«نغمهای از یخ و آتش» رمان دنبالهداری است که در سبک فانتزی حماسی و توسط جورج آر. آر مارتین به رشتهی تحریر درآمده است. اولین نسخه از این رمان در سال ۱۹۹۶ به چاپ رسیده و تا به حال ۵ جلد آن منتشر شده و دو جلد دیگر در دست نگارش است. روایت این رمان بصورت سوم شخص و از نگاه برخی شخصیتهای اصلی داستان روایت میشود.
داستان دنیای نغمه در دنیایی فانتزی شکل میگیرد. این دنیا شامل سه قارهی محصور در میان تعدادی دریا و خلیج است. قارهها به ترتیب اهمیت وستروس، اسووس و سوتوروس نام دارند. این مجموعه داستان، سه خط اصلی و کلی را دنبال میکند. نبرد بر سر تاج و تختِ هفت پادشاهی قاره وستروس مابین خاندانهای پرنفوذ آن، تهدید موجودات فرا انسانی با نام آدرها از سمت شمال قاره وستروس و تلاش دینریس تارگرین برای بازپسگیری تاج و تخت ازدسترفتهی پدرش. این مجموعه داستانی مضامین بسیار متنوعی را شامل میشود. مواردی که تاریخچه، فرهنگ و جغرافیای این داستان را شکل میدهند و دنیای نغمه را میسازند. رئوس کلی این مضامین شامل موارد زیر است:
- جادو و واقعیتگرایی
- سیاست و اجتماع
- دوگانگی و ابهامات اخلاقی
- مرگ و خشونت
- حقوق اجتماعی زنان
- مذهب
- غذاها
بازخوردها و نقدها و جدلهای اساسی که پیرامون این مجموعه شکل گرفته، عمدتاً در باب مسائلی است که در بالا ذکر شد. قصد داریم در مقاله حاضر به شرح بررسی این مضامین و ایدهها و الهامات نویسنده و بازخوردهای بیرونی خوانندگان و منتقدین مورد آنها بپردازیم.
جادو و واقعیتگرایی
در کشمش حضور یا عدم حضور عنصر جادویی در داستان نغمهای از یخ و آتش، در ابتدا مارتین رمانی تاریخی بدون دخالت جادو را به رمانی پر از وقایع جادویی ترجیح میداد. در هر صورت او در نهایت تصمیم به استفادهای معقول و حساب شده از این عنصر در داستانش گرفت. بدینصورت که در ابتدا نقشی کمرنگ و مرموز داشته باشد و خوانندگان در طول داستان رشد و قدرت گرفتن آن را بطور غیر مستقیم حس کنند. او همچنین معتقد بود که جادوی مؤثر در ادبیات داستانی، باید بصورت نیروهای مرموز، خطرناک و فراتر از درک انسانی معرفی شود، نه به صورت بیگانگان فرازمینی با تکنولوژیهای بسیار پیشرفته و یا وردهای جادویی قانونمند و فرمولدار. جادو باید در عمق معنایی خودش جادویی و معجزهوار باشد، نه اینکه با نمایش مکرر قدرتش نمود پیدا کند. از این رو مارتین از نمایش آشکار عناصر فانتزی در داستان خود پرهیز نمود. حجم جادوها در این داستان از همان ابتدا و با پیشرفت آن افزوده میشود. اما نویسنده بر آن است تا داستان با نمودهای کمتری از وقایع جادویی نسبت به سایر داستانهای فانتزی به پایان برسد.
از آنجا که تمام وقایع داستان برپایهی تخیل بنا شده است، مارتین معتقد است که کلیت روایت داستان باید در حد توان، رنگ و لعابی از واقعگرایی در بطن خود داشته باشد. او با نظریات ویلیام فالکنر که در سخنرانی دریافت جایزهی نوبل خود ابراز نمود، موافق است. آنجا که او بیان میدارد:
“قلب انسان در کشمکش با خودش” تنها مضمونی است که به معنای واقعی کلمه ارزش نوشتن دارد. آنهم فارغ از سبک و موضوع.
از این طریق او تلاش میکند که حال و هوای تاریخی داستان بر فضای فانتزی آن غلبه کند. او این هدف را از طریق تأکید کمتر بر جادو و جادوگری و در عوض، تأکید بیشتر بر مواردی چون نبردها و شمشیرزنیها و مجادلات سیاسی، دنبال کند.
یکی از نشریات در نقدی مینویسد:
«این مجموعه تلاش میکند دو سبک فانتزی و واقعگرایی را در داستان بهم بیامیزد. سبکهایی از ادبیات که به نظر میآیند روشهایی متناقض و غیر قابل جمع هستند.»
کتابهای مارتین به جهت واقعگرایی آشکار و قابل درکشان مورد تقدیر قرارمیگیرند. همان نشریه مینویسد:
«جان کلام واقعیتگرایی در مجموعه نغمهای از یخ و آتش در اینجاست که “جادو در حاشیهی دنیایی قرار دارد که شخصیتها در آن زندگی میکنند و بیش از آنکه خارق العاده باشد، وحشتآفرین است. این یک داستان فانتزی است که به شدت با تقاضای فاصله گرفتن از دنیایی که ما مایلیم از آن بگریزیم، مقابله میکند. آن هم در زمانی که دنیای داستان به شکل ناخوشایندی در حال تبدیل شدن به دنیایی است که ما در واقعیت در آن زندگی میکنیم.»
روایات ناتمام و حوادث حل نشده فراوان داستان، گمانهزنیهای بسیاری را در خصوص اتفاقات آینده برمیانگیزاند. با توجه به گفتههای مارتین، بیشتر کلیدهای حل معماهای داستان، در حوادث شانزده سال قبل از کتاب اول نهفته است که در هر جلد بخشی از آنها آشکار میشود. از ابتدای داستان وقایع به شکلی چیده شدهاند که پیش آگاهیهای فراوانی به خوانندگان میدهند و در عین حال چنان در لفافه بیان میشود که قابل پیشبینی نیستند. روایت داستان از دیدگاه شخصیتها باعث میشود که دیدگاههای مختلفی در خصوص وقایع گذشته به وجود بیاید. آنچه خوانندگان آن را حقیقت میپندارند، الزاماً در آینده دست نخورده باقی نخواهد ماند.
دنیای نغمه
مارتین دنیایی را خلق کرده است که بطور آشکاری از عناصر معمول فانتزی فاصله دارد. داستان او در دنیایی میگذرد که مشابه دنیای واقعی است. مثل اینکه نسخهی دومی از کرهی زمین باشد. روشی که اولین بار تالکین پایهگذار آن بود و سرزمین میانه را خلق کرد. داستان اصلی در قارهای خیالی با نام وستروس به وقوع میپیوندد. اما در شرق این قاره، قارهی وسیع دیگری نیز با نام اسووس واقع است و برخی از مهمترین وقایع داستان در آن اتفاق میافتند. حال و هوای هرکدام از این سرزمینها متناسب با هر شخصیت و محیط اطرافش متفاوت میشود. محیط زندگی بیگانهی دینریس احتمالاً به نظر خیالپردازانهتر و رنگارنگتر از وستروس بیاید. که این بیشتر شبیه به شرایط تاریخی قرون وسطای اروپا میباشد. مارتین به شکل عمدهای در خصوص ابعاد دنیای نغمه سکوت کرده است و حذف مقیاس از نقشههای دنیایش باعث شده که نتوان در خصوص فواصل مسافرتها از روی نقشهها اظهار نظر کرد. اما شاید بتوان ابعاد وستروس را با اندازه قارهی آمریکای جنوبی مقایسه کرد. به عمد تا به امروز نقشهای کامل از تمام دنیای نغمه ارائه نشده است(منظور حدود شرقی قاره اسوس و حدود جنوبی قاره سوتروس) تا خوانندگان با مردمان دنیای نغمه در عدم شناسایی تمام مکانهای دور، همزادپنداری کنند. همانطور که با هر کتاب جدید، یکی دو نقشهی جدید از مکانهای جدید ارائه میشود و شاید خواننددگان بتوانند با کنار هم قراردادن تمام آنها، نقشهای کامل از تمام دنیای نغمه بدست بیاورند. (احتمالاً این مطلب قبل از انتشار کتاب جامع سرزمینهای یخ و آتش نوشته شده است)
تاریخ
تاریخچهی این دنیا به دوازده هزار سال قبل میرسد. داستان نغمه در دورانی از تاریخ آن روایت میشود که مردم در آن دیگر چندان به جادو، اژدهایان و آدرها باوری ندارند. شاید بتوان این دوره را دوری مردنیتهی وستروسی نامید. شخصیتها تنها از ظواهر دنیای خود آگاهند و از عناصر جادویی و فراواقعی همچون آدرها درک خاصی ندارند.
به سبب آنکه مارتین خود از خانوادهی فقیر و تضعیف شدهای است که زمانی در گذشته از ثروتمندان جامعه بودهاند، او علاقهی شدیدی به سرگذشت تمدنها و امپراتوریهای گمشده دارد. سرزمین میانهی تالکین نیز در دوران افول خود همراه با معادن رهاشدهی موریا و خروج الفها به تصویر کشیده شده بود. امپراتوری گمشدهی والیریا در دنیای نغمه، تمدن بزرگ و کهنی بودند که شباهت فراوانی با امپراتوری روم در دوران باستان دارند. (البته برخی هم آن را با تمدن گمشدهی آتلانتیس مقایسه میکنند) این عناصر میتوانند داستان را به شکل مؤثری غمانگیز کنند. ایدهی دیوار، که مارتین آن را در فانتزی بیهمتا میداند، در بازدید او از دیوار هارادینها به وجود آمده است.
دیواری که بقایای آن در شمال انگلستان و در نزدیکی مرز اسکاتلند واقع شده است. با نگاهی از بالای تپهها، مارتین مشتاق بود بداند که یک فرمانده رومی اهل دریای مدیترانه، چه احساسی دارد از اینکه نمیداند چه خطرهایی ممکن بوده از جانب شمال آنها را تهدید کند. ابعاد و نیروی جادویی دیوار متناسب با مقتضیات فانتزی حاکم بر داستان به آن اضافه شده است.
یکی از جنبههای فانتزی بسیار بارز دنیای نغمه، فصلهای طولانی و نامنظم در طبیعت آن است. هواداران، تئوریهای علمی زیادی برای چنین وضع آب و هوایی در دنیای مارتین ارائه دادهاند، اما خود او تشریح میکند که دلیلی فراطبیعی و فانتزی برای چنین آب و هوایی وجود دارد، نه توجیه علمی. ضمناً مارتین از نمادگرایی موجود در این فصلها لذت میبرد، بدین صورت که تابستان نماد رشد، شکوفایی، خوشی و فراوانی است و زمستان دوران تاریکی است که باید برای زنده ماندن تقلا کرد.
ساکنان دنیای نغمهای از یخ آتش از ابتدا انسانها بودهاند و البته غولها، آدرها و فرزندان جنگل در منطقهی وسیع شمال وستروس و آنسوی دیوار به عنوان دیگر گونههای حیات هوشمند یافت میشوند. علاوه بر حیوانات معمولی چون سگها، گربهها، اسبها، در دنیای مارتین حیواناتی ساکن هستند که از خیشاوندان منقرض شده برخی از جانوران واقعی محسوب میشوند. همچون گاو وحشی، دایروولفها و ماموتها. از میان آنها تنها گاو وحشی در سراسر وستروس به عنوان حیوان اهلی حضور دارد. ماموتها و دایروولفها تنها در آنسوی دیوار و سرمای شدید آن یافت میشوند. همراه شدن دایروولفها با فرزندان استارکها نشانهای از هوش و درک بسیار بالای آنها نسبت به گرگهای عادی و سگها است. هر تولهی دایروولف با رشد خود خصوصیات اخلاقی آن فرزندی که صاحبش است را به خود میگیرد. اژدهایان و کراکنها موجودات افسانهای هستند که در این داستان حضور دارند. (بعدها موجودات دیگری نیز به داستان اضافه میشوند)
اژدهایان
اژدهایان موجود در این داستان خزندگان فلسدار و دارای نفس آتشین هستند و از لحاظ هوشی در سطح حیوانات دیگر قرار دارند. گرچه در بسیاری از نگارههایی که توسط هواداران داستان کشیده شده است، اژدهایان با چهار پا و دو بال پرواز به تصویر کشیده شدند، اما مارتین اصرار دارد که این تصوری اشتباه است. او در حد امکان در خلق این موجودات از روالی عقلانی و منطقی تبعیت کرده است. بدینگونه که اژدهایان میتوانند بطور کامل وزن خود را در هوا نگهدارند، از این رو، اژدهایان او شباهت بیشتری به مارها دارند و باریک اندامتر از آنچه دیگران تصور میکنند، هستند و بجای شش عضو (دو بال و چهار پا)، چهار عضو (دو بال و دو پا) دارند.
او ابتدا در نظر داشت که تارگرینها از تکنیک آتشبازی ویژه و به وسیلهی ابزاری خاص آتش اژدها را تقلید کنند. یعنی چیزی بسازند که اژدهایان را به آتش مجهز کند، اما بعدتر تصمیم گرفت که خود اژدهایان آتش داشته باشند. او هرگز قصد نداشت که اژدهایانش قدرت تکلم داشته باشند، چون در نظر داشت که با انسانها متمایز باشند. مارتین اژدهایان را به عنوان یک قدرت بازدارنده همچون بمب اتمی در نظر میگیرد که این باعث میشود، دینریس تارگرین به تنهایی به عنوان قدرتمندترین انسان دنیا شناخته شود. مارتین تلاش میکند که بیابد چطور میتوان از قدرتی مخرب نه فقط برای تخریب بلکه برای تغییر و پیشرفت و ساختن استفاده کند.
سیاست و اجتماع
روزنامه دیلی نیوز تمرکز اصلی داستان نغمه را دسیسهچینیهای سیاسی به سبک ماکیاولی میداند، نه نبرد جادو و شمشیر به سبک تالکین. از آنجا که مارتین منابع و وقایع تاریخی را به عنوان منشاء الهام حوادث داستان خود قرارداده است، روزنامه گاردین شباهت تأملبرانگیزی بین حوادث وستروس و برههی تاریخی «نبرد رُزها در انگلستان» دریافته است. یعنی زمانی که تمام جزیره تحت تسلط یک تاج بود، اما خاندانهای بزرگ بر سر تصاحب این تاج باهم به نبرد پرداختند و بدون وجود هیچ پادشاه برحقی مملکت دستخوش تباهی شد. این نبرد مابین لردهای پولپرستی بود که تنها به فکر اعتبار خود بودند. در آن زمان دو اتحاد شکننده شکل گرفته بود؛ شمالیهای فقیرتر اما شرافتمند در مقابل جنوبیهای حیلهگر و ثروتمند. بدون توجه به اینکه کدام یک پیروز شوند، نصیب مردم عادی در این میان تنها رنج و فلاکت بود. همانند قرون وسطی، شخصیتها اتحاد خود را با خاندان و خیشاوندانشان مستحکم میکردند. نه بر اساس عقاید دوران جدید و مفاهیمی همچون «کشور» و «ملت». در آن دوران پادشاه به عنوان نمادی از خدا شناخته میشده، لذا مشروعیت یک شخص برای پادشاهی، نکتهی بسیار مهمی به شمار میآمده است. مارتین قصد دارد که نشان دهد تصمیمات رهبران ممکن است چه عواقبی درپی داشته باشد و همینطور نشان دهد که نیکی ذاتی افراد به خودی خود باعث شایستگی آنها برای رهبری نمیشود. و البته معکوس این قضیه هم صادق است. نشریهی آتلانتیک در مطلبی مینویسد که:
«نغمهای از یخ و آتش، بیشتر داستانی راجع به سیاست است تا پهلوانیها و اسطورهها. این داستان بیش از آنکه در مورد توان بلقوهی انسانها در افتخار آفرینی و خلق حماسه باشد، در خصوص کشمکش آنها با امیال نفسانی خودشان است.»
اینجا جایی است که تقابل آشکار بر سر قدرت، نه از جنگ بین خیر و شر، بلکه از تقابل میان نظامهای فئودالی و زمینسالاران نشأت میگیرد. (در بحث دوگانگیهای اخلاقی بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت) روزنامهی گاردین نقطهی قوت مارتین را دید عمیق او در روایت قصههایی انسانی میداند که در عین حال نیروی پیش برنده ماجراهای عظیم سیاسی هستند. به نظر میآید هیچ کس در سرزمین وستروس باقی نمانده باشد که مارتین نگاهی به درون روح و شخصیتش نینداخته باشد. از بلندمرتبهترین پادشاه تا پستترین دزد. وستروس سرزمین قمارهای بزرگ است. جایی که پیروزمندان کامروا میشوند و شکست خوردگان بیرحمانه زیر پا له میگردند.
در این صحنهی نمایش، هر کدام از شخصیتهای مارتین مجبور می شوند بین کسانی که عاشقشان هستند از یک سو، و نفع مملکت یا اقتضای وظیفه یا حفظ شرافت از سوی دیگر انتخاب کنند. و در اغلب اوقات این انتخاب به قیمت جانشان تمام میشود.
داستان بر آن است تا تعارضهای ساختار طبقاتی قرون وسطایی را در جامعهی وستروس به نمایش بگذارد. جایی که مردم میآموختند وظایف و امتیازات طبقهی اجتماعی خود را بشناسند. همچنین مارتین به کنکاش در این موضوع دست میزند که تا چه حد نوع تولد، طبقهی اجتماعی یا تواناییهای شخصی و خاطرات میتواند در شکل بخشی به هویت افراد مؤثر باشد. در این میان آریا استارک را میبینیم که تلاش فراوانی به خرج میدهد که هویت واقعی خویش را مخفی نگاه داشته یا آن را تغییر دهد….
[toggle title=”اسپویل: انتهای کتاب سوم” state=”close” ]این هم شامل آریا و هم تئون گریجوی میگردد. آریا از جمله کسانی بود که پیش از پیوستن به «مردان بیچهره» بارها و بارها هویت و شخصیت خود را به طور کامل تغییر داده و پس از پیوستن به آن گروه هدف والای خود را بر این قرار میدهد که به «هیچکس» تبدیل شود تا به طور آزادانه دیگر هویتها را اختیار کند.[/toggle]
[toggle title=”اسپویل: کتاب چهارم و پنجم” state=”close” ]در طرف دیگر کوئنتین مارتل و همقطارانش هستند که با میل و رغبت از نقاب و نامهای دروغین استفاده میکردند.[/toggle]
…اما در نهایت میبینیم که این تغییر هویتها هیچ تأثیر خاصی در شخصیت درونی آنها در زندگی شخصیشان ندارد.
ادامه مطلب در برگه بعد…
ضمن تشکر از زحمتی که کشیدید عملا خوندن این مطلب از یه جایی به بعد برای مایی که کتاب رو نخوندیم کامل هنوز ضرر داره.خواهش می کنم هدف وبلاگ فراموش نشه.عمده علاقه مندان به دنبال ترحمه کتاب بودن و خودتون هم این هدف رو داشتید.سرعت بیرون اومدن فصل ها فوق العاده پایین اومده.من از طرف خودم و خوانندگان قدیمی وبلاگ تمرکز رو کتاب رو توصیه می کنم
با تشکر دوباره
منتظرنقل قول
عالیییییی واقعا لذت بردم خیلی جالب بود :) :)
owlنقل قول
بسیار بسیار جالب بود
تشکر :D
al_ay_20نقل قول
فوق العاده بود. کلی سوال بی جواب منو در رابطه با مارتین و نوشته هاش جواب داد
لیدی آریاننقل قول
عالی بود.خیلی ممنون
سانازنقل قول
مطمئن باشید هدف اصلی ما و تمرکزمون رو همون کتابه. این مقاله قبلا در وبلاگ منتشر شده بود و فقط به اینجا نقل مکان پیدا کرده و با توجه به کادرهای اسپویلی که داره عملا برای همه خوانندگان میتونه مفید و بدون هیچ ضرر و اسپویلی باشه
دوست عزیز منظور از سرعت فوق العاده پایین یعنی بازه۵ روز هست که شده ۶ روز؟ ای کاش دوستان از روند و جزئیات تهیه هر فصل، مقدار ساعتی که برای هر فصل صرف میشه و غیره اگاه بودند، اونوقت با این بضاعت ما کسی حرف از دیر یا زود نمیزد. جز چند نفر خاص عملا کسی قدمی برا کمک به بهبود سرعت ترجمه بر نمیداره.به شخصه تا وارد بطن کار نشدم به سختی این کار واقف نبودم. ویرایش این اثر با همین سرعت تبدیل به یه کار روزانه شده و جوری وقت آدم رو پر میکنه که عملا هیچ وقت ازادی نمیزاره. این حرفا رو فقط برا یه کم آگاهی دادن زدم و منتی سر کسی نیست این یه کار دلیه و هیچ چشم داشتی هم توش نبوده و نیست
Ali.Aنقل قول
عالی بود خسته نباشید ;)
البته یه اشتباه هم بود با اجازه اون دیوار هادریان بود اشتباه نوشتید اسم امپراتور روم رو :D
شکوفهنقل قول
خیلی خوبه
بازم یه مورد دیگه اشاره کنم اینکه اگر به جای لادینی بزنید «بی خدا» درست تره چون اتئیست معنی بی خدا رو می ده نه بی دین انسان می تونه دین نداشته باشه و خدا داشته باشه اما اتئیست یعنی اعتقادی به هیچ خدا یا خدایانی ندارد که در مقابل تئیست یعنی کسی که حداقل به یک خدا اعتقاد داشته باشد قرار می گیره اما حرفی از دین نمی زنه.
لاادری رو هم «ندانم گرا» بزنید که نه به عقل و درک که کلا می گوید شواهدی دال بر وجود هیچ خدایی تاکنون وجود نداشته شاید در اینده بوجود اید اما چون تا کنون هیچ مدرکی وجود ندارد پس نمی توان نتیجه گرفت خدایی هم وجود دارد و صرفا می تواند حدس باشد که شخص ندانمگرا می تواند اتئیست یا تئیست باشد.
شرمنده جسارت کردم من خودم چون ندانمگرای اتئیست هستم حس کردم بهتره این کلمات درست تر توضیح داده بشن تا از بروز اشتباه کاسته بشه :)
شکوفهنقل قول
ممنون که تذکر دادین. به زودی اصلاح میشه
م.م.استارکنقل قول
ممنون مقاله زیبایی بود
(اون آدره چقدر خوش قیافه ی) :mrgreen:
zensfordoniaنقل قول
اون قسمت رو که نوشته بود وستروس سرزمین قمار های بزرگست رو باید با اب طلا نوشت
رندل تارلینقل قول
خیلی ممنون ترجمش ک خیلی عالی بود ب جز چند مورد ک دوستان گفتن در مورد متن هم من ک با همش موافقم البته ب جز مقاله فلانته.
Lady Arianaنقل قول
سلام خیلی ممنون واقعا خوب بود…
فقط اگه میشه آدرس این وبلاگ آشپزی رو کامل میزارید؟
A m i Nنقل قول
الان روی اسم اون وبلاگ آشپزی کلیک کنید به سایتش منتقل میشید
م.م.استارکنقل قول
کلمه ای نیست که بتونم در تشکر از شما حق مطلبو ادا کنم :!:
سعیدنقل قول
مرسی واقعا از خوندنش لذت بردم.
saraنقل قول
عالی بود مثل همیشه
فقط تا ترجمه کتاب پنجم
مویی تو سرمون نمی مونه از انتظار
آنـــانقل قول
دوست دارم که این مقاله رو هم ببینید
دوازده نکته ی جالب درباره ی بازی تاج و تخت
http://tinyurl.com/mm9o64l
ایدرمنقل قول