وستروس را پاک کنند به این امید که آن اتفاقات وحشتناک دوباره تکرار نشود .
و نکته مهم ایکه آنقدر خطر را نزدیک می دیدند که به ساخت دیوار بسنده نکرده و یک سیستم نگهبانی با مقررات سخت و چندین قلعه در آن ایجاد کرده و طی هزاران سال افراد زیادی با افتخار به این نگهبانی می پیوستند .
اما پس از سالها صلح و آرامش در آنسوی دیوار چیزهایی که نباید از یاد می رفتند فراموش شدند تاریخ به افسانه پیوست و افسانه اسطوره شد و به مدت هشت هزار سال هیچ کس از اتفاقات پشت دیوار اطلاعی نداشت تا اینکه ظلمت دوباره جنگل دنیا را فرا گرفت و شایعه هایی از وجود یک سایه در شمال به گوش رسید زمزم هایی از یک ترس گمنام…
magentaنقل قول
وای مرسیییییییی
برنننننننننن
سمانهنقل قول
متن ترجمه رو فرستادم ! به دستتون رسید؟
علیرضانقل قول
بله رسید، اما هنوز فرصت نکردم بررسیش کنم
م.م.استارکنقل قول
آقای استارک مشکل دانلود نشدن فصل ها از طریق حساب کاربری کی حل میشه ؟
سمانهنقل قول
به نظرتون تکاور، بنجن استارک نیست؟
حسیننقل قول
والا هنوز که نشده. منم منتظرم تا اون افزونه که این مشکل رو ایجاد میکنه به روزآوری بشه.
م.م.استارکنقل قول
یه چندتا مورد ذهن من رو درگیر کرده,
.
.
اینکه برن به کولدهندز میگه “اونا برادرات بودن”,
ینی کولدهندز قبلا جزو نگهبانان بوده؟
.
اگه بوده پس برای رد شدن از اون دریچه چه نیازی به سم بود؟
.
مگه اینکه جادوی دیوار مانع از رد شدن کولدهندز بشه, که جادوی دیوار واسه رد نشدن آدرها و وایت واکرهاست,
ینی میشه نتیجه گرفت که کولدهندز توسط جادوی آدرها زنده شده؟
.
اگه توسط جادوی آدرها زنده شده باشه, پس برن برای کمک کردن به آدرها به شمال کشونده شده؟؟
s.a.sنقل قول
اونا باور دارن که اون ممکنه از برادرا باشه. البته خود برن هم میگه هر کسی میتونه لباس سیاه به تن کنه.
دیوار جلوی هر موجود فراانسانی رو میگیره. فقط وایتها نیست. هر موجودی که ربطی به جادو داشته باشه
پس حتماً لازم نیست جادوی آدرها اون رو زنده کرده باشه
م.م.استارکنقل قول
ممنون
s.a.sنقل قول
ممنون بابت فصل جدید
دنریسنقل قول
این موضوع خیلی وقته ذهن منو مشغول کرده.اگه جادوی دیوار جلوی عبور موجودات فراانسانی رو میگیره پس اون دو تا نگهبانی که توی کتاب یک یا دو به مورمونت حمله کردند و جان یکیشون رو آتیش زد چطور تونستند از دیوار عبور کنند؟اگه به خاطر این باشه که خود نگهبانها اونها رو از دیوار عبور دادند پس چرا سم نتونست کلد هندز رو عبور بده؟؟؟
و اگه دیوار جلوی عبور موجودات فراانسانی رو میگیره پس تا وقتی دیوار سرجاش باشه که آدرها نمیتونن حمله کنند که البته هممون فکر میکنیم آخر کتاب این حمله اتفاق میفته ولی چطور؟؟؟
سمانهنقل قول
نکات جالبی بود. در مورد اول دقیق چیزی بخاطرم نمیاد. ولی حدس میزنم هنوز مرحله تبدیل جنازه به وایت واکر در مورد اون دو عزیز به اتمام نرسیده بود که تونستن رد بشن….
جادوی دیوار هم فکر کنم ربطی به نگهبانان شب داشته باشه…شاید اگه اونا نباشن…جادوی دیواری هم وجود نداشته باشه…
البته ابنا هم برداشت شخصیه.
victarionنقل قول
چند احتمال :
۱- شاید وایت ها آنقدر باهوش هستند که می توانند در مواقع لزوم بی حرکت بمانند مانند یک جنگجوی باهوش واقعی
۲- وایت ها زنده شده توسط جادو هستند ولی ادرها خود جادو ، و می شه تصور کرد دیوار فقط جلوی ادرها را می گیره و موجوداتی مانند کلدهند
۳- وایت ها واقعا” عروسک خیمه شب بازی هستند و هرکاری می کنند به اراده فرمانده آدرشون هست (این نظریه با چهره ای که سریال از بزرگان آدر نشون داد جور در میاد) در نتیجه تا موقعی که دستور حرکت نداشته باشند واقعا”مرده محسوب می شوند .
حالا فرض کنید یک آدر وارگ هم باشه !
۴- هرچی بیشتر در داستان جلوتر می ریم احتمال اینکه آدرها غریبه هایی زبان نفهم باشند کمتر می شود .
اگر آدرها صرفا” موجوداتی شیطانی و دوستدار سرما باشند در همان شمال وسیع خود باقی می ماندند و نیازی به لشکر کشی به سمت جنوب نداشتند .
مگر اینکه دنبال چیزی به خصوص باشند ، یک مکان خاص یا هدفی خاص مثل انتقام .
۵- اگر تاریخ شب طولانی مال ۸ هزار سال پیش است ، چرا نباید چیزهایی در زمانهای قدیمی تر هم وجود داشته باشند ؟
همانطور که در داستان می بینیم ، منشا جادو در شرق است و همه چیز از شرق آمده .
فرض کنید آدرها هم موجودات شرقی بوده اند ، که به وستروس پا گذاشته اند ، و فرزندان جنگل هم با توجه به این تجربه تلخ ، هنگامی که انسانها پا به این قاره گذاشتند ، پل طبیعی بین دو قاره را نابود کردند تا جلوی ورود مهمان ناخوانده دیگری را بگیرند .
نکته اینکه ما فقط در وستروس نگرانی درباره زمستان را می بینیم و فکر نمی کنم در شهرهای آزاد بدانند زمستان چیست و اگر واقعا” اینطور باشد می توان مطمئن بود که زمستان ماهیت غیر طبیعی دارد .
یکبار دیگه فصل های ۵۲ و ۶۰ کتاب اول را بخوانید ، دو جنازه ماننده طعمه جلوی راه نگهبانان گذاشته شده اند تا با نفوذ به داخل قلعه در نیمه شب و آهسته و حرفه ای دست به حمله بزنند ،از یک زامبی انتظار نمی ره اینقدر هوشمندانه عمل کنه .
توسط شمشیر نمی میرند اما به وسیله یک آتش معمولی از بین رفتند ،
قصه آتش گرفتن شاهین آن وارگ وحشی و دیوانه شدنش را یادتان هست ؟
اگر آتش دشمن آدرها باشد حتما”دشمن ذهن آنها هم هست .
به هر حال تقریبا” مطمئنم که آدرها هم انسان هستند یا حداقل در گذشته انسان بوده اند .
magentaنقل قول
الان من دوباره بپرسم کتاب چهارم کی میادش حرف بدی زدم؟
مردم از انتظار
ریگارنقل قول
نه کاملاً حق دارید.
داریم با شدت روش کار میکنیم.
آماده میشه
م.م.استارکنقل قول
سلام ببخشید ایم مطالب و متن جدید در مورد برا از کتاب یا از فیلم چون تا اخرین قسمتی که من نگاه کردم قسمت ۱۰ فصل پنج اینجور چیزا رو ندیدم کنکاو شدم بدونم
احساننقل قول